فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پُر از شور و شَعَف با سَر
به سویت میدَوم چون رود
تو دریا باش تا خود را
به آغوش تو بسپارم...
#فاضل_نظری
هر جا نقش پای تو بر خاک مانده است
عشقت مرا به خاک همانجا کشانده است
#بهادر_يگانه
چه خوش است در فراقی
همه عمـــــــــر صبر کردن
به امــــــــیـد آن که روزی
به کف اوفتد وصــــــــالی
#سعدی
بیخود شدهام لیکن بیخودتر از این خواهم
با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم
من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم
در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم❤️🍃👌
#مولانا
کارم شده گناه مرتب مرا ببخش
ذکر لبم فقط شده یارب مرا ببخش
با چوب خشم، بنده خود را ادب مکن
من نیستم اگر که مودب مرا ببخش
غافل شدم که شأن و مقامم به دست توست
ای صاحب بزرگی و منصب مرا ببخش
یارب رسیده تیغ گناهم به استخوان
از ضعف، جانم آمده بر لب مرا ببخش
دیگر به چشم قهر به رویم نظر مکن
هستم میان جمع معذب مرا ببخش
عفو مرا حواله به روز دگر مکن
روزی گناه کردم اگر شب مرا ببخش
از مکتب عبودیت تو گریختم
راهم بده دوباره به مکتب مرا ببخش
بهتر از اهل بیت شفیعی نداشتم
یارب به این ذوات مقرب مرا ببخش
مشمول رحمت است کسی که حسینی است
هستم به خادمیش ملقب مرا ببخش
دیشب حسین گفتم و امشب نتیجه داد
امشب بیا بخاطر دیشب مرا ببخش
با «یاحسین» زینب کبری گریستم
یارب به حق ناله زینب مرا ببخش
🔸شاعر:
#آرش_براری
______________________________
🔹
امشب گناهِ دل را با آبِ توبه شستم
من با خدای خوبم عهدی دوباره بستم
گفتم که بارالها! من عبدِ رو سیاهم
چون پرده ی حیا را با هر گنه گسستم
از لطفِ بیکرانت یک فرصتی دگر ده
شاید که فائق آیم از هر چه فعلِ پستم
خود شاهد و گواهم در ورطه ی گناهم
بر خوانِ رحمتِ تو بی معرفت نشستم
در شکرِ نعمتِ تو من فاقدِ سپاسم
در کفر و ناسپاسی آخر بگو که هستم؟
آگه ز هر خطایم امّا سر از ندامت
در دفترِ تمرّد تقصیرِ در الستم
اغماض از خطا کن این رو سیه ببخشا
آن روز اگر تو دادی پرونده ام به دستم
یارب تفضّلی کن بر بنده ی حقیرت
در کوی حق پرستان از جان تو را پرستم
ای منتهای رحمت بر من عنایتی کن
گر چه سر از جهالت عهدِ تو را شکستم
یا رب ز درگهِ خود این روسیه مرانی
من هر که هر چه هستم آن بنده تو هستم!
🔸شاعر:
#هستی_محرابی
_________________
غنچه خنديد ولي باغ به اين خنده گريست
غنچه آنروز ندانست که اين گريه زچيست
باغبان آمد ويک يک همه گلها را چيد
باغ عريان شد و ديدند که ازگل خاليست
باغ پرسيد چه سودي بري از چيدن گل؟
گفت پژمردگي اش را نتوانم نگريست
گريه ي باغ از آن بود که او ميدانست
غنچه گرگل بشود هستي او گردد نيست
رسم تقدير چنين است و چنان خواهد بود
مي رود عمر ولي خنده به لب بايد زيست
#سهیل_کامکار
حورا و طناب؟ وای بر من!
قرآن و شراب؟ وای بر من!
ناموس پیمبر و کنیزی
در شام خراب؟ وای بر من!
در پیش نگاه چند دختر
چوب و لب باب؟ وای بر من!
پیشانی ماه و ضربت سنگ
خورشید و خضاب؟ وای بر من!
در بزم شراب، کس ندیده
ریزند گلاب، وای بر من!
ده طایر پر شکسته، با هم
بسته به طناب، وای بر من!
گیسوی به خونْ کشیده بر رخ
گردیده حجاب، وای بر من!
کی دیده کسی دهد به قرآن
با چوب جواب، وای بر من!
در بزم شراب قلب زینب
گردیده کباب، وای بر من!
پوشیده سکینه از کف دست
بر چهره نقاب، وای بر من!
شد ظلم به اهل بیت «میثم»
بی حدّ و حساب، وای بر من!
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار