eitaa logo
شهدای مدافع حرم
369 دنبال‌کننده
37.3هزار عکس
30.3هزار ویدیو
65 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 🌷اگر خسته شدیم باید بدانیم کجای کار اشکال دارد وگرنه کار برای خدا که خستگی ندارد🙏 🌷شهید حسن باقری🌷 ⚘ولادت ۱۳۳۴/۱۲/۲۵⚘ تهران مصادف با سوم شعبان روز تولد حضرت ابا عبدالله الحسین ⚘ علیه السلام⚘ ⚘شهادت ۱۳۶۱/۱۱/۹ فکه⚘ ◾️روحش شادو یادش گرامی🤲 🌷شهدارا یادکنیم باذکرصلوات🤲 🌹برمحمدوآل محمدصلوات🤲 اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج🤲 🌼باتقدیم احترام🙏
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 سلام درود برشهیدان✋ 🌷شهید علی شاه‌آبادی🌷 🌷شهیدعباس حصیبی🌷 🌷نیمه‌شب سومین روز عملیات کربلای ۵ به پُشت جادهٔ شلمچه بصره می‌رسند صبح محاصره می‌شوندگلولهٔ تانک دوشکا و تک‌تیراندازها چهارصد نفر از نیروها را زمینگیر می‌کند کسی کوچک‌ترین تکانی می‌خورده جنازه‌اش روی دست بقیه می‌مانده ⚘عباس حصیبی⚘ ⚘ و علی کنارهم ⚘ داخل سنگر نشسته بودند یکی از همان تیرهای تک‌تیرانداز سرِ حصیبی را می‌شکافد و به سرِ علی می‌خورد هر دو به شهادت می‌رسند ◾️روحشان شادو یادشان گرامی جهت شادی روح بلندشان درود صلوات میفرستیم بر🤲 🌹محمدوآل محمدصلوات🤲
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 سلام عرض ادب✋ 🌹شهید رجایی🙏 🌹به نماز نگویید کار دارم به کار بگویید وقت نماز است🙏 🌼 التماس دعا🙏 🌹 به برکت صلوات🤲 🌹برمحمدوآل محمدصلوات🤲
✨﷽✨ 🌼هیچ عملی را کوچک نشماریم ✍️یکی از علمای اهل بصره می‌گوید: روزگاری به فقر و تنگدستی مبتلا شدم تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم. خیلی بر گرسنگی صبر کردم پس تصمیم گرفتم خانه‌ام را بفروشم و به جای دیگری بروم. در راه یکی از دوستانم به اسم ابانصر را دیدم و او را از فروش خانه با خبر ساختم. پس دو تکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت: برو و به خانواده‌ات بده. به طرف خانه به راه افتادم در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت: این پسر یتیم و گرسنه است و نمی‌تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند. آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی‌کنم. گفتم: این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد. به خدا قسم چیز دیگری ندارم و در خانه‌ام کسانی هستند که به این غذا محتاج‌ترند. اشک از چشمانم جاری شد و در حالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمی‌گشتم. روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می‌کردم. که ناگهان ابو نصر را دیدم که از خوشحالی پرواز می‌کرد و به من گفت: ‌ای ابا محمد چرا اینجا نشسته‌ای؟! در خانه‌ات خیر و ثروت است! گفتم: سبحان الله! از کجا‌ ای ابانصر؟ گفت: مردی از خراسان از تو و پدرت می‌پرسد و همراهش ثروت فراوانی است. گفتم: او کیست؟ گفت: تاجری از شهر بصره است. پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد. سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که به دست آورده. خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بی‌نیاز ساختم. در ثروتم سرمایه‌گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آن را هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می‌کردم. ثروتم کم که نمی‌شد زیاد هم می‌شد. کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائکه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم. شبی از شب‌ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده‌اند. و مردم را دیدم که گناهان‌شان را بر پشتشان حمل می‌کنند تا جایی که شخص فاسق، شهری از بدنامی و رسوایی را بر پشتش حمل می‌کند. به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند. گناهانم را در کفه‌ای و حسناتم را در کفه دیگر قرار دادند، کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد. سپس یکی یکی از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند. چون در زیر هر حسنه (شهوت پنهانی) وجود داشت. از شهوت‌های نفس مثل: ریا، غرور، دوست داشتن تعریف و تمجید مردم. چیزی برایم باقی نماند و در آستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم. آیا چیزی برایش باقی نمانده؟ گفتند: این برایش باقی مانده! و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم. سپس آن را در کفه حسناتم گذاشتند و گریه‌های آن زن را به خاطر کمکی که به او کرده بودم، در کفه حسناتم قرار دادند، کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت: نجات یافت. بله دوستان من، خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کار خیری را خالصانه برای خدای تعالی انجام دهیم. 📚کتاب وحی القلم
🌹یاد حمیدآقا بخیر می‌گفت: «برای پیوند عبد با معبود قابلیت لازم است لازمه‌‌ی شهادت خدایی شدن است...» ‎‎‌‌‎‎‌‌‎─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─