eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
36.8هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃 🔆جایی که غیر از من و تو کسی نباشد 🌱آهنگرى آهن تفتيده و داغ را با دست از كوره بيرون مى آورد و دستش ‍ نمى سوخت ، علت را به اصرار از او پرسيدند، گفت : در همسايگى من زنى خوش صورت و زيبا بود كه شوهرى فقير و پريشان و بى نام و نشان داشت . دلم به طرف او ميل پيدا كرد و گرفتار او شدم ، اما نمى دانستم چگونه عشق و علاقه ام را به او ابراز كنم . 🌱تا آن كه سالى قحطى شد و اهل بلد همه گرفتار شدند و چيزى براى خوردن نداشتند ولى وضع من خوب بود، آن زن روزى نزد من آمد و گفت : اى مرد! بر من و بچه هايم رحم كن كه خدا رحم كنندگان را دوست مى دارد. 🌱گفتم : ممكن نيست مگر آن كه كامى از تو حاصل كنم . زن گفت : حاضرم ولى بشرط آنكه مرا جايى ببرى كه غير از من و تو احدى در آنجا نباشد و از اين كار باخبر نشود، من قبول كردم و او را بجاى خلوتى بردم ، ديدم زن مثل بيد در معرض باد بهار مى لرزد، پرسيدم : چرا مى لرزى ؟ گفت : چون تو بشرطى كه با من كردى وفا ننمودى و اينجا غير از من و تو پنج نفر ديگر حاضرند؛ دو ملك موكل بر من و دو ملك موكل بر تو و خداى شاهد و آگاه بر همه چيز، ناگهان بخود آمدم و متنبه شدم ، از خدا ترسيدم و آتش شهوتم را خاموش ‍ نمودم و از مال و ثروت خود او را بى نياز كردم از آن موقع آتش در دست من اثر نمى كند. رياحين الشريعه ، ج 2، ص 130 @shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🍃🌸🍃 مجلس ميهماني بود...... پير مرد از جايش برخاست تا به بيرون برود... اما وقتي که بلند شد، عصاي خويش را بر عکس بر زمين نهاد..... و چون دسته عصا بر زمين بود، تعادل کامل نداشت... ديگران فکر کردند که او چون پير شده، ديگر حواس خويش را از دست داده و متوجه نيست که عصايش را بر عکس بر زمين نهاده..... به همين خاطر صاحبخانه با حالتي که خالي از تمسخر نبود به وي گفت: پس چرا عصايت را بر عکس گرفته اي؟! پير مرد آرام و متين پاسخ داد: زيرا انتهايش خاکي است، مي خواهم فرش خانه تان خاکي نشود..... مواظب قضاوتهايمان باشيم.... چه زيبا گفت دکتر شريعتي: براي کسي که ميفهمد هيچ توضيحي لازم نيست و براي کسي که نميفهمد هر توضيحي اضافه است آنانکه ميفهمند عذاب ميکِشند و آنانکه نميفهمند عذاب مي دهند ❗️ @shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃 🔆پندانه ✍️ زمین روحت را آباد کن 🔹شخصی ۳۰ سال مشغول تجارت بود، ثروت عظیمی به دست آورد و زمین بسیار بزرگی خرید. 🔸۳۰ سال دیگر کار کرد و باز هم ثروت کلانی به دست آورد و با آن ثروت، کاخ بسیار مجللی ساخت. 🔹زمانی که می‌خواست به آن کاخ نقل مکان کند، ماموران حکومتی گفتند که زمین شما آن طرف‌تر است و زمین را اشتباهی گرفته‌ای، کاخت را روی زمین دیگری ساخته‌ای و زمین خودت بایر مانده است. 🔻این داستان ما هم هست؛ یک زمین داریم به نام بدن و یک زمین هم داریم به نام روح. 🔸فکر می‌کنیم بدن ما، زمین ماست و هر چه داریم خرج این بدن می‌کنیم و وقتی که می‌خواهیم بمیریم به ما می‌گویند: 🔹زمین شما، روحتان بوده ولی شما روح را رها کرده‌اید و فقط بدن را آباد کرده‌اید. 🔻در زمین مردمان، خانه مکن کار خود کن، کار بیگانه مکن کیست بیگانه تن خاکی تو کز برای اوست غمناکی تو 🔻تا تو تن را چرب و شیرین می‌دهی جوهر خود را نبینی، فربهی گر میان مشک تن را جا شود روز مردن گند او پیدا شود 🔻مشک را بر تن مزن بر دل بمال مشک چه بود نام پاک ذوالجلال @shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی خواجه‌‏اى "غلامش" را ميوه‌‏اى داد. غلام ميوه را گرفت و با "رغبت" تمام میخورد. خواجه، خوردن غلام را میديد و پيش خود گفت: كاشكى "نيمه‌‏اى" از آن ميوه را خود می‌‏خوردم. بدين رغبت و خوشى كه غلام، ميوه را میخورد، بايد كه "شيرين و مرغوب" باشد. پس به غلام گفت: "یک نيمه" از آن به من ده كه بس خوش میخورى. غلام نيمه‌‏اى از آن ميوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدرى از آن ميوه خورد، آن را بسيار "تلخ يافت." روى در هم كشيد و غلام را "عتاب" كرد كه چنين ميوه‏اى را بدين تلخى، چون خوش می‌خورى. غلام گفت: اى خواجه! بس "ميوه شيرين" كه از دست تو گرفته‌‏ام و خورده‌‏ام. اكنون كه ميوه‌‏اى تلخ از دست تو به من رسيده است، چگونه "روى در هم كشم" و باز پس دهم كه شرط "جوانمردى و بندگى" اين نيست. "صبر" بر اين تلخى اندک، سپاس شيرينی‌هاى بسيارى است كه از تو ديده‌‏ام و خواهم ديد. "همیشه از خوبی آدمها برای خودت دیوار بساز" هر وقت در حق تو بدی کردند فقط یک اجر از دیوار بردار بی انصافیست اگر دیوار را خراب کنی.. ✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی 📚✍🏻 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید🌱 🗓 امروز جمعه↯ ☀️ ۱۸خرداد ۱۴۰۳ 🌙 ۲۹ذی القعده ۱۴۴۵ 🌲 ۷جون ۲۰۲۴ 📿 ذکر روز : اللهم صل علی محمد وال محمد ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸جمعه تون زیبـا 🌱امیدوارم امروز 🌸خدا درخونه تون بزنه 🌱سبدی از خیر و برکت 🌸شوق زندگی 🌱حس خوشبختی 🌸عمربا عزت و 🌱عاقبت بخیری هدیه بیاره ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🔆۸ راز شروع روز با نظم: ۱-وقتی ساعتت زنگ خورد دیگه فکر نکن، سریع از رختخواب بیرون بیا. ۲-تا یک ساعت بعد از بیدار شدن، پیام ها رو چک نکن. ۳-بلافاصله بعد از بیدار شدن آب بنوش. ۴-روی کاغذ یا دفترچه مخصوص، کارهایی که برای امروز داری رو بنویس و همراهت داشته باش. ۵-سه کار مهمی که اگه امروز انجامشون بدی، به خودت آفرین میگی رو هایلایت کن که اول سریع بری سراغ همون کارها. ۶-اهدافت رو به یاد بیار و برای چند لحظه موفقیت خودت رو تصویر سازی کن. ۷-به صبحانه خیلی اهمیت بده، مثل یه شاهزاده صبحانه بخور. سالم، پر انرژی و كامل. ۸-از مهمترین کار روزت شروع کن و یکی یکی به اتمام برسونشون. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
هیچ تکراری اتفاقی نیست در مسیر زندگی گاهی اتفاقاتی ناراحت کننده دائما تکرار میشوند و آرامش زندگیتان را به هم میزند، هرگز تصور نکنید که این تکرار از بدشانسی شماست، چرا که اتفاقات تکراری در اثر فرکانس های تکراری پدیدار میشوند. تکرار جذب خیانت از تکرار انتشار فرکانس خیانت از سوی شماست. تکرار فقر و ورشکستگی از تکرار فرکانس فقر و ناتوانی مالی است. تکرار بیماری از تکرار فرکانس بیماری در درون شماست. روی چه مداری هستید؟ چه فرکانسی را مدام تکرار میکنید؟ همان الگو هر بار در زندگیتان تکرار خواهد شد و زمانی متوقف میشود که جهان فرکانس متفاوتی از شما را دریافت نماید. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
سلام اسمم عباس بزرگ شده ی یکی ازروستاهای غرب کشور پدر نگین گفت خانواده ی فرهادهیچ وقت من ودخترم رودرحدخودشون نمیدونستن وراضی نمیشدن این دوتاباهم ازدواج کنن.وقتی من بهشون گفتم نگین خواستگار داره زن امیرخان بهم گفت من تمام جهیزیه اش رومیدم راضیش کن شوهرکنه..نگین قلبا راضی نبود..اما بعدازچند روزوقتی گفت میخواد باتوازدواج کنه جاخوردم..فکرمیکردم سرش به سنگ خورده امابعدهافهمیدم نقشه اش این بوده باتوازدواج کنه بعدازیه مدت ازت جدابشه تابتونه بدون اجازه ی من با فرهاد عقد کنه..گفتم بلاخره به ارزوش رسید...با این حرفم یدفعه زدزیرگریه گفت ارزوی که هیچ وقت براورده نشد..چون فرهاد مرد زندگی نبود فقط دنبال خوشگذرونی بود هر روز با یکی بود...اون شب به پدرنگین گفتم نگین زمانی که زن من بوده بهم خیانت میکرده..اون شب راجع به گذشته خیلی حرف زدیم ومتوجه شدم شبی که نگین مرده با فرهاد بوده وپدرش فرهاد رو مقصر مرگ دخترش میدونست اماامیرخان برای اینکه موضوع بیخ پیدانکنه بعدازسالهابه پدرنگین تهمت دزدی میزنه ازخونش بیرونش میکنه.. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
هرموقع چیزی رو بیشتر برای کسی توضیح بدین و سعی در قانع کردنش داشته باشین، اون شخص کمتر قانع میشه و بر نظراتش پافشاری میکنه، بدونین وقتی افراد با چیزی خلاف باورهاشون مواجه میشن، گارد می گیرن و حاضر نیستن واقعیت رو قبول کنن! که به این پدیده «اثر نتیجه معکوس» گفته میشه! این اثر، یک واقعیت مهم رو به ما نشون میده که وقتی کسی به چیزی باور داره، هرچقدر هم شما دلیل بیارین تا متقاعدش کنین که اشتباه فکر می کنه، بی فایده است و نمیتونین نظرش رو عوض کنین. حتی باعث میشید که اون فرد بیشتر از قبل روی اعتقاداتش پافشاری کنه پس با آدم ها سر باورها و عقایدشون بحث نکنین و به دنبال تغییر باورها و رفتار دیگران نباشین، چون گاهی نتیجه عکس خواهد داشت و خودتون بیشتر خسته میشین! فراموش نکنین آدم ها تا خودشون به آگاهی نرسن چیزی رو تغییر نمیدن! |علیرضا| ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
✍ "رنج نبايد تو را غمگين كند" اين همان جايی ست كه اغلب مردم اشتباه ميكنند... رنج قرار است تو را هوشيار تر كند, چون انسانها زمانی هوشيارتر ميشوند كه زخمی شوند، رنج نبايد بيچارگی را بيشتر كند. رنجت را تنها تحمل نكن, رنجت را درک كن, اين فرصتی ست براى بيداری, وقتی آگاه شوی بيچارگی ات تمام ميشود... اگر كه به جاى محبتی كه به كسی كرديد از او بی مهری ديده ايد, مأيوس نشويد, چون برگشت آن محبت را از شخص ديگری, در زمان ديگری, در رابطه با موضوع ديگری خواهيد گرفت. شک نكنيد! اين قانون كائنات است. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
سلام اسمم عباس بزرگ شده ی یکی ازروستاهای غرب کشور پدرنگین گفت سالهاتواون خونه جون کندم شایددخترم عاقبت بخیربشه امابرعکس شدهم آبروم رفت هم دخترم روازدست دادم..وقتی خوب فکرمیکردم میدیدم پدرنگینم هم یه جورای تاوان کارهاش روپس داده وبعدازاون شب دیگه کینه ای ازش به دل نداشتم مثل دوتاهمسایه معمولی کنارهم زندگی میکردیم هرموقع ام من رومیدیدتشویقم میکردمیگفت زن بگیروبه زندگیم سرسامون بده...روزها میگذشت هرچی مادرم اصرارمیکردبرم روستایکی ازدخترهای اونجایافامیل روبگیرم بهانه میاوردم نمیرفتم...یه روزکه تازه رسیده بودم داروخونه داشتم لباسم روعوض میکردم دیدم لامپ سرویس بهداشتی خودبه خود خاموش روشن میشه اتصالی کرده بود..پریز برق روبازکردم مشغول درست کردنش شدم یه لامپ دیگه ام وصل کردم..خواستم امتحانش کنم همین که دستم روگذاشتم روی پریز برق تمام بدنم شروع کردبه لرزیدن بعدمحکم خوردم به قفسه های روی دیوارکه پشت سرم بود...دیگه چیزی نفهمیدم وقتی چشمام روبازکردم، روتخت اورژانس بیمارستان بودم دوتاازهمکارهام بالاسرم بودن... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈