🗒۵ تا نصیحت رو قاطعانه بهتون کنم؟
اول اینکه؛ خانواده اش از خودش مهمتره چون اصول تربیتش اونجا شکل گرفته.
دوم اینکه رفتاراش تو عصبانیت و مدلِ حرف زدنش تو خشم از تایمی که حالش خوبه و قربون صدقه اتون میره واقعی تره و بیشتر به خودِ واقعیش نزدیکه.
سوم اینکه مسائل مرتبط با پول توی رابطه فاکتور بسیار مهمیه حتی اگر فکر میکنید که نه بابا اونقدرا هم مهم نیست و یه جوری حل میشه.
عقیده های پوششی و اعتقادی و اینجور چیزا هم میتونه چهارمین موضوع مهم یه رابطه باشه، اگر نمیتونید تو مراحل اول ارتباطتتون با نوع پوشش و تفاوت فرهنگی های همدیگه کنار بیاید هر چقدر بیشتر زمان روش بگذره این مسائل سخت تر میشه؛ بنابراین نباید سَر سَری ازش بگذرید به امید اینکه بعدا درست میشه.
و در نهایت چهار چوب و هدف ارتباطتون رو مشخص کنید و پای خط قرمز های که هویت هاتون رو شکل میده بمونید.
اینم اضافه کنم که تو بحث و دعوا و.. سعی کنید نفری سومی رو درگیر نکنید چون شما همیشه از ماهیت آدم های اطرافتون آگاه نیستین اما یه روانشناس یا آدم امن میتونه همیشه کمک کننده باشه.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_یاسمن
#بازی_سرنوشت
#پارت_بیست_هفت
سلام اسمم یاسمن دختری جنوبی
طاقت نیاوردم گفتم مامان هرکس هرچی برام اورده باشه خودم جبران میکنم.. شما کادوها وپولهای فامیل خودتون برداریدمال فامیل من روبهم بدیدنذاشت حرفم تموم بشه که شروع کردجیغ جیغ کردن خودش روزدن میگفت تو روم وایسادی جوابم رومیدی چندتاعروس اوردم تاحالاجوابم روندادن،ازسروصدای مادرشوهرم برادرشوهرام امدن،اونا هم از مادرشون دفاع کردن وجالب اینجابودکه همه ام من رومقصرمیدونستن..خواهرشوهرم میگفت خوبه خودت روازیه خانواده ی تحصیل کرده وپولداری میدونی اینجوری رفتارمیکنی خجالت بکش،،بازم خفه خون گرفتم..میدونستم اگر النگوهام دستم نبود اونا رو هم برمیداشت میداد به دختراش..تنها دلخوشیم این بودکه عماد بیاد ازم دفاع کنه... ولی وقتی امدقبل ازاینکه بیادبالامادرش صداش کردوبردش خونه..میدونستم حسابی پرش کرد،رومبل نشسته بودم که عمادامدسلام کردم جای جواب سلام گفت چیه نیومده داری اتیش میسوزونی بجزتوچندتادیگه عروس تواین خونه امده ولی صداازهیچ کدومشون درنیومده..دفعه اخرت باشه روحرف مادرم حرفبزنی!دیگه نتونستم چیزی نگم گفتم مادرت زورمیگه..اصلا بااجازه یکی امدمرغ گوشت وسایل یخچال من روبرده...اگر همون روز اول جلوش وایمیسادم امروز پولها و سکه های که برای من اورده بودن رو برنمیداشت....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
💎 مجلس میهمانی بود. پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود.اماوقتی که بلند شد،عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد و چون دسته عصا بر زمین بود،تعادل کامل نداشت.
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده،دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده به همین خاطر با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفتند:
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است؛می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود...
🌱مواظب قضاوتهایمان باشیم🌱.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
حسودِ عزیز!
آدمها نه وقتش را دارند، نه حوصلهاش را تا برای تویی که تمام حواس و تمرکزت را روی زندگی آنها گذاشتهای توضیح بدهند که عزیزم! سرت به کار خودت باشد، حسادت از پا درت میآوردها!
که آب را به جای اینکه زیر پای آنان بریزی و منتظر باشی زمین خوردنشان را ببینی، بریزی روی آتش حرص خودت تا بیش از اینها نسوزی، که دیگران اکثرا کفشهای آهنین دارند و روانی آرام که با پرتاب هر ریزه سنگی متلاطم نمیشود.
"حسادت" احساس نفرتانگیز و دردناکیست. اینکه تو از موفقیت و شادی و آرامش دیگران دردت بگیرد، نفرتانگیز است، اینکه تاب دیدن حال خوبِ آدمهای دیگر را نداشته باشی نفرتانگیز است، اینکه چین بالای پیشانیات از شدت حرصی باشد که برای زندگی و رفتار دیگران خوردهای، نفرتانگیز است!
آدمها که اول و آخر، زندگیشان را میکنند، تو روی رفتار و دیدگاهت کمی کار کن، به خاطر خودت میگویم
اینجوری زود از پا در میآیی. خیلی زود!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
شخصیتت کاریزماتیک و قدرتمند میشه اگه:
-در جر و بحثهای دیگران دخالت نکنید و خودتون رو نفر سوم هیچ رابطه و مشاجره ای قرار ندید.
-تا نظری از شما نپرسيدند، پاسخی ندید.
-موقع قضاوت و داوری در مورد ديگران، لحظهای صبر کنید و به خودتون بگید که اگه من جای طرف مقابل باشم درموردش نظر میدم؟و آیا اصلا نظر دادن من تاثیری روی زندگیم میزاره؟!
-در آخر و مهمترین بخش هم اینکه، در مقابل افراد عصبانی و خشمگین، چند دقیقهای چیزی نگید و سکوت کنید.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
✅رهاسازی با نوشتن
🔷نوشتن راهی است مناسب برای پردازش و رها سازی احساسات و افکار.
نوشتن موجب می شود آنچه به ذهن می رسد که گاها آزاردهنده یا چسبنده است، پذیرفته و سپس به روی کاغذ جاری شود. نوشتن، هیجان و احساسی که در بدن و ذهن وجود دارد را آزاد می کند.
🔷هنگامی که افکار و احساسات خود را می پذیریم و به آن بدون هر گونه قضاوتی اجازه ی وجود می دهیم، رها
می شود؛ و ما را نیز رها می کند.
🔷هر گاه دچار افکار و هیجانات منفی شدید، شروع به ثبت آنها کنید بدون هرگونه قضاوتی نوشته های خود را مشاهده کنید فقط مشاهده!
جمله خود را با من فکر می کنم شروع کنید.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر
توی ذوق دیگران نزنیم،
به هم ضدحال نزنیم این طور
همدیگر را آزار ندهیم
تاحالا هیچ موردی در تاریخ بشریت
ثبت نشده که کسی گفته باشد:
از بس خوب ضدحال میزنه
و ذوقم رو کور میکنه عاشقش شدم!
عاشقش موندم!
هر بار که این کار را می کنیم
آدم های دور و برمان
یک قدم عقب می روند،
یک قدم دورتر می شوند...
و اندک اندک آن قدر دور که با هم
غریبه می شویم
آدم ها که دور شدند دیگر
سر جای اول برنمی گردند.
آدم ها کِش نیستند...!!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
✍️گفت: سالهای زیادی فکر میکردم حالم خوب نیست چون؛ زندگی اونطوری که میخواستم پیش نرفته و به اهداف و آرزوهام نرسیدم
اما در جلسات تراپی با جنبه های جدیدی از خودم آشنا شدم🤌
متوجه شدم یک آدم سرزنشگر و پرتوقع در من وجود داره که نمیذاره بدون شرط به خودم عشق بورزم!
یعنی انقدر «بایدها» و «نبایدها» رو به من گوشزد میکنه که باعث میشه هیجانهای مثبت کمی رو تجربه کنم..
از طرف دیگه یک فرد بازنده در من وجود داره که فکر میکنه هیچوقت زندگی خوب جلوه نمیره🫠
اما کمکم تونستم من «سالم» رو در درونم تقویت کنم🤍
این من دیگه نمیخواد زندگی آرمانی داشته باشه فقط داره یاد میگیره
جنبه های مثبت و منفی خودش رو کشف کنه
📍پس؛
گاهی مشکل این نیست که زندگی ناکامی و شکست داره
مشکل اینه که نتونستیم قطبهای متضاد خودمون رو بشناسیم.
اگر ترس هست شجاعت هم هست اگر حماقت هست خرد هم هست
اگر ناامیدی هست امید هم هست
فقط کافیه مدیریت اونها رو یاد بگیریم.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
شرافت
شرافت نوعی پایبندی به اخلاق است وقتی هیچکس نه آن پایبندی را می بیند، نه می فهمد. وقتی نه پاداشی در کار است و نه سپاسی.
خوب بودن نوعی پایداری است برای انسان ماندن. نوعی پای فشردن است برای ایستادن در قامت انسانیت.
شریف بودن در نهان، شکفتن گلی است پشت سنگی، دور از دست، دور از چشم. جایی که نه تماشایی هست و نه تحسینی.
شریف باش همچون گلی در غربت کوه ها.
شریف باش نه به خاطر دیگران که برای خودت.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌹🍃
فردا چیست؟!
🔻 ساختن واژه ای به نام «فردا» بزرگترین اشتباه انسان بود ، تا زمانی که کودک بی سوادی بودیم و با این واژه آشنایی نداشتیم ، خوب زندگی میکردیم.
🔹 تمامی #احساساتمان ،#غم و #شادیمان و هرچه داشتیم را همین امروز خرج میکردیم. انگار فهمیده تر بودیم ، چون همیشه میترسیدیم شاید فردا نباشد.
💎 از وقتی «فردا » را یاد گرفتیم
همه چیز را گذاشتیم برای فردا
از داشته های امروز لذت نبردیم
و گذاشتیم برای روز مبادا...شاید باید اینگونه «فردا» را معنی کنیم....
🔑 «فردا»روزیست که داشته های امروزت را نداری، پس امروز را زندگی کن فردا حقیقت ندارد.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_یاسمن
#بازی_سرنوشت
#پارت_بیست_هشت
سلام اسمم یاسمن دختری جنوبی
باتموم شدن حرفم عمادیکی خوابندتوگوشم که سرم خوردلبه ی دیوارگفت مراقب به حرفزدنت باش زبون درازی کنی خودم قیچیش میکنم
رفتم تواتاق به حال روزخودم گریه میکردم ومیدونستم روزهای سختی روپیش رودارم..اون شب خواهرعمادامددنبال برادرش برای شام وهیچ کس سراغی ازمن نگرفت..شب دوم عروسیم تنهاتوحال خوابیدم..وفرداصبحشم عمادرفت پیش مادرش صبحانه بخوره بره سرکار
حالم اصلاخوب نبودنزدیک یازده صبح بوددرازکشیده بودم که جاری کوچیکم امدپیشم ومعلوم بوددزدکی امده..تاچشمش خوردکبودی پیشونیم گفت اگرمیخوای زندگی ارومی داشته باشی زبونت روکوتاه کن بااین مادرودختراش درنیفت.باتعجب گفتم من ازحقم دفاع کردم نمیتونم زیربارحرف زوربرم جاریم گفت منم اوایل مثل توبودم وشناخت کاملی ازاین خانواده نداشتم متاسفانه عشق وعاشقی کاردستم دادچون میبینم توام مثل من عاشق عمادشدی به چاله افتادی دلم برات میسوزه انگارگذشته ی خودم برام زنده شده تودلم گفتم خبرنداری من ازسرناچاری بدبختی وابروم تن به این ازدواج دادم..
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
وقتى جوان بودم، قايقسوارى را خيلى دوست داشتم. يک قايق كوچک هم داشتم كه با آن در درياچه قايقسوارى مىكردم و ساعتهاى زيادى را آنجا بهتنهايى مىگذراندم.
در يک شب زيبا و آرام، بدون آنكه به چيز خاصى فكر كنم، درون قايق نشستم و چشمهايم را بستم. در همين زمان، قايق ديگرى به قايق من برخورد كرد. #عصبانى شدم و خواستم با شخصى كه با كوبيدن به قايقم، آرامش مرا بههم زده بود دعوا كنم؛ ولى ديدم قايق خالى است! كسى در آن قايق نبود كه با او دعوا كنم و عصبانيتم را نشان دهم. حالا چطور مىتوانستم خشم خود را تخليه كنم؟ هيچ كارى نمىشد كرد!
دوباره نشستم و چشمهايم را بستم. در سكوت شب كمى فكر كردم. قايق خالى براى من درسى شد. از آن موقع اگر كسى باعث عصبانيت من شود، پيش خود مىگويم: اين قايق هم خالى است!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد