امروز تو مدرسه خانم جامعه مون اشتباهی فامیلی فاطمه رفیقمو صدا کرد عبدلعَل
در حالی که عبدالعلیه🤣
شایدشھیدبشیم ؛ 🇵🇸 .
امروز تو مدرسه خانم جامعه مون اشتباهی فامیلی فاطمه رفیقمو صدا کرد عبدلعَل در حالی که عبدالعلیه🤣
حالا هی من از امروز یا میگم عبدلعل یا میگم عبداللهُالعَل:/
چون بدش میاد میگم😂
شایدشھیدبشیم ؛ 🇵🇸 .
😂
#طنز_راهیان_نور
#علیحاتمی
یادمه از اولین دوره های راهیان نور که رفته بودم وقتی وارد هویزه شدیم
قشنگی فضاش ما رو گرفت☺️
کسایی که رفتن هویزه میدونن چے میگم… جلوی درش کفشاتو میگیرن و واکس میزنن 👞
از تونل سر بندها که عبور میکنے،
میرسی به یه حیاط که دو طرفش شهدا دفنن💚
و چند تا درخت رو مزار بعضی شهدا سایه انداخته و دلچسبی فضا رو دو چندان میکنه 😊
یادمه وارد شدیم و راوی روایت گری میکرد
یکی از بچه ها که سابقه دار بود اصرار کرد
بچه ها بریم سر قبر شهید علی حاتمی💚
پرسیدیم چرا بین اینهمه شهید به اونجا اصرار داری؟؟ گفت:بیاین کارتون نباشه 😬 😁 رفتیم رو مزار شهید و مشغول فاتحه و صحبت و…
دیدیم چند تا خواهرا هم پشتمون سرپا وایستادن و منتظرن بیان همونجا و چون ما اونجا بودیم خجالت میکشیدن جلو بیان 😕 🙄
برام جای تعجب بود 😮
خوب بقیه شهیدا اطرافشون خالین برن برا اونا فاتحه بخونن 😯
که این رفیقمون گفت:
آخه این شهید مسئول کمیته ازدواجه 💞 😀
هر کے با نیت بیاد سر خاکش سریع ازدواج میکنه 😅
(پس بگو چرا خواهرا صف وایساده بودن 😂 😂 ) ما هم از قصد هے کشش میدادیم و از روی مزار بلند نمیشدیم… 😌 یهو راوی اومد بلند جلومون با صدای بلند و خنده گفت:
آقایون!
این شهید شوهر میده ها…
زن نمیده به کسی 😂 😂 یهو همه اطرافیا و اون خواهرای پشت سری خندیدن 😐 😐
و ما هم آروم آروم تو افق محو شدیم 😞 😞 😬 ☹️ البته راویه الکے میگفت 😂
خیلی بچه ها با نیت اومدن و ازدواج هم کردن 😂 😂 اقایون و خانمایے که راهیان میرید،
مزار شهید علی حاتمی تو هویزه فراموش نشه 😅 😉✌
گمنام به منم تاثیر گذاشه😂
امروز معلم عصبی بود از دست هممون داشت داد میزد فقط ی وضی
یبار هم اینطور جدی نشده بود
همه بچها سکوت کرده بودن
حالا من وسط داد زدن معلم :
صلوات بفرس مومن📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیئتی ها ۹ ثانیه وقت دارید بخندیم؟😂