⭕️ خانم زارعی نشون داد هنوز هم بین سلبریتی ها، آدم باشرف، معتقد و وطن پرست پیدا میشه....
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🇮🇷 شهر ۳۶ میلیون نفری ایران🇮🇷🥀
💢 روزی که همه با غیرت پشت یک شهر ایستادند ...
#خرمشهر
#سوم_خرداد
18.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹صرافی جهان زتو گر نقد جان گرفت
جام شهادتش به تو بخشید، ای #شهید
🔹نام تو گشت جوهر گفتار عارفان
« عارف » زبان گشوده به تأکید، ای #شهید
سردار مدافع حرم ، مسئولی از جنس مردم، کسی که دنیا با تمام زرق و برق هایش را رها کرد و خود را مدافع عمه سادات کرد، و سید الشهدای مقاومت فارس می باشد
روحش شاد و یادش گرامی ...
#شهیدحاج_عبدالله_اسکندری
#شهدای_فارس
🚨عاقبت بخیری یعنی :
👈- پست و ریاست و میزهای دنیایی را رها کنی، بشوی مدافع حرم بی بی حضرت زینب(س)..
👈-آرزوی شهادت را سالها با خودت داشته باشی وبرایش به آب و آتش بزنی ....
👈- شهید بشوی و سرت به دست بدترین آدم ها جدا بشود و روی نی برود....
👈- خانواده ای داشته باشی که در مقابل تحویل بدن مطهر شهید ، حاضر به دادن امتیازبه دشمنان نباشند...
👈-بدنت مفقود باشد و بعد از 8 سال ، روز دوم محرم ، روز ورود امام حسین (ع)به کربلا وارد وطن شود و روز عاشورا تشییع و تدفین بشوی..
👌عاقبت بخیری یعنی
#شهید حاج عبدالله اسکندری
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢🎥 #کلیپ_ویژه| *سری به نیزه بلند است...*
*روایتی کوتاه از زندگی سردار شهید عبدالله اسکندری*
🚩به مناسبت سالگرد شهادت #سیدالشهدای_مقاومت_فارس
شهید در سال 1358 وارد سپاه شدند و در کردستان و مریوان حاضر بودند. اولین حضور ایشان در جبهه سوسنگرد بود. همسرم همرزم سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بودند. سردار اسکندری در مدت حضورشان در جبههها تکتیرانداز، تیربارچی، نیروی اطلاعات شناسایی و... بودند. در عملیات خیبر فرمانده سپاه لار بودند. در عملیات بدر جانشین فرمانده گردان، در والفجر 8 جانشین رئیس ستاد تیپ الهادی بودند و در عملیاتهای کربلای 1، 3، 4، 5 و 8 رئیس ستاد تیپ الهادی بود. شهید در عملیات والفجر 10 جانشین تیپ مهندسی و در عملیات بیتالمقدس4 فرماندهی تیپ مهندسی را بر عهده داشتند. از دیگر مسئولیتهای ایشان، فرماندهی مهندسی رزمی 46 امام هادی (ع)، فرماندهی تیپ 46 امام هادی(ع)، فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه مدینه منوره، فرماندهی مهندسی تیپ 42 قدر و فرماندهی مهندسی رزمی جبهه مقاومت بود. همسرم در عرصههای سازندگی هم فعالیت داشتند که در احداث سد کرخه احداث جاده نیریز در استان فارس، طرح توسعه نیشکر، اجرای طرحهای سد و بسیاری دیگر از فعالیتهای جهادی سهیم بودند. طی سالهای جنگ نیز کمتر فرصت میکرد به ما سربزند و مرتب در مناطق عملیاتی بودند.
بیتابی حاج عبدالله و هراس از مرگ عادی
حاجعبدالله از دوران جنگ دنبال شهادت بود. حدود یک هفته، 10 روز قبل از شهادتش برای انجام مأموریتی به یاسوج رفتیم. از صبح تا شب از مناطق مختلفی بازدید کرده و در ارتفاعات پیادهروی کردیم. شب که به محل استراحت رسیدیم، خسته و کوفته بودیم.
اما حاج عبدالله نمیخوابید. مدام به حیاط میرفت و میآمد. گفتم: حاج عبدالله چه شده؟ چرا نمیخوابی؟ گفت: خوابم نمیآید. با خدا مشکلی دارم. گفتم: حاج عبدالله، این حرفها چیست. بخواب، فردا کلی کار داریم.
10 دقیقه بعد دوباره بلند شد، بیرون رفت و برگشت. من روی تخت نشستم و گفتم: عبدالله چه شده؟ دوباره گفت: من با خدا مشکلی دارم و تا جوابم را نگیرم، بیخیال نمیشوم. برای او کاری ندارد، سهل و آسان است. بعد حرف دلش را اینگونه گفت: من میترسم با مرگ عادی و طبیعی از دنیا بروم. میترسم سکته کنم و بمیرم. میترسم تصادف کنم و بمیرم.
من خندیدم و گفتم: حاج عبدالله الآن که جنگ و جبههای نیست. گفت: اگر خدا بخواهد، میتوان در سوریه، فلسطین یا لبنان جنگید و به شهادت رسید. او اگر بخواهد میتواند شهادت را نصیب من کند. من سالها در جبهههای جنگ و بعد از آن جنگیدم. چند سال در بنیاد شهید به ایثارگران خدمت کردم. یکی دو سال در شمال غرب با تروریستها جنگیدم. اکنون نمیخواهم با مرگ طبیعی از دنیا بروم.
کمی قبل از اعزامشان به سوریه به من گفتند که احتمالاً سفری به لبنان داشته باشند. من هم ساک ایشان را آماده کرده بودم. مأموریتهای ایشان همیشگی بود اما این بار همه چیز رنگ و شکلی دیگر داشت. کمی بعد یعنی نزدیک مراسم اعتکاف بود که به من گفتند دوست دارند در این اعتکاف شرکت کنند و بعد راهی شوند. هنوز دستور اعزام ایشان صادر نشده بود که شهید به مراسم اعتکاف رفتند. روز دوازدهم ماه رجب سال 1393 بود، خیلی خوشحال بود که میتواند در اعتکاف شرکت کند. زمانی که در اعتکاف بودند، دلتنگشان میشدم و چند باری گوشی را بر داشتم تا زنگ بزنم، اما پشیمان شدم گفتم مزاحم نشوم.