#ناملایمات_زندگی
پسری با زن خود دعوا کرده و میخواست طلاقش دهد. از زندگی ناامید بود.
روزی پدرش او را با خود به جنگل برد و شب در کنار رودی خوابیدند. صدای رود پسر را آرام کرد و پسر خواب رفت.
شب بعد، صدای آب زیبا نبود و پسر را خواب نمیبرد.
از پدرش علت را پرسید. پدر گفت: چند سنگ در مسیر رود بود، من آنها را برداشتم. صدای رود دیگر زیبا نشد. بدان مشکلات تو، سنگهای مسیر زندگی تو هستند که صدای زندگی را بهتر میکنند.
پس زیاد فکر برداشتن برخی سنگها نباش. که خالق تو برای زیباشدن زندگی و دوری از یکنواختی، آنها را در مسیر زندگی تو قرار داده است.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
دوستی ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﯾﻪ ﻧﯿﺴﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﯿﺴﺎﻧﯿﻪ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ!
ﺑﺎ ﺭﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﺶ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻡ،
ﺧﯿﻠﯽ ﻧﯿﺴﺎﻧﺸﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻭﺷَﻢ ﺗﻌﺼﺐ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ.
ﯾﺎﺩﻣﻪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻦ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﻢ، ﺍﯾﻨﻘﺪ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺷﻤﺎ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟!!
ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﭼﯽ ﺭﻭ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﯽ؟
ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﻠﯽ ﺷﺪ؟
ﮔﻔﺖ: ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺍﺯ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﭘﺮﺕ ﺷﺪ ﺍﻭﻟﺶ ﯾﻪ ﺗﺮﮎ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺑﻮﺩ، ﺑﻌﺪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺯﻣﺴﺘﻮﻥ ﻭ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﮔﺮﻣﺎ، ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺑﺰﺭﮒﺗﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻞ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ...
ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺗﻌﻤﯿﺮﺵ ﮐﻨﻪ!
ﺑﺲ ﮐﻪ ﺩﻭﺳِﺶ ﺩﺍﺷﺖ...
ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﺪ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻤﻮ ﺑﺪﻭﻧﯿﺪ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺐﻫﺎ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺑﺪﻟﯿﻞ ﺩﯾﺪ ﮐﻢ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ!
ﻣﺎ ﺁﺩﻣﺎ هم ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯾﻢ...!
ﻋﯿﺒﺎﻣﻮﻧﻮ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﯽﮐﻨﯿﻢ، ﺍﯾﺮﺍﺩﺍﻣﻮﻧﻮ ﻧﻤﯽﭘﺬﯾﺮﯾﻢ ﻭ ﺍﺻﻼﺣﺶ ﻧﻤﯿﮑﻨﯿﻢ، ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺑﺰﺭگﺗﺮ ﻣﯿﺸﻦ..!
ﻫﻤﯿﻦ ﻋﯿﺒﺎﻣﻮﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺎﺑﻮﺩﯾﻤﻮﻥ ﻣﯿﺸﻦ...
ﻫﻤﯿﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽﭘﺬﯾﺮﯾﻤﺸﻮﻥ!!!
✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی 📚✍🏻
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید🌱
🗓 امروز چهار شنبه↯
☀️ ۱۷ بهمن ۱۴۰۳
🌙 ۶ شعبان ۱۴۴۶
🌲۵ فوریه ۲۰۲۵
📿 ذکر روز :
یا حی یا قیوم
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح آمده❤️
دفتر اين زندگى را باز کن
زيستن را با سلام تازه اى آغاز کن
گل بخند و گل شنو در گلشن اين بوستان
زندگی را با عشق تازه ای آغاز کن
صبح بخیر❤️
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
هر روز شامل دقایقی هست که بی کم و کاست به حسابمون واریز میشه؛ حواسمون باشه، موجودی این حساب رو چطور خرج میکنیم!
این موجودی در هر حال خرج میشه و در پایان این شبانه روز، حسابمون صفر میشه! تا روز بعدی که حسابمون دوباره با همون رقم همیشگی پر بشه...
برعکس حساب بانکی، پس انداز کردن این موجودی، با دست نزدن بهش ممکن نیست.
بلکه فقط اون دقایقی که با دقت، ولع و اشتیاق، با برنامه و هوشیارانه مورد استفاده قرار میدیم، میشن پسانداز طلایی زندگی ما...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#مسیر_سبز
🌱باید یاد بگیری وقتی کسی رهایت میکند؛
اگر با همان روش و منش قبل پیش بروی، به احتمال زیاد این اتفاق باز هم در رابطهای دیگر برای تو تکرار خواهد شد.
🍓باید یاد بگیری وقتی کسی رهایت میکند؛ زندگی به پایان نرسیده است بلکه آن رابطه است که پایان یافته است.
🍓باید یاد بگیری وقتی کسی رهایت میکند؛بجای فکر کردن درباره خودکشی، حذفِ خودت و پاک کردن صورت مساله؛ آن را حل کنی.
🍓باید یاد بگیری وقتی کسی رهایت میکند؛ بجای نشخوارِ ذهنیِ گذشتهات با او، تو هم او را رها کنی.
🍓باید یاد بگیری وقتی کسی رهایت میکند؛حامل پیامی از طرف زندگی برای تو بوده است.🌸✨
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_ریحانه
#اشتباه_محض
#پارت_بیست_دو
اسمم ریحانه است..تک فرزند و متولد سال ۷۳ هستم..
شهروز که به سیم آخر زده بود بدون توجه به اینکه اون فردی که جلوی روش هست پدر منه گفت: با ریحانه.،بابا متعجب و در حالیکه رگهای غیرتش متورم شده بود بلند گفت با دختر من !؟ تو از کجا میشناسیش؟شهروز گفت میخواهم باهاش ازدواج کنم..بابا غرید تو غلط کردی.،برو تا به پلیس زنگ نزدم..با تهدید بابا شهروز رفت و یه مدت پیداش نشد.تازه داشتم نفس میکشیدم و برای درس خوندن برنامه ریزی میکردم که یه روز توراه مدرسه جلوی راهمو گرفت و گفت تو مال خودمی..مطمئن باش جزء این نمیشه.،پس بهتره به کسی دیگه فکر یه لحظه ازش ترسیدم آخه میشناختمش و میدونستم که هر کاری ازش برمیاد و بعید نیست که کار دستم با ترس گفتم من فقط به درس فکر میکنم و میخواهم کنکور بدم و برم دانشگاه.،دیدی که بابا هم گفت اگه یه بار دیگه مزاحمم بشی به پلیس خبر میدم..شهروز اخمشو بهم گره زد و با انگشت اشاره برام خط و نشون کشید و گفت: ببین ریحانه..منو از پلیس نترسون من برای بدست آوردن تو به بدتر از اینها هم فکر کردم...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
عبارتهای تاکیدی می تواند زندگیتانرا تغییر دهد.
خلاق باشید .خودتان عبارت های تاکیدی بسازید وبه صورت آواز بخوانید من "چنین کردم من چنان کردم"
"من این چیز را دارم من آن چیز را دارم"
بااحساس خوب وعالی در هر وقتی که فرصتش را دارید. موسیقی نیز تاثیر فوقالعاده در هنگام گفتن عبارات تاکیدی دارد...
به احساساتتان توجه کنیدنوع جنس روحتان را بشناسید ببینید با چه چیزی حالتان بهتر می شود.وکدام برایتان بیشتر لذت بخش تر است.چون بدون احساس خوب ولذت بردن از عبارات ،نتیجه دلخواه را نخواهید گرفت
مدتی به این بازی ادامه دهید تا حسابی به قول معروف"وارد گوشت وپوست واستخوانت شود.وذهن ناخودآگاه به این روند عادت کند.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
📚کتاب
❓واقعاً چرا خودتونو از لذت کتاب خوندن محروم میکنید؟
بابا کتاب خودِ درمانه
درد و رنجاتونو از یادتون میبره
بغلتون میکنه
حالتونو به طرز عجیبی خوب میکنه
همه جا کلی کمکتون میکنه چیز کاربردی یادتون میده
باعث میشه معمولی نباشید
باعث میشه مغزتون خالی نباشه
ارزشمندتون میکنه
باعث میشه چیزی برای گفتن یا ارائه دادن داشته باشید
لول شخصیتتونو میبره بالات
کتاب خود مدیتیشنه.
👌ولی مواظب باشید.
چون اگه کنارش شمع و عود روشن بشه و یا قهوه و یه نوشیدنی گرم خورده بشه یا بیکلام پلی بشه
احتمال اور دوز از حس خوب ، زیاده.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🔴ترس
دفعهی بعد که ترس میخواست تورو ببلعه، بهش اجازه بده این کار رو بکنه و ببین چه احساسی داره
ترس یه چیز عجیبه. اینطور به نظر میاد که یه انرژی قوی پشت سرش هست.
اما من سعی میکنم حسش کنم تا بفهمم واقعا ترس چیه.
من به حسای ناخوشایند اجازه میدم «باشن» و بعد به این توجه میکنم که چه تاثیری روی ذهن و بدنم دارن. به احساسی که تو ناحیه قفسه سینه و شکم دارم توجه میکنم.
به فکرایی که تو سرم شکل میگیرند توجه میکنم.
متوجه میشم این فکرا باعث میشن حسای ناخوشایند بیشتری توی من شکل بگیره.
من زمان زیادی صرف جنگیدن با ترس کردم.
سعی میکردم راهی پیدا کنم که از شرش خلاص شم. اما این کار فقط باعث میشد طولانیتر بشه.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_ریحانه
#اشتباه_محض
#پارت_بیست_سه
اسمم ریحانه است..تک فرزند و متولد سال ۷۳ هستم..
واقعا مونده بودم چیکار کنم؟از اول ازش خوشم نمیومد و با این اخلاق و رفتارش هم ازش میترسیدم و هم متنفر میشدم:توی همین گیر و دار یکی از اقوام بابا زنگ زد و برای خواستگاری از بابا وقت خواست..شنیدم که بابا گفت ریحانه درس داره..نمیخواهم درگیر خواستکار و ازدواج بشه،فعلا باید فقط به کنکور فکر کنه..خانواده ی اون پسر اصرار کردند و گفتند با درس خوندن ریحانه جون مشکلی نداریم.فقط اجازه بدید به جلسه ی آشنایی بیاییم خونتون تا دختر و پسر باهم آشنا بشند..بابا قبول نکرد اما اینقدر زنگ زدند و واسطه فرستادند تا بالاخره بابا راضی شد تا یه شب فقط بعنوان مهمون بیاند خونمون و به هیچ وجه اسمش خواستگاری نباشه..توی شهر ما دخترا زود ازدواج میکردندو اگه قبل از تموم شدن درسشون با پسری نامزد نمیشدند، لقب ترشیده بهش میدادند..هر چند منو بابا درگیر این حرفها نبودیم و اصلا بهش فکر نمیکردیم..قرار آشناییت و به قول بابا مهمونی گذاشته شد،واقعا میترسیدم که شهروز بو ببره و آبروریزی راه بیفته.آخه هر روز مثل یه سرباز از خونه ی ما نگهبانی میداد و تمام رفت و آمدهارو کنترل میکرد....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
❤️ #روانشناسی | تکنیک موثر برای اینکه چطوری به طرف مقابلمون بگیم باعث ناراحتی ما شده
🔸لحظهای مکث کنید. نفس عمیق بکشید، جملتون رو با کلمه «وقتی که» شروع کنید، بعد احساستون رو بیان کنید و در آخر دلیلتون رو بگید.
1️⃣ وقتی تو دیر میای و جواب تلفنت رو نمیدی:
احساس نگرانی میکنم چون فکر میکنم برات اتفاق بدی افتاده که جواب نمیدی.
2️⃣ وقتی مدام غر میزنی: احساس میکنم برات کافی نیستم
3️⃣ وقتی قهر میکنی: حس میکنم خیلی ازت دورم
4️⃣ وقتی داد میزنی: حس میکنم منو دوست نداری
5️⃣ وقتی گریه میکنی: حس میکنم با من خوشبخت نیستی
🔸این تکنیک یک روش خوب در داشتن رابطه موفقه، پس به جای اینکه انگشتتون رو به سمت طرف مقابل بگیرید از احساستون حرف بزنید.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد