17.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این مردهای ریش و پشمدار را هیچ کس نمیتواند اینطور به خدمت بگیرد اِلّا اباعبدالله!
این جوانهای "تن به هرطور کاری نده" را هیچ کس نمیتواند اینجور به کارگری ببرد مگر اباعبدالله!
همه چیز اباعبدالله
عشق: اباعبدالله
جان: اباعبدالله
دنیا: اباعبدالله
عقبی: اباعبدالله
ارباب: اباعبدالله
نوکر: ما همه...
#مهدوی
..
.
.
ویدئو ضبط شده از آشپزخانهی هیأت ابوالفضلی بهاباد از کانال: @aminagha33
.
امروز برای اولین بار در روستای بهاباد مهمونِ سفرهی اباعبدالله بودم.
فرماندهی پایگاهِ بسیجِ بهاباد دعوتمون کرده بود.
از اونجایی که قرار کردیم اینجور نباشیم که فقط بخاطر ترافیکِ جلوی ایستگاههای صلواتی یا صوتِ حسینیهها غُر بزنیم و قشنگیهای محرم رو هم بگیم و بنویسیم، تصمیم گرفتم از پذیراییِ امروزِ بهابادیها بنویسم!
حوالیِ ساعت یک رسیدیم هیأت ابوالفضلی بهاباد و با اینکه جمعیت، زیاد بود و ما فکر نمیکردیم بتونیم بریم داخلِ سالن، با نظم و به سرعت، مهمونها پذیرایی شدند و ما هم خیلی زود نشستیم سرسفره!
سفرهای کریمانه با مهماندارانی محترم که مهمانان اباعبدالله رو با سخاوت و احترام پذیرایی میکردند.
پذیرایی واقعا سخاوتمندانه و محترمانه بود. این سَبکِ مهمانداری رو در سفرههای شلوغ و پرجمعیت، کمتر دیده بودم و بنظرم واقعا تحسینبرانگیز بود.
از قشنگیهای محرمِ امسال، میتونم به همین مدلِ مهمانداریِ هیأتِ ابوالفضلی بهاباد اشاره کنم.👌
قبول باشه از همهی اهالیِ محترم بهاباد
@sharaboabrisham
.
.
بیاید اول یه بار خارج از فضای روضه ماجرا رو شرح بدم تا بعد روضه رو براتون بذارم.
چیزی رو که مینویسم از ارشاد شیخ مفید نقل میکنم، من نسخهی عربیِ این کتاب رو خوندم. متن عربی معمولا از ترجمههای فارسی دقیقتره. ارشاد شیخ مفید یکی از مرجعهای لهوفِ سید ابن طاووسه...
لهوف رو میشناسید؟ معروفترین مقتلِ عاشورا... مقتل یعنی کتابهایی که حوادث عاشورا رو روایت میکنند البته با سند.
بگذریم.
شیخ مفید توی ارشادش میگه وقتی که دیگه بی آبی خیلی فشار آورد و بچهها بی تاب شده بودند، قرار شد دو برادر با هم برن آب بیارن...
اباعبدالله و حضرت عباس همزمان زدند به میدون و تا خودِ شریعه شمشیر میزنند و حملهکنندهها رو تار و مار میکنند و لشکر که حس میکنه از پس این دو برادر برنمیاد گروهی حملهور میشن و بین دو برادر فاصله میافته...
اول اباعبدالله به شریعه میرسند که یزیدیان حملهور میشن و قبل اینکه حضرت بتونن آب بنوشند حضرت رو از شریعه دور میکنند... (البته اینجا یک اتفاق جانسوزی رخ میده که چون تو فضای روضه نیستم اشاره نمیکنم)
بعد حضرت عباس به شریعه میرسن و ماجراهایی که از اینجا به بعدش رو همه میدونید...
.
Mahmood Karimi ~ Music-Fa.ComMahmood Karimi - Fadaye Saret (320).mp3
زمان:
حجم:
11.04M
از اون مداحیها که هیچ وقت کهنه نمیشه
هدایت شده از شراب و ابریشم...
.
روضههای دههی اول هر چی به عاشورا نزدیکتر میشن کمکم کِش میان و مثلا روضهای که شب اول ساعت نُه هم دعاشو خونده بودن و هم قیمههاشو خورده بودن، شبهای آخر میره تا دوازده و یک شب...
برای همین اول صبح تاسوعا خیابونا و کوچهها خیلی خلوته.
خیلیها که دیشبش تا خود صبح سینه زدن و ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، خوندن، خوابن و دارن جبران خوابِ نکردهی دیشبو میکنن.
من اگه روضهدار بودم، حتما یک روضهی صبح تاسوعا میگرفتم.
توی صحن خونه فرش مینداختم و درو باز میکردم تا هر کی رد میشه بیاد تو.
همون ده بیست نفری که توی محله بیدارن بیان و بشینن دور هم و منتظر باشن یک روضهخونی بیاد و دو خط روضه بخونه براشون.
کتاب دعاها رو میدادم دست مهمونا تا هر کی خودش زیارت عاشورا بخونه، بعد که زیارت خوندنا تموم شد رو به مهمونا میگفتم: این سوت و کوریِ صبح تاسوعا خودش یه روضهی مجسمه!
من امروز روضهخون نیاوردم!
خواستم شما بیاید اینجا، بشینیم دور هم و به سکوت صبح تاسوعا گوش بدیم! هر کی سرشو بندازه پایین خودش زیارت عاشوراشو بخونه و بعدش بدون اینکه قرار باشه صدا یا حرفی سکوتمون رو بشکنه هر کی تو خلوت خودش سعی کنه خجالتِ عباس رو از دل همین سکوت صبح ببینه و بشنوه.
خجالت عباس از بابت اماننامهای که براش آوردن!
درست مثل هیأتهای ما که دیشب پر سر و صدا بودن، وجود عباس هم شب تاسوعا پر شور و پر هیجان بوده یکدفعه صدای شمر اومده که داشته عباس رو صدا میزده!
عباس نخواسته جوابش رو بده ولی اباعبدالله اشاره کردن که بی جواب نذارش.
تعبیر از منه عباس وقتی رفته و دیده شمر براش اماننامه آورده یکدفعه انگار توان از بدنش رفته، همهی اون شوری که تو وجودش بوده خاموش شده، اشک تو چشماش جمع شده، بیاختیار همونجا نشسته و خیره شده به یه نقطه و با خودش گفته شمر راجب من چی فکر کرده که برداشته برام امان آورده؟!
سکوت صبح تاسوعا، امتداد سکوت اون لحظههای عباسه، شرمی که به جونش افتاده و رمقی که ازش رفته...
صبحهای تاسوعا تا ابد سوت و کوره، تا ابد خلوت... هنوز کائنات داره بار اندوه و شرم اون لحظهی عباس رو به دوش میکشه...
خواستم اینجا جمع بشید همینجور شلخته هر کی خودش زیارتعاشوراشو بخونه مثل عباس که شب تاسوعا توی خودش رفته و همهی وجودش به هم ریخته، گفتم بیاید اینجا دور هم توی این سوت و کوری، صدای شکستن دل عباس رو بشنویم، صدای خجالت و غصهای که از اماننامه آوردن، کشیده...
اینا رو میگفتم و میرفتم تا چای روضهام رو بریزم و اونایی که توی صحن خونه نشستن تو این فاصله فرصت کنن و سکوت صبح تاسوعا رو بشنون...
✍ملیحه سادات مهدوی
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
❌ با احترام به جهت رعایت حق مولف نشر مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست🙏🌱
.
هدایت شده از شراب و ابریشم...
قرار شد پشت به پشت
ظَهر به ظَهر
وارد میدان شوید
از دو سو شمشیر بزنید و لشکر را بدرید
شریعه را فتح کنید
و به قدرِ یک مَشک هم که شده
آب بردارید...
.
به قصد ِ آب رفتید نه به قصدِ میدان
که حسین هرگز تو را اذنِ میدان نداد
که تو آرامِ حرم بودی
تمام ِ سپاه بود و یک علمدار...
تمامِ حرم بود و یک عمو...
تمامِ حسین بود و یک عباس...
حسین هرگز تو را اذن میدان نداد...
.
فقط قرار شد با هم بروید
کمی آب بردارید و با هم بازگردید
با هم بروید و با هم باز گردید!
همین...!
.
اسبها را جولان دادید
تکبیر برآوردید
و با هم تاختید
و لشکر از هیبت شما از هم پاشید...
.
هیچ بدر و حنین و خیبری چنین شکوهی بر خود ندیده بود
کربلا تنها میدانی بود که دو حیدر یکباره بر آن تاختند!
.
خاک تکبیر برآورد
آسمان تهلیل گفت
دشت پر از تسبیح شد...
حسین به شریعه رسید...
و تو نیز...
.
هنوز خنکای ِ آب قدمهایش را نبوسیده بود که...
تیر چانهاش را از هم درید
و خون فواره زد
لشکر هلهله به پا کرد
و بر حسین هجوم برد...
میانتان فاصله افتاد
تو در شریعه و حسین بیرون...
.
آب به طواف قامتت برخاست
فرات، به التماسِ لبهایت نشست...
نهر جرعه جرعه تمنای نوشیدنت کرد...
امّا تو در جاریِ نهر، العطش میدیدی
و در انعکاسِ آب، پیراهنهای بالازده
و شکمهای خوابانده بر رطوبت خاک...
حتی لب تر نکردی!
حتی دست در آب فرو نبردی!
بیدرنگ فرات را میانِ مشک ریختی و بر اسب نشستی...
.
محاصرهات کردند
از هر سمت و سو...
.
بر تو هجوم آوردند...
نیزه و تیر و کمان بر تو باریدن گرفت...
خون از تمامِ وجودت فواره زد
و تو دلهرهات فقط مشک بود...
.
هلهله و عربده و بغض...
تمامِ علی را از تو انتقام گرفتند...
کسی بازوی حیدریات را نشانه رفت و ...
و یمین از تو جدا کرد...
مشک را به دست ِ چپ سپردی و باز تاختی...
.
امّا دست چپت را هم...
دست ِ چپت را هم به غارت ِ نیزهها بردند...
.
مشک را به دندان گرفتی...
و باز تاختی...
هیچ چیز تو را از مسیر باز نمیداشت
حتی تیری که تمامِ نگاهت را به خون نشاند...
میتاختی... با عشق... بی دست... بی چشم...
و هنوز تمامِ دلهرهات فقط مشک بود...
که یکباره...
آب شرّه کرد و بر دلت تیر کشید
خنکای ِ آب آتشت زد...
مشک پاره شد...
بند ِ دلت از هم گسست...
و تاختنت از حرکت ایستاد...
و عمود فرصت ِ فرود پیدا کرد..
فرقت از هم شکافت...
و با سر... بی دستی که حائل شود میان ِ تو و زمین...
از اسب فرو افتادی...
فریاد برآوردی: برادر...
و حسین..
خدا میداند که چطور خویش را بر پیکر ِ تو رساند...
آیه آیههایت را از زمین برداشت...
تکه تکههایت را بوسید...
و تمامِ علقمه انگار که عباس شده بود...
تکه تکه روی زمین... تکثیر شده بودی...
و حسین، لحظه لحظه، کنار تکههایت شکست...
.
فَبکی الحسین بُکاءً شدیداً...
آمد کنارِ تو...
صدایش به گریه بلند شد...
بلند... بلند... گریست...
به وسعت ِ تمام ِ دشت، گریست... شکست... خم شد...
ألان إنکَسرَ ظَهری وَ قلّت حیلَتی وَ شمَّت بی عَدوّی...
.
حالا حسین، بی تو...
.
قرار بود با هم بروید و با هم باز گردید...
✍ملیحه سادات مهدوی
اجر این روضه و اشکهایش تقدیم به سقایی که همهی آبهای عالم را شرمندهی ادبش کرد.
❌ با احترام به جهت رعایت حق مولف نشر مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست🙏🌱
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شد، شد
نشد میرم همه چی رو به حضرت عباس میگم...
@sharaboabrisham
.
خوب که نگاه کنی هر صنفی به سیاق خودش، حرمتداری میکند توی این ماهِ عزا. بازاری و خردهفروش و پاسبون و مطرب و ساقی و قدّارهبند و کلاه مخملی هر کدامشان آبروداری میکند به طرزی. جماعتِ قلم به دست هم به طریق اخص. اصلا قاطبهی جماعتِ قلم به دست، فدای دستِ قلمِ سقای کربلا.
📚برشی از کتاب گچپژ اثر محسن رضوانی
@sharaboabrisham
.
ولی توی دستهبندیِ آدمها، ما شاعرا و نویسندهها تو دستهی حضرت امالبنین قرار میگیریم!
طبق چیزی که توی تاریخ اومده ایشون بانویی شاعر و سخندان بودند.💚
.
دورت بگردم خانوم جانم
ما تو این دنیا هنری رو که از شما به ما رسیده، خرجِ اباعبدالله کردیم
شما هم تو اون دنیا منت بذار و ما رو ببر تو تیم خودت💚
.
4.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه رسمی دارن عراقیا که وقتی شفای بچههای مریضشون رو از حضرت سقا میگیرن، بچه رو میارن جلوی حرم علمدار و به نشونهی تشکر از آقا، دور تا دور بچه رو پر میکنن از شیرینی و شکلات تا مردم به تبرک ببرند...
هیچی!
خواستم بگم آقا جانم ما همه طفلهای بیماری هستیم که فقط خودت میتونی شفامون بدی...
دستی به سر و روی دلهای شکستهی ما بکِش و کاری کن که ما هم بیایم بایستیم جلوی حرمِ قشنگت و نقل و نباتِ شفا گرفتنِ قلب و روحمون رو بین زائرات پخش کنیم...💚
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham