خطر تحريف
يك نفر از علما نقل مي كرد : كه در ايام جوانيش مداحي از تهران به مشهد آمده بود و رزها در ((مسجد گوهر شاد)) يا در صحن مي ايستاد و شعر مي خواند مديحه مي خواند از جمله غزل معروف منسوب به حافظ را مي خواند :
اي دل ! غلام شاه جهان باش و شاه باش
پيوسته در حمايت لطف آله باش
قبر امام هشتم و سلطان دين رضا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
اين آقا براي اينكه او را دست بيندازد ، رفته بود و به آن مداح گفته بود :
آقا چرا اين شعر را غلط مي خواني ؟ بايد اينطور بخواني :
قبر امام هشتم و سلطان دين رضا
از جان ببوس و بر در آن ، بار كاه ، باش
يعني وقتي به در حرم رسيدي همانطور كه يك بار ((كاه )) را از روي الاغ به زمين مي اندازند ، تو هم فورا خودت را به زمين بينداز .
از آن پس ، هر وقت مداح بيچاره ، اين شعر را ميخواند ، بجاي ((بارگاه )) مي گفت بار كاه و خود را هم به زمين مي انداخت .
اين را مي گويند تحريف ، گر چه تحريف درجاتي دارد يك وقت تحريف در شعر حافظ است و اين چندان اهميتي ندارد و يك وقت تحريف در يك موضوع بزرگ اجتماعي و يا اعتقادي است كه اين خيلي خطر ناك است . ولي البته حتي در يك كتاب ادبي و يا شعر با ارزش هم نبايد تحريف كرد .
🌹 پیام قرآنی ۲۱ بهمن ماه ۱٤٠۳
👈 هر روز یک آیه:
۞وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ۞
۞آیه ۲۶ سوره حاقه۞
۞و نمىدانستم حسابم چيست؟.۞
💬 پیام ها
١-مقايسه ميان عاقبت خوبان و بدان، شيوهاى قرآنى براى شناخت بهتر حقايق است.
۲- در تربيت و هدايت، بشارت و هشدار در كنار هم لازم است.
۳- آگاهى از آينده، گامى براى تصميمگيرى صحيح امروز است.
۴- روزنه اميد براى خلافكاران در آخرت بسته مىشود. تا قبل از ديدن نامه عمل اميدى داشت ولى بعد از آن فقط حسرت مىخورد.
قنوت و رحمت
وقت نمازمغرب بود.در جبهه مهران به نماز جماعت ایستاده بودیم.هواپیماهای عراقی در آسمان پیداشدند.برادران مسؤل یکی یکی فانوس چادر ها را خاموش می کردند.وقتی نزدیک ما رسیدند،در حال قنوت بودیم.یکی از آنها گفت:دعا کنید،دعا کنید،از کرم صدام به دور نیست که همین حالا حاجتتان را بر آورده کند وحقان را کف دستهایتان بگذارند
هر جا مي رفت، خانواده اش را مي برد. وسايلشان يك وانت نمي شد. گوشه ي اتاق چند تا جعبه ي مهمات بود كه وسايلشان را مي گذاشتند توي آن ها و يك يخ دان به جاي يخچال. توي آن گرماي جنوب فقط يك پنكه داشتند.
اتاق كارش از اين هم ساده تر بود، مثل حجره ي دوره ي طلبگيش. كنار اتاقش يك سنگر با گوني هاي شني درست كرده بود. مي گفت «...حفظ جان واجبه.»
يادگاران، جلد 5 كتاب شهيد عبدالله ميثمي ، ص 51