5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر این دنیا غریبه پرور است، تو آشنا بمان
تو پای خوبیهایت بمان.
مردم حرف میزنند، حرف باد میشود میوزد در هوا و تو را دورتر میکند از تمام کسانی که «باور» برایشان یک چهار حرفی نا آشناست.
اگر کسی معنای عاشقانههایت را نفهمید؛ بر روی عشق خط نکش!
عاشقانههایت را محکم در آغوش بگیر و بگذار برای داشتنش آغوشت را بفهمند.
دنیا خوب، بد، زشت، زیبا فراوان دارد.
تو خوب باش...
تو زیبا بمان،
و بگذار با دیدنت هر رهگذر نا امیدی لبخند بزند، رو به آسمان نگاه کند
و زیر لب بگوید:
هنوز هم عشق پیدا میشود.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
ﮐﺎﺵ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯾمان ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﭘﺮﺍﻧﺪﻥ ﮔﻨﺠﺸﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﻃﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ...
ﻭ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪﻥ ﮔﺮﺑﻪ ﺍﯼ ﻭ ﻟﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﯾﯿﺪﻩ ﻻﯼ ﻋﻠﻒ ﻫﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﻭ ﭼﯿﺪﻥ ﯾﮏ ﯾﺎﺱ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺵ ﻭ ﻧﺎاﻣﯿﺪ کردن ﺳﮕﯽ...
ﮐﺎﺵ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯾمان ﺍﺯ ﻣﺒﻄﻼﺕ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ...
ﺭﺳﺎﻧﺪﻥ ﻏﺒﺎﺭ ﻏﻢ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﺩﯾﮕﺮﯼ...
ﭼﺸﺎﻧﺪﻥ ﺷﻮﺭﯼ ﺍﺷﮏ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ...
قی ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ...
ﻭ ﻓﺮﻭ ﮐﺮﺩﻥ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺗﻦ ﭘﺮﻭﺭ
ﺩﺭ ﺁﺏ بی ﺗﻔﺎﻭتی...
ﻭ ﺑﺎقی ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﺳﻨﮕﯿﻦ
ﺑﯽ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿتی ﺗﺎ ﺍﺫﺍﻥ ﺻﺒﺢ...
ﭼﻪ ﻓﺮقی ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﯾﺎ ﺗﯿﺮ ﯾﺎ ﺟﻮﻻﯼ...
ﻫﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﺳتی ﺭﺍ ﮔﺮﻓتی ﺩلی ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﺍﺷکی ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﯼ ، ﺍﻧﺴﺎنی
ﺭﻭﺯﻩ ﯼ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﺑﮕﯿریم...
ﭘﺮﻫﯿﺰ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ، ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ ، ﺍﺯ ﺭﯾﺎ ، ﺍﺯ ﺗﻬﻤﺖ ،ﺩﻭﺭﻭیی ، ﺍﺯ ﻧﯿﺮﻧﮓ...
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺗﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎیی ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺳﻨگی ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭلی ﻫﺮﮔﺰ ﺭﻭﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ……
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
اگر نادانها تحقیرمان کردند
ما لبخند بزنیم به سطحی نگریشان
و اعتماد بهنفسمان را تقویت کنیم
اگر تنگ نظران کارمان را بیارزش شمارند
ما مصممتر شویم که داریم کاری میکنیم
که مورد تنگ نظری واقع شده و این خود دستاورد کمی نیست.
گاهی حسادت برخی، مهر تاییدی است بر درستی کارمان...
اگر کجاندیشان دلسردمان کنند ، ما ناامیدی را به مبارزه با امید دعوت کنیم و انگیزهها را مرور میکنیم
اگر اطرافیان بجای همراهی دشمنی کنند
ما خوداتکایی را تمرین کنیم و خوشبین و صبور باشیم!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
اگر احساس میکنید فکرتان شلوغ است و از زندگیتان لذت نمیبرید
این ۵ مرحله را انجام دهید:
۱- عنوان همه ی دغدغههای فکری را که در سر دارید، روی یک برگه کاغذ بنویسید و لیست کنید. چند روز برای این مرحله وقت بگذارید.
۲- با تمرکز بیشتر، مواردی را که فکر میکنیدغیرضروریست، از لیست حذف کنید.
۳- تصور کنید وقتی در خیابان راه میروید، چند موجود فضایی شما را میدزدند. آنها یک کپسول بسیار کوچک را زیر پوست سرتان تزریق میکنند و میگویند که قصد آزمایش روی شما را دارند و فقط تا یک ماه دیگر زنده هستید و هیچ پزشک و ارتشی در جهان نیست که بتواند نجاتتان دهد. پس از حالا فقط یک ماه برای زندگی کردن وقت دارید.
۴- دوباره به لیست دغدغههایتان نگاه کنید و آنهایی که بیخودیست را خط بزنید و دیگر به آن فکر نکنید.
۵- سعی کنید هر از گاهی لیست دغدغههایتان را کوتاه کنید.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
📝 #علی_کشاورز
به هیچ چیز زیاد توجه نکن عزیزِ من
دست هایت را بگذار داخلِ جیبت راه برو
و خیابان به خیابان برای خودت بیخیال سوت بزن!
دیگر بس است،آنقدر غصه خوردیم که تویِ قلبمان
هیچ جایی برای آرزوهایمان نمانده!
بگذار تا می توانند پشتِ سرمان حرف بزنند
ما مسئولِ حسادتِ دیگران نیستیم
یک گوش در و یک گوش دروازه رفیق!
لحظه هایی که می توانیم به بهترین شکل از آن
استفاده کنیم خیلی راحت جلویِ چشم هایمان
دارند می سوزند و از بین می روند
آخرش هم چیزی برایمان باقی نمی ماند
جز موهایِ سفید و یک قلبِ حساس و ضعیف!
عشقِ درِ خانه مان را نزده؟فدایِ سرمان
از کسانی ضربه خوردیم که توقعش را نداشتیم؟
اصلا مهم نیست،صبور باش همه چیز به وقتش
اتفاق می افتد و زمان انتقامِ تمامِ زخم هایی که
خوردیم را می گیرد!
آرام بگیر،لبخند بزن و منتظر بمان
شادی به کوچه یِ ما هم خواهد آمد!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_پاییز
#به_جرم_دختر_بودن
#پارت_هفتاد_شش
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم……….
چهره ی اون اقا پسر برام آشنا اومد…هر چی فکر کردم یادم نیومد که کجا دیدمش……
وقتی مامورا رفتند اون اقا پسر دوباره برگشت پیشم و گفت:من علی هستم و میخواهم یه چیزی بهتون بگم که لطفا بین خودمون بمونه……اون پسر جوون گفت:راستش وقتی اون اتفاق برای شما افتاد نوید به من زنگ زد و گفت که شمارو برسونم بیمارستان آخه من یکی از دوستای نوید هستم…..نوید صبح اون شب رفت ترکیه و روزی صد بار زنگ میزنه و حالتو میپرسه….پوزخندی زدم و گفتم:نوید برای من مرده….علی گفت:هر کاری داشتید به من بگید تا براتون انجام بدم…..فقط تشکر کردم و دوباره سکوت…..علی خداحافظی کرد و بعد از اینکه چند قدم رفت برگشت و گفت:راستی نگران هزینه ی بیمارستان نباشید…..علی که رفت گوشی رو برداشتم و شماره ی عمو رو تا اونجایی که توی ذهنم بود روگرفتم….چند بار اشتباه شد اما بالاخره با جابجایی اعداد عمو گوشی رو برداشت……
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
پانزده کلید خوشبختى
1_ موهبتهای خود را شمارش کنید نه مشکلاتتان را.
2_ در لحظه زندگی کنید.
3_ بگویید دوستت دارم.
4_ بخشنده باشید نه گیرنده.
5_ در هر چیزی و هر کسی خوبیها را جستوجو کنید.
6_ هر روز دعا کنید.
7_ هر روز حداقل یک کار خوب انجام دهید.
8_ در زندگی اولویت داشته باشید.
9_ اجازه ندهید مسائل کوچک و خیالی شما را آزار دهد.
10_ عادت همین الآن انجامش بده را تمرین کنید.
11_ زندگیتان را با خوبی پر کنید.
12_ خندیدن و گریه کردن را بیاموزید.
13_ لبخند بزنید تا دنیا به شما لبخند بزند.
14_ از هیچ چیز یا هیچ کس غیر خدا نترسید.
15_ در سختیها به او توکل کنید.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
کوزه درون!
هر آدمی درون خود کوزه ای دارد که با عقاید، باورها و دانشی که از محیط اطرافش می گیرد، پر می شود.
این کوزه اگر روزی پر شود، یاد گرفتن آدمی تمام می شود، نه که نتواند، دیگرنمی خواهد چیز بیشتری یاد بگیرد.
پس تفکّر را کنار می گذارد و با تعصّب از کوزۀ باورهایش دفاع می کند و حتّی برای آن می میرد.
امّا آدم غیر متعصّب تا لحظۀ مرگ در حال پر کردن کوزه و صدها بار
محتوای آن را تغییر داده است.
اگر ما مدّتی است که افکارمان تغییر نکرده، بدانیم که این مدّت فکر نکرده ایم، آب هم اگر یکجا بماند...فاسد میشود.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌸روزی شاگردی از استاد خود پرسید:
سم چیست؟
استاد به زیبایی پاسخ داد:
هرآنچه که بیش از نیاز و ضرورت ما
باشد، سم است!
مانند: قدرت، ثروت، بلند پروازی، عشق، نفرت و یا هر چیز دیگری.
🌸شاگرد بار دیگر پرسید:
استاد، حسادت چیست؟
استاد ادامه داد:
عدم پذیرش داشتهها و موقعیتهای خوب در دیگران.
و اگر ما آن خوبیها در دیگران را
بپذیریم، به الهام و انگیزه تبدیل
خواهد شد...
🌸شاگرد: خشم چیست؟
استاد: رد و عدم قبول چیزهایی که
فراتر از کنترل و توانایی ما است...
اگر ما آن را پذیرا باشیم، این ویژگی
به صبر و شکیبایی بدل خواهد شد..
🌸شاگرد: نفرت چیست؟
استاد: عدم پذیرش شخص به همان صورتی که هست.
و اگر ما شخص را بدون قید و شرط
پذیرا باشیم، ایننفرت بهعشق تبدیل خواهد شد!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
هدایت شده از تبلیغات
هنوز از بزرگترین حراج سال خریدنکردید؟؟؟
باکمترین هزینه شیک ترین وباکیفیت ترین لباس وکفش ها را داشته باشید😱
صفرتاصده لباستو خودت انتخاب کن
مناسب برای تمام سنین ازخردسال تا بزرگسال
بورس بهترین شال ها وروسری ها برای سخت پسندها😎
خاص ترین استایل را ازمابخواهید انتخاب ازشما دوخت ازما😍
خریده لباس تک با قیمت عمده فقط در آنلاین شاپ مرینا بانو👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1376845955C9de292d8cf
1_گاهے باید فرو ریخته شوے براے ” بناے جدید”
2_بعضے ها آنقدر فقیر هستند ڪه تنها چیزے ڪه دارند پول است
3_همیشه خودت باش… دیگران به اندازه ڪافے هستند…
4_روے بالشے ڪه از مرگ پرنده ها پر است نمے توان خواب پرواز دید…
5_انسانهاے خوب همانند گلهاے قالیند، نه انتظار باران را دارند و نه دلهره ے چیده شدن، دائمے اند!
6_بعضے آدما نقش صفر رو بازے میڪنن تو زندگے، اگه ضرب بشن تو زندگیت همه چیزت رو از بین میبرن!
7_ﭘﻮﻝ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﻗﺪ ﻣﺎﺳﺖ…
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﭘﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ…
8_طلا باش تا اگه روزگار آبت ڪرد...روز به روز طرح هاے زیباترے از تو ساخته شود…
سنگ نباش...تا اگر زمانه خردت ڪرد، تیپا خورده هر بے سر و پایے بشوی!
9_اے ڪاش یاد بگیریم واسه خالے ڪردن خودمون....ڪسے رو لبریز نڪنیم...
10_داشتن مغز دلیل بر انسان بودن نیست، پسته و بادام هم مغز دارند…
براے انسان بودن باید شعور داشت....
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_پاییز
#به_جرم_دختر_بودن
#پارت_هفتاد_هفت
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم……….
با بغض به عمو سلام کردم…. عمو اولش منو نشناخت اما وقتی خودمو معرفی کردم با ذوق گفت:کجایی دختر؟؟؟چه عجب یاد ما کردی؟؟؟از وقتی ازدواج کردی حاجی حاجی مکه…..خیلی بی معرفتی…گفتم:من بی معرفتم یا شما که توی این ۶-۷ ماه اصلا سراغی از من نگرفتید،،؟؟؟
چند دقیقه حرف زدیم و بالاخره فهمید تصادف کردم اسم بیمارستان رو پرسید و اومد پیشم……عمو وقتی منو توی اون حال و وضعیت دید شوکه شد و گفت؛کی برگشتی که به این حال و روز افتادی؟؟؟با تعجب گفتم:از کجا؟؟؟عمو گفت:از کانادا دیگه…..چند بار زنگ زدم به نوید تا دعوتتون کنم خونمون هر بار بهانه اورد و گفت که مسافرت خارج از کشورید….شماره ی تو هم همش اشغال میزد انگار که مسدود شده باشم………به نوید گفتم تا بهت بگه که با من تماس بگیری نوید گفت هر چقدر میگیم با عموت تماس بگیر قبول نمیکنه و میگه نمیخواهم با هیچ کدوم در ارتباط باشم چون اونا حسودند و نمیخواهند خوشبختی منو ببینند…..نویدآخرش گفت که پاییز رو فرستادم اونور خودم هم دارم کارامو میکنم تا برم……
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد