حکمت ۱۰۳
امام علیه السلام را دیدند با جامه اى کهنه و پینه زده در این باب از او پرسیدند، فرمود: این جامه دل را خاشع و نفس را خوار مى سازد و مؤمنان بدان اقتدا کنند. دنیا و آخرت دو دشمن ناهمگوناند و دو راهند مخالف هم آن که دنیا را دوست داشت و مهر آن را در دل کاشت آخرت را دشمن میدارد و با آن دشمنی خواهد کرد دنیا و آخرت به مثابه مشرق و مغرب اند وکسى که میان آن دو سیر مى کند، هرگاه به یکى نزدیک شود از دیگرى دور میگردد و یا چون دو زن هستند در نکاح یک شوى.
حکمت ۱۰۴
و از نوف بکالى روایت است که شبى امیرالمومنین (ع) را دیدم از بستر خود برون آمده نگاهى به ستارگان انداخت و فرمود:اى نوف، خواب هستى یا بیدار؟ گفتم : بیدارم اى نوف خوشا بحال زاهدان در دنیا و مشتاقان در آخرت آنان قومی هستند که زمین را فرش خود قرار دادند و خاک آنرا بستر و آب آن را عطر میپندارند قرآن را پوشش زیرین قرار داده اند و دعا را لباس رویین پس آنگاه دنیا را بر روش مسیح دور ریختند اى نوف، داود (ع) در چنین ساعتى از شب، برخاست و گفت : و گفت این ساعتى است که بندهاى در آن دعا نکند جز که از او پذیرفته شود مگر باجگیر یا کسى که کارهاى مردم را به حکومت گزارش می کند یا پلیس و یا صاحب عرطبه «طنبور» باشد ویا صاحب کوبه «طبل» سید رضی میگوید : بعضى گویند عرطبه طبل است و کوبه طنبور.
حکمت ۱۰۵
على (ع) فرمود: همانا خداوند فرائضى بر شما واجب کرده است آنها را تباه نکنید و برایتان حدودى معین کرده، از آن حدود تجاوز مکنید شما را از چیزهایى نهى کرده است حرمت آن را مشکنید و نسبت به چیزهایی سکوت کرده است و آن ها را از روى فراموشى رها نکرده است پس خود را درباره آن ها به زحمت نیندازید.
خطبه ۳
خطبه اى از آن حضرت(ع) معروف به خطبه شقشقيه آگاه باشيد به خدا سوگند «فلان»(ابوبكر پسر ابو قحافه)، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مىدانست جايگاه من در خلافت چون محور سنگ آسيا به آسياست، سيل (علم و فضيلت) از از دامان من سرازیر میشود و پرندگان (دور پرواز انديشه) به اوج پرواز من نتوانند رسید. (چون چنين ديدم)، در برابر آن (خلافت) پردهاى افکندم واز آن روی برگرداندم. آغاز اندیشه کردم که با دست بریده (و تنها) حمله ببرم و یا بر آن تاریکی کورساز شکیبا باشم، فضايى كه پيران در آن فرسوده میشوند، خردسالان به پيرى میرسند، و مؤمن در آن روزگار رنج برد تا روزی که به ملاقات پروردگارش نایل آید. ديدم، كه شكيبايى در این امر خردمندانهتر است. پس صبر کردم، در حالی که گویی خار و خاشاک در چشم داشتم و استخوان در گلوى من مانده بود. مىديدم كه ميراثم به غارت مىرود، تا نخستین خلیفه به راه خود رفت و خلافت را بعد از خودش به آن شخص(پسر خطاب) واگذارد. [سپس امام وضع خود را به شعر اعشى مثل زد:] «چه قدر فرق است بین روز من، روزی که در گرما بر پشت شتر نشسته ام و روزی که با جابر برادر حیان غرق خوشى و دور از مشقّات بودم » شگفتا كسى كه در زمان حیات خود مىخواست خلافت را واگذارد، ولى براى بعد خود خلافت را به عقد ديگرى در آورد. هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهرهمند گرديدند. پس خلافت را به عرصهاى خشن افكند، به كسى كه كلامش درشت، همراهى با او دشوار، لغزشهای او فراوان و معذرت خواهی او زياد بود. بودن با حكومت او كسى را مىماند كه بر شتر چموش سوار است. كه اگر مهارش را بكشد پردههاى بينى حيوان پاره مىشود، و اگر آن را آزاد بگذارد در پرتگاه سقوط مىکند. به خدا قسم مردم در زمان او گرفتار شدند به اشتباه، سرکشی، بیثباتی و انحراف. من آن مدّت دراز را با شكيبايى به سر بردم و با سختى محنت و غمّ همراه بودم، تا اینکه به راه خود رفت(مُرد) و امر حكومت را به شورايى سپرد و پنداشت من همسنگ آنان مىباشم. پناه بر خدا از اين شورایی که تشکیل شد. در کدام زمان در برابر اولين آنها(ابوبکر) در برترى و شايستگى مورد شک بودم، كه امروز همپايه اين اعضاى شورا قرار گيرم؟ من خود را در ردیف و در صف آنان پایین آوردم و چون پریدند، من نیز پریدم. یکی از آنان به کینهی خود گوش سپرد و ديگرى براى بيعت به دامادش تمايل كرد و مسايلى ديگر كه ذكرش مناسب نيست، تا آن كه سومى به خلافت رسيد، دو پهلوی او از پرخورى باد كرده و برنامهاى جز انباشتن شكم و تخليه آن نداشت. خويشاوندان پدرى(بنى اميّه) به همراهی او برخاستند و چون شترى كه گياه تازه بهار را با ولع مىخورد به خوردن اموال خدا مشغول شدند، در نتيجه اين اوضاع رشته اش پنبه شد، اعمالش كار او را تمام ساخت و شكمبارگى سرنگونش نمود. آن گاه چيزى مرا به وحشت نينداخت، جز اينكه مردم همانند يال های پرپشت کفتار به سوى من روى آوردند. از هر سو مردم گروه گروه به طرف من آمدند، به گونهای كه حسنين(ع) زير پا ماندند و دو سر شانهی لباس من کنده شد. مردم چون گلّههاى انبوه گوسفندان(گرگ زده) مرا در ميان گرفتند. اما هنگامى كه حكومت را به دست گرفتم، جمعى پيمان شكستند، عده اى از مدار دين بيرون رفتند و گروهی ديگر سر به راه طغيان نهادند، گويا سخن خدای سبحان را نشنيده بودند، آنجا كه میگويد: «اين سراى آخرت را براى كسانى قرار دهيم كه نه خواهان برترى جویی در زمين هستند، نه طلب فساد و عاقبت(نيک) براى پرهيزگاران است.»(قصص،83) آرى به خدا سوگند! آن را شنيده بودند و دریافته بودند، امّا زرق و برق دنيا چشمشان را پر كرد، و زيور و زينتش آنان را فريفت. آری! قسم به آن كسی كه دانه را شكافت و انسان را آفرید، اگر حضور حاضران نبود، تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود ياور نبود و اگر نبود كه خداوند از دانشمندان پيمان گرفته است که آرام و قرار نگيرند در برابر پرخوری ستمگر و گرسنگی مظلوم، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مىساختم، و در پايان با آن همان مىكردم كه در آغاز كرده بودم. آنگاه مىديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغالهاى بى ارزشتر است. گفتهاند هنگامى که کلام اميرمؤمنان(ع) به اين جا رسيد مردى از «اهل عراق» برخاست و نامهاى به دست او داد و حضرت سرگرم خواندن شد، پس از خواندن، ابن عباس گفت: اى اميرالمؤمنين، كاش سخنت را از همان جا كه بريدى ادامه مىدادى. امام(ع) در پاسخ او فرمود: هيهات اى پسر عباس، اين آتش درونى بود كه شعله كشيد سپس فرو نشست. ابن عباس گفت: به خدا قسم بر هيچ سخنى تاسف نخوردم مانند اين كلام، كه على(ع) نتوانست تا آنجا كه دوست دارد به سخن ادامه دهد. سيد رضى میگويد: سخن آن حضرت در اين خطبه: «رئيس خلافت به شترسوارى سركش مىماند» منظور آن است كه راكب هرگاه مهار اين شتر را در حالى كه سرش را كنار مى كشد به سختى بكشد بينىاش را پاره مىكند و
اگر با چموشىاى كه دارد رها كند او را به زمين مىكوبد و ديگر نمىتواند كنترلش كند. گويند: «اَشْنَقَ النّاقَةَ» هنگامى كه سر شتر را با مهار نگه دارد و بالا بكشد و «شَنَقَها» نيز به همين معنى است. اين معنى را ابن سكيّت در كتاب اصلاح المنطق گفته است. و اين كه امام فرمود: «اَشْنَقَ لَها» و نفرمود: «اَشْنَقَها»، زيرا مىخواست هموزن باشد با «اَسْلَسَ لَها»، گويا آن حضرت فرموده: اگر سرش را بالا بكشـد، بدين معنى كه سر شتر را با مهار او بالا نگاه دارد.
هدایت شده از گمنامی عین عشق است
10.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ لطفا نشر حداکثری
تیزر مستند شهید محمد حسین حدادیان
مجموعه مستند "ماجرای امروز"
امشب دوشنبه ۲۳ آبان ساعت ۱۸:۳۰
از شبکه افق
تکرار سه شنبه ساعت ۱۰ صبح
هدایت شده از گمنامی عین عشق است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمامهای که جانِ کوهنوردی را نجات داد
بنا به روال هفتگیام، برای ورزش کوهنوردی به کوه صفه اصفهان صعود کردم.
در راه مکانی نزدیک به قله وجود دارد که برای استراحت کوهنوردان است؛ در این لحظه یه نفر در محلی پایینتر از این منطقه گیر افتاد که نه راه بالا آمدن داشت و نه راه برگشتن!
شرایط خطرناک بود، امکان سقوطش وجود داشت، زمانِ زیادی تلف شده بود و امکان زنگ زدن به آتشنشانی نداشتیم، به همین دلیل سریع وارد عمل شدم..
چون در آن لحظه دسترسی به طناب نداشتیم، از عمامهام استفاده کردم و دوستِ خود را با استفاده از عمامهام نجات دادم و مانع سقوطش شدیم
حضور با لباس روحانیت، در کوهنوردی مایه خیر و برکات زیادی است.
✍🏻حجتالاسلاممهدیمعینی
#لبیک_یا_خامنه_ای
هدایت شده از خلیل قایدی
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 تصاویر دیده نشده از رهبر انقلاب در مستند غیررسمی۵
🔺برنامه پخش این مستند بدین شرح است:
🔹جمعه 27 آبان ساعت 15 شبکه سه سیما و ساعت 20 شبکه یک سیما
🔹شنبه 28 آبان ساعت 21 شبکه افق
🔹یکشنبه 29 آبان ساعت 20 شبکه مستند
@akharinkhabar
📍این تصویری از انشای انگلیسی زینب دختر ۱۲ ساله دربارهٔ شهادت آرمان علیوردی است💔👌😭
🔺ترجمه انشا رو براتون مینویسم، ترجمه رو خوندید پست بعدی رو هم ببینید تا بگن قصه چیه!!!
«آرمان علیوردی» کیست؟
او متولد ۱۳۸۰ و دانشآموز مدرسهٔ (حوزه) مجتهدی بود. وقتی به خانه برمیگشت دوستانش گفتند اکباتان شلوغ شده.
رفت به اکباتان. و افرادی که آنجا میدانستند آرمان بسیجی است، خواستند دنبالش بروند و نزدیکش شوند.
یکی که شهیدش کرده بود، میگفت حدود ۳۰ نفر او را دوره کرده بودند.
آنها از آرمان خواستند به انقلاب و رهبرش اهانت کند. ولی او نپذیرفت.
کیفش را باز کردند و متوجه شدند کتابهای مربوط به دین و یک عبا دارد.
فریاد زدند: «طلبه است! بیشتر بزنیدش!...».
او را کشتند، با توهین و ناسزا، و سنگ و چاقو...
و سپس بدنش را به گوشهای از پیادهرو منتقل کردند.
من از آرمان یاد گرفتم باید پای اعتقادات و باورهایم بایستم.» 😢
✨💖⚘✨💖⚘✨💖⚘✨
✨💖⚘✨💖⚘✨💖⚘✨