eitaa logo
شراب و ابریشم...
2.8هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
517 ویدیو
8 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. امضا: ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم نویسنده‌ی کتاب #من_اگر_روضه‌خوان_بودم مدرس دانشگاه مربی نوجوان
مشاهده در ایتا
دانلود
. سالی که چاپِ اولِ قیدارِ امیرخانی بیرون آمده بود با واکنش‌های متفاوتی رو به رو شد، برخی‌ها پسندیده بودند و برخی‌ها نقدهای جدی به کتاب داشتند، من ولی قیدار را که خواندم آنقدر شیفته‌ی این کتاب و شیفته‌ی قیدارِ قصه شده بودم که شب و روزم شده بود قیدار، آنقدر دیوانه‌وار این رمان را دوست داشتم که حتی به خود امیرخانی ایمیل زدم و در وصف قیدارش یک نامه‌ی بلندبالا نوشتم که اتفاقا امیرخانی جواب نامه‌ام را هم داد. جدای از نبوغ امیرخانی در خَلقِ قصه‌ها و روایت‌ها، این شخصیتِ قیدارِ رمان بود که من را شیفته‌ی خودش کرده بود. مرام قیدار دیوانه‌کننده بود، از آن مرام‌هایی که من عاشقش هستم، لوتی‌مسلک، لاتی‌پُر، پهلوان‌مرام... اصلا اینکه من بین اهل‌بیت امیرالمؤمنین را یک جور دیگری دوست دارم، دقیقا بخاطر مرام و مسلکِ ایشان است. من شیفته‌ی آدم‌های مَردصفتم، برای همین یحیی سنوار را هم خیلی دوست داشتم، همه چیزش لوتی بود، از تیپ و قیافه و چهره گرفته تا اخم و خنده‌اش. از عکس‌های معنادار و جنگِ روانی راه بندازش گرفته تا مدل چفیه انداختن و کلت به کمر بستنش. من شیفته‌ی آن عکسِ روی مبلِ وسط ویرانه‌های خانه‌اش بودم، خرابِ آن عکسِ کلت کمری به دستش... آن اخمِ آمیخته در تواضعش وقتی دست تکان می‌داد برای مردمش، آن چفیه‌ی دور گردنش... سنوار شبیهِ قیدار از مَردهای آرمانیِ خیالاتِ من بود... من اشتباه خیال نکرده بودم. سنوار واقعا از آن مَردهای هم‌مَرام با امیرالمؤمنین بود، این را در هر بار دیدنِ فیلمِ شهادتش از اول می‌فهمم و بیشتر یقین می‌کنم که آزاده‌ی فلسطینی را درست و به جا دوست داشته‌ام... یحیی سنوار، لاتی‌پُر، لوتی‌مسلک، خوش‌تیپ، پهلوان‌مرام، امیرالمؤمنین‌صفت...💔 هیع... ✍ @sharaboabrisham
جمهوری اسلامی در حال انتقالِ پنهانیِ سربازانش به لبنان 😂 .
. دیدنِ آدم‌هایی که دوستشون دارید رو به خودتون هدیه بدید. باور کنید حالِ خوبی که توی دیدارِ عزیزها هست، توی هیچ چیز نیست. اینکه اسلام اینهمه روی صله‌ی رحم تأکید داره بخش بزرگیش برای حال خوب خود ماست. از نماز صبح که بیدار شدم یک سر دردِ لعنتی افتاده بود به جونم که با خودم می‌گفتم امروز رو چطور قراره به شب برسونم. دایی سید علی رو تو خیابون دیدم، با اشتیاق رفتم سمتش، همدیگرو بوسیدیم با هم حرف زدیم، با هم خندیدیم، دیداری تازه شد و سر درد هم تموم شد... به دیدنِ آدم‌هایی که دوستشون دارید برید، باور کنید این مؤثرترین تراپیه... ✍ @sharaboabrisham
◻️◻️ ◻️ ⚠️ لطفا قبل از ثبت نام " شرایط ثبت نام " را مطالعه نمایید. 🔻 لینک های ثبت نام : ⬅️ در صورتی که تا کنون از تسهیلات فرزندان غدیر استفاده نکرده اید اینجا کلیک کنید ---- ⬅️ اگر از تسهیلات فرزندان غدیر استفاده کرده اید و جهت ادامه درمان به وام مجدد نیاز دارید اینجا کلیک کنید 📃 شرایط درخواست وام مجدد ------------ ❌ تذکرات : ▫️ در صورتی که زوجین شرایط لازم را نداشته باشند سایت به صورت خودکار از ثبت نام آنها جلوگیری می‌کند، لذا قبل از ثبت نام " شرایط ثبت نام " را مطالعه فرمایید. ▫️ هنگام ثبت نام از فیلترشکن استفاده نکنید و همچنین حداکثر حجم عکس های ارسالی پانصد کیلوبایت می‌باشد که میتوانید به کمک " روش کاهش حجم عکس " سایز تصاویر خود را کاهش دهید. اگر فرمت و حجم تصاویر مطابق استاندارد نباشد، در مرحله بارگذاری مدارک با خطا مواجه میشوید ◻️ ◻️◻️
هدایت شده از وحید یامین پور
🔆 چیزی در مورد یحیی سنوار که مرا رها نمیکند... که مرا در درون به یک ورشکستگی کامل کشانده است. این روزها پس از آن تصاویر تاریخ ساز از شهادت قهرمانانه‌اش به یک چیز فکر میکنم؛ او می‌توانست فقط با باز کردن چفیه از سر و صورتش، زنده بماند. فقط کافی بود کمی چفیه را پایین بیاورد. همانقدر که دوربین‌های ترسو چهره او را ببینند و هوش مصنوعی روی میز افسران ارشد اطلاعاتی جیغ بکشند که "نزنید... نزنید... او یحیی سنوار است... اورا زنده می‌خواهیم." یحیی می‌دانست زنده‌ی او چه اندازه برای اسرائیل ارزشمند است. او را می‌بردند و در بهترین بیمارستان تل‌آویو زیر نظر متخصصان، درمان می‌کردند. او می‌توانست بزرگترین شکار تاریخ تشکیل رژیم صهیونیستی باشد. آنقدر مهم که نتانیاهو اعلام کند جنگ را بُرده و غزه را به زانو درآورده و حالا گروگان‌ها و ده‌ها امتیاز دیگر را در ازای یحیی معامله می‌کند. یحیی همه اینها را می‌دانست ولی چفیه را تا زیر چشم‌هایش بالا کشید. من به آن لحظه‌ی لاهوتی می‌اندیشم که یک انسان چگونه می‌تواند مرگ را به خود دعوت کند. یحیی حتی اگر بدون چفیه دستگیر میشد باز هم در قهرمانی او شعرها می‌سرودند. او نه در تونل‌های زیر زمینی که در نقطه‌ی صفر تماس در جنگ رو در رو تا آخر مبارزه کرده بود و با یک دست قطع شده و ده‌ها جراحت دیگر به اسارت رفته بود. اما یحیی چفیه را تا زیر چشمها بالا کشید و فقط با چشم‌هایی شبیه همه‌ی چشم‌های به خون نشسته فلسطینی به شیطان معلق در سنگرش زل زد. تا او را نشناسند. تا با او همان کنند که با هر مبارز ناشناس دیگری... ➕️ @yaminpour
. اگر شمرده بودم، شاید الان با رقم دقیق می‌گفتم چند بار دیدم، مثلا ۷۴۳ بار یا ۹۶۱ یا حتی ۱۰۹۷ مرتبه. سکانسِ آخرِ سنوار! این فیلم دیوانه‌کننده است. شجاعت و هماوردطلبی با مرگ و فرمانده‌ی وسطِ میدان و جنگِ تن به تانک و این حرفها را بگذارید کنار. هوشمندیِ سنوار خیره‌کننده است. یک چریک باید چقدر مغز و روانش آموخته و ورزیده باشد که در چنان لحظه‌هایی حواسش به پیچیدن چفیه دور سرش باشد؟ بازوی قطع شده‌اش را با سیم پیچیده باشد، یا حتی همینکه روی مبل نشسته باشد... کاش فرمانده‌هان نظامی تصمیماتِ آن لحظه‌ی سنوار را برای ما رمزگشایی کنند و توضیح بدهند که این رزمنده چه اندازه هوشمندانه عمل کرده، شجاعانه‌اش بمانَد... همان اندازه که با هر بار دیدنِ تصویری از رئیسی داغم تازه می‌شود و با هر بار شنیدنِ کلمه‌های سید حسن نصرالله قلبم آتش می‌گیرد با هر بار دیدن سکانسِ آخر سنوار شگفت‌زده می‌شوم و البته لبریز اندوه و حسرت... آه... ✍ @sharaboabrisham
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 روایتی از دیدار امروز خانواده شهیدان معصومه کرباسی و رضا عواضه با رهبر انقلاب 🖼 رضا و معصومه هم دوست داشتند در این دیدار باشند... البته هستند! 🔹️ظهر امروز سه‌شنبه دوم آبان‌ماه، خانواده‌ی شهید معصومه کرباسی و همسر لبنانی ایشان با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. شنبه ۲۸ مهرماه بود که در حمله هوایی رژیم صهیونیستی به بیروت، دکتر رضا عواضه و همسر ایرانی او، معصومه کرباسی به شهادت رسیدند. از این زوج شهید پنج فرزند به یادگار مانده است. آنچه می‌خوانید بخشی از روایت این دیدار است که متن کامل آن به زودی در بخش «ریحانه» رسانه KHAMENEI.IR منتشر خواهد شد: 📝 «مادرم مهندس کامپیوتر بود و پدرم دکترای این رشته را داشت. ضمناً پدر و مادرم علاقه خاصی به هم داشتند، آقا! حتی لحظه‌ی شهادت هم دستشون توی دست هم بود!» این جمله را مهدی هفده ساله در حالی که در نزدیک‌ترین فاصله با آقا ایستاده می‌گوید. مهتدی چهارده ساله و زهرای ده ساله و محمد هشت ساله کنارش ایستاده‌اند. فاطمه سه ساله هم بغل مهتدی است. همه‌شان فرزندان شهید معصومه کرباسی و شهید رضا عواضه‌اند که چند روز پیش توسط پهپاد رژیم اسرائیل به شهادت رسیدند. چطوری‌اش را مهدی برای حضرت آقا تعریف می‌کند: «پهپاد اسرائیلی در منطقه جونه آنها را شناسایی کرد و سه تا راکت به سمت ماشین آنها شلیک کرد که اصابت نکرد. پدرم زدند کنار. از ماشین پیاده شدند. دست مادرم را هم گرفتند و از ماشین پیاده کردند ولی پهپاد اونا رو دنبال کرد و الحمدلله، شکر خدا اونا رو شهید کردند!» مفاهیم عمیقی را که می‌گوید، شاید خیلی از هم سن و سال‌هایش نتوانند درک کنند: «لا یکلف الله نفسا الا وسعها... آقاجان! قطعاً اگه خدا این توانمندی رو در ما نمی‌دید، ما رو به این امتحان بزرگ مبتلا نمی‌کرد.» آقا تأیید و اضافه می‌کنند که «اجر هم می‌دهد». مهدی به جای چفیه و انگشتر از آقا می‌خواهد که برای همه رزمنده‌های لبنان دعا کند. ... آقا سراغ پدر شهید رضا عواضه را می‌گیرند. مادرش به فارسی می‌گوید:‌ «ایشون جراح قلب هستند و توی این شرایط جنگ در لبنان به حضورشون خیلی نیاز بود و نیومدند.» خود مادرش ۴۷ سال پیش در ایران پزشکی خوانده و حالا استاد فارسی دانشگاهی در لبنان است. حرف دیگری نمی‌زند. ولی من از دلش خبر دارم! قبل از دیدار وقتی از او پرسیدم تا حالا آقا را از نزدیک دیده‌اید یا نه، گفت: «یکی از آرزوهایم بوده ولی بیشتر از من، رضا و معصومه دوست داشتند ایشان را ببینند. الان می‌گویم کاش خودشان اینجا بودند.» مکثی می‌کند و می‌گوید:‌ «البته هستند!»... 🖼 متن کامل این روایت به زودی در بخش «ریحانه» رسانه KHAMENEI.IR منتشر خواهد شد. 💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از وحید یامین پور
انا لله و انا الیه راجعون خیلی‌ها می‌گفتند او درميان حزب‌الله اشبه‌الناس به سید حسن نصرالله بود. نمی‌دانم این چه ابتلاء و آزمایش بزرگی است که در سخت‌ترین شرایط داغدار بهترین مبارزان دوران می‌شویم. اللهم انا نشکوا الیک...
5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که تا قیامت می‌شه ازش افسانه گفت...