eitaa logo
🇵🇸『منٺظࢪان‌ظھوࢪ...!‌』
1.2هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
76 فایل
⸤ ﷽ ⸣ خوشـابھ‌حال‌آنان‌ڪـھ‌دࢪڪلـاس‌انتظـاࢪحتۍ یڪ‌جمـعه‌هم‌غـیبټ‌نداࢪند!🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
♡|بسـم‌رب‌‌الحسین...🕊
•• + یه واقعی جمعه که میشه ... یه نگاه به هفته‌ای کھ گذروند میکنه، ببینه کدوم کارش به امام‌ زمانش نزدیکش کرده؟! کدوم کارش امام زمانشو رنجونده؟! میشینه میکنه استغفار میکنه بخاطر رنجش‌ها… طلبِ توفیقِ مضاعف میکنه برا نزدیک شدن‌ها... + ...! :) ✾͜͡💚🌱•
‌🥀 مَن دائماً برای تـو اسبـابِ زحمتم پایِ گنــاهـِ من تو فقط ایسـتاده ابی ! . .
🌷⚘🌷: 💢 تو بچگی یه تصادف شدید میکنه و تا مرز مرگ میره مادرش نذر میکنه اگه خوب بشه سرباز حضرت(عباس) بشه تو سوریه فرمانده و موسس لشگر فاطمیون بود یه روز قبل از عملیات میگه ان شاءالله تاسوعا پیش عباسم،صبح تاسوعا رفت پیش عباس 💢
M F: •|🌊🌱|• میگفت: دلت‌|♥|کهـ‌گرفت قرآنُ‌برداربسم‌الله‌بگو یـه‌صفحه‌‌ا‌ش‌روبازکن‌بگو:‌‌‌ خدایه‌کم‌باهام‌حرف‌بزڹ،‌آروم‌شَم..! فقط‌تو‌میتونی‌آرومم‌کنی🙃 •💕
⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟💛✨ وسط جاذبه ی این همه رنگ نوکرت تا ب ابد رنگ شماست بی خیال همه ی مردم شهر دلم آقا بخدا تنگ شماست _❁______
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🖤🖤🖤🏴 🎥 دشمنان هیچ غلطی نمی توانند بکنند😡✋🏻✌️🏻✊🏻🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ✌️🏻🏴🏴🖤🖤 ✋🏻✊🏻🖤🖤🖤🏴🏴🏴 🏴🖤🖤🖤🏴
🌹♥️♥️♥️🌹 🌺 ﴿عشق یکی آقا یکی...♥️﴾ 🏴♥️✌️🏻 🌹♥️♥️♥️🌹
. به هنگام خواندن وقتی به "اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَكَ وَجِیها بِالْحُسَینِ علیه السلام فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ" می رسم ، از تمام سطرها میخوانمش و البته ... که تو تمامِ آبروی مخلوق در محضر خالق هستی! که تو ، تمام دلخوشیِ دوستدارانت برای رسیدن به معبود! که تو ، قطب نمای مسیرِ ظهور ... که تو ، حسین(علیه السلام) ، سیدالشهدایی ... که تو ، امضا کننده ی سند مایی... ‌‎دریاب... . ‌‎پ.ن : ‌‎فرازهای زیارت عاشورا واقعا نابند... ‌‎علی الحساب آبروی درِ خانه ی خدا را ‌‎به آبروی حسین(علیه السلام) از خودش بخواهیم ... ‌‎ ‌‎ ... . ... . ┈┈••✾❀♡❀✾••┈┈•         
معجزه حضرت عباس(ع) 👇👇 بخون اما ناراحت نشو دوستان بخونید ببینم چشمی خشک میموونه..؟ یکی از نوکرا و ذاکرای ارباب میگفت: دو ماه پیش خواهرم کربلا بود تو صحن حضرت عباس ع بودیم مداح داشت روضه میخووند یه وقت دیدیم یه پیرمردی اومد از یقه اون مداح گرفت کشید پایبن گفت عباس دروغ میگه ...عباس دروغ میگه مداح ارومش کرد گفت چی شده گفت من بعد 25 سال بچه دار شدم الان که 19 سالشه رفته تو کما با خودم گفتم درمون دردش عباسه از اصفهان اومدم کربلا امروز زنگ زدن بهم گفتن بچت مرده...دروغ میگن که عباس حاجت میده خواهرش میگفت مجلس بهم ریخت .. فرداش تو صحن حضرت عباس بودیم دیدیم پیرمرده پا برهنه اومد ..با خودموون گفتیم الان مداح و میزنه دوباره.. دیدیم اومد جلو چهار پایه که مداح روش واساده بود دستشو گرفت گفت بیا بغل ضریح بخوون همه کسایی که دیروز بودنم باشن...میخوام بگم غلط کردم... (گریه میکردو میگفت) میگه همه رفتیم مداح گفت حاجی چی شده .. گفت خانوومم زنگ زد گفت چوون نمیذارن زنا تو غسال خونه برن التماس کردم گفتم 1 بار بچمو تو سرد خوونه ببینم... میگه همین که کشو رو کشیدن بیروون دیدیم رو نایلوون بخار نشسته سریع اوردنش بهش شوک دادن بعد چند دقیقه به هوش اومد .. پسرموون که اصلا تو قید و بند مذهب نبود تا نشست گفت بابای من کجاست؟ گفتم بابات کربلاست ... گفت بهش زنگ بزن بگو زمانی که تو کما بودم 1 اقای قد بلندی اومد تو خوابم گفت ...پسرم بلند شو... به بابات سلام برسوون بگو... ابروی من یک بار تو سرزمین کربلا رفته بود.. چرا دوباره ابروی منو بردی...برو بهش بگو عباس دروغ نمیگه....‏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 السّلام علیک یا ابا عبدالله الحسین -حسین علیه السلام ┄┅🌵••═••❣┅┄    🍁 ✨🍁 🍁✨🍁
❤️ حال ما دنیا نشینان بی تو اصلاً خوب نیست😔 بی تو در دنیای ما جز فتنه و آشوب نیست☄ باغ های این حوالی را همه سرما زده💔 دور از خورشید هرگز حاصلی مرغوب نیست 😭 بی تو آداب مسلمانی دگرگون گشته است 😓 شیعه ی این روزها چندان به تو منسوب نیست 💔 🖤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🖤 ┄┅🌵••═••❣┅┄    🍁 ✨🍁 🍁✨🍁
جامانـده ترین لالهء باغ شهدایـــم ! دلتنگــی ِ صـد قافله دارم ، گلــه دارم... گلــه دارم.... !! ┄┅🌵••═••❣┅┄     🍁 ✨🍁 🍁✨🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💽 آیا عبادت، باعث سلامتی بدن میشود؟؟ 🔺اين كليپ را انتشار دهید تا به هموطنامون خدمتی كرده باشيم 🖥 ببینید و نشر دهید 📡 ┄┅🌵••═••❣┅┄    
🏴🖤🖤🖤🏴 {لطفاً کانال ما رو به دوستانتون و یا فامیل های تان و یا....معرفی کنید!} [با سپاس🙏🏻🌹] 🏴🖤🖤🖤🏴
🏴🖤🖤🖤🏴 ﴿از این که با ما همراه هستید هم ممنونیم🙏🏻🌹♥️﴾ 🏴🖤🖤🖤🏴
🏴🖤🖤🖤🏴 مولا جانم! بیا به حق آن سه ساله ی صحرای کربلا😭😭😭🏴🏴🏴🏴💔💔💔
🏴🖤🖤🖤🏴 {ورود اعضای جدید را به این کانال خوش آمد می گوییم🌹🌺🙏♥️} 🏴🖤🖤🖤🏴
♡|بسـم‌رب‌‌الحسین...🕊
* • یڪےنوشتہ‌بود؛ ســــهم ِ‌من‌از ‌جنگ پدرےبود ڪه هیــچ‌وقت در‌جلسہ‌ےاولیا‌ ومـربیان‌ شـرڪت‌نڪـرد...! 💔...
±♡ ❀┊اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذي اَدْعوُهُ فَيجيبُني . . . .؛😌✌️🏼 [ـسِٺاٻۺ‌خُداٻۍ‌راکہ مٻخۅانݦۺ‌ۅاۅ،ݒاسُخم‌دۿد ♥️‹⋮دُعاۍ‌ابۏحمزه‌ثمالۍ ـ ـ ـ ـ ـ ◌• 『 ✎ ـمرصادҨاٻز‌_ٺاٻپٻنڱــ 🌱 』
❤️ در زندگی به معنویات اهمیت زیادی می‌داد و برای اعمال عبادی نظم مشخصی داشت . اهل و نماز اول وقت بود . دعای عهد و زیارت عاشورا و تسبیحات حضرت زهرا را ترڪ نمی‌ڪرد و حضور همیشگی در مسجد داشت . شهید مدافع حرم
💛•° •هر چه میخواهی بگیر.. •اما سلامم را نگیر •من به عشـ♡ـق • این سلام صبحگاهی زنده ام🙂✋🏻 "السلام‌علیڪ‌یا‌اباعبدالله" ♥️ 📸
. . . -لا اله الا الله...فک نکنم خواستگاری جرم باشه البته شاید توی محله شما جانبازی جرم حساب بشه...نمیدونم...ولی آقای محترم...شما حرفاتونو زدین منم میخوام حرفامو بزنم... . -گوش میدم فقط سریع تر چون کلی کار دارم...😑 . -اقای تهرانی اینجا نیومدم درباره نحوه تامین زندگیم و این چیزها حرف بزنم..صحبت درباره این چیزها جاش توی جلسه خواستگاریه البته اگه اجازه بدید. امروز فقط اومدم فقط درباره دلم حرف بزنم... اقای تهرانی من حق میدم شما نگران اینده دخترتون باشید ولی... اقای تهرانی من همه جا گفتم که عشق اول من جهاد و شهادته و همونجور هم که میبینید تو راه این عشقم پاهامو از دست دادم.. قطعا همسر ایندم هم که عشق زندگیم حساب میشه به همین اندازه برام مهمه و پاهام که چیزی نبود حاضرم سرم رو هم برای خوشبختیش از دست بدم و چیزی کم نزارم.😔 . وقتی صحبت هاشون به اینجا رسید با خودم دل دل میکردم که بیرون برم یا نه😯 استرس عجیبی داشتم😔 پاهام سست شده بود...ولی اخه ریحانه از چی میترسی؟! مرگ یه بار شیون هم یه بار... مگه اینهمه دعا نخوندی که سالم برگرده از سوریه؟! خوب الان برگشته و پشت در خونت وایساده. چرا این دست و اون دست میکنی... اگه دلش بشکنه و دیگه بر نگرده چی؟!😯 . اب دهنمو قورت دادم و در رو اروم باز کردم..😯 . اقا سید وسط حرفاش بود. . یهو بابام گفت: -تو چرا اومدی دختر😠 . -بابا منم یه حرف هایی دارم😔 . -برو توی خونه شب میام حرف میزنیم😡 . -نه...میخوام ایشونم بشنون . -گفتم برو توی خونه😡 . که اقا سید گفت: اقای تهرانی همونجور که گفتم امروز اومدم فقط نظر ایشونو بشنوم و نظر هیچکسی به جز ایشون برام مهم نیست.پس بهتره حرفشونو بزنن . -نظر ایشون نظر پدرشه😑 . -بابا...نه😔 . -چی گفتی؟!😠 . -بابا من نمیدونم توی ذهن شما از این آقا چی ساختید😔 کسی ساختید که که دنبال پول شماست یا هر چیز دیگه😐 نمیدونم دربارشون چه فکری میکنید و نظرتون چیه... حتما فکر میکنید فقط این اقا خواستار ازدواج با من و... هست و یکی هست مثل بقیه خواستگارام . اما باید بهتون بگم که منم...😶 . تو تمام اون دقایقی که احسان خواستگاریم اومده بود و من جواب رد دادم من توی فکرم این اقا بود😶 علت عوض شدن و تغییر پوشش و ظاهرم دلیل شروعش این اقا بود..😶 . اصلا اول من به ایشون ...😶 . سید سرشو پایین انداخته بود و هیچی نمیگفت و بابا هم هر دیقه تعجبش بیشتر میشد😯 . -بابا جان... فکر کنم با این حرفهام فهمیده باشین نظر من و شما یکی نیست😔 . . نويسنده✍🏻
. . یه ببخشید گفتم و سریع اومدم توی خونه😓 نمیدونم چرا بغضم گرفته بود 😢 تمام بدنم میلرزید😕سرم گیج میرفت.😧 رفتم تو اتاقم و تا میتونستم گریه کردم😭😭 . اومدم تو اتاق و نفهمیدم دیگه چه حرفی بین بابا و سید رد و بدل شد😯بعد چند دیقه بابا اومد خونه و دیگه بیرون نرفت😕صدای پرت کردن کیفش روی میز رو میشنیدم😦خیلی سر سنگین و سرد بود...رو به مامانم کرد و گفت : خوشم باشه😠تحویل بگیر خانم...دختر بزرگ کردیم عین یه دسته گل اونوقت دادیم تحویل دانشگاه های این مملکت...نمیدونم چی یادشون میدن که تو روی باباش وایمیسه از عاشق شدنش صحبت میکنه...اونم جلوی یه پسر غریبه 😡 . توی اتاق از شدت ترس به خودم میلرزیدم😣 . مامانم گفت: حالا که چیزی نشده..چرا شلوغش میکنی...ولی اینبار دیگه قضیه رو مثل ارش و سحر نکنیا😐...پسرم تک و تنها افتاده تو کشور غربت و دیگه هیچ علاقه ای به ازدواج نداره😔 . -چیزی نشده؟! دیگه چی میخواستی بشه؟!😡 تو قضیه ارش هم مقصر شما بودی که کار به جاهای باریک داشت کشیده میشد ولی نه..اینبار دیگه قضیه رو کش نباید داد..با آبروی چندین و چندساله من داره بازی میشه😡 آدم صد تا پسر داشته باشه ولی دختر نداشته باشه 😐😐 . -نا شکری نکن آقا...حالا میخوای چیکار کنی؟!😯 میبینی که دخترت هم هم دوستش داره😕 . -اخه من نمیفهمم از چیه این پسره خوشش اومده😑چند روز دیگه زنگ بزن که بیان برای خواستگاری و این ابرو ریزی تموم بشه...پسره ی پر رو میگه اگه جوابمو ندین تا جلوی شرکتتونم میام...کم اینجا ابرومون رفت میخواد اونجا هم ابرومونو ببره... بگو بیان خواستگاری من اونجا حرفامو میزنم برای اخرین بار😡 اونجا شرط هامو میگم😐 . -از توی اتاق اینا رو شنیدم ولی نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت 😯 ولی خوب همین که اجازه داد بیان خواستگاری هم یه قدم مثبت بود😔 . -مامان زنگ زد خونه اقا سید اینا و گفت اگه باز مایلن برای اخر هفته بیان خواستگاری . توی هفته خیلی استرس داشتم 😔 همش فکر میکردم که بابام چی میخواد بگه 😢 هرچی دعا و ذکر بلد بودم تا اخر هفته خوندم که همه چی ختم بخیر بشه😢 یاد حرف سید افتادم😔 گفته بود هر وقت دلت گرفته قران رو باز کن و با خدا حرف بزن خدایا خودت میدونی حال دلم رو😢 خودت کمکم کن😔 اگه نشه چی ؟!😢 اگه بابام این بار بیشتر تحقیرشون کنه چی؟!😔 خدایا خودت کمکم کن...😢 یا فاطمه زهرا خودت گفتی که اقاسید نوه ی شماست😢 پس خانم جان خودت یه کاری بکن منم عروستون بشم 😢 قران رو برداشتم و اروم باز کردم😔 . . . نويسنده✍🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا