eitaa logo
شراب و ابریشم...
2.9هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
540 ویدیو
8 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم شاگردقرآن ایده‌پرداز نویسنده سخنران مدرس دانشگاه مربی نوجوان مجری
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش من شهردار بودم و این شبها شهر رو با رنگ و نور، سبزپوش می‌کردم. دستور می‌دادم تمام درختها رو با گلاب بشورن، همه‌ی کوچه‌ها رو ریسه ببندن و توی خیابونا به مردم نور و صلوات تعارف کنن و هفت شبانه‌روز شهر رو غرق نور کنن تا هر کی قدم توی شهر بذاره بفهمه جشن میلادِ سبزترین مخلوق خداونده.💚 مثل صنعای عزیز که این روزها رو اینجوری به پیامبرِ جان و جانان خیرمقدم میگه💚💚💚 ✍ملیحه سادات مهدوی ▫️ صنعا پایتخت یمن، همه ساله در ایام میلاد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم با رنگ سبز تزئین می‌شود.😍 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شراب و ابریشم...
دستمون به کوچه و خیابونا که نمی‌رسه، سر و روی شهر مجازیِ کلمات و واژه‌هامونو که میشه سبز کنیم☺️ به یُمنِ قدومِ مبارکِ سبزترین مخلوق خداوند💚💚
ولادتِ شما را به سالِ فیل ثبت کردند. فیل ها پایشان به تاریخی که وقایعُ النبی را نقل می‌کند باز شد، باد به غبغبشان افتاد، قد کشیدند، از همه بزرگتر شدند! فیل‌ها خوشبخت‌ترین حیوانات عالمند وقتی اسمشان دقیقا آنجای تاریخ است که شیرین‌ترین اتفاقِ کائنات را نقل می‌کند! عام‌الفیل، سالِ سپیدبختیِ عالم و خوش‌نامیِ فیل‌هاست... . . نوشت: فکر میکنم این مامانْ فیلی، کنار گوش بچه فیلش گفته: اون آقای مهربونی که از برکت دستهاش این جنگلا سبز شدند، از ردّ قدم‌هاش رودخونه‌ها جاری شدند، از روشنایی چشماش، خورشید رونق گرفت، اون آقایی که از ناز قدمهاش آسمون و بارون و رنگین‌کمون خلق شد، سالِ ولادتش به اسمِ ما فیل‌هاست! بچه فیل هم توی یه حس رؤیایی غرق شده و داره میگه: وای مامان راس میگی؟ مامانْ فیلی هم خودشو گرفته و خیلی جدی میگه: پس چی؟ ما خوش‌نام‌ترین حیوونای این جنگلیم. نوشت: پیغمبرا💚 ببخشید اگه این نوشته بچه‌گانه شد، من فقط میدونم با همه چیزِ دنیا شما رو دوست دارم، با همه چیزِ دنیا دلم میخواد تصدق شما بشم. با گلها، با ابرا، با قله‌ها، با آسمونا، با ستاره‌ها، با رنگین‌کمونا، با فیلا... ☺️ وای پیغمبر جانمون فقط میتونیم بگیم دوستون داریم و خدا میدونه که از عمق قلبمون اینو میگیم. نوشت: این عکس رو دوستم زهرا جان به من هدیه داد. فکر کنم عکس، عاقبت بخیر شد، خرجِ نوشتن از پیامبر شد. ☺️ ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a پیغمبرِ امانتدار به ما رسم امانت یاد داد، با رعایت حق مولف و نشر آثار نویسنده‌ها با نام خودشون امانتدار باشیم🙏 .
شکر خدایی رو که رو آفرید و چینشِ کلمات رو به عطا کرد تا با رقص قلم دلها و روحهای زنده و آگاه رو به وجد بیارن.🌱 هنر است و هنرمند. یادآوری: هر آنچه در شراب و ابریشم می‌خوانید دستنوشته‌های شخصیِ ملیحه سادات مهدوی است. https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
بزرگترین نعمتی که خدا می‌تونه به یک بده اینه که اون رو بین شاگردهاش عزیز و محبوب کنه، مثل بزرگترین معلمِ عالم حضرت پیغمبر که به گواه قرآن، محبوبِ همیشگیِ دلهای شاگردان مکتبشه. خدا رو شکر که در سالهای معلمی‌‌ام این شانس رو داشتم که شاگردهام رو دوست بدارم و شاگردهام دوستم بدارند.😅☺️ تشکرنامه‌ی دانشجویی از طرف بروبچ هیأت‌تحریریه‌ی نشریه‌ی دانشگاه☺️ https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
هر وقت از اینجا رد شدی بر پیامبر صلوات بفرست☺️ جهت شرکت در پویش ختم صلوات تقدیم به پیشگاه پیام‌آورِ مِهر و صلح و روشنی از لینک زیر وارد بشید و تعداد صلواتهاتون رو ثبت کنید🙏 روی ثبت کلیک کنید و تعداد صلواتهاتون رو بزنید https://EitaaBot.ir/counter/cjzbd تا داشته‌ام فقط تورا داشته‌ام با یاد تو قد و قامت افراشته‌ام بوی صلوات میدهد دستانم از بس که گل محمدی کاشته‌ام اللهم‌صل‌علی‌محمدوآل‌محمدوعجل‌فرجهم میلادِ شاهِ شمشادقدان خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلبِ همه صف‌شکنان مبارک :) 🎈♥️ https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
همیشه فصل انگور که می‌شود حسی غریب دائم توی دلم می‌چرخد... نگاه دانه‌های زمردین انگور که می‌کنم یک خاطرِ شریف توی دلم زنده می‌شود... حتی خطوط کتابم را یادم هست، عکس ساده و بی آلایشش را الان جلوی نگاهم دارم می‌بینم. چقدر تا عمق وجودم رفت، داستانی که توی کتاب تعلیمات دینی سوم ابتدائی‌ام نوشته بود. در همان عوالم کودکانه چقدر غصه‌دار شده بودم برای «پیامبر»... برای پاهای خونینش، برای تنِ زخمی‌اش... چقدر به خشم آمده بودم از مردمی که پیامبر را با سنگ زدن از شهرشان بیرون کرده بودند. و چقدر شیرین نوشته بود گفت و گوی عداس و پیامبر را... محبت پیامبر در دل عداس افتاد... دلش به حال پیامبر سوخت، او را به سایه دیوار باغ برد و برایش طبقی انگور آورد... پیامبر با یک دنیا محبت و لطف از عداس تشکر کرد، بسم الله الرحمن الرحیم گفت و دانه‌های شفاف انگور را آرام در دهانش گذاشت... - نامت چیست؟ - عداس... - اهل کجایی؟ - نینوا... - نینوا، سرزمین برادر من یونس‌ابن‌متی... – تو مگر یونس را می شناسی؟!... عداس از دین و آیین او پرسید و پیامبر با او از اسلام گفت... و آخر عداس شیفته‌ی پیامبر شد و همانجا اسلام آورد و پیامبر خوشحال از مأموریتی که در آن توانسته بود یک نفر را مسلمان کند به مدینه بازگشت... داستان عداس برای من از آن داستان‌های ماندگار بود، از آن داستان‌هایی که برای همیشه برایم ماند، از همان سالی که خواندمش تا نگاهم به انگور می‌افتد یاد ِ پیامبر می‌افتم و داستان عداس! نگاه ِدانه‌های شفاف و لعل‌گونه‌ی انگور که می‌کنم انگار لابه لای سبزی دانه‌های انگور کسی نشسته و برایم قصه‌ی عداس می‌خواند... . . . می‌دانم پاهایت مجروح است و تنت خسته... مجروح شده‌ای از سنگ گناهان ِ ما، خسته‌ای از بدی‌های روز و شب ما... می‌دانم خسته‌ای و مجروح... محبتت به دلم افتاده... یک طبق انگور گرفته‌ام روی دستهایم و نشسته‌ام زیر سایه‌ی دیوارِ سنگیِ دلم!... می‌شود از کنار من گذر کنی؟! آن وقت من تو را میهمان کنم! بیایی و کنار من بنشینی و قصه‌ی عداس تکرار شود؟! من طبق انگور را می‌گذارم پیش تو... بسم الله بگو و با نگاهت دانه‌های انگور را غرق نور کن... آن وقت تبسم کن تا قصه آغاز شود... - نامت چیست؟ - ملیحه... - اهل کجایی؟ - ایران... - ایران، سرزمینِ یاور من سلمان... - شما مگر سلمان را می شناسی؟!... بگذار از دین و آیینت بپرسم... بگذار شیفته‌ات شوم... بگذار به دست تو مسلمان شوم... آن وقت تو خشنود از کنارم بلند شو... نه! آخر قصه را یک جور دیگر می‌خواهم تمام کنم! از کنارم بلند نشو، می‌شود برنگردی مدینه؟ می‌شود همیشه همینجا کنارم بمانی؟! اصلا آخر قصه را تو تمام کن، هر جور خودت می‌خواهی، الان اما فقط بیا تا شروعش کنیم... فقط تبسم کن تا قصه آغاز شود... . . . کنارم بنشین تا به دست ِ تو مسلمان شوم... ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
نور بباره به قبرت آقای هاشم! هزار رحمت بهت. هزار سلام و درود به روح بلندت. هزار برکت و صلوات به وجودت. هزار ریسه چراغِ هزار وات روشن باشه تو مزارت‌‌. هزار خدم و حشم تو بهشت خم و راست بشن پیش روت. هزار نهر شیر و عسل جاری باشه از زیر پات. هزار درخت سدر سایه انداخته باشه رو سرت. هزار طبق میوه و لحم طیر مما یشتهون مهیا باشه برات. شبهای قبرت با پروژکتورای چند فاز بهشت روشن باشه. این شب جمعه‌ای شاد باشه روحت. چه نسلی به جا گذاشتی از خودت، بابای تمام بنی‌هاشم! جد اعلای پیغمبر جان ما💚 وقتی نصف شبی یاد جد پیغمبر و کلا بنی‌هاشم میفتی و فکر میکنی واقعا دمش سیستم حرارتیِ مرکزی 😅 اگه از عالیجناب هاشم فقط همین یکی یک دونه پیغمبر ما به جا مونده بود برای به پروژکتور بستن مزارش بس بود لیکن این آقا چنان دامن سبزی داشته که هر چی خوبه تو عالم از نسل خودش برخاسته💚 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
مردم اگر قرار باشد، روی شفافیت و روشنی و ظرافتِ چیزی دست بگذارند معمولش این است که بگویند عینِ بلور است! این بلور گفتن، هم در محاوره‌ی ما فارس‌ها باب است و هم در ادبیات عرب! به هر شفافِ روشنِ نازکی می‌گویند بلور، حالا آن چیز می‌خواهد واقعا یک تکه بلور باشد یا هر چیز دیگری مثلِ یک دلِ پاک که عین بلور صاف و روشن است، یا حتی یک جفت کفش ورنی که مثل بلور می‌درخشد! اما یک بلور گفتنِ خاصی هم دارند مردم، که هر جا و برای هر کس به کار نمی‌رود! آن هم بلوری‌ست که نثارِ دخترها می‌شود! این بلور گفتن به دختران، البته ریشه در حرفهای شما دارد، پدر! اولین بار این شما بودید که اسمِ "بلور" روی ما گذاشتید و گفتید که مردها حواسشان باشد، یک وقت با بلندکردن صدا، با اخم و خشم یا با کمترین حرف، روی بلورها خط نندازند! اولین بار این شما بودید که ایمانِ مَردها را به نوعِ رفتارشان با تکه‌های بلور گره زدید و گفتید ایمانِ مرد هر چه بیشتر، رفتارش با زن شایسته‌تر! اولین بار این شما بودید که مردانگیِ مردها را ریختید یک کفه‌ی ترازو و کفه‌ی دیگرش را پر کردید از لبخندِ زن‌ها! از نگاه شما مردانگی نداشت مردی که نقشِ خنده را از روی بلور پاک کرده باشد! اولین بار این شما بودید که به احترام دخترتان تمام قد از جا بلند شدید و فرمودید تکریمِ زن از جوانمردی‌ست! اولین بار شما بودید که بوسه به روی دخترتان زدید و فرمودید، فرزندانتان را ببوسید، دخترانتان را بیشتر! و رو به اصحاب فرمودید بهترینِ شما، خوش‌اخلاق‌ترینِ شما با همسر است! اولین بار این شما بودید که اسمِ "بلور" روی ما گذاشتید و بعد به مردها یاد دادید که درست عین یک بلور با زن‌ها رفتار کنند: نرم، نازک، محتاط، آرام، مهربان... جوانمردانه! شما مقیاس جوانمردی را عوض کردید، شما تعریفِ تازه‌ای از مردانگی ارائه دادید، شما همه‌ی چیزهایی که مردها می‌خواستند باشند و داشته باشند را در یک جمله خلاصه کردید: با تنگ‌های بلورتان مهربان باشید... میلادِ شما، همان اندازه که عیدِ موحدان است، عیدِ دختران و زنان است، عید کرامت بخشیدن به بلورهای نازک و شفاف... ✍ملیحه سادات مهدوی "با تنگ‌های بلورتان مهربان باشید" حدیث نبوی است در توصیه به رفتار نیکو با زنان. https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
عاشقی را به وجد می‌آری، یوسفانه تبسمی داری به کدامین ملیح رفتی که، چهره‌ای سبز و گندمی داری؟ وصف آیینه کار شاعر نیست، از لب خود شنیدنی هستی کاش می‌شد خودت بگویی که از خودت چه تجسمی داری مرهم و زخم در نگاه شماست، حلقه‌ی اتحاد خوف و رجاست بر سر مهربانی چشمت، مژه‌هایی تهاجمی داری با یقین می‌رسم به این معنی، چارده نور واحدی، یعنی؛ عشق از هر نظر خودت هستی با خودت چه تفاهمی داری کفر را جذبه‌های لبخندت، چاره‌ای نیست جز مسلمانی خنده کن یا مکارم الاخلاق معجزات تبسمی داری💚 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شعر از عالیجنابِ شاعرها سید حمیدرضا برقعی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a