هدایت شده از آیت الله فاطمی نیا (رحمت الله عليه)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و أَسْرَعَ فَرَسُک َ شارِداً ، إِلى خِیامِک َ قاصِداً
و ذو الجناح به سمت خیمه گاه شتافت...
ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته ای
مگر اینگونه که ماتی! تو شه انداخته ای
#عاشورا
@fateminia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز هم روزِ دهم ساعت سه، ساعت سَر
ساعت وقت ملاقات سری با مادر
ساعت رفتن جان از بدن یک خواهر
چون خداحافظی پیرهنی با پیکر
ساعت سینه مولا شده سنگین ناگاه
ریخت عبدلله از آغوش اباعبدالله
ساعت غارت خیمه شده آماده شوید
دین ندارید شما، لااقل آزاده شوید
بکشیدش سپس آماده منظور شوید
او نَفَس می کشد از اهل حرم دور شوید
شعر و اجرا:
عالیجنابِ شاعرها سید حمیدرضا برقعی
کربلای معلا_ ورودی حرم مطهر
@sharaboabrisham
.
یکباره دشت لرزید...
و صدایی مهیب سمت خیمهگاه شدت گرفت...
کوبیده شدن سم اسبان بر سینهی دشت، آمیخته با نعره و هلهله و فریاد...
لشکر، قصد حرم کرده بود!
و تو هراسناک، سوی خیمهی زینالعابدین شتاب گرفتی
پرده را بالا زدی و با اضطراب پرسیدی: چه کنیم؟!
سجاد اضطراب نگاهت را به یک کلام پاسخ گفت:
علَیکنَّ بِالفَرار...
و اهل حرم با اشارت تو از خیمهگاه بیرون ریختند...
هر کدام به سمت و سویی...
شیههی اسبها، نعره و فریاد حرامیها، آتش و غارت...
حرم، خیمه به خیمه زیر آتش و سم اسبان میسوخت...
و رعب و وحشت بر دل کودکان میریخت...
.
.
.
غارت خیمهگاه که آرام گرفت تو ماندی و حرمی سوخته و اهلبیتی پراکنده!
پیش از آتش ریختن بر سر خیمهها، فقط قتلگاه، سرخ بود!
اما حالا دشت به گلزار شبیهتر شده بود!
دشت پر شده بود از پارههای تن رسول خدا...!
بچهها از شدت ترس با تمام توانشان گریخته بودند و فقط خدا میدانست راه به کجا بردهاند!
تمامِ دشت را از پِیِ طفلان زیر پا گذاشتی...
چقدر دشت وسیع شده بود...
چقدر آمار بچهها کم شده بود...
بچهها را یک به یک پیدا کردی...
از کنار بوتههای خار...
از گوشهی چادرهای سوخته...
از نزدیکیهای قتلگاه...
از سمتِ مدینه...
از سویِ نجف...
از زیر سمِ اسبان...
از گوشه و کنار دشتی به وسعت ِدرد...
طفلانی مجروح و مضطرب با جگرهایی خون شده از وحشت...
کاش مصیبت به همینجا ختم میشد...
اما اینجا تازه آغاز مصیبت بود..
تازه آغاز اسارت...
حالا تو مانده بودی و یک کاروان اسیر...
اشتران برهنه و بی جهاز...
آفتاب داغ مسیر...
گرسنگی و تشنگی طفلان...
تازیانه و شلاق و غل و زنجیر...
کوچه به کوچه هلهله و شادی مردمان...
ترس و اضطراب و بیپناهی طفلان...
آه، عمه...
✍ملیحه سادات مهدوی
#عصرعاشورا
ساعتیپسازساعتِسه...
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
هدایت شده از شراب و ابریشم...
.
چقدر دشت، وسیع شده بود
چقدر، آمار بچه ها کم شده بود...
.
.
آه، عمه جان...
@sharaboabrisham
.
همانجا...
میانِ حملهی گرگها
در تعقیب و گریزِ اسبهای جنگی و طفلانِ بیپناه
پنج کودک به زیر سم اسبها تلف شدند...
.
برشی از کتاب آفتاب در حجاب
اثر سید مهدی شجاعی
.
من عمیقا معتقدم اگر حضرت زینب نبود، دنیا در همان عصرِ عاشورای ۶۱ پایان مییافت و بساط بشر از کرهی زمین برچیده میشد!
برای این ادعا هم سند روایی دارم.
دهها روایتی که قرارِ آفرینش را بسته به وجودِ ولیّ خدا میداند و میگوید که اگر لحظهای زمین از حجت خدا خالی شود، زمین اهلش را میبلعد، همه مؤیدِ ادعای من است!
این زینب کبری بود که خودش را رساند جلوی خیمهی زینالعابدین و نگذاشت که در یورش لشکر، حجت خدا از بین برود و بعد از آن تا خودِ شام، جانِ عزیزش را سپر جانِ امامش کرد و اینطوری دنیا را از نابودی حتمی رهاند...
.
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
شراب و ابریشم...
. یک رسمِ خوبی هست که صبحِ سوم محرم که روزِ روضهی حضرت رقیه است، زنها و دخترها گوشواره از گوش باز
.
یک رسمِ خوبی هست که شب یازدهم مادرها تشکها و رختخوابهای نرم را جمع میکنند تا بچهها روی زمین بخوابند به یاد بچههای اباعبدالله که امشب را آوارهی بیابانها بودند...
حتما امشب کمی از راحتی بزنیم.
به احترامِ مخدرههایی که امشب بر آنها خیلی سخت گذشت...
.
boland-sho-alamdar.mp3
11.9M
من اگه دههی اول محرم روضهدار بودم، شبِ آخر وقتی مهمونام داشتن مجلسم رو ترک میکردن، حتما این مداحی رو میذاشتم که از بلندگو پخش بشه تا هر کی داره کفشهاشو میپوشه که بره، همونجا دمِ در دلش بلرزه و تکیه بده به دیوار و گریه کنه و زیر لب بگه: حسین جان نکنه دههی محرمی بیاد و من گریهکنِ تو نباشم...
اشک بریزه و بگه تازه شب یازدهمه و من باز دلم برای دههی اول محرم تنگه...
من مهمونای روضههام رو جوری دلتنگ و دلبسته راهی میکنم که تا خودِ اربعین آروم نگیرن...
.
ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham