۲۹ شهریور با یک پیام صوتی از طرف یکی از بچههای هیئت محبان، موضوع اعتکاف دانش آموزی کلید خورد.👌
انیس از اونایی بود که کانالم رو زیر و رو کرده بود😁
مطلب نخونده نداشت، همه رو خونده بود، بعد هم توی جلسهی اعتکاف شهرشون گفته بود آقا من یکی رو میشناسم که جون میده بیاد واسهمون راجب حضرت زینب صحبت کنه🙃
و بقول خودش بعدشم کلی به حضرت زینب متوسل شده بود تا سفر من به شهرشون جور شه🤪
خلاصه که بعد از کلی فراز و فرود در نهایت این دعوت از جانب بنده پذیرفته شد😁
و اینجوری شد که ما شدیم مهمون خارج از استانِ بروبچِ باصفا و اهل دل خوزستان😍
#روایت_یک_اعتکاف
با اینکه دعوت اولیه از طرف بچههای هیئت بود بعدا با خبر شدیم که پای سپاه هم درمیان است و دیگه با خیال تخت دل رو زدیم به دریا و یا علی سفر به اهواز و بعد هم ادامه مسیر سمت بهبهان👌
اینجوری شد که ما شدیم استاد مهدویِ اعزامی از مشهد😌😅
#روایت_یک_اعتکاف
.
با خودم گفتم اسمش را اُم ملیحه هم بگذارم بد نیست و با همین فکر پیش خودم خندیدم.
دعای ام داوود را میگفتم.
دعایی که اولین بار که خواندمش شاید کمسالترین معتکفِ مسجدمان بودم.
آن سالها که هنوز اینقدری اعتکافها پا نگرفته بود و بچه و پیر و جوان، قاطیِ هم معتکف میشدیم، من و یکی دو نفرِ دیگر، بچههای اعتکاف بودیم.
و حالا بعد از اینهمه سال ام داوود مثل یک مادر نشسته بود کنارم و با هر بار خواندنش مشت باز میکرد و یک فراز تازه از خودش نشانم میداد و من فکر میکردم پس چطوری اینهمه سال، ام داوود خوانده بودم و این یک خط را انگار اصلا ندیده بودم؟!
فاطمه جواب سوالم را اینجور داد: شاید چون نیازت نبوده!
راست میگفت، من تا پارسال که افتاده بودم روی تخت و از بیخ سلامتیام به باد رفته بود کجا میفهمیدم "یا راد ما قد فات" دقیقا یعنی چه که دنبال مافاتم بگردم؟
یا مثلا همین امسال که باز ام داوود آمد کنار گوشم و یک چیزی خواند که حس کردم کل حاجت من همان یک چیز است، همانی که تا حالا انگاری اصلا به چشمم نخورده بود و تمامِ نیازِ الانم بود...!
خب پس چرا ام ملیحه صدایش نکنم وقتی هم درد دلم را میفهمد و هم نسخهاش را بلد است؟ درست عین یک مادر...
✍ملیحه سادات مهدوی
.
#دعاهای_مورد_علاقهام
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
📆 از صبح سیزده بهمن (مانند چنین روزی) مردم برای دیدار و ملاقات با امام به مکان اسکان امام هجوم آوردند. فشار جمعیت بسیار بالا بود و زنان در کنار مردان حاضر بودند. برای اداره بهتر جمعیت، صبح برای حضور مردان و عصر برای حضور زنان اختصاص یافت. با این حال فشار چنان زیاد بود که مرتب افرادی بیهوش میشدند. مثلا روز دوم چند ده نفر از بانوان غش کردند.
♦ شورای انقلاب مطلب حضور پرشور زنان و ماجرای بیهوشی و... را به امام انتقال دادند و پیشنهاد کردند دیدار بانوان با امام متوقف شود. اما امام فرمود: «شما فکر میکنید اعلامیههای من یا سخنرانیهای شما شاه را بیرون کرد؟ شاه را همین بانوان بیرون کردند! چرا میخواهید ملاقاتشان را قطع کنید؟ بروید وسیلهی آسایششان را فراهم کنید».
🔰 شاید اگر به مدیریت بسیاری از آقایان در طول این مسیر تاریخ نگاه کنیم، نسبت به زنان همینگونه برخورد شده. به جای آنکه امکان حضور و رفع مشکلات آنان فراهم شود، با نادیده گرفتن آنها و پاک کردن صورت مسئله درصدد مدیریت بودهاند و بودهایم. چیزی درست در جهت خلاف مطالبه خمینیِ امام!
📚 منبع: کتاب برای تاریخ میگویم، ص36
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
نماینده نباید قول اجرایی بدهد، اینها وظیفهی دولت است، من با خود نمایندههای محترم در دورههای مختلف وقتی مواجه شدم به اینها گفتم آقایان و خانمهای نماینده وظیفهی نماینده این نیست که وعدهی عمرانی و فلان پروژهی فلان کار را در منطقهی انتخابی خود به مردم بدهد، اینها کار اجراییست، کار دولت است، وظیفهی نماینده این است که بتواند قانون مورد نیاز کشور را پیدا کند، آن قانون را جعل کند، وقتی قانون شد، یعنی قاعدهای گذاشته میشود، دستگاههای اجرایی و قضایی مجبورند بر طبق قانون عمل بکنند و عمل میکنند، وعدههای غیرعملی دادن، وعدههای بزرگ دادن، اینها ملاک نیست، باید مردم توجه کنند، گاهی علامت منفی هم هست.
بیانات امام خامنهای در دیدار با مسؤلان وزارت کشور و استانداران وقت. ۷۰/۹/۲۷
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
هدایت شده از حامد کاشانی
26.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شراب و ابریشم...
من راضی به زحمت نبودم ولی همین که رسیدم دیدم بچهها اومدن به استقبال از من😐😂
من عاشق این گروههای سرود خیابانیام که تو دهه فجر فعال میشن و تو گوشه گوشه شهر میشه دیدشون و از خوندنشون لذت برد.
#گِوینه یکی از غذاهای محلی بهبهانه.
پیشنهاد میکنم حتما یک سفر زمستانی به این شهر داشته باشید و حتما گِوینه رو امتحان کنید.👌☺️
بهبهانیهای مهماننواز در حاشیه سفرِ کاری، تفریحاتی هم تدارک دیده بودند که سفر رو شیرینتر کنند.😊
البته خدمت گنابادیها باید بگم که گِوینه گندم پلوی خودمون بود که با عصاره قلم درست شده بود و با گوشت سرو میشد.
فوقالعاده خوشمزه بود و من بعد از مدتها بدغذایی و بیمیلی، برای اولین بار یک غذا رو با لذت تمام خوردم.😋
البته یه وقت فکر نکنید کل این عکس توسط من خورده شده.😂
اینجا چندنفری رفتیم یکی از رستورانای محلی بهبهان.
در حاشیه #اعتکاف دانش آموزی
به دعوت سپاه و هیئت محبان بهبهان
#روایت_یک_اعتکاف
اینجا بهشتِ جادههای زمستونیِ جنوبه.
سفرِ کاریِ من با پروازِ مشهد اهواز شروع شد و بعد به سمت بهبهان و بعد هم ماهشهر و در پایان دوباره مشهد ادامه پیدا کرد.
توی جاده که بودیم تو مسیر اهواز بهبهان، و بهبهان ماهشهر، تصاویر فوقالعادهای ثبت کردم.
اونقدر مسیر زیبا بود که تمام مدت دهن من باز بود. 🤣
اونایی که از نزدیک میشناسَنَم میدونن من چجوری ذوق میکنم.😆
چند سال پیش هم تجربهی سفرِ زمستانی به جنوب داشتم، وقتی برای مرحله کشوری مسابقات قرآن و عترت دانشجویی رفتم بوشهر و من اونجا هم از شدت شوق نزدیک بود خودمو بندازم توی خلیج فارس. 😂 بس که زمستونِ بوشهر بینظیر و زیبا بود.🥺
راستی توی اون مسابقات من رتبه اول رشتهی سخنوری رو آورده بودم و یادمه خجالت میکشیدم بگم تو سخنوری اول شدم، فکر میکردم خیلی ضایعه آدم تو رشتهی سخنوری اول بشه. واقعا چقد تباه بودم. 🤦♀😂
اگه زندگی اجازه میداد دوست داشتم تمام زمستونهای عمرم رو در جنوب کشور زندگی کنم. این حجم از زیبایی رو جز در بهشت نمیشه پیدا کرد.❤️
#روایت_یک_اعتکاف