زندگی خیلی کوتاه تر از اونیه که بخوایم به خودمون خرده بگیریم..
من خودم شخصیتی دارم که خیلی خیلی فکر میکنم..
فکر همه چی…
خیلی موقع ها تو عمق ذهنم یه خاطره ی خاک خورده و قدیمی ای زنده میشه که خودمم تعجب میکنم از اینکه چیشد که من یهو یادش افتادم…
حتما براتون پیش اومده مگه نه؟🤭
خیلی موقع ها جای خونه تکونی باید ذهنمونو تکون بدیم که خرده ریزه های قدیمی از بین برن وجا برای خاطره های شاد و قشنگ باز بشه🍃
برای اینکه راحت تر بتونی ذهنتو خالی کنی نوشتن خیلی کمک میکنه…
پس همین الان یه کاغذ بردار و هر چه میخواد دل تنگت بنویس تا یکم ذهنتو برای اتفاقای قشنگ آماده کنی😍
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_پریا
#آرامش_از_دست_رفته
#پارت_هفده
سلام اسم من پریاست۲۷سالمه
فرزندآخرخانواده هستم..
سیاوش دچار جنون شده بود هیچی نمیفهمید..بعدازکلی زدن گفتن حرفهای زشت خودش که خسته شد ولم کرد..رفت یه لیوان اب خوردتازه شاکی شدکه چرابهش شک دارم چراگوشیش روچک میکنم میگفت داری اشتباه میکنی وایناهمه توهمات ذهنیته!! انقدربیحال بودم که توان حرف زدن نداشتم حتی نمیتونستم گریه کنم سیامک داشت همچنان به دروغهاش ادامه میدادطوری رفتارمیکردکه انگارمن مقصربودم..مادرشوهرم امدکنارم نشست شروع کردبه گریه کردن گفت پریامن روببخش وقتی گوشیش روگرفتم که شماره بگیرم خودش بالاسرم بودمن برنامه ی تلگرامش پیدانکردم الکی یه شماره گرفتم رفتم تواشپزخونه که مثلاحرفبزنم خیلی گوشیش روبالاپایین کردم ولی برنامه ی تلگرام نداشت فکرکردم برنامه ی تلگرام روحذف کرده مجبورشدم تمام حرفهارواززبون توبهش بگم که نصیحتش کنم..تازه اونجابودکه متوجه شدم یادم رفته به مادرشوهرم بگم برنامه ی تلگرامش تویکی ازپوشه هاشه ومادرشوهرم فقط برنامه های روی صفحه اصلیگوش رودیده...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🔴 #فرمول_زدودن_کینه
💠 زن و شوهری که نمیتوانند به راحتی #کینه همسر خود را از دل بیرون کنند این کارها را تمرین کنند:
🔸 اندیشیدن به نقاط #مثبت همسر
🔸 #شکرگزاری خدا بخاطر پیش نیامدن شرایط سختتر و ناگوارتر
🔸 شکرگزاری خدا به جهت نعمتهای پنهان خداوند
🔸 ایجاد ارتباط #کلامی فوری و محبتآمیز
🔸 تصور حالات خوش و #لذتهای گذشته زندگی
🔸 #تعریف و تمجید از همسر در نزد دیگران
💠 بدانید مبارزه با #کینهورزی، شما را بشدّت #محبوب همسر میکند.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨باید شکرگزاری را در اولویت همه کارهایت قرار دهی
✨اول از همه باید بابت اینکه زنده هستی خدا را شکر کنی
✨باید بابت موارد مثبت زندگی ات شکرگزار باشی تا آنها چند برابر شوند
✨هر چه بیشتر شکرگزار باشی نعمت ها افزون تر میشوند تا جایی که افراد ،، وقایع و موقعیت های ناخوشایند از زندگی ات محو میشوند
✨این قضیه خیلی شگفت انگیز است که هر چقدر بیشتر شکرگزار میشوی موارد ناخوشایند سریعتر از زندگی ات محو میشوند..
🤍«پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
اَلایمانُ نِصفانِ: نِصفٌ فیالصّبرِ وَ نِصفٌ فی الشُّكِر.
💚ایمان دو نیم است: نیمی صبر و شكیبایی و نیمی دیگر شكر و سپاسگزاری
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_پریا
#آرامش_از_دست_رفته
#پارت_هجده
سلام اسم من پریاست۲۷سالمه
فرزندآخرخانواده هستم..
مادرسیامک گفت هرچی من به سیامک گفتم زیربارنرفت گفت پریامیخوادمن روپیش شمابی اعتبارکنه تمام اینها توهمات ذهن مریضش باراولش نیست یه باردیگه امده پیش فروشنده من رو کوچیک کرده نمیخواددست از اینکارهاش برداره سیامک کلازده بودزیرهمه چی ومن رومقصرجلوه داده بود..مادرشوهرم کمکم کردمن روبردداخل اتاق موهام روشونه کرد.بعدبافتش اب اوردسرصورتم روتمیزکردکنارم نشست گفت پریایه فرصت دیگه به سیامک بده میدونم حق باتوامااونم مردنمیخوادجلوی دیگران غرورش خوردبشه..مادرشوهرم حرف میزدمنم اروم گریه میکردم واقعاکم اورده بودم ازحرفهای تکراریه مادرسیامک خسته شده بودم خودم روزدم به خواب که بره بیرون بوی سیگارپیچیده بودتواتاق
وقتی مادرسیامک رفت بیرون شنیدم که به سیامک میگفت چشمم روشن سیگارم میکشی خجالت بکش وکلی بابت رفتارش سرزنشش کردموقع رفتن هم گفت اگردل پریاروبه دست نیاری شیرم روحلالت نمیکنم به پدرت میگم ازاین خونه پرتت کنه بیرون تولیاقت این خونه زندگی رونداری..
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#روانشناسی 🌱
۱۵ مورد از کمهزینهترین لذتهای دنیا:
۱- گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم.
۲ - سعی کنیم بیشتر بخندیم.
۳- تلاش کنیم کمتر گله کنیم.
۴ - با تلفن کردن به یک دوست قدیمی، او را غافلگیر کنیم.
۵ - گاهی هدیههایی که گرفتهایم را بیرون بیاوریم و تماشا کنیم.
۶ - بیشتر از خدا تشکر کنیم و با او حرف بزنیم.
۷ - در داخل آسانسور و راه پله و... باآدمها صحبت کنیم.
۸- هر از گاهی نفس عمیق بکشیم.
۹- لذت عطسه کردن را حس کنیم.
۱۰- قدر این که پایمان نشکسته است را بدانیم.
۱۱- زمزمه کنیم و آواز بخوانیم.
۱۲- سعی کنیم با حداقل یک ویژگی منحصربهفرد با بقیه فرق داشته باشیم.
۱۳- گاهی به دنیای بالای سرمان خیره شویم.
۱۴- با حیوانات و سایر جانداران مهربان باشیم.
۱۵- برای انجام کارهایی که ماهها مانده و انجام نشده در آخر همین هفته برنامهریزی کنیم!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
هدایت شده از ملودی🎵 موزیک
فوری 🔞 زیر۱۸سال نخوانند ✋🏻
چرا خلوت کردن با زن نامحرم حرامه؟😮
🧪دلیل پزشکی آن رو بخوان👇
https://eitaa.com/joinchat/2061369427Cc5c0894323 🩺
چرا حجاب، اجباریه؟😡
👩🔬فایده پزشکی حجاب رو بخوان👇
https://eitaa.com/joinchat/2061369427Cc5c0894323 🫀
بسیار زیبا 👌🌹
مرد فقیری از خدا سوال کرد:
چرا من اینقدر فقیر هستم؟
خدا پاسخ داد:
چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی!
مرد پاسخ داد: من چیزی ندارم که ببخشم...
خدا پاسخ داد: چرا!!!
محدود چیزهایی داری!
یک صورت که میتوانی
لبخند بر آن داشته باشی!
یک دهان که می توانی از دیگران
تمجید کنی وحرف خوب بزنی!
یک قلب که می توانی بروی دیگران بگشایی!
چشمانی که میتوانی با آنها به دیگران
با نیت خوب نگاه کنی!
فقر واقعی فقر روحــــی ست.
دل آدم ها خیلی ساده گرم میشود...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر لحظه را با آگاهی و شکرگزاری در لحظه حال زندگی میکنم..
زندگی کردن با افکار مثبت می تواند تجربه زندگی را به طور چشمگیری بهبود بخشد. زمانی که ما به جای تمرکز بر مشکلات و نگرانی ها، به دنبال جنبه های مثبت و فرصت های موجود هستیم، دیدگاه ما نسبت به زندگی تغییر می کند.
در نهایت، زندگی کردن با افکار مثبت به ما کمک می کند تا زندگی را با چشم اندازی متفاوت ببینیم و زندگی کردن را به عنوان یک تجربه شادی بخش و با معنا تجربه کنیم...
"هر روز را با شکرگزاری و امید به آینده آغاز کنید."
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
📌بهترین روش و تکنیک برنامه ریزی!
از قشنگ ترین و کاربردی ترین سبک های برنامه ریزی که دیدم، سبک "برنامه ریزی معکوس" هست، روش این برنامه ریزی اینجوریه که...
۱) از خودت بپرس
۱۰ سال بعد میخوای کجا باشی؟
۲)توی ۵ سال آینده برای رسیدن به اون هدف ده سالهای که تعیین کردی چه کارهایی باید انجام بدی؟
۳)امسال باید روی چه کارهایی تمرکز کنی؟
۴) برای رسیدن به هدف امسالت، چه کارهایی باید توی این ماه انجام بدی؟
۵) توی این هفته چه کارهایی تورو به هدف یک ماههت نزدیک تر میکنه؟
۶)تنها کاری که امروز باید انجام بدی چیه؟ همین یک قدم رو بردار.
به قول جیمز کلییر نویسنده کتاب «قدرت شروع ناقص» موفقیتهای بزرگ یهویی بهدست نمیان، عادتهای روزانه شماست که نتایج بزرگ رو میسازه...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
بافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتم که نه اسمش خاطرم است نه قیافهاش ...
اما حرفش هیچ وقت از یادم نمیرود، میگفت :
زندگی مثل یک کلاف کامواست !
از دستت که در برود میشود کلاف سردرگم، گره میخورد، میپیچد به هم، گرهگره میشود ...!
بعد باید صبوری کنی، گره را به وقتش با حوصله وا کنی، زیاد که کلنجار بروی، گره بزرگتر میشود، کورتر میشود، یک جایی دیگر کاری نمیشود کرد، باید سر و ته کلاف را برید، یک گره ظریفِ کوچک زد !
بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد، محو کرد، یک جوری که معلوم نشود، یادت باشد گرههای توی کلاف همان دلخوریهای کوچک و بزرگند، همان کینههای چند ساله، باید یک جایی تمامش کرد، سر و تهش را برید ...
زندگی به بندی بند است به نام "حرمت " ؛
که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_پریا
#آرامش_از_دست_رفته
#پارت_نوزده
سلام اسم من پریاست۲۷سالمه
فرزندآخرخانواده هستم..
داشتم خفه میشدم دیگه نتونستم تحمل کنم باصدای بلندزدم زیرگریه اینقدر بلند گریه میکردم که هق هق میزدم صدام کاملاگرفته بودچشام میسوخت..یهو صدای دراتاق امدسیامک وارد شد فقط نگام میکرد..روم روازش گرفتم پتوروانداختم روصورتم اون لحظه ازش متنفر بودم دوست نداشتم تواتاق بمونه نمیدونم چقد پرگذشت که نشست روی تخت صدام کردتُن صداش خیلی گرفته بودمعلوم بودگریه کرده..چند باری صدام کردولی من جوابش رو ندادم..گفت جون سیامک اگربرات مهمم جواب بده نمیدونم چراوقتی قسم اسم خودش رومیدادتمام عشقم ودوستداشتنش سرازیرمیشدتوقلبم ولی بازم نتونستم جواب بدم..التماسم میکردفقط نگاهش کنم میگفت نمیخوادحرف بزنی فقط روت روازم برنگردون من اصلامحلش نمیدادم که یهودیدم شروع کردبه نفرین کردن خودش وسرش رومیکوبیدبه دراتاق من همینطورمات مبهوت نگاهش میکردم
میگفت دستم بشکنه غلط کردم که زدمت..من روببخش نتونستم بیشترازاین تحمل کنم رفتم طرفش..
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد