eitaa logo
شراب و ابریشم...
4هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
731 ویدیو
25 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم شاگردقرآن ایده‌پرداز نویسنده سخنران مدرس دانشگاه مربی نوجوان مجری
مشاهده در ایتا
دانلود
Seyed.Reza.Narimani.Pasho.Ali.Akbaram(128).mp3
زمان: حجم: 19.45M
چقدر این مداحی برای آخر مجلس خوبه... برای سنگین‌تر شدنِ ساعتِ آخرِ روضه‌ها... من انگار جدی جدی ده شب مجلسِ روضه داشتم و حالا شب آخره خودمو می‌بینم توی هیأتم که دیگه روضه‌ی شبِ آخرشم خونده شده و بساطش باید جمع بشه این مداحی داره پخش می‌شه و من خسته و تکیده تکیه زدم به دیوار و با دلتنگی دارم نگاه مهمونام می‌کنم که دونه‌دونه دارن می‌رن و من رو تنها می‌ذارن... واقعا من اگه روضه‌خون بودم شب دهم جلوی دونه‌دونه مهمونامو می‌گرفتم و می‌گفتم از فردا مجلس توی کوچه‌ها منعقده تا اونها هاج و واج نگاهم کنند و فک کنن شب آخری غصه زده به سرم ولی من راستی راستی روضه‌هامو می‌ذاشتم تازه از شب یازدهم به بعد... من از غروب عاشورا تا خود اربعین گِل به سر می‌گرفتم و کوچه به کوچه خونه به خونه می‌رفتم و دو خط روضه می‌خوندم: عمه‌ی ما را احترام نکردند. عمه‌ی محترمِ ما را احترام نکردند... و با این دو خط روضه خودم بی‌تاب‌تر از همه گریه می‌کردم... خودم بیشتر از همه توی سر و صورت می‌کوفتم... . . چقدر این مداحی برای بازی با دلِ هیأت‌دارا خوبه... برای پیچیدن تو فضا دمِ رفتنِ مهمونها... برای بیشتر کردنِ دلتنگیا... التماس دعا مهمونای من💚 ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مگر روضه‌ی زینب را کجای فرات ریختی و کجای دشت کاشتی که دست روی هر جای واقعه می‌گذارم، باز روضه‌ی زینب از آب درمی‌آید، باز روضه‌ی زینب از خاک سر برمی‌آورد! من گمان می‌کنم تو پیش از رفتن مقابل دشت ایستاده‌ای، نگاهت را روی اجسادِ شهدا چرخانده‌ای، بر زنها و دخترها برای بعد از خودت گریسته‌ای، و بعد نفس حبس کرده‌ای و از آن دهانِ خشک‌تر از چوب تنها یک کلمه بیرون داده‌ای: زینب... صدای تو روی دشت ریخته، همه‌جا منعکس شده و به عددِ تمامِ شهدا، به وسعتِ تمام داغ‌ها و به اندازه‌ی تمامِ واقعه‌ها تکثیر شده... بعد از آن زینبی که تو گفته‌ای از آن دشت دیگر هیچ ذکری جز زینب بلند نشده و فرات هیچ نغمه‌ای جز زینب سرنداده... من فکر می‌کنم تو پیش از رفتن، زینب را روی دشت ریختی تا بعد از تو هر کس خواست به آنجا برسد ناگزیر از زینب بگذرد! بعد از آن زینبی که تو گفتی، زینب که قرار بود دمی بی تو زنده نمانَد، عمر جاودانه گرفت و دیگر هرگز نَمُرد... ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
. حوالیِ همین ساعت‌ها بود که طنین اذانِ اکبر روی دشت ریخت... عمه وَ إنْ یَکاد خواند و حسین لاحول و لاقوة الا بالله... دشت به سیمای اکبر تکبیر گفت و آسمان به تحریرِ صدایش تحسین... . . غلط اگر نکنم، شورچَشم‌های لشکر یزید، در همین اذان، اکبر را نظر زدند... 💔 . ✍ملیحه سادات مهدوی اذان ظهر عاشورا 🖤 ■ اَعظَمَ اللّهُ اُجُورَنا بِمُصابِنا بِالحُسَینِ عَلیهِ السّلامُ ، وَ جَعَلَنا وَ ایّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیّهِ الاِمامِ المَهدِیِّ مِن الِ مُحَمَّدِِ عَلَیهِمُ السّلامُ ■ غمت شبیه ندارد، ای شبیهِ پیامبر! @sharaboabrisham
. لاحولی... تکبیری... موجی از ملکوت صدایت... جَسته و گریخته میان چکاچک شمشیرها به گوش می‌رسد... و دلِ خیمه‌گاه به شنیدن همین طنین، خوش است... بابا هنوز زنده است... ملیحه سادات مهدوی@sharaboabrisham
16.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی دو شب پیش یک نفرتان بعد از روضه پیام گذاشته بود ظاهرا به حضرت زینب خیلی ارادت دارید. البته که دارم ولی خدا شاهد است صحبتِ ارادت نیست، آدم هر جور بخواهد نگاه واقعه کند نمی‌تواند از زینب بگذرد، نمی‌تواند زینب را نادیده بگیرد! آدم از هر طرف که نگاه کند هیچ کس قدر زینب به چشم نمی‌آید، هیچ مصیبتی بالاتر از مصیبت زینب پیدا نمی‌کند. این حرف من نیست این حرف صاحب‌الزمان است که فرموده بود بر مصیبت اسارت عمه‌ام زینب صبح و شام گریه می‌کنم، آنقدر که جای اشک خون از چشمهایم می‌چکد! برای شهدا همه چیز در عصر عاشورا تمام شده، اما برای زینب همه چیز تازه از عصر عاشورا شروع شده... با آن حجم از مصیبت و بلا و رنجی که کشیده تازه حالا باید روی پا می‌ایستاده و قافله‌سالاری می‌کرده... در این نقطه‌ از تاریخ خدا عنان کائنات را داده دست زینب و حقا که زینب هم خوب از پس همه چیز برآمده... جانها به فدای زینب جانها به فدای زینِ اَب ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
باید حدودِ همین ساعت‌ها دیگر، کار تمام شده باشد... آه حسین...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من اگر روضه‌خوان بودم برای شام غریبان قرارِ جلسه را جایی بیرون شهر می‌گذاشتم، وسط یک تکه بیابانِ تاریک، کنار جاده‌. بیابان همینجوریش هول دارد. شب هم که باشد دیگر جای خود دارد. می‌گفتم حاشیه‌ی جاده موکت پهن کنند، تا رد نور و صدای ماشین‌هایی که گاه و بی‌گاه از آن طرفها عبور می‌کنند، فضا را وهم‌آورتر کند! مستمعهایم را برمی‌داشتم و با خودم می‌آوردم توی بیابان و می‌گذاشتم سُکر و سکوتِ صحرا رعب به دلشان بیندازد. شام غریبان را نمی‌شود توی حسینیه گرفت، آخر برای آدمهایی که وسط بیابان نباشند چطوری باید روضه‌ی بیابان خواند؟ برای زنهایی که خیالشان از بابت فرزندها تخت باشد چطور باید روضه‌ی اضطرابِ مادرها خواند؟ جمعیتی را که هیچ دلهره و هیچ ترسی ندارند چطور باید برای ترسیده‌ها گریاند؟ دلِ زنهای تکیه داده به پشتی و صندلی را چطور می‌شود با یاد زنهای تکیه زده به چوبهای نیم‌سوخته سوزاند؟ آدمهای زیر یک سقف امن را چطور می‌شود به یاد آواره‌های وسط یک بیابان گریاند؟ مستمع‌ها را میاوردم توی بیابان و می‌گفتم مثل امشبی یک جایی شبیه اینجا، هشتاد زن و بچه‌ی داغ‌دیده‌ی لطمه‌خورده‌ی آواره را زینب از دور تا دور دشت جمع کرده و زیر یک چادر نیم‌سوخته پناه داده، این‌ بچه‌های زخمی، این زن‌های شلاق‌خورده، این طفلهای ترسیده، این مخدره‌های آسیب‌دیده، این حرم غارت‌زده، این لشکر شکست‌خورده، این لب‌های ترک‌برداشته، این پاهای تاول‌زده، این جان‌های رمق از دست‌داده، این آدمهای مصیبت‌دیده، این‌ها را همه باید زینب تیمار می‌کرده، باید نفر به نفر تسکینشان می‌داده، باید تسلیِ قلبِ مادرها می‌شده، باید بچه‌ها را آرام می‌کرده، تازه باید بیرون خیمه را هم می‌پاییده و نگهبانی می‌داده... باید از فرات هم آب می‌آورده و به این آدمهای از هم‌پاشیده می‌نوشانده، باید توی این فاصله که تا لب فرات می‌رفته حواسش به قهقه‌ی دشمن هم می‌بوده که یه وقت دوباره سمت حرم خیز نگیرد، تازه باید لحظه لحظه حرارتِ تنِ زین‌العابدین را هم می‌سنجیده که یک موقع زیر تب از دست نرود. باید بچه‌ها را در آغوش می‌گرفته شاید کمی آرام شوند، باید زنها را دلداری می‌داده شاید کمتر بی‌تاب شوند. بعد همانطور که اشک امانم را بریده بود می‌گفتم همه‌ی این زنها که از قبیلِ زینب و رباب و سکینه نبودند، خیلی‌هایشان زن و بچه‌ی اصحاب بودند، همین زنهای معمولیِ شهر که کمتر صبوری بلدند، کمتر از عهده‌ی اشکها و غمهای خودشان برمی‌آیند، بار همه‌ی اینها را زینب به دوش کشیده، زینبی که خودش نباید اشک می‌ریخته، آخر چشم همه‌ی این هشتاد و چند زن و بچه دنبال زینب بوده، کافی بوده زینب یک ذره ضعف نشان بدهد تا اینها همه فرو بریزند. امشب را زینب چطور به صبح رسانده؟ چطور اینهمه زن و بچه‌ی بی‌تاب را آرام کرده؟ اینها را می‌گفتم و می‌گذاشتم اهل مجلسم چند دقیقه فقط به گریه‌های بی‌تاب سرکنند. نگاهشان را سمت بیابان بچرخانند و از خودشان بپرسند یک زن وسط یک بیابان چطور از عهده‌ی اینهمه برآمده؟! خوب که گریه‌هایشان را کردند باز ادامه می‌دادم کاش فقط همین یک شب بود، کاش فقط غصه‌ی جراحتهای همان یک عصر بود... تازه صبح یازدهم که حرامی‌ها شتر بی‌جهاز آورده‌اند زینب این هشتاد و چند نفر را دانه دانه بر مرکب نشانده، حساب کنید فقط همین یک کار چقدر توان از زینب برده؟ چقدر آب دهانش را خشکانده؟ تازه اینها هنوز شروع واقعه بوده، این کاروان باید چهل منزل می‌رفته، زینب باید چهل منزل هر چه حادثه گرد این کاروان بوده را به دوش می‌کشیده، جای همه‌ی‌شان کتک می‌خورده، خواب به چشمش حرام می‌کرده، گرسنگی و تشنگی به جان می‌خریده، باید خودش را سپر همه‌ی بلاها می‌کرده... با خودتان حساب کنید زینب چطوری اینهمه را از سرگذرانده؟! بعد همینجور که اشک می‌ریختم از جا برمی‌خاستم رو به بیابان با گریه‌های بلند می‌گفتم یک جایی شبیه اینجا، نَه خیلی بدتر و ترسناک‌تر از اینجا زن و بچه‌ی ابی‌عبدالله آواره و بی‌کس شب را سرکرده‌اند، گِل به سر بگیرید و برای بچه‌های حسین از غصه بمیرید... اینها را می‌گفتم و می‌رفتم سمتِ تاریکی تا مستمعها هم از جا برخیزند و همان حوالی پراکنده شوند، هر کدام نزدیک یک بوته خار بنشینند و تا خود صبح دم یا زینب بگیرند... ✍ملیحه سادات مهدوی اجر این روضه و اشکهایش تقدیم به آن مجلل‌بانویی که ابی‌عبدالله به قنوت نماز شبِ او توسل جسته... https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a ❌ با احترام به جهت رعایت حق مولف نشر مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست🙏🌱 @sharaboabrisham
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته. ممنونِ لطفِ پرودگارم که کلمه و عبارت خلق کرد، کلمات رو در قالب ریخت، روضه‌ها رو نازل کرد و در آخر منت بر من گذاشت و از بین تمام صاحبان قلم من رو برگزید و روضه‌ها رو سپرد دست من تا من به عزادارهای اباعبدالله برسونم. الحمدلله رب العالمین. اجر اولین روضه‌ی اولین شب رو تقدیم کردم به پدر و مادرم و بعد از اون هر شب یک تقدیمیه داشتم. حالا یک بار دیگه از اول تا آخرِ نوشته‌های این ایام رو تقدیم می‌کنم اول از همه به بانو خدیجه کبری سلام‌الله علیها که عالم هر چه دارد از پر چادر خدیجه دارد بعد به صاحب‌عزای اصلی، صاحب همه‌ی عصرها و زمانها، امام زمان جانم. بعد به امام خمینی که نفس به نفسم رو مدیون خمینی و انقلابِ گرامیش هستم. و بعد هم باز و باز به پدر و مادرم که همه چیزم رو مدیونشون هستم.💚 البته لازمه بگم الحمدلله رب‌العالمین پدر و مادرم در قید حیات هستند، قرار نیست تقدیم کردن ثواب کارها فقط به اموات باشه! اتفاقا تقدیمیه برای زندگان خیلی ارزشمندتره. ممنونم از همه‌ی عزیزانی که این مدت برای تقدیر از من دعاگوی پدر و مادرم بودند.🙏 رحمت به شیر مادر و نان حلال پدرم که مرا روضه‌خوان حسین کرد. ان‌شاالله تا پایان ماه صفر نوشته‌های حسینی ادامه دارند. البته با سبک و سیاقهای دیگر. با احترام ملیحه سادات مهدوی: دستبوس و کفش‌جفت‌کنِ عزادارهای اباعبدالله @sharaboabrisham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا