شراب و ابریشم...
سلام
درباره این آیه چیا میدونید؟
میدونید تو کدوم سورهاس و برای کدوم قصهاس؟
دوست دارید براتون از این آیه بگم؟
اگه موافقین یه 🦋 بفرستید اینجا:
@mehmane_quran
شراب و ابریشم...
سلام درباره این آیه چیا میدونید؟ میدونید تو کدوم سورهاس و برای کدوم قصهاس؟ دوست دارید براتون از
سلام
صبح بخیر ایران☺️
ممنون که با پروانههای آبی از طرح بحث حمایت کردید.
بعضیام که اینجوری پروانه فرستادن😍 فقط نمیدونم چرا سایز پروانهها از یه جایی به بعد تغییر کرده😅
به همه کسایی که پروانه فرستادن و مشارکت داشتن، زیارت نیابتی جایزه دادم😍 اسمشون ثبت شد برای زیارت انشاالله.
ممنونم که شراب و ابریشم رو میخونید و با پیامهاتون انرژی و انگیزه میدید.🙏
توضیحات آیه رو براتون میگم انشاالله، نقدا این مطلب رو که قبلا گذاشته بودم بخونید تا بیام و توضیحات کامل بدم.😊
شراب و ابریشم...
سلام صبح بخیر ایران☺️ ممنون که با پروانههای آبی از طرح بحث حمایت کردید. بعضیام که اینجوری پروانه فر
🦋🦋
خب پروانههای آبی کجای محفل نشستن بیان تا براشون از این آیه بگم.🤗
آیه ۲۴ قصص یکی از دعاهای قرآنیه که به زبان حضرت موسی جاری شده.
بعد از ماجرای مشاجره و قتل یک قبطی در مصر و متهم شدن حضرت موسی، ایشون مورد تعقیب دربار فرعون قرار گرفتند و از مصر فرار کردند!
پیامبر فراری نداشتیم که شکر خدا با ماجراهای همیشگی بنیاسرائیل و فرعون و موسی، این یک قلم هم به داشتههامون اضافه شد.😅
در مسیر این تعقیب و گریز گذر حضرت موسی میفته به یک قریه، اون هم چه قریهای!
محل اقامت یکی از انبیای الهی: حضرت شعیب.
خب، موسای گریخته از چنگ قبطیان تشنه و گرسنه و خسته پناه میبره زیر سایهی یک درخت تا نفسی تازه کنه و همونطور که میره زیر درخت، این آیه رو زیر لب زمزمه میکنه: رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ
زمزمه کردن همانا و باز شدن درهای رحمت یکی پس از دیگری همانا.😍
موسای جوان همونطور که زیر سایه درخته متوجه جمعیتی از مردها میشه که دور چاه آبی ایستادن و دو دختر خانوم هم کمی اونطرفتر منتظرن.
اینجای قصه رگ غیرت حضرت موسی باد میکنه و از جا بلند میشه و میره جلو میگه شما دخترا تو این فضای مردونه چی کار میکنید؟ و دخترا جواب میدن بابای ما پیر شده و خودش از عهده گوسفندا برنمیاد برای همین ما گوسفندا رو به چرا میاریم و غروبها که وقت آب دادن به دامهاست اینجا معطل میمونیم تا تمام مردها به دامهاشون آب بدن و آخر سر ما بریم و آب برداریم، موسای قصه که اینجا هنوز موسای خالیه و موسای کلیم و موسای نبی نشده به رگ غیرتش برمیخوره و جمعیت مردها رو میزنه کنار و میشه بنیانگزار مکتبِ فرست لِیدی✌️ برای گلهی دخترا آب برمیداره و میفرستتشون که برن خونه، مردا رو هم میفرسته که برن به کار زشتشون فکر کنن که چطور تا حالا خانوما رو مقدم نمیدونستن.😁
شعیب نبی، از دخترا که زودتر از هر روز به خونه رسیده بودن، علت زود اومدنشون رو جویا میشه و دخترا ماجرا رو برای بابا تعریف میکنند.
شعیب خیلی خوشحال میشه و میگه برید اون جوون خوش غیرت رو بگید بیاد اینجا ازش پذیرایی کنیم، تشکری کنیم، دمت گرمی نثارش کنیم... (بقول اهل منبر تعبیر از منه😅☝️)
ادامه دارد
✍ملیحه سادات مهدوی
چون نمیخوام متن طولانی بشه فعلا تا همین سکانس رو داشته باشيد، ادامه در پست بعدی😌
هر کی خوند و منتظر ادامه سریاله یه 🍿 بفرسته ببینم:
@mehmane_quran
نظرتونم بگید که دوست دارید قصهها براتون با این سبک نوشته بشه؟😉
@sharaboabrisham
شراب و ابریشم...
🦋🦋 خب پروانههای آبی کجای محفل نشستن بیان تا براشون از این آیه بگم.🤗 آیه ۲۴ قصص یکی از دعاهای قرآنی
خب تا شما 🍿ها رو نوش جان میکنید بریم سراغ ادامهی قصه
البته نظرات متفاوت بود، بعضیها گفتن با همین سبک روایت کنم، بعضیها هم گفتن نه این شکلی نباشه.
حالا این قصه رو چون این مدلی شروع کردم با همین فرمون به آخر برسونم، بعد یه فکری برای بقیه قصهها میکنم.🍓
رسیدیم به اینجای ماجرا که قرار شد یکی از دخترها بره دنبال اون جوون و با خودش بیاره نزد پدر.
اینجای قصه از جلوههای ویژهی قرآنه، شبیه صحنههای اکشن فیلم که یکدفعه چند نورافکن با هم روشن میشه و یک دایره نور دور صحنهی اصلی درست میشه تا همهی حواسا جمعِ همون صحنه بشه و آخرش که صحنه بسته میشه، صدای کف و سوت ببینندهها بلند میشه!
شاید براتون عجیب باشه ولی از تمام فراز و فرودهای این قصه از شروعش که قتل یک قبطیه تا انتهاش که به نبوت رسیدن حضرت موساست، خدا اینجای قصه رو ممتاز کرده و بطور ویژه ازش حرف زده! انگشت گذاشته روش و گفته: اینه👌
بعد هم مثل پایان همون جلوههای ویژه براش کف زده👏👏👏
فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ
دختر شعیب اومد با راه رفتنی، چه راه رفتنی! توأم با حیا، لبریز وقار.
معلومه خدا خیلی خوشش اومده از طرز راه رفتن این دختر که ذکر خیرش رو گذاشته تو قرآنش تا قیام قیامت هی بگه: چه دختری، چه راه رفتنی👌
چون اولین جلوه وقار یک آدم توی سبک راه رفتنشه، پس معلومه اصل مطلب صحبت از حیای دختره.
خدا خواسته تا قیامت بگه من دختر رو با حیاشه که میپسندم👌
خب، قصه میرسه به اینجا که دخترِ باحیای شعیب میاد و حضرت موسی رو دعوت میکنه نزد پدر.
حضرت موسی هم از خدا خواسته دعوت رو میپذیره، آخه کدوم آدمِ غریبِ خستهی گرسنهی تشنهی فراری رو میشناسید که اگه یکی دعوتش کنه خونهش، قبول نکنه؟!
کم کم خیرهای خدا داره نازل میشه: رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ
حضرت موسی مهمون شعیب نبی میشه و حضرت شعیب که حسابی موسی رو پسندیده بهش چند تا پیشنهاد سرنوشتساز میده!
یکی پیشنهاد کار و یکی هم که بله😁 پیشنهاد ازدواج با یکی از دختراش🤩
و اینجوری میشه که موسای قصه که هیچی از دار دنیا نداشت با یه دعای اجابت شده هم صاحب کار میشه هم خونه هم زن، ماشین هم هنوز اختراع نشده بود و گرنه صاحب اونم میشد.😅
بقول آقای قرائتی هر کی کار و خونه و زن میخواد این دعا رو زیاد بخونه: رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ
✍ملیحه سادات مهدوی
هنوز، هم قصه ادامه داره، هم تا همینجایی که براتون گفتم یکسری نکات ریز و خیلی دقیقش مونده که باید خودتون بگید بنویسم یا نه؟😌
اندفعه پیاز بفرستید😂: 🧅
@mehmane_quran
مهمان شراب و ابریشم باشید👇
🌱 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شراب و ابریشم...
خب تا شما 🍿ها رو نوش جان میکنید بریم سراغ ادامهی قصه البته نظرات متفاوت بود، بعضیها گفتن با همین
🧅🧅🧅
از همینجا کپی کنید.
ویجهی اونایی که گفتن دکمهی پیاز گوشیشونو پیدا نمیکنن.😅
شراب و ابریشم...
🧅🧅🧅 از همینجا کپی کنید. ویجهی اونایی که گفتن دکمهی پیاز گوشیشونو پیدا نمیکنن.😅
سلام به شراب و ابریشمیهای جان
صبحتون بخیر☺️
خب اینجوریام نیست که فکر کنید همش پففیل و پیازیه البته اینم یه سبک بیان داستانه ولی خب میتونید سبکهای دیگهای هم از قلم من اینجا ببینید: (روی آبیها بزنید تا بیاره براتون)
مثلا داستان یونس نبی
مثلا داستان تولد مریم مقدس
مثلا یه روزنوشت
مثلا یه تفسیر
مثلا یه خاطره
مثلا یه مناجات
اینجا همه مدلی داریم.
شما چی رو میپسندین؟☺️
دیشب مبلغی که از دو طرح آیههای روشنی و کبوتر حرم جمع شده بود به صندوق واریز شد.
هشت ملیون تومان به نام نامی امام هشتم.😍
اما قسمت هیجانانگیز ماجرا اونجاشه که شما بدونید سرنوشت این پولها چی میشه.
صندوقی که ما داریم یک صندوق برای کمکهای بلاعوض نیست، بلکه یک صندوق قرضالحسنهاس!
شما وقتی پولی رو به کسی میبخشید اون پول در همون نقطهی بخشیدن تمام میشه! اما اگه پولی رو قرض بدید و بعدا پس بگیرید و باز به نفر بعدی قرض بدید و باز پس بگیرید و باز به نفر بعدی... اون پول یک پول نامیرا میشه! یک پول همیشه زنده و پویا و درگردش!
اون پول به توان میرسه و به جای گره باز کردن از کار یک نفر از کار دهها نفر گره باز میکنه
و صندوق ما این کارو میکنه👌
هر یک ریال از این صندوق از دستی به دست دیگه میچرخه و میچرخه و هییییییچ وقت تموم نمیشه.
این صندوق پر برکت مزینه به نام نامی کریم اهل بیت، امام حسن جانمون، امام مجتبای نازنین💚
قبول باشه نذر همگی
ختم قرآنها در حال تلاوته و ما امروز ختم ششم رو میخونیم
و زیارتها هم در حال سپرده شدن به دوستانه تا هر کدوم مشرف میشن نائب یکی از شما بزرگوران باشند.💚
مهمان شراب و ابریشم باشید👇
🌱 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شراب و ابریشم...
خب تا شما 🍿ها رو نوش جان میکنید بریم سراغ ادامهی قصه البته نظرات متفاوت بود، بعضیها گفتن با همین
خب ممنون بابت پیازها، پیاز گرونم شده خیلی لطف کردید فرستادید.🧅
بنظرتون اندفعه چی بذارم واسه اینکه بفرستید؟ سر پیاز فرستادن خیلیهاتونم خندیدین و از این بابت راضی بودین.
این 🦥 خوبه؟ بعنوان نمادی از اینکه بابا ما حوصله خوندن متن طولانی نداریم دو خطی لب کلامو بگو و تمومش کن. 🦦
خب اگه موافقید بریم نکات ریز مطلب رو براتون بگم تا بعدا قصه رو ادامه بدم!
۱. یکی از نکات تربیتی قصه نوع برخورد حضرت شعیب با دختراس.
_چی شد؟ امروز زودتر اومدید؟
_یه جوونی کارمون رو راه انداخت برای همین زودتر رسیدیم.
اینجا واکنش حضرت شعیب چیه؟
ما اگه بودیم واکنشمون چه شکلی بود؟
بیخود کرده پسرهی بوق، اون اومد جلو شماها چرا جوابشو دادین، بیجا کردید با پسر غریبه حرف زدید و همینجووور پیش میریم و هزار تا قضاوت ناروا از ماجرا.
و همین میشه که فرزندان ما به مرور زمان پنهانکار یا دروغگو میشن
چون میدونن با بیان واقعیت یا توبیخ میشن یا متهم، پس ترجیح میدن خیلی از مسائل رو به والدین نگن!
ولی در این قصه انقدر اعتماد بین طرفین هست که هم دخترها با خیال راحت واقعیت رو میگن، هم پدر بدون هیچ قضاوتی باز همون دخترا رو میفرسته دنبال اون جوون یعنی کااااامل به دخترش اعتماد داره که البته زمینه این اعتماد رو خود دختر بوجود میاره جوری که قرآن ازش بعنوان نمونه حیا نام میبره. پس هم والدین و هم فرزندان باید دقت کنند اما اینجا وظیفهی والدین بزرگتر و مهمتره.
۲. نکته تربیتی بعدی ماجرا اونجاست که یکی از دخترا به پدر پیشنهاد استخدام موسی رو میده و چه بسا که چراغ سبز نشون میده واسه طرح بحث ازدواج.😉 اینجا باز پدر به مشورت و پیشنهاد دختر تکیه میکنه و این خودش از عوامل ایجاد عزت نفس در فرزنده کاری که در خانههای ما کمتر اتفاق میفته.
۳. موضوع ازدواجی هم که در این قصه قرآنی بیان میشه بخش زیادی از سنتهای ما رو میکوبه:
الف: وضعیت حضرت موسی: نه کاری داشت و نه مال و دارایی و حتی تحت تعقیب بود🤦♀ ولی معیار انتخاب شعیب امانتداری و جربزه داشتنشه: قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ
معیارهایی که تقریبا توی انتخابهای ما یا نیستن یا اون ته مها قرار میگیرن و براتون نگم از این امانتداری که چه دُرّ نایابیه و چقدررررر سرنوشتسازه در زندگی!
ب: خواستگاری از طرف خانواده دختر: میگه اگه جوون خوبی سراغ داشتید هییییییچ ایرادی نداره که از طرف خانواده دختر موضوع مطرح بشه.
ج: ازدواج موسی با دختر کوچکتر! بقول حاج آقا قرائتی که میگن دختر کوچکترت خواستگار خوب داره بده بره، چرا معطل خواهر بزرگترش میکنی؟
د: مهریه که دو نکته داره: نکته اولش قرار دادن مهریه واقعی و قابل پرداخت از طرف حضرت موسی و دوم پرداخت مهریه فیالمجلس!
در کشور ما بیا حرف از مهریه بزن حسابت با کرامالکاتبینه، بماند که... هیع. اجازه بدید سکوت کنم.😅
ه: سادهگیری در امر ازدواج. که البته گرچه که پسندیده و مورد سفارش بزرگان دینه ولی من خودم خیلی سفارش نمیکنم چون ساده گرفتن فقط جایی اعتبار داره که طرف مقابل ظرفیتش رو داشته باشه و گرنه بقول پیامبر عزیزمون نیکی با انسان پست جایز نیست.
✍ملیحه سادات مهدوی
خب بیان نکات تا همینجا بسه حالا یه دونه تنبل بفرستید ببینم واقعا تا تهش حوصله کردید بخونید؟🤪 🦥🦦 @mehmane_quran
مهمان شراب و ابریشم باشید👇
🌱 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شراب و ابریشم...
خب ممنون بابت پیازها، پیاز گرونم شده خیلی لطف کردید فرستادید.🧅 بنظرتون اندفعه چی بذارم واسه اینکه بف
بعضیاتونم بجای تنبل، گوریل فرستادین👌😂
یکی هم 🧅 رو پیدا نکرده بود، پیام داده نوشته: پیاز😂.
یکی ندونه فکر میکنه طرف خواسته فحش بده😂
راستی سیبزمینی ارسالی هم داشتیم.😂
ظاهرا این سبک نوشتار خیلی بینتون طرفدار داره و خیلیها پیام دادین و گفتید آقا دمت گرم با همین فرمون برو جلو ما محظوظیم.😃
من متن ادبی بیشتر دوست دارم.
چرا درخواست این مدل نوشتنیجات دارید آخه؟!😩
شوخی میکنم، هر سبک و سیاقی که شما بیشتر خوشتون بیاد و بیشتر پای منقل بشینید🤣 همونو براتون میذارم که بیشتر به جان ما دعا کنید.😅
هدف اینه که با آیههای قرآن بیشتر آشنا و مأنوس بشیم.
حالا با چه قلمی و چه روشی زیاد مهم نیست، مهم اون بهرهای هست که قراره از سفره کرامت قرآن ببریم.
اصلا دلیل اینکه من خودم حاج آقای قرائتی رو خیلی دوست دارم همین خودمونی بودن و ساده گرفتن مطالبی هست که بیان میکنن.
باشه خودتون خواستید، پس همینجوری پیش میریم👌😁
الان که فصل توت و میوههای تابستونیه اگه قرار باشه با یک مثال ملموس و قریب به ذهن آقای قرائتی رو وصف کنم، میگم ایشون همون کسیه که قدِ بلندِ توفیق و دست بزرگِ سعادتش به شاخههای بالا رسیده و سخاوتمندانه شاخه رو پایین آورده تا ماهایی که این پایین مایینا ایستادیم و قد کوتاهِ اندیشههامون به معارف قرآن نرسیده هم بتونیم از میوههای این درخت متنعم بشیم و حظش رو ببریم.
من بعد از پدرم از هیشکی دیگه اندازه آقای قرائتی از قرآن و درباره قرآن یاد نگرفتم.
آقای قرائتی که همه جا به همین آقای قرائتی مشهوره و من کمتر جایی دیدم که از ایشون با لفظ استاد اسم برده بشه، از نظر من بهترین استاد قرآن قرنه!
اینهمه علما و دانشمندان و مفسران و اساتید حول قرآن حرف زدن و نوشتن ولی هیچ کدوم مثل آقای قرائتی قرآن رو برای عموم جامعه، برای مردم کوچه و بازار قابل فهم و در دسترس قرار ندادن.
علما زیاد زحمت کشیدن و قطعا آقای قرائتی هم از ثمر زحمات اونها بهره برده اما محصول کار هیچ عالمی، نزدیکی قرآن به دست و دل مردم نبوده!
واقعیت اینه که کف جامعه بهرهای نداره از اصطلاحات تخصصی و متون ثقیل و نظریههای سنگین، نه تنها بهرهای نداره که هیچ ارتباطی هم نمیتونه بگیره با این دست متون تخصصی.
در عین حال که قبول دارم که اگه این متون تخصصی نباشن ما از علم قرآن هیچ نداریم، اما این رو هم میگم که اگه نبود آقای قرائتی و تخته سیاه و گچ و بیان ساده و صمیمیش شاید خیلیها از قرآن بی نصیب میموندن.
دعا کنیم برای این دانشمند بزرگ که مثل یک معلم ساده یک عمر پای تخته ایستاده تا ما از قرآن بهره ببریم.
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
شراب و ابریشم...
بعضیاتونم بجای تنبل، گوریل فرستادین👌😂 یکی هم 🧅 رو پیدا نکرده بود، پیام داده نوشته: پیاز😂. یکی ندونه
سلام
صبح بخیر✋
بعضیاتونم اینجوری منتظر ادامه مطلب هستید👌😂
بنظرم کنار شما و با حمایت شما دارم به شیوهی نوینی در بیان معارف قرآنی دست مییابم.😅
این دو سه روز که با داستان حضرت موسی در سوره قصص پیش رفتیم، تقریبا تمام ساختاری که برای ارائه مباحث چیده بودم به هم ریخت!
و البته این اتفاق میمون و مبارکی بود.
چون شمایی که مخاطب شراب و ابریشمید مسیر رو روشن کردید و سِیر بحث و چگونگی طرحش رو شکل دادید و مطلبی ارزشمنده که در عین داشتنِ محتوای مطلوب، سر و شکلش هم مطابق ذائقهی مخاطب باشه.👌
عزیزانی که تازه وارد کانال شدید خیلی خوش اومدید. مقدمتون گلبارون.💐
سر همین مطلبو بگیرید یک سری پست ریپلای شده پشت سر همه، میرسید به اول داستان.
تا شما اونا رو میخونید، من ادامه داستان رو براتون مینویسم.
حالا برای اینکه گفته باشید، محاوره نوشتن مطالب اصلا هم چیزی بدی نیست اتفاقا خیلی هم کار مبارک و میمونیه، یه 🐵 بفرستید ببینم.😂 @mehmane_quran
مهمان شراب و ابریشم باشید👇
🌱 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
هدایت شده از شراب و ابریشم...
اگه قرار باشه امروز بهتون یه عیدی تپل و خفن بدم، یه عیدی که هم به کار این دنیاتون بود هم اون دنیاتون، یه عیدی که حال دلتون رو خوب کنه و پر و بال پریدن بهتون بده، یه عیدی روزیتون رو زیاد کنه و دل پدر و مادرتون رو شاد
اون عیدی قطعا اینه که یادتون بندازم
نماز پر برکت و پرفضیلت یکشنبههای ذیقعده رو بخونید.👌
هر کی خوند برای همه دعا کنه🙏
التماس دعا
@sharaboabrisham