شراب و ابریشم...
سلام سلام یه خبرررر فوقالعاده ویژههههه دارم😍 من اینجا و اینجا از اسم قشنگ بابا حاج مصباحم گفته بود
سلام
اول این خاطره من از سفر حجم رو بخونید و بعد زودی خودتون رو برسونید و برای طرح بچههای مادر ثبتنام کنید که ظرفیت داره تکمیل میشه.
طرح بچههای مادر اینجوریه که شما از طرف خودتون هرررر مبلغی که دوست دارید هدیه میکنید به حضرت زهرا و مبلغ رو واریز میکنید به صندوق خیریهی ما.
تمام مبالغ واریزی شما فقط و فقط در صندوق مصرف میشه. درباره صندوقم توضیحاتو اینجا بخونید.
اسمتون توی لیست بچههای حضرت زهرا وارد میشه و به نیابت شما و از طرف شما زیارت بقیع و طواف مستحب به جا آورده میشه. توسطِ حاجیِ عزیزِ ما که امشب عازمن انشاالله 💚
ادمین ثبتنام: @Dashtebanii
روی آبیها بزنید میاره براتون🙏
شراب و ابریشم
ممنون از لطف و محبت شما عزیزان، الحمدالله هر روز پیامهای پر محبت شما به من میرسه و از محتوای کانال ابراز رضایت میکنید.
این پیامی که تصویرش رو گذاشتم برای خیلی وقت قبلتره اما امروز عزیزی، حضوری از من پرسیدن این مطالب رو از جایی مینویسی؟ لازم دونستم یادآوری کنم تمام محتوای شراب و ابریشم دستنوشتههای شخصی بنده هست.
البته ذیل مطالب نام خودم رو مینویسم، عزیزانی محبت دارن، نوشتهها رو دوست دارن، نشر میدن اما گاهی کم لطفی میشه و نام نویسنده و نام کانال حذف میشه.
هر نوشتهای حاصل فکر، مطالعه، دانش و خلاقیت نویسندهی اون نوشته هست و قطعا رعایت امانت و ذکر نام صاحب اثر بر همه ما واجبه.
حرمت قلم اونقدر بالاست که خداوند در قرآن بهش سوگند یاد کرده: ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ و این آیه قطعا هم برای نویسندگان و هم برای مخاطبان، ایجاد مسئولیت کرده...
لطفا نوشتههای بنده رو با نام خودم و با لینک کانال نشر بدید.🙏
با تشکر: ملیحه سادات مهدوی🌱
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
این مرد با اتکا به همین کتابی که توی دستش هست تونست جهان رو تکون بده.👌
قرآنِ عزیز...
شراب و ابریشم
.
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰خواهش می کنم با قرآن میونه خوبی داشته باشید...❗️
🎙استاد پناهیان
.شراب و ابریشم
.
شراب و ابریشم...
سلام اول این خاطره من از سفر حجم رو بخونید و بعد زودی خودتون رو برسونید و برای طرح بچههای مادر ثبت
سلام سلام🌱
چون حاجیامون فقط چند روز مدینه هستن و فرصت برای زیارت بقیع محدوده اگه قصد ثبتنام در طرح بچههای مادر رو دارید زودتر به ادمین گلمون اطلاع بدید.
@Dashtebanii
.
پارسال که بعد از سه سال کرونایی قرار بود حجاج ایرانی اعزام بشن، عربستان قواعد و ضوابط جدیدی وضع کرد که بخاطر این قواعد بابا از حج جا موندن.
با اینکه حتی واکسنهای حج رو زده بودن، ساکها رو آماده کرده بودن و منتظر بودن بهشون اطلاع بدن که کِی و کجا وعدهی دیدار ما، خبر اومد یکسریها نمیتونن بیان که بابا هم یکی از اون یکسریهایی بودن که از لیست حج پارسال خط خوردن.
وقتی اخبار خبر رو اعلام کرد دم غروب یکی از روزای ماه رمضون بود.
من بشدت به هم ریختم.
افطار رو خورده و نخورده رفتم سر سجاده و شروع کردم به گریه.
اصلا نمیتونستم بپذیرم که بابا عازم نشن.
تند و بی وقفه دعای شبهای رمضان رو میخوندم و گریه میکردم: اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام...
میخواستم به زور از خدا واسهی بابا حج رو بگیرم!
ولی خبر قطعی و غیرقابل تغییر بود.
حاجیای پارسال رفتن و بابا موندن.
توی تمام این یکساااال من دعا میکردم که حج امسال روزیِ بابا بشه و بابا هم مشرف بشن.
بالاخره موعد حج رسید و الحمدلله رب العالمین بابا عازم شدن.
من یک سااااال تمام دعا کرده بودم که بابا برن حج.
یک ساااال واقعا زمان زیادیه برای طلبِ یک دعا!
واقعا برای یک دعا و خواسته اگه قرار باشه یک ساااال معطل بمونیم چقدر بیتاب میشیم؟ چقدررررر نگران؟ چقدررررر ناامید؟ چقدررررر حتی گاهی گلایهمند از خدا؟ چقدررر خسته و شکسته؟
ولی من هیچ کدوم از این حسها رو تجربه نکردم توی این یک سااااال!
میدونید چرا؟
چون از اول میدونستم اجابت دعای من موعد مشخص داره! خارج از موعدش شدنی نیست! تا ایام حج نرسه امکان رفتن به حج وجود نداره و اصلا حج تمتع خارج از ایام خاص خودش معنا نداره.
چی میخوام بگم؟
اگه ما بتونیم نسبت به تمام دعاها و خواستههامون به این باور برسیم که اجابتش موعد مشخص داره و خارج از اون موعد معنا نداره، آروم میگیریم، دست از بیتابی و بیقراری برمیداریم، دیگه از خدا گلایهمند نمیشیم.
دعا میکنیم و بعدش هم با آرامش منتظر میمونیم تا موعدش برسه و سر وقت خودش اجابت دعامون رو ببینیم...
✍ملیحه سادات مهدوی
خدایا بیتابیهای ما قبل اجابتهات رو بذار به حساب اینکه ما نمیدونیم باید موعدش برسه و گرنه ما بهت اعتماد داریم... ببخشمون...
شراب و ابریشم
.
در شرایطی که من بشدت اصرار دارم بگم خیلی نوشکفته و نوگل و غنچهی قرآنی هستم، دوستان فکر میکنن من در این حد حاج خانوم هستم.😆
پس معلومه خیلی موفق عمل نکردم و شما دارید دنبال نوههام میگردید.🤣
یعنی کل اون تعریفی که از قلمم کردن با تصویری که فرستادن رفت هوا.😂
بابا من هنوز خودمو مخاطبِ خالههای مهد قرآن میدونم، غنچه و شکوفه، زود پرپرمون کردید.🥲😂
👈اینجا تو این فیلم هستم، دیگه عکسمو سرچ نکیند.🙏😂
شراب و ابریشم
.
بچههای تیم تلاوت مشغول تلاوت قرآنهای سپرده شدهی شما بزرگواران در طرح آیههای روشنی👌
توی این گروه تلاوتها اعلام میشن و مسئول تیم چک میکنه که ختم هر روز حتما کامل قرائت بشه.
برای هر ختم نیت بانی هم به اعضا اعلام میشه.
شراب و ابریشم
.
حاجیِ سفیدپوشِ کتاب به دستِ عکس، حاج بابای مان در حال زیارت بقیع😍
اسامی ثبتنامکنندگان طرح بچههای مادر تحویلشون شد و ایشون از طرف همهی عزیزان و به نیت دلهاشون اونجا زیارت میکنند.👌
هنوز مدینه هستن اگه قصد ثبتنام دارید با خوندن شرایط اینجا، به ادمین پیام بدید تا من باز اسامی رو بفرستم برای حاجیامون.
خواهرم هم اونجان و سپردم دعا کنن برای دوستان فضای مجازی و فضای حقیقی.👌
شراب و ابریشم
.
شراب و ابریشم...
حاجیِ سفیدپوشِ کتاب به دستِ عکس، حاج بابای مان در حال زیارت بقیع😍 اسامی ثبتنامکنندگان طرح بچههای
حالا که به واسطهی این طرح مرتب "بچههای مادر" تکرار میشه و هِی یادمون میفته که ما بچههای یک مادرِ پهلوشکستهایم
حالا که حاجیامون اونجان و دلمون حسابی هواییه
حالا که بیشتر از هر وقت دیگهای دلمون میخواد بقیع رو بغل کنیم
یکی از دستنوشتههام که واسه اربعینِ دو سه سال پیش نوشته بودم رو تقدیمتون میکنم.
خودم خیلی هواشو کردم.👇
صدّام مرزها را بسته بود و کسی به خوابِ شبش هم نمیدید پایش به کربلا برسد...
ما حتی به دعاهای بعد از سینهزنیها هم اعتمادی نداشتیم، وقتی کسی از میان جمعیت فریاد میزد ایشالا همه دسته جمع کربلا...
مگر اصلا شدنی بود؟!
کربلا؟
آن هم دسته جمع!
شما یک نفرش را جور کن، دسته جمعَش پیشکش!
.
.
اما دعاهای بعد از دمگرفتنها و پیش از قیمه خوردنها، آخرش کار خودش را کرد...
همه کربلایی شدیم، آن هم دسته جمع!
.
.
.
.
من اولین بار مدینه بود که بینالحرمین به گوشم خورد!
شاید هم قبلش شنیده بودم، اما اولین تصویر روشنم از بینالحرمین، آنجا بود.
خب ما بچه بودیم، کربلا که بسته بود، هیچ تصویر و تصوری از کربلا نداشتیم، نه که ما، حتی پیرغلامها!
من در اوجِ نوجوانیَم، چارده پانزده سالگی، پایم به مدینه رسید!
بین حرم پیامبر و بقیع فضایی بود که وقتی رو به قبله مینشستی سمت راست حرم بود و دست چپت بقیع...
صبحهای زود آنجا مینشستیم و زیارتنامه میخواندیم، البته بیصدا، بی گریه!
اگر هق هقی بلند میشد وهابیهای کافر با چماق بیرونمان میکردند...
من اولین بار بینالحرمین را مدینه شنیدم، از روحانی کاروان، وقتی با ما آنجا قرار میگذاشت...
بین الحرمینِ مدینه!
بعدها که بینالحرمین را از دهان روضهخوانها میشنیدم فهمیدم یک بهشت دیگری هم هست روی زمین که بینالحرمین صدایش میزنند...
الان البته نمیدانم همه آدمهایی که مدینه میروند به آنجایی که ما مینشستیم بینالحرمین میگویند یا آن لفظِ خاص حاج آقا علویِ ما بود؟
اما دلم میخواهد یک نفر از بینِ کربلاییهایی که الان بینالحرمینِ حسین نشستهاند، بلند شود و با صدایی محزون روضهی حضرت زهرا بخواند، بعد همهی آن چند ملیون نفری که آنجان، دمِ یا زهرا بگیرند و آخرش یک نفر بلند صدا بزند ایشالا همه دسته جمع مدینه...
یک نفر پشتبندش بگوید، با نابودی آل سقوط ایشالا
پشت سرش یکی با خنده صدا بزند عینِ صدّام یزیدِ کافر...
و همهمهای ملیونی، آمیخته در تبسم و اشک بپیچد: ایشالا ایشالا...
بعد یک فاطمیهای خودمان را ببینیم، ناباورانه بینالحرمینِ مدینهایم و داریم یازهرا گویان توی سر و رویمان میزنیم...
و دیگر هیچ وهابیِ کافری نیست که برای داغهای ما چماق بکِشد...
✍ملیحه سادات مهدوی
این متن رو اربعین دو سه سال پیش نوشته بودم.🌱
شراب و ابریشم
🌱 @sharaboabrisham
.