تمدید زمان دریافت چکیده و اصل مقالات
💠 انجمن علمی مطالعات جهان اسلام با همکاری مراکز علمی و دانشگاهی ایران و عراق برگزار میکند:
🔸️نخستین کنگره بینالمللی اربعین و آینده علمی فرهنگی جهان اسلام
◀️ محورها
- اربعین و دیپلماسی علمی ایران_عراق
- اربعین و حکمرانی علم در آینده ایران و عراق
- اربعین و دانشگاه اسلامی در افق تمدن نوین اسلامی
- اربعین و بازخوانی نظام آموزشی ایران و عراق
- اربعین و نظریهپردازی علوم انسانی_اسلامی
- فرصتهای علمی و فرهنگی اربعین حسینی در همگرایی جهان اسلام
⏰ دریافت چکیده: 20 بهمنماه
⏱️ دریافت مقاله: 20 اسفندماه
🕰️ اختتامیه: اسفندماه ۱۴۰۲ در ایران و اردیبهشت ۱۴۰۳ در عراق
🖌️ از اساتید و پژوهشگران دعوت میشود جهت شرکت در کنگره، چکیده و اصل مقالات خود را به آدرس arbaeen@aiws.ir ارسال نموده و جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره تماس 09138947292 آقای فاطمی تماس بگیرند.
️ 🔹️ انجمن علمی مطالعات جهان اسلام
هدایت شده از دوستان کتاب
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#معرفی_کتاب #اختصاصی 👆👆
📗«رهیافت حکمی به انقلاب اسلامی»
✍️نویسندگان: دکتر نجمه کیخا، دکتر شریف لک زایی
🖍شهید بهشتی و شهید مطهری تاکید دارند که انقلاب اهداف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیز داشته؛ اما بُعد اساسی و اصلی انقلاب اسلامی فکری و فرهنگی است.
#کتابخوانی
#دهه_فجر
#انقلاب_اسلامی
📚 #دوستان_کتاب
https://eitaa.com/joinchat/504889710C40f1629af6
✔️ دوستی با «دوستانِ کتاب» دریچهای به سوی زندگی اندیشمندانه
هدایت شده از فکرت
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸#تیزر ا #انقلاب_اسلامی
☑️ انقلاب اسلامی و مسئله آزادی
👤 دکتر شریف لکزایی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
✔️اگر در مباحثی مانند آزادی، عدالت، دولت، قدرت، مشروعیت، امنیت و مفاهیم کلیدی و اساسی که ما در حوزه فلسفه سیاسی با آنها درگیر هستیم واجد نظریهای باشیم، خیلی بهتر میتوانیم ابعاد آن را بشکافیم و در مناسبتی که ایجاد می شود، با ارجاع به آن زندگی را پیش ببریم و زیست اجتماعی را سامان بدهیم. ما فقدان نظریه آزادی را پس از انقلاب اسلامی احساس میکنیم.
➕این گفتوگو را از «یـوتـیـوب» و «آپـارات» فکرت تماشا کنید.
📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی
وبگاه| فکرت |مدرسه فکرت ا رادیو فکرت
هدایت شده از Reza Lakzaei
حبیب از زبان حبیب؛ قسمت سوم براي اين حرفم پاسخي نداشتند. مورد ديگر اين بود که زمستان بود. مدرسه راهنمايي هم فقط در اديمي وجود داشت. دانش آموزاني بودند كه از روستاي”لورگ باغ”، روستاي”دوازده سهمي” و ... مي آمدند و مجبور بودند براي رسيدن به مدرسه از درياچه هامون عبور كنند. گاهي اوقات اگر آب زياد بود با توتن [نوعی قایق محلی] مي آمدند و گاهي اوقات هم از جاهاي كم عمق عبور ميكردند و خيس ميشدند. آنها صبح مي آمدند و چون راهشان دور بود، بعد از اتمام كلاسهاي صبح نميرفتند و براي كلاس عصر که چهار تا شش بود، در مدرسه ميماندند و غروب برميگشتند. صبحهاي سرد زمستان اين دانش آموزان پس از اينكه از آب عبور ميكردند، خيس ميشدند و تا وقتي که پياده ميآمدند و به مدرسه ميرسيدند تقريباً يخ ميزدند.
در مدرسه هم بخاري نداشتيم. البته داشتيم، اما مدير و مسئولين مدرسه از نفتها استفاده شخصي ميكردند و لذا كلاس سرد بود. از طرف ديگر شيشه هاي كلاس هم شكسته بود و كسي آنها را درست نميكرد. من چند نکته را اينجا پيگيري کردم و رفتم به مدير گفتم صبحها بخاريها را روشن كنيد كه بچه ها مخصوصاً اين بچه هايي كه از “لورگ باغ” مي آيند، خيلي سردشان است. دوم هم اينکه براي اين پنجره هايي که شيشه هايشان شکسته، شيشه بگذاريد و يا حداقل پلاستيك بزنيد، تا بچه ها سرما نخورند.
موقعيتم هم بين بچه هاي مدرسه خوب بود و بچه ها از من طرفداري ميکردند و هر چه من ميگفتم، ميگفتند درست است و حمايت ميکردند.
بعد متوجه شدم که مدير مدرسه به رئيس آموزش و پرورش شهر زابل گفته شش، هفت نفر از بچه ها ما را اذيت ميکنند و ميگويند گچها خوب نيست، کلاسها خوب نيست و از اين حرفهاي بي ربط. در حالي که ما گفته بوديم براي پنجره ها شيشه بگذارند يا بخاريها را روشن کنند که بچه ها سرما نخورند؛ آن وقت اينها رفته بودند و به رئيس آموزش و پرورش اين حرفها را گفته بودند. رئيس آموزش و پرورش هم به مدرسه آمد و براي ما سخنراني کرد و يک مقداري هم تهديد کرد. ظاهراً رئيس آموزش و پرورش آمده بود که همين موضوع را بررسي کند، چون آنها به رئيس گفته بودند همه دانش آموزان تابع اين چند نفر شلوغ کننده هستند.
رئيس به دانش آموزان گفت: «شما نبايد مدير مدرسه را اذيت کنيد. اين چه حرفهايي است که گفته ايد مثلاً کلاس بايد اين طور باشد، نظافت نميشود، اين گچها به درد نميخورد و بايد براي ما گچ کاغذي بياوريد تا دستهايمان اذيت نشود و ... .» که بچه ها اعتراض کردند و گفتند اين حرفهايي که تو ميگويي دروغ است. بحث سر اين مطالب نيست. چون همه بچه ها با هم حرف ميزدند، همهمه شد و رئيس آموزش و پرورش گفت: «يک نفر به نمايندگي از بقيه حرف بزند تا من بفهمم چه ميگوييد». دانش آموزان هم گفتند فلاني حرف بزند؛ يعني من.
به من گفت بلند شو! من هم بلند شدم. پرسيد قضيه چيست؟ من گفتم ما گفته ايم که بخاريها را روشن کنيد تا اين بچه هايي که از لورگ باغ مي آيند و براي آمدن به مدرسه بايد از آب عبور کنند سرما نخورند. مطلب دومي هم که گفته ايم اين بوده که شما ميتوانيد همين الان نگاه کنيد و ببينيد که همه اين پنجره ها، شيشه هايشان شکسته است، هوا هم سرد است، بخاريها هم روشن نيست، خوب بچه ها از سرما يخ ميزنند؛ ما گفته ايم بخاريها را روشن کنند. توالتها را هم شما برويد و نگاه کنيد، من گفته ام چند تا آفتابه آنجا بگذارند تا بچه ها تميز و با طهارت باشند. البته سرويسها هم چهار پنج تا «کوله» بود نه اينکه سرويس بهداشتي باشد؛ چون همان طور که قبلاً گفتم چيزي به نام زيبايي در مدرسه هاي آن روز وجود نداشت.
رئيس آموزش و پرورش گفت: «باشد! شما بياييد دفتر که بيشتر صحبت کنيم». من هم رفتم دفتر. من که رفتم، پنج، شش نفر از دوستانم را هم صدا زدند که آمدند. من ديدم که رئيس چيزي نگفت و بلند شد و راهش را گرفت و رفت. اما در دفتر يادداشتي نوشته بود که متوجه شدم نوشته: «اين چند نفر را چون اخلال گر هستند به مدرسه راه ندهيد و به همراه وليّشان بفرستيد اداره آموزش و پرورش تا تکليفشان معين شود؛ اگر نامه آوردند به مدرسه راهشان بدهيد اگر هم نامه نياوردند به مدرسه راهشان ندهيد».
يعني با من حرف نزد که هيچ، در دفتر معاون مدرسه هم همين مطالب را نوشت و رفت. به بچه هايي که منتظرم بودند قضيه را گفتم که رئيس با ما حرف نزد و تازه چنين يادداشتي هم نوشته و ما را به اخلال گري متهم کرده است. بچه ها وقتي جريان را فهميدند ميخواستند مدرسه را تعطيل کنند و همه شان همراه ما به اداره آموزش و پرورش بيايند.
هدایت شده از Reza Lakzaei
حبیب از زبان حبیب؛ قسمت چهارم من نميدانم چطور به ذهنم رسيد، مثل اينکه کسي به من الهام کند و بگويد به بچه ها بگو مدرسه را تعطيل نکنند، من هم مانع تعطيلي مدرسه شدم. بعد که فکر ديدم اگر ما مدرسه را تعطيل ميکرديم، آن وقت کسي در اخلال گري ما شک هم نميکرد و همه ميگفتند اينها واقعاً اخلال گر هستند. لذا به بچه ها گفتم شما مدرسه را تعطيل نکنيد تا ما برويم ببينيم چه ميگويند.
ما هشت نفر رفتيم شهر و چون گفته بود با وليّتان بياييد، خوب من هم بايد به پدرم ميگفتم که همراهم بيايد. به نظرم رسيد که اگر به پدر بگويم ممکن است نيايد. بنابراين به پدرم نگفتم. پدرم آن موقع مسجد حکيم بود و آنجا درس ميخواند. «علي محمدي رئوف» که رفيقم بود و الان هم هست، برادرش سرباز و مشغول آموزش بود. او به من گفت من به برادرم ميگويم بيايد. من هم گفتم حالا که تو به برادرت ميگويي بيايد به برادرت بگو وليّ من هم باشد. قرار بود که ما ساعت يک برويم دفتر رئيس آموزش و پرورش. سه چهار نفر از بچه ها که ميخواستيم با هم ساعت يک برويم آموزش و پرورش، يکي پدرش را آورده بود، يکي پدر بزرگش را و قبل از اينکه ساعت يک بشود رفته بودند دفتر رئيس آموزش و پرورش. آنجا که ميروند رئيس به آنها ميگويد من همشهري شما هستم و با اينها صحبت کرده ام اما اين بچه ها اخلال گري کرده اند لذا من گفته ام که شما بياييد و تعهد بدهيد که دوباره اخلال گري نکنند. آنها هم، تعهد داده بودند. حالا ما يا هشت نفر بوديم يا شش نفر، آنجا سه چهار نفر تعهد دادند و از جمع ما کم شدند. ما هم بي خبر از همه جا که يکي از بچه ها آمد و جريان را براي ما تعريف کرد. او خودش هم تعهد نداده بود و يواشکي از دفتر رئيس آمده بود بيرون. اسمش «عباسعلي لطفيان سرگزي» بود که الان در جهاد کشاورزي زابل مشغول به کار است و من گاهي اوقات در زابل ميبينمش. يکي ديگر از بچه ها «موسي ناتوان» بود که معلم است. يکي همين آقاي علي محمدي رئوف بود که جانباز بازنشسته سپاه است. يکي ديگر از بچه ها ـ اسم کوچکش الان يادم نيست اما فاميلش ـ «پودينه» بود که از اهالي خود اديمي بود.
خلاصه لطفيان سرگزي از دفتر مي آيد بيرون و من را پيدا ميکند و جريان را ميگويد. ما هنوز نرفته بوديم آموزش و پرورش و منتظر بچه ها بوديم. لطفيان به ما گفت فهميديد چه شده است؟ گفتيم نه. گفت ما زودتر و بدون شما رفتيم آموزش و پرورش؛ همين که رفتيم آنجا رئيس به پدرها و پدربزرگهاي ما گفت من همشهري شما هستم اما اين بچه ها اخلال کرده اند، تعهد کتبي بدهيد که دوباره اخلال نکنند و برويد. آنها هم همه تعهد دادند، من هم يواشکي فرار کردم و آمدم بيرون.
با خودم گفتم عجب کاري شد! و احساس کردم که حالا کار ما سخت شده است. چون آنها تعهد داده بودند ما هم که ميرفتيم شکار ميشديم. ما هم که رفتيم ديديم همين حرف را گفت. «رضا محمدي رئوف» برادر علي محمدي رئوف سرباز بود و گفت که اختيار هر دوي اينها با من است و من وليّ هر دوشان هستم. رئيس آموزش و پرورش ميگفت شما تعهد بدهيد و برويد. آقاي رضا محمدي رئوف هم ميگفت شما اول اخلالشان را بگو تا ما در جريان قرار بگيريم و هم اينها را ـ مثلاً ـ تنبيه کنيم و هم تعهد بدهيم و هم مراقب باشيم که دوباره اخلال نکنند. مذاکره ما سه چهار ساعت طول کشيد و در نهايت هم به نتيجه نرسيديم و رفتيم. البته بعضي از معلمها هم از ما حمايت ميکردند.
شب رفتيم خانه يکي از معلمها خوابيديم. من بودم با علي محمدي رئوف و عباسعلي لطفيان سرگزي؛ سه نفر بوديم. فاميل يکي از معلمهايمان آقاي «مير» بود، فاميل يکي هم آقاي «پودينه» بود؛ الان هم هر دوشان هستند و با من هم خيلي رفيق اند. ما شبش را رفتيم خانه آقاي مير خوابيديم. حالا يک چيز جالبي برايت بگويم. آقاي مير اول ما را برد خانه پدر خانمش، چون خانمش تازه بچه دار شده بود و آنجا جا نبود، خانمش را که تازه بچه دار شده بود آورد خانه پدر خودش، ما را هم فرستاد خانه خودشان. خيلي با ما خودماني بود. تعدادي از معلمها هم ميگفتند که ما حمايت ميکنيم و ما را نصيحت هم ميکردند. صبح روز بعد دوباره رفتيم آموزش و پرورش و مذاکره کرديم تا بعد از ظهر شد. اينجا ديگر ما وليّ نداشتيم و خودمان سه نفر بوديم. رئيس اداره دوباره به ما گفت شما متهم به اخلال هستيد و بايد تعهد بدهيد تا به شما نامه بدهم که برويد مدرسه.
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸#تیزر ا #انقلاب_اسلامی
☑️ انقلاب اسلامی و مسئله آزادی
👤 دکتر شریف لکزایی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
✔️اگر در مباحثی مانند آزادی، عدالت، دولت، قدرت، مشروعیت، امنیت و مفاهیم کلیدی و اساسی که ما در حوزه فلسفه سیاسی با آنها درگیر هستیم واجد نظریهای باشیم، خیلی بهتر میتوانیم ابعاد آن را بشکافیم و در مناسبتی که ایجاد می شود، با ارجاع به آن زندگی را پیش ببریم و زیست اجتماعی را سامان بدهیم. ما فقدان نظریه آزادی را پس از انقلاب اسلامی احساس میکنیم.
➕این گفتوگو را از «یـوتـیـوب» و «آپـارات» فکرت تماشا کنید.
📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی
وبگاه| فکرت |مدرسه فکرت ا رادیو فکرت
هدایت شده از فکرت
1402.11.12 شریف لکزایی.mp3
7.51M
🎧 #صوت ا #انتخابات
☑️ انقلاب اسلامی و مسئله آزادی
👤 دکتر شریف لکزایی؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی
📲وبگاه| فکرت |مدرسه فکرت
📍رونمایی از جلد شماره چهارم مجله خردورزی
🖌 نقاشی جلد: آرش فروغی
➖ پیشخرید بهزودی آغاز خواهد شد...
📍مجله خردورزی:
@kheradvarzi_com
هدایت شده از «مطالعات جهان عرب»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«قصة الكاظم تظل قصة عجيبه»
▪️السلام على المعذب في قعر السجون
السلام على الغريب المسموم.
#پست_موقت
#استشهاد_الامام_الكاظم
🔻منظاری ایرانی؛ منظری عربی
@Arabworld2023
هدایت شده از موسسه اندیشه بهشتی
📋 ارائه فصل "آزادی" کتاب سیاست بهشتی
👤 دکتر شریف لکزایی (عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
🗓 ۱۷ بهمن، ساعت ۱۸:۳۰ (تا ساعاتی دیگر)
📍 از کانال آپارات اندیشه بهشتی
@andishebeheshti
هدایت شده از موسسه اندیشه بهشتی
ارائه دکتر شریف لکزایی هم اکنون در حال پخش است
https://www.aparat.com/andishebeheshti/live