👈آدمها متفاوتاند!
این به معنای خوب یا بد بودن آنها نیست،
آدمها را سیاه یا سفید نبینیم، ما آدمها رنگی هستیم ... طیفی از رنگهای متنوع.
از نظر علمی هم این تنوع ثابت شده است (تنوع ژنتیکی)
از تفاوت آدمها تعجب نکنیم، تفاوتها را درک کنیم و بپذیریم
و متفاوت بودن آدمها رو (با معیار در نظر گرفتن خود)، اشتباه قضاوت نکنیم.
🫵تو نه چنانی که منم، من نه چنانم که تویی
تو نه بر آنی که منم، من نه بر آنم که تویی
*مولانا
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_سهیلا
#زندگی_سخته_اما_من_سخترم
#پارت_چهل_یک
من سهیلا ،، ۳۸ساله ومتولد شهر ارومیه هستم……
اون زمان من ۲۸ساله بودم،.میدونستم که سالار از روی عمد شلوارشو به رضا داده تا من تعمیر کنم آخه حدود ۵سالی بود که منو میخواست و به هر بهانه ایی سعی میکرد بهم نزدیک بشه ولی من بخاطر سن بالا و داشتن دو تا بچه ی بزرگ بهش اهمیت نمیدادم..والا پسرش ۲۰سالش بود و یه دختر هم داشت…اونطوری که شنیده بودم زنش بخاطر اینکه سالار معتاد بود طلاق گرفته بود ولی بعدها سالار گفت بهش خیانت کرده برای همین طلاق داده….با توجه به شرایط سالار اصلا و ابدا دوست نداشتم در موردش حتی فکر کنم…اما تا شلوار رو گرفتم دستم و مشغول کوتاه کردنش شدم حس و حالم نسبت به سالار کلا برگشت..خدایا من چم شده بود؟.منی که حتی وقتی توی کوچه و خیابون سالار بهم نگاه میکرد عقم میگرفت الان نسبت به شلوارش هم حس خاصی داشتم…اون لحظه مثل کسی بودم که انگار یه جادوگر یا کسی که منو هیپنوتیزم کرده باشند،چشم بسته بسمت اونا میرفتم…چند دقیقه بعد به خودم اومدم و سرمو به طرفین تکون دادم تا اگه خواب هستم ،بیدار بشم ولی حسم فرقی نکرد و با خودم گفتم:شمارمو براش بفرستم …آخه انگار صد ساله میشناسمش…نه اینکار رو نکنم…
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🍁
ﺩﺭ ﯾﮏ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯾﮑﻪ
ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﻨﺪ.
ﺍﻭﺑﺎﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺘﻤﺎ
ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺑﻮﻗﻠﻤﻮﻥ ﻭ ﻣﯿﺰ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﺸﻨﺪ . ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ
ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﺍﺩ , ﻣﻌﻠﻢ ﺷﻮﮐﻪ ﺷﺪ.
ﺍﻭ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ
ﺩﺳﺖ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩ؟ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻤﺎ ﻏﺬﺍ
ﻣﯿﺮﺳﺎﻧﺪ . ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﻨﺪﻡ ﻣﯿﮑﺎﺭﺩ . ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﺁﻥ
ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ؟ﮐﻮﺩﮎ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ گفت:خانم این دست شماست.
ﻣﻌﻠﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺩﮎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ
ﻣﺨﺘﻠﻒ ﭘﯿﺶ ﺍﻭ ﻣﯿﺎﻣﺪ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﺩﺳﺖ ﻧﻮﺍﺯﺷﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﻭ ﺑﮑﺸﺪ ..ویکتور هوگو میگوید: ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﻣﺤﺒﺘﻬﺎ ﺍﺯ ﺿﻌﯿف ترﯾﻦ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻫﺎ
ﭘﺎﮎ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ . .
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺫﺭﻩ ﻛﺎﻫﯿﺴﺖ ، ﻛﻪ ﻛﻮﻫﺶ ﻛﺮﺩﯾﻢ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﻡ ﻧﮑﻮﯾﯽ ﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﯾﻢ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻬﺎﺭ ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﺎﺭ ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ ،
ﺑﺠﺰ ﺣﺮﻑ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﻛﺴﯽ❤️❤️❤️
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
برخلاف ادعاها، اکثر آدما حوصله يك فرد ضعیف رو ندارن
پس تو خودتو قوی کن...
و سعی نکن که دائم تاج قربانی بودن رو روی سر خودت بگذاری، چون اینطوری آدما دیر یا زود ترکت میکنن و در تنهایی عمیق تری فرو میری
به جای اینکار تا میتونی خودتو قوی کن چه از لحاظ روحی، چه جسمی، چه مالی چه کاری و... چون برعکس شعارها اکثر مردم به دنبال آدمای قوی هستن و برای بودن کنار اونها، کنارت میگذارن!
پس هوای خودتو داشته باش و يك آدم شاد از خودت بساز کسی که انرژی مثبت داره و از وجود خودش لذت میبره و به کسی که هست افتخار میکنه!
-سپهرخدابنده
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
یه سری دورهمی ها،معاشرتا،حرفا
مختص همون چن دقیقه و ساعت و روزه...
قرار نیس بشینن تو پستوی ذهنت
قرار نیست دستشونو بگیری
و بذاریشون روی طاقچه ی قلبت و با یادآوریشون خودتو عذاب بدی
قرار نیس از دل همه دور همی ها عکس و خاطره ی خوب بیاد بمونه،اینم ازون دسته که باید از کنارش رد شی
قرار نیست از در خونه ت که وارد میشی بیاریشون تو..
همون جایی که قبلا بودن بذار بمونن
اصلا قرار نبوده هرچیزی روی زمین دیدیم افتاده برداریم که
ارزش نداره
..پشت سرت جاشون بذار و به دنیای محو فراموش شدگان بسپار
که فراموشی واسه یه لحظه شونم زیادی زیاده...
خودمون تعیین کنیم ذهنمون جایگاه کلمات و مفاهیم فاخر باشه یا بیهوده ،..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
• چند تکنیک روانشناسی سیاه برای اینکه استفاده کنین مواقع ضروری :
اگه میخوای بدونی طرف مقابلت بهت دروغ میگه یا نه ! موقع صحبتش تو چشماش خیره شو و سكوت كن .
( ترکیب سکوت و ارتباط چشمی اونو بهم میریزه )
اگه میخوای تو برخورد اول جسور و شجاع به نظر برسی، وقتی باهاش رو به رو شدی به چشماش زل بزن جوری که میخوای بدونی رنگ چشماش چه رنگیه
(خیره شدن نشانه ی جسارت و اعتماد به نفسه )
تو درگیریها وقتی طرف مقابلت خیلی عصبی شده تو خونسرد باش و بذار هرچی دلش میخواد بگه اینجوری بهش احساس گناه میدی و باعث میشی بودش عذرخواهی کنه...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_سهیلا
#زندگی_سخته_اما_من_سخترم
#پارت_چهل_دو
من سهیلا ،، ۳۸ساله ومتولد شهر ارومیه هستم……
باخودم گفتم:شمارمو براش بفرستم..آخه انگار صد ساله میشناسمش…نه اینکار رو نکنم…نمیخوامش..ازش بدم میاد…مغز و عقلم این حرفهارو میزد ولی دست و پام کار خودشو میکرد….مثل یه ربات بودم که یکی از راه دور کنترلم میکرد..علیرغم میل باطنیم رفتم یه برگه برداشتم و شماره امو نوشتم و بعد گذاشتم توی جیب شلوارش..با همون حال شلوار رو دادم به رضا تا بده به صاحبش سالار،،رضا شلوار رو گرفت و رفت..تا ازم دور شد انگار تازه از خواب بیدار شده باشم، به خودم گفت:وای..این چه کاری بود که کردم…؟کاش شماره رو نمیزاشتم داخل جیبش…اون روز رو تا شب با استرس و نگرانی سر کردم و بالاخره شب سالار زنگ زد…دوباره همون حس خوشایند اومد سراغم و باهاش تلفنی صحبت کردم…با اون تماس باهم آشنا شدیم،، درسته که پشت تلفن حرف میزدیم اما وقتی میدیدمش ازش متنفر میشدم..انگار اصلا فکر و ذهن و حرکاتم دست خودم نبود…رفته رفته تعداد تماسهامو زیاد شد و به دلم نشست.چند وقت که گذشت سالار ازم خواست تا باهم قرار حضوری داشته باشیم....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
سالها طول کشید تا اینارو بفهمم
ولی میخوام توی دو دقیقه بهت یاد بدم
۱. در سکوت کار کن، در سکوت جشن بگیر
۲. هیچوقت کسیو مجبور نکن تورو انتخاب کنه
برای اندیشیدن، یاد بگیر وقتت رو تنهایی بگذرونی
۳. احساساتت رو کنترل کن
۴. همه خود واقعیشون رو بلاخره
بهت نشون میدن فقط باید صبور باشی
۵. تو با خودت در آرامش، نیستی وقتی که
ذهنت آشفته است، پس آرومش کن
۶. برای هیچکس مهم نیستی
پس سخت تر کار کن
۷. خانوادهای که از دوستات میسازی
خیلی مهمتر از خانواده ایه که ازش اومدی
دوستات رو با دقت انتخاب کن
۸. در مورد گذشتت پشیمون نباش
فقط ازش برای بهتر شدن استفاده کن
۹. اگه کسی رو پیدا کردی که ازت بهتره
باهاش رقابت نکن در عوض باهم کار کنین
۱۰ نذار آدمایی که راه تو رو نرفتن
نصیحتت کنن اونا هیچ ایده ای از کار تو ندارن
۱۱. زندگی منتظر تو نمیمونه تا خوب بشی
هر روز بلند شو و سخت تلاش کن
۱۲. اگه زندگی خودت رو نسازی یه نفر دیگه
برای اهداف خودش ازت سوء استفاده میکنه
۱۳. مطمئن شو از خودت محافظت میکنی
چون اگه مشکلی برات پیش بیاد رحمی
در کار نخواهد بود..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
ابراهیم خواص گوید: شبی در بیابان گم شدم. صدای درندگان تمام بدنم را میلرزاند.
به خدا توکل کردم و آرامش بر من حاکم شد. مدتی به رفتن ادامه دادم، صدای خروسی شنیدم و یقین کردم به آبادی رسیدهام و دیگر طعمۀ درندگان بیابان نخواهم شد.
به نزدیک صدای خروس رسیدم؛ خرابهای دیدم، ناگهان سه راهزن مرا گرفتند و هرچه داشتم غارت کردند.
ناراحت و عبوس به گوشۀ دیگر خرابه رفتم و با خدای خود گفتم، من که #توکل کردم، چرا با من چنین کردی؟!
خوابیدم و در عالم رؤیا خبرم دادند، توکل کردی ولی باید تا آخر میرفتی.
وقتی صدای خروس را شنیدی ترس تو از بین رفت و یقین کردی از خطر رها شدی و توکل تو کم شد. و ما نظر حمایت از تو برداشتیم وفرشتگان محافظت را امر کردیم تو را به حال امیدت که خروس بود رها کنند، پس گرفتار راهزنان شدی.
سحر برخیز و به خرابه برگرد.
طلوع آفتاب به خرابه رفتم و دیدم سه گرگ، راهزنان را طعمۀ خود کردهاند و هرچه از من به تاراج برده بودند آنجا بود.
❤️ توکلت علی الله
خدایا پناهم باش، من فقط به تو توکل میکنم..
✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی📚✍🏻
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید🌱
🗓 امروز پنج شنبه↯
☀️ ۳۱خرداد ۱۴۰۳
🌙 ۱۳ذی الحجه ۱۴۴۵
🌲 ۲۰جون ۲۰۲۴
📿 ذکر روز :
لا اله الا الله الملک الحق المبین
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌸ســلام به
🌿مهری که در
💗دل هاتون جاری ست
🌸صبح پنج شنبه تون پراز شادی
🌿سرزمین دلتـون سبـز
💗آسمون قلبتون صاف
🌸 و آرزوهاتون دست یافتنی
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
*زندگی لنگر میخواهد!🤔⚓️
چیزی که آدم را سر جایش نگه دارد …
چیزی که نگذارد فاصله آدم از ساحل آرامش زیاد شود
چیزی که نگذارد امواج، آدم را بکشاند به ناکجا
حالا لنگر آدم،گاهی یک آدم دیگر است،
گاهی یک فکر و اعتقاد است،
گاهی ایمان است،
گاهی عادت روزانه است،
گاهی کار است،
گاهی یک جمع دوستانه است،
گاهی یک دوره خانوادگی است،
گاهی یک باشگاه ورزشی است،
گاهی چهار تا کتاب است،
گاهی یک مشت خاطره!
لنگر هر کس هر چه هست،
فاصله اوست با سرگردانی در دریای روزگار،
فاصله اوست تا گم شدن،
فاصله اوست با آوارگی!
همیشه برای فرار از این طوفانهای زندگی،
از این حرفهای آزار دهنده که هر روز میشنوی!
یک لنگر داشته باش …⚓️*
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد