زائرها معمولا با کبوتران حَرَمت صفا میکنند، با گنبد و ضریح و بارگاه، با ایوان طلا و پنجره فولاد
با چند دانه گندم و چند جرعه آب...
و آرزو میکنند کاش کبوتر حرمت بودند
یا حتی پیالهی سقاخانهات...
اما مگر این کفترها به اعتبار تو کبوتر نشدهاند؟!
این پنجره هم چون دخیل توست، شفا میدهد
و این گنبد از تو طلا شده است
و این ایوان و این ضریح با تو زیبا شدهاند...
و خاک پای این زائر از عطر تو متبرک شده است
راستش خودم هم همیشه درگیر همینهایم!
دلم خیلی بند همین گنبد و ضریح و کبوترهاست!
اما !
امروز آمدم حرم!
بدون آنکه حتی نیم نگاهی بیندازم به گنبد و صحن و پرواز کبوترها...
و حتی خیره نشدم به اشکی که بر پهنهی صورتی جاریست
و یا گوش نشدم برای شنیدن صدای کسی که فرسخها آن طرفتر پشت خط تلفن ناله میزند و حسرت جای مرا میخورد!!
امروز حتی حسرت خادمها را هم نخوردم!
نگاهم را به طواف سنگفرشها نبردم
و حتی عطری که همیشه میپیچد در فضای دارالحجه را نفس نکشیدم!!
امروز آمده بودم تا خودت را ببینم!
تو را...
صاحب تمام این کبوترها، این عطرها و مشکها
این طلاها، این ضریح و این پنجره فولاد...
پناه تمام این زائراها، آقای تمام این خادمها....
امروز رها از قید تمام این بندها...
بند کفترها... بند گنبد... بند ضریح... و حتی بند آسمان...!!
آمدم تا خودت را ببینم...
نه آرزو کردم کبوتر حرمت باشم
نه پیالهی سقاخانهات
و نه حتی خادم و یا خاک پای زائر دیوانهات...
امروز آمدم...
خودم و دلم...
و گفتم آقا سلسلة الذهب را برای دلم املا کن...
پرده از کجاوه کنار زن و مدهوشم کن...
چند قدم بردار...
دوباره برگرد، نگاهم کن و برایم شرط بگذار!
أنا مِن شُروطِها را جرعه جرعه بر دلم نازل کن...
بند بند این شرط را در وجودم بریز...
آقا! شرط را دوباره برایم قصه کن!
چند قدم بردار...
دوباره برگرد، نگاهم کن و برایم شرط بگذار!
أنا مِن شُروطِها را جرعه جرعه بر دلم نازل کن...
روی "أنا" کمی درنگ کن...
من این أنا را میخواهم...
و نه هیچ چیز دیگر....
✍ملیحه سادات مهدوی
در گذر از نیشابور بود که فرمود:
کلمة لااله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی
کجاوه حرکت نمود، حضرت پرده را کنار زد و در ادامهی حدیث فرمود:
اما بشروطها و انا من شروطها
🌱https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
امامِ خوشبختها!
اینو میدونستید که در اعتقادِ به امامت چند فرقه داریم؟!
غالیان، زیدیه، اسماعیلیه، فَتَحیه و واقفیه
هر کدوم از این فرقهها تا یک جایی امامت رو قبول کردن و بعدش لنگ زدن و ادامهی امامت رو نپذیرفتن مثلا زیدیه چهار امامی هستن، اسماعیلیه شش امامی، واقفیه هفت امامی...
اما بعد از امام رضا جان ما دیگه هیچ فرقهای نداریم، یعنی هر کس که تونسته دینش رو از حوادث و فتنههای روزگار بگذرونه و خودش رو به دامن امام رضاجان برسونه دیگه راه کج نکرده و دوازده امامی شده.
برای همین میگم امام رضا جان امامِ خوشبختهاست، امامِ دوازده امامیها، امام سعادتمندان، امامِ عاقبتبهخیر شدهها
امامِ مقیمِ کشور ما ایرانیها💚
الحمدلله رب العالمین
✍ملیحه سادات مهدوی
🌱 @sharaboabrisham
9.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچ کس غیر از خودت به ما همچین قولی نداد.😭
🌱 @sharaboabrisham
.
سالها قبل
زمانی که قرار شد خراسانِ بزرگ تقسیم بشه و بشه سه تا خراسان.
خراسان شمالی و خراسان رضوی و خراسان جنوبی
اون موقع سرِ اینکه شهرِ ما تکهای از خراسان جنوبی باشه یا خراسان رضوی، دعوا بود.
من خیلی بچه بودم ولی یادمه که کار خیلی بیخ گرفته بود و حتی به زد و خورد رسیده بود.
ما میخواستیم از خراسان رضوی باشیم و بالادستیها میخواستن ما رو بسپرن به خراسان جنوبی.
تحلیلهای بالادستیها اقتصادی و بودجهای بود و بر معیار جمعیت و وسعت اراضی، تحلیلهای مردمی بر اساسِ عواطف و احساسات نسبت به مشهد و امام.
من اون زمان با خودم فکر میکردم خب قرار نیست که شهر ما رو بردارن و ببرن یه جای دیگه، ما که هستیم، همین بغلِ امام رضا جان، حالا اسمی و رسمی میخوان اسم یه جای دیگه رو بذارن روی ما فرقی میکنه مگه؟
توی اون دعوا عاطفه بر سیاست چربید و ما شدیم یک تکه از خراسان رضوی.
بعدها که بزرگتر شدم و وقتی برای مرحلهی استانیِ مسابقاتِ دانشآموزی باید میرفتم مشهد و نَه بیرجند، تازه فرق خراسان رضوی و جنوبی برام معلوم شد، وقتی برای کاری باید میرفتم مرکز استانمون، استانی که مرکزش مشهد بود و در هر سفرِ کاری و اداری و تحصیلی و مناسبتی به مرکز استان، زیارت روزیم میشد و من تمام کارهای مهمم رو باید در مشهد انجام میدادم تازه فهمیدم درسته که قرار نبود ما رو بردارن و ببرن یه جای دیگه ولی اگه میفتادیم خراسان جنوبی اونوقت دیگه مرکز استان بجای مشهد بیرجندی میشد که امام رضا نداشت!
خواستم امشب که شب شهادت امام رضاجانه با همهی اعضا و جوارحم از همهی اون آدمهایی که داد و بیداد کردن، حتی چماق کشیدن، تحصن کردن، راه تهران و مجلس رو بارها و بارها رفتن و برگشتن، مسیر اداری و غیراداریش رو طی کردن، از راه مذاکره یا دعوا پیش رفتن، استدلالی و منطقی یا کاملا احساسی و غیرمنطقی عمل کردن.... همهی اونهایی که به هر طریقی اجازه ندادن که ما از خراسان رضوی بیرون بیفتیم، تشکر کنم.
من بعد از دانشگاهم که مشهده، بیشترین زیارتهامو مدیون اینم که مرکز استانم مشهده و من باید برای کمترین کاری برم مشهد و این یعنی شانس زیارت، این یعنی آخرِ اقبال و سعادت.
رحمت به هر کسی که نذاشت اسم خراسانِ دیگری روی ما گذاشته بشه و از تعداد زیارتهامون کم بشه.
✍ملیحه سادات مهدوی
🌱 @sharaboabrisham
شراب و ابریشم...
. سالها قبل زمانی که قرار شد خراسانِ بزرگ تقسیم بشه و بشه سه تا خراسان. خراسان شمالی و خراسان رضوی و
آخ که این متن به خودم چه حالی میده
واقعا ممنونم از هر کی که شهرمون رو کرد تو پاچهی خراسان رضوی💚
واقعا ممنونم از امام رضا جانم که ما رو زیر سایهی خودش نگه داشت و ما موندیم توی استانی که مرکزش مشهده.
معنی این حرفمو کسایی میفهمن که برای کارهاشون قرار باشه برن مرکز استان، کارهای خستهکننده، ادارهها و ادارهچیهای خستهکنندهتر و سفرهای جانفرسای یک روزه و نیمروزه رو فقط به هوای حرم میشه تحمل کرد و لاغیر.
الحمدلله رب العالمین 💚
🌱 @sharaboabrisham
سلام بر آقایی که یادمون داد هر وقت خواستیم گریه کنیم برای شما گریه کنیم ارباب💚
ما گریهها و اشکهامون رو از امام رضا جان داریم اونجا که فرمود:
هر گاه خواستی بر چیزی گریه کنی پس بر حسین گریه کن...
🌱 @sharaboabrisham
من خدای گریههای وقت خداحافظیام.
ربالنوعِ بغضهای سنگینِ لحظهی رفتن.
صاحبِ اضطرابهای بزرگِ ساعتِ جدا شدن.
من آدمِ وداعهای سخت و دل نکندن از عزیزانم.
راستش فکر میکنم برای همین، رابطهی عاطفیام با امام رضا یک جور دیگر است.
منِ گریوی موقعِ خداحافظیها انگاری "بر من گریه کنیدِ" وقت خداحافظیِ امام را دیدهام!
من غربت چشیدهام و همیشه به آخر خط که رسیدهام باز خودم را دیدهام که گوشهی صحنِ امامِ غریبم.
هر بار خواستم دنیا را تمام شده فرض کنم و تاب نیاورم دستم را گرفته و آورده مقابل ضریح و کنار گوشم گفته نگاه به زرق و برق حرمم نکن، من اینجا خیلی غریبم.
من را به اجبار از شهر آبا و اجدادیم اینجا آوردند و تنها و دور از وطن و خانه و اهلم زهر به من خوراندند و جانم را گرفتند...
و اینجوری غصههایم را توی غصههای خودش ذوب کرده، آرامشم داده و از حجم غربت و بیکسیام کم کرده و آخرش جوری فرستاده برگردم خانه که انگار از اول اصلا دردی نبوده که قرار باشد پی درمان بگردم!
من فکر میکنم ما عاطفیهای همیشه اشکی، یک جور دیگری با امام رضا حال هم را میفهمیم...
سلام بر آن امامِ دور از وطنی که از خانهاش با گریه خداحافظی کرد...
✍ملیحه سادات مهدوی
🌱 @sharaboabrisham
شروع قصه و غصهی محرم و صفر با روضهی عمه جانِ بچههای اباعبدالله بود و حالا که داریم بساط روضه رو جمع میکنیم و خودمون رو آماده میکنیم برای حلول ربیع و آغازِ مبارکش با لیلة المبیت دوباره باید ادب کنیم و مجلس رو با ذکر عمه جان تمام کنیم.
اول و آخر همهی روضهها به زینب کبری برمیگرده.
حتی اونجا که امام رضا جان خطاب به ابنشبیب فرموده فَابكِ عَلَي الحُسَين هم طلب گریه برای زینبه! برای کجای واقعه، کدوم قسمت ماجرا، چه حادثهای از کربلا میشه روضه خوند که اسم زینب اول و آخرش نیاد؟!
از شما ممنونیم عمه جان که هزار و چهارصد ساله قافلهسالارید و دارید اهل دنیا رو از گردنههای هولناکِ بیحسینی عبور میدید و به عشق اباعبدالله میرسونید.
درسته عزت و عظمت شما و عمق زحمتهاتون از درک ما خارجه ولی ما بقدر همین فهمهای ناقصمون هم خودمون رو تا ابد زیر دِین شما میدونیم.
ممنونیم که قابلمون دونستید و تو خیلِ سینهچاکای برادرتون راهمون دادین.
واسه ما تو این مسیر هر اجری که بود تقدیم شما، شاید فقط یه تکون از پر چادرتون جبران شد...
الحمدلله رب العالمین برای توفیق دو ماه اقامه عزای اباعبدالله
✍ ملیحه سادات مهدوی
🌱 @sharaboabrisham
.
قبل از تموم شدنِ محرم و صفر دوست دارم اسم ببرم از بنیانگذار همهی ایستگاهای صلواتی و موکبهای پذیرایی.
ثروتمندِ سخیِ بلندطبعی که از شترهایی که برای پذیرایی از زائران ذبح میکرد یک شتر هم بعنوان سهم گرگهای گرسنهی کوهستان کنار میگذاشت و امر میکرد قطعههای گوشت رو بر سر کوهها پخش کنند تا در حوالیِ او حتی از وحوش کسی گرسنه نمونه چه رسد به آدمیزادها.
کسی که کلیددار کعبه بود و میزبان زائران و موحدان در مناسک ابراهیمی.
جد بزرگ پیامبر جانِ ما جناب عبدالمطلب علیهالسلام💚
رحمت به این دودمان که دست روی هر یکشان بگذاریم یکی از یکی کریمتر، سیدتر، آقاتر...
الحمدلله رب العالمین برای داشتن پیامبری برخاسته از خاندانی اینچنین کریم و اصیل💚
✍ملیحه سادات مهدوی
🌱 @sharaboabrisham
هدایت شده از بچههای رُباب💚
ما از عالمِ ذر با دست و بالِ حنابسته به این دنیا آمدیم.
آنجا که قرار شد از خِیلِ آدمیزادها چند نفری دستچین شوند و به حضور در جمعِ محبان امیرالمؤمنین مفتخر شوند، وقتی حضرت زهرا منت نهاد و دست روی ما گذاشت و بین شیعیانِ علی جانش قاطیمان کرد، آنجا هزار هزار فرشته و ملک از شوقِ سعادتمندی و سپیدبختی ما چند هزار شبانه روز جشن برپاکردند و طاق عرش را چراغانی کردند بعد هم از بوتههای حنای بهشت برگِ حنا آوردند و دست و بال ما را حنا بستند و بعد آوردندمان در این دنیا و روی پیشانیمان نوشتند: محب علیابنابیطالب
و ما بلطف حضرت زهرا شدیم خوشبختِ دو سرا💚
✍ملیحه سادات مهدوی
حلولِ ماه ربیع و لیلة المبیت خجسته💚
🌱 @bachehayehosein
آخرش اول ربیع رو تبریک بگیم یا نه؟🧐
شب اول ربیع، شبی هست که امیرالمؤمنین با بذل جان شریفشون جان گرامی پیامبر رو از خطر قطعی و یقینی نجات دادن و این کار امیرالمؤمنین اونقدر مورد تحسین و مباهات پروردگار قرار گرفته که آیه نازل کرده و در قرآن ثبت نموده تا قیام قیامت همه بدونن خداوند به وجود امیرالمؤمنین فخر میفروشه.
آیا واقعا چنین تجلیلی از مولا و مقتدای ما توسط خداوند، جای تبریک و شادباش نداره؟ آیا واقعا چنین مناسبتی عید نیست؟ عیدِ بزرگداشت ولیّ خدا.
خداوند و ملائکش در هفت آسمان هر روز و هر ساعت به مدح اهلبیت مشغولند. انالله و ملائکته یصلون علی النبی، یصلون فعل مضارعه و خبر از پیوستگیِ این درودها و سلامهایی میده که خداوند از سر مباهات بر پیغمبر و آلش میفرسته...
اما بعضی از ایام خدا این مدح و ستایشها رو فرستاده زمین تا ما هم بشنویم و ما هم در این ستودنها با خدا و ملائکش همراه بشیم.
و چه عیدی شورآفرینتر از روزهایی که خداوند متعال در ستایش اهلبیت حرفی و کلمهای فرستاده و بر ما منت گذاشته تا ما هم همردیف خودش و مَلَکهاش غرق سرور و مباهات بشیم و به داشتن اهلبیت ببالیم و از جام محبت اهلبیت سرمست بشیم.
در شگفتم از بندگان خدایی که معترض میشن به این تبریکها و تهنیتها و هی با نشر پیامهایی که اول ربیع چنین است و چنان نیست اصرار میورزند بر منع از تبریک ایام!
تا این روزها و بزرگداشتها رو درک نکنیم که ایام عزای اهلبیت هم نمیفهمیم قراره بر چه کسی گریه کنیم!
تا مفاخر اهلبیت رو نشناسیم و عظمتش رو جشن نگیریم که نمیفهمیم چرا مصیبت اهلبیت بزرگه؟
اون بلایا سنگینه، چون سر کسانی اومده که این آیات در شأنشون نازل شده و ما باید این آیات و کرامات رو بشناسیم تا بتونیم مصیبت رو درک کنیم.
از دیشب باز بحث تبریکنگیدها داغ شده، حالا بعضیا میگن شام شهادته، بعضیا میگن ایام محسنیه، بعضیا میگن فلان روایت جعلیه و ....
جای تأسف و تأمل داره این سبک رفتاری.
هر جا که خدا از فضایل اهلبیت صحبت کرده شک نکنید که جای جشن و بزرگداشته.
باید عید به پا کرد برای هر منزلت اهلبیت؛ نَه از این جهت که اهلبیت محتاج عید و عزای ما باشن بلکه از این جهت که ما محتاجیم به داشتن و شناختن و ستودنِ اهلبیتی اینچنین بلندمرتبه که حتی پروردگار طاق عرش رو برای مدح و ثنای اونها آذین بسته.
من همونطور که تلاشم رو میکنم تا جا بندازم که غدیر عید سیدها نیست بلکه عید کائنات و عید کل بشره و همونطور که تمام تلاشم رو میکنم تا فرهنگ غلط استقبالهای زودهنگام از محرم رو هم ریشهکن کنم، به قدر توان و وسعم تلاشم رو میکنم تا این رو جابندازم که هر جا آیهای در شأن اهلبیت نازل شده بیشک اونجا عیده و وقت تهنیت.
اول ربیع مبارک هست، مبارکترمون باشه 😍
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a