eitaa logo
شراب و ابریشم...
2.8هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
512 ویدیو
8 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. امضا: ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم نویسنده‌ی کتاب #من_اگر_روضه‌خوان_بودم مدرس دانشگاه مربی نوجوان
مشاهده در ایتا
دانلود
از قضا مادرت هم اسمِ خوبی داشت! لیلا... لیلا چقدر اسم خوبی‌ست برای مادری که دلْ‌خون شده باشد... لیلا چقدر اسم درخوری‌ست برای مادری که جوانِ خوش‌سیما و خوش‌قامتش إرباً إربا شده باشد... واقعا لیلا چقدر اسم خوبی‌ست برای مادری که اکبرش، اکبرها شده باشد... . . من فکر می‌کنم بعد از مادرِ تو بود که لیلا اسمی شد برای همه‌ی زنهای خون به جگرِ دنیا... . . لیلا، مادرِ اکبر، نواده‌ی شمعون وصیِ مسیح بود اکبر، هم از مادر و هم از پدر، پیغمبرزاده بود اصلا برای همین خودش این اندازه پیغمبر بود... ✍ملیحه سادات مهدوی چرا داغ علی اکبر هیچ جوره تسکین نمیگیره؟😭 @sharaboabrisham
[WWW.FOTROS.IR]ma1400021605.mp3
16.56M
▪️روضه حضرت علی‌اکبر (علیه‌السّلام) 🌷پاشو‌ نگاه کن که با چه حالی رسیده بابا 🎙حاج محمود کریمی رحمت خدا به حنجره‌ی ملکوتی حاج محمود🌱 @sharaboabrisham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من اگر روضه‌خوان بودم برای شب تاسوعا، روضه را از آخرِ واقعه می‌خواندم! آرام و غمگین جوری که غصه توی صورتم موج بزند رو به مستمع‌ها می‌گفتم: این زن‌ها و بچه‌ها که از دور دیده بودند اباعبدالله چطور قدمهایش را روی زمین می‌کشیده و خودش را با چه ضرب و زوری به چادر علمدار رسانده، با همان دهان‌های خشک و قلبهایی که نزدیک بوده از جا کنده شود، سرجایشان ایستاده‌ و فقط تماشا کرده‌اند. اول با این مقدمه دلشوره به جان مستمع می‌انداختم و بعد خواهش می‌کردم این صحنه را تصور کنند، چشم هشتاد زن و بچه از دور تا دورِ خیمه‌گاه به حسین دوخته بوده، ابی‌عبدالله با آن کمری که از داغ عباس شکسته، زیر سنگینیِ این نگاههای منتظر چطوری قرار بوده خودش قاصد ماجرا شود و خبر را به حرم بدهد؟ تمنا می‌کردم مستمعها با خودشان حساب کنند آن لحظه‌ی ابی‌عبدالله چقدر سنگین بوده؟ چقدر نفس‌گیر؟ و بعد فرصت می‌دادم تا با دهانهایی باز و چشمهای مضطرب چند لحظه فقط نگاهم کنند و در دل تکرار کنند: چقدر سنگین؟ چقدر نفس‌گیر؟ و بعد ادامه می‌دادم: ابی‌عبدالله بی هیچ حرفی، بدون حتی یک کلمه صحبت، دست گرفته به عمودِ خمیه و با یک تکان، عمود و چادر را روی زمین انداخته. با فروافتادن چادر و تکانی که باد به پَرَش انداخته یک‌مرتبه دلهای این بچه‌ها فروریخته و همینکه عمود کوبیده شده روی زمین و صدایش در پهنه‌ی دشت پیچیده، انگار مُهرِ سکوت از خیمه‌گاه برداشته شده و یکدفعه وِلوِله افتاده توی حرم. حالا این حسینی که چند لحظه پیش داغی به آن سنگینی دیده چجوری باید به حرم تسکین می‌داده؟ با این صحبتها اول دل مستمع را خوب ورز می‌دادم و بعد اینطور گریز می‌زدم به شروع واقعه: آخر اصلا قرارِ جنگ نبوده که حسین اینجور بد، تلفات داده! قرار فقط برای آوردن آب بوده، پس چی شده که حسین شهید داده؟ با این سوالها دل جمع را می‌لرزاندم ولی باز هم سمت شرح واقعه نمی‌رفتم. آخر روضه‌ی عباس روضه‌ی مردهاست، جایی که زن و بچه نشسته باید فقط با استعاره حرف زد. آخر حسین خودش روضه‌ی عباس را اینجوری خوانده، گریه‌های بلند بلندش را کنار علقمه وسط مردها کرده ولی سمت زنها که رسیده هیچ کس حتی صدایش را نشنیده! همینقدر جگرسوز، آرام و بی سر و صدا فقط سوخته! من اگر روضه‌خوان بودم برای مثل امشبی فقط با دل مستمع بازی می‌کردم و سمت مقتل نمی‌رفتم. همه‌ی سعیم را می‌کردم تا مستمع را به حالی دچار کنم که ابی‌عبدالله در آن ساعتِ سختِ فروافکندنِ خیمه‌ی عباس داشته. می‌گفتم برای ما از کنار علقمه و گریه‌های حسین زیاد گفته‌اند، از افتادنِ دستهای عباس، از عمود آهنی و فرق ابالفضل، از مشک پاره و ناامیدی علمدار، از زمین خوردن حسین و از داد برآوردنش، از هلهله‌ی لشکر و از انکسار حسین زیاد خوانده‌اند، اما برای ما روضه‌ی "حالا چطوری خبر را به بچه‌ها بدهم" کمتر خوانده‌اند! هیچ مردِ پُر عاطفه‌ای غیر از حسین در یک صبح تا عصر اینهمه مجبور به خبر بد دادن به اهل و عیال نشده، هیچ مردی غیر از حسین زیر بارِ شرم از نگاه هشتاد زن و بچه اینطور لِه نشده... غیر از حسین هیچ داغ‌دیده‌ای خودش، همه‌ی زحمتها را به دوش نکشیده... من اگر روضه‌خوان بودم شب تاسوعا بیشتر از ماجرای عباس، مردم را برای ماجرای حسین می‌گریاندم... آرام، بی سر و صدا با شرحِ حالِ حسین جگرها را به آتش می‌کشاندم... بعد هم می‌گفتم زنها را بفرستید بروند، فقط مردها بمانند، می‌خواهم کمی از علقمه بخوانم... ✍ملیحه سادات مهدوی اجر این روضه و اشکهایش تقدیم به همسرِ باوفای امیرالمؤمنین، مادرِ پر افتخارِ سردار علقمه، بانو ام‌البنین ❌ با احترام به جهت رعایت حق مولف نشر مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست🙏🌱 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرار شد پشت به پشت ظَهر به ظَهر وارد میدان شوید از دو سو شمشیر بزنید و لشکر را بدرید شریعه را فتح کنید و به قدرِ یک مَشک هم که شده آب بردارید... . به قصد ِ آب رفتید نه به قصدِ میدان که حسین هرگز تو را اذنِ میدان نداد که تو آرامِ حرم بودی تمام ِ سپاه بود و یک علمدار... تمامِ حرم بود و یک عمو... تمامِ حسین بود و یک عباس... حسین هرگز تو را اذن میدان نداد... . فقط قرار شد با هم بروید کمی آب بردارید و با هم بازگردید با هم بروید و با هم باز گردید! همین...! . اسب‌ها را جولان دادید تکبیر برآوردید و با هم تاختید و لشکر از هیبت شما از هم پاشید... . هیچ بدر و حنین و خیبری چنین شکوهی بر خود ندیده بود کربلا تنها میدانی بود که دو حیدر یک‌باره بر آن تاختند! . خاک تکبیر برآورد آسمان تهلیل گفت دشت پر از تسبیح شد... حسین به شریعه رسید... و تو نیز... . هنوز خنکای ِ آب قدم‌هایش را نبوسیده بود که... تیر چانه‌اش را از هم درید و خون فواره زد لشکر هلهله به پا کرد و بر حسین هجوم برد... میان‌تان فاصله افتاد تو در شریعه و حسین بیرون... . آب به طواف قامتت برخاست فرات، به التماسِ لب‌هایت نشست... نهر جرعه جرعه تمنای نوشیدنت کرد... امّا تو در جاریِ نهر، العطش می‌دیدی و در انعکاسِ آب، پیراهن‌های بالازده و شکم‌های خوابانده بر رطوبت خاک... حتی لب تر نکردی! حتی دست در آب فرو نبردی! بی‌درنگ فرات را میانِ مشک ریختی و بر اسب نشستی... . محاصره‌ات کردند از هر سمت و سو... . بر تو هجوم آوردند... نیزه و تیر و کمان بر تو باریدن گرفت... خون از تمامِ وجودت فواره ‌زد و تو دلهره‌ات فقط مشک بود... . هلهله و عربده و بغض... تمامِ علی را از تو انتقام گرفتند... کسی بازوی حیدری‌ات را نشانه رفت و ... و یمین از تو جدا کرد... مشک را به دست ِ چپ سپردی و باز تاختی... . امّا دست چپت را هم... دست ِ چپت را هم به غارت ِ نیزه‌ها بردند... . مشک را به دندان گرفتی... و باز تاختی... هیچ چیز تو را از مسیر باز نمی‌داشت حتی تیری که تمامِ نگاهت را به خون نشاند... می‌تاختی... با عشق... بی دست... بی چشم... و هنوز تمامِ دلهره‌ات فقط مشک بود... که یکباره... آب شرّه کرد و بر دلت تیر کشید خنکای ِ آب آتشت زد... مشک پاره شد... بند ِ دلت از هم گسست... و تاختنت از حرکت ایستاد... و عمود فرصت ِ فرود پیدا کرد.. فرقت از هم شکافت... و با سر... بی دستی که حائل شود میان ِ تو و زمین... از اسب فرو افتادی... فریاد برآوردی: برادر... و حسین.. خدا می‌داند که چطور خویش را بر پیکر ِ تو رساند... آیه آیه‌هایت را از زمین برداشت... تکه تکه‌هایت را بوسید... و تمامِ علقمه انگار که عباس شده بود... تکه تکه روی زمین... تکثیر شده بودی... و حسین، لحظه لحظه، کنار تکه‌هایت شکست... . فَبکی الحسین بُکاءً شدیداً... آمد کنارِ تو... صدایش به گریه بلند شد... بلند... بلند... گریست... به وسعت ِ تمام ِ دشت، گریست... شکست... خم شد... ألان إنکَسرَ ظَهری وَ قلّت حیلَتی وَ شمَّت بی عَدوّی... . حالا حسین، بی تو... . قرار بود با هم بروید و با هم باز گردید... ✍ملیحه سادات مهدوی اجر این روضه و اشکهایش تقدیم به سقایی که همه‌ی آبهای عالم را شرمنده‌ی ادبش کرد. ❌ با احترام به جهت رعایت حق مولف نشر مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست🙏🌱 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
. روضه‌های دهه‌ی اول هر چی به عاشورا نزدیکتر میشن کم‌کم کِش میان و مثلا روضه‌ای که شب اول ساعت نُه هم دعاشو خونده بودن و هم قیمه‌هاشو خورده بودن، شبهای آخر می‌ره تا دوازده و یک شب... برای همین اول صبح تاسوعا خیابونا و کوچه‌ها خیلی خلوته. خیلیها که دیشبش تا خود صبح سینه زدن و ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، خوندن، خوابن و دارن جبران خوابِ نکرده‌ی دیشبو میکنن. من اگه روضه‌دار بودم، حتما یک روضه‌ی صبح تاسوعا می‌گرفتم. توی صحن خونه فرش مینداختم و درو باز میکردم تا هر کی رد میشه بیاد تو. همون ده بیست نفری که توی محله بیدارن بیان و بشینن دور هم و منتظر باشن یک روضه‌خونی بیاد و دو خط روضه بخونه براشون. کتاب دعاها رو می‌دادم دست مهمونا تا هر کی خودش زیارت عاشورا بخونه، بعد که زیارت خوندنا تموم شد رو به مهمونا می‌گفتم: این سوت و کوریِ صبح تاسوعا خودش یه روضه‌‌ی مجسمه! من امروز روضه‌خون نیاوردم! خواستم شما بیاید اینجا، بشینیم دور هم و به سکوت صبح تاسوعا گوش بدیم! هر کی سرشو بندازه پایین خودش زیارت عاشوراشو بخونه و بعدش بدون اینکه قرار باشه صدا یا حرفی سکوتمون رو بشکنه هر کی تو خلوت خودش سعی کنه خجالتِ عباس رو از دل همین سکوت صبح ببینه و بشنوه. خجالت عباس از بابت امان‌نامه‌ای که براش آوردن! درست مثل هیأت‌های ما که دیشب پر سر و صدا بودن، وجود عباس هم شب تاسوعا پر شور و پر هیجان بوده یکدفعه صدای شمر اومده که داشته عباس رو صدا می‌زده! عباس نخواسته جوابش رو بده ولی اباعبدالله اشاره کردن که بی جواب نذارش. تعبیر از منه عباس وقتی رفته و دیده شمر براش امان‌نامه آورده یکدفعه انگار توان از بدنش رفته، همه‌ی اون شوری که تو وجودش بوده خاموش شده، اشک تو چشماش جمع شده، بی‌اختیار همونجا نشسته و خیره شده به یه نقطه و با خودش گفته شمر راجب من چی فکر کرده که برداشته برام امان آورده؟! سکوت صبح تاسوعا، امتداد سکوت اون لحظه‌های عباسه، شرمی که به جونش افتاده و رمقی که ازش رفته... صبح‌های تاسوعا تا ابد سوت و کوره، تا ابد خلوت... هنوز کائنات داره بار اندوه و شرم اون لحظه‌ی عباس رو به دوش می‌کشه... خواستم اینجا جمع بشید همینجور شلخته هر کی خودش زیارت‌عاشوراشو بخونه مثل عباس که شب تاسوعا توی خودش رفته و همه‌ی وجودش به هم ریخته، گفتم بیاید اینجا دور هم توی این سوت و کوری، صدای شکستن دل عباس رو بشنویم، صدای خجالت و غصه‌ای که از امان‌نامه آوردن، کشیده... اینا رو می‌گفتم و می‌رفتم تا چای روضه‌ام رو بریزم و اونایی که توی صحن خونه نشستن تو این فاصله فرصت کنن و سکوت صبح تاسوعا رو بشنون... ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a ❌ با احترام به جهت رعایت حق مولف نشر مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست🙏🌱 .
آب به طواف قامتت برخاست فرات، به التماسِ لب‌هایت نشست... نهر جرعه جرعه تمنای نوشیدنت کرد... ذَکَرَ عَطَشَ الحُسین وَ أهلِ بَیتِه امّا تو در جاریِ نهر، العطش می‌دیدی و در انعکاسِ آب، پیراهن‌های بالازده و شکم‌های خوابانده بر رطوبت خاک... حتی لب تر نکردی! حتی دست در آب فرو نبردی! بی درنگ فرات را میان مشک ریختی و بر اسب نشستی... . . . تو بیشتر از آنکه سقای آب باشی، سقای ادب و وفا بودی... که جز این اگر می‌بود زهرا تو را در آغوش نمی‌کشید و "پسرم" خطابت نمی‌کرد... . . خوش بحالت عباس! چقدر سعادتمند بودی... چقدر خوشبخت... چقدر عاقبت‌بخیر... که زهرا تو را "پسرم" خطاب کرد... بُنَیَّ اِلَیَّ، اِلَیَّ... ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham
146.2K
سلام بر همه‌ی آنهایی که ۱۴۰۰ سال است عَلَم‌ها و کتل‌های تو را روی دوش می‌بَرَند و نمی‌گذارند یاد تو دمی خاموش شود سلام بر همه‌ی آنهایی که ۱۴۰۰ سال است برای تو بر سر و سینه می‌کوبند و نمی‌گذارند سنگینیِ این داغ حتی قدر لحظه‌ای سبک شود سلام بر همه‌ی گریه‌کن‌ها، کفش‌جفت‌کن‌ها، چایی‌ریزها، موکت‌پهن‌کن‌ها و فرش‌جاروکن‌ها، پرچم‌گردانها، زنجیرزنها، روضه‌خوانها و مداحها سلام بر چرخِ همه‌ی دستگاههای پارچه‌بافی که مشکیِ عزای تو را می‌ریسند سلام بر خیاطها، بر کتیبه‌دوزها، بر بُرِشکارهای چوب و زنجیرها، بر سازندگان طبل و سنج‌ها سلام بر همه‌ی ایستگاهِ صلواتی‌گردانها، همه‌ی اسپند دودکن‌ها، همه‌ی قصابها و گوسفند‌زمین‌زنها، سلام بر همه‌ی آشپزها، همه‌ی دیگ و بار آشپزخانه‌هایی که ۱۴۰۰ سال است برای تو برقرارند و نمی‌گذارند غمت از خاطرمان برود، نمی‌گذارند آتشِ نامت فروکش کند... صلواتی که مداحِ این صدا، آخرش از مردم می‌گیرد نثار همه‌ی آنهایی که ۱۴۰۰ سال است چراغ حسینیه‌ها را روشن نگه داشته‌اند، همه‌ی آنهایی که از پسِ ۱۴۰۰ سال یاد و نام حسین را به ما رسانده‌اند... ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham
این پاسخ یک بزرگواری هست در جواب اعتراض بنده به نشر دستنوشته‌ام با حذف نام خودم و کانالم. و چقدر این تفکر متأسفانه بین مذهبیها وجود داره. من چون خودم یک نویسنده هستم و با نهادهای مختلف کار می‌کنم از صداسیما گرفته تا دانشگاه و سایر نهادهای فرهنگی، به جرأت میگم متأسفانه رعایت حق مولف بین مذهبیها کمتر جایگاه داره و اتفاقا دوستانی که ظاهرا اسم مذهبی رو یدک نمیکشن بسیار مقیدترند. چرا؟ چون از این موضوع درک علمی دارند و نه درکی صرفا خوش‌خوشانی و با دیدگاههای خودساخته‌ی به اصطلاح معنوی! گرچه که در دیدگاه اصیل اسلامی و مذهبی امانتداری یک اصل ارزشمنده و اصلا مومن به امانتداریه که شناخته میشه منتهی مسئله اینه که عزیزان اصلا نوشته‌ها رو امانت نمیدونن. نوشته محصول مطالعه، فکر، خلاقیت و وقتِ نویسنده‌اس چطور میشه این حجم از هزینه‌های یک نویسنده رو نادیده گرفت و نامش رو از پای اثرش حذف کرد. بقول رفیقم پونه که میگفت ده شب محرم سخنرانها منبر میرن واقعا به مردم چی میگن؟ چرا همین چیزهای به ظاهر کوچیک رو به مردم تعلیم نمیدن؟ چرا یک نفر به همین سادگی باید برای خودش حق‌الناسی ایجاد کنه که در اون دنیا پاش گیر باشه؟ از اول محرم براتون روضه نوشتم‌‌ امروز میخوام یک صحبت کوتاهی داشته باشم درباره‌ی این حق‌الناس و واقعا تذکر بدم نه بخاطر نوشته‌های خودم بلکه بخاطر حقی که فردای قیامت باید پاسخگو باشند افرادی که با یک نیت کاملا صادقانه و بظاهر خیر نوشته‌ای رو بی‌نام نشر میدن و برای خودشون دِین ایجاد میکنن. ممنون میشم بشنوید👇 @sharaboabrisham
1.78M
فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ: امضای پروردگار پای تمامِ آنچه که خلق کرده. ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham