eitaa logo
شهدای مدافع حرم
391 دنبال‌کننده
39.8هزار عکس
31.9هزار ویدیو
70 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
☆∞🌱∞☆ ✋🏻 بیا براے فرج روز و شب دعا ڪنیم/ دل امام خویش را از خود رضا ڪنیم عزیز فاطمه، مهدے دلش پر از خون است/ بیا ڪه بهر خدا از خدا حیا ڪنیم... •••••••••••••••••••••••••••••• ♡سلام رهبرعزیزم♡ جان خود در ره "اولاد علے" مے بازیم همچو مالڪ به "عدوان علے" مےتازیم اے ڪه گویے ڪه خلایق ز "ولے" خسته شدند ڪورے چشم تو بر "سید علے" مےنازیم 🌱
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺️این کلیپ را تا آخر ببینید🔺️ شهید دکتر دیالمه اعجوبه ای که همان ابتدا ریشه های انحراف میرحسین موسوی و زنش زهرا رهنورد را شناخت و افشا کرد خدا نگذره از حسن فریدون و خاتمی و موسوی و کروبی و اون غریق استخر فرح هاشمی رفسنجانی ┄┅┅❅🌸🌺🌸❅┅┅┄        
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◗خـــــدا یک عـــلـــی'؏' داشت...🤩 • • ┄┅┅❅🌸🌺🌸❅┅┅┄        
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همین جماعتی که اندازه خرج پنج بچه رو برای بوزینه شون حروم میکنن، فردا روزی در سفر مذهبی محرم میگن چرا پول سفر رو خرج فقرا نمیکنید!
13.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر شهید به مناسبت تولد شهید🌷 ❤️مادر شهید آرمان علی وردی: وعده ما ساعت ۱۶ورزشگاه بزرگ آزادی تجمع بـــرای حجــــــاب ♨️همراه با اهدای چادر به حجاب اولی ها 💥اتوبوس جهت ایاب ذهاب از ساعت۱۴ روز پنجشنبه ۲۲ تیر از مترو آزادی به سمت ورزشگاه مهیا می باشد
🌷اےشَهـید خـوب جَوانـے ڪردے و بـہ پاے خـُدا دلت💔راڪه گذاشتی شَهیدشُدے، مےشودسُـراغِ مـن دل خَسټــہ هَـم بیایی؟..🕊✨ گاهـے نگاهـے دعاڪن برایم...😭 ❤️ .
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•🌱 💢روایت‌خانواده‌شهیدمدافع‌امنیت از آرزوی شهادتش در روز تولدش💔 .
°•🌱 🌸 شهادت چه واژه ای زیبا و چه کلمه ای پر محتوایی است، شهادت یعنی گشودن همۀ بندهای من و منیت ها ، شهادت یعنی پشت پا زدن بر بزرگترین ارزش دنیوی یعنی جان 🟢شهید سرافراز محسن حیدرے ⚪️اولین شهید مدافع حرم خمینی شهر 🔴 اعضاء محترم کانال هدیہ نثارارواح مطهر همہ شهدا صلوات .
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ چگونه تیر از پای امام‌علی درمیارن، متوجه نمیشن ؛ بعد انگشتر سرنماز به فقیر میدن 📛این تناقض چگونه قابل حله؟؟ (حضور قلب در زمان انگشتر دادن به فقیر در نماز با تیر از پا درآوردن و متوجه نشدن) (پاسخ: مرتضی‌ کهرمی )
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹 باران تازه قطع شده بود. از پنجره اتاقش به خیابان نگاه می‌کرد. جوی‌ها لبریز شده و آب در خیابان‌ها و کوچه‌ها سرازیر شده بود. پشت میز نشست. پرونده‌ای را که مطالعه می‌کرد بست. در اتاق زده شد و نور الله وارد اتاق شد. هول کرده بود. بلند شد و گفت: چه شده نور الله؟ نور الله پیشانی اش را پانسمان کرده بود. با هول و ولا گفت: سیل آمده سیل! سریع گوشی تلفن را برداشت. چند دقیقه بعد گروه‌های امداد به سرپرستی به سوی محله مستضعف نشینی که گرفتار سیل شده بود راهی شدند. تمامی محله را آب پوشانده بود. حجم آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد. مردم هراسان و با شتاب به کمک مردمی که خانه هایشان گرفتار سیل شده بود می‌آمدند. آب در بیشتر نقاط تا کمر مردم بالا آمده بود. سقف بعضی خانه‌ها هوار شده بود روی سرشان و تیرک‌های چوبی شان بیرون زده بود. گل و لای و فشار شدید آب گروه‌های امدادی را اذیت می‌کرد. پرجنب و جوش به این طرف و آنطرف حرکت می‌کرد و به امدادگر‌ها دستور می‌داد. چند رشته طناب از اینطرف خیابان به آنطرف کشیده شد. و چند نفر دیگر در حالی که فشار آب می‌خواست آن‌ها را ببرد طناب را گرفتند و خود را به سختی به آنطرف خیابان رساندند. چند زن و کودک روی بامی رفته بودند و هوار می‌کشیدند. نیرو‌های امدادی با سعی و تقلا به کمک سیل زدگانی که وسایل ناچیزشان را از زیر گل و لای بیرون می‌کشیدند شتافتند. به خانه‌ای رسید که پیرزنی در حیاطش فریاد می‌کشید. در را هل داد. آب تا بالای زانوانش رسیده بود. پیرزن به سر و صورت می‌زد. گفت: چه شده مادر جان؟ کسی زیر آوار مانده؟ پیرزن که انگار جانی تازه گرفته بود با گریه و زاری گفت: قربانت بروم پسرم … خانه و زندگی ام زیر آب مانده کمکم کن! چند نفر به کمک آمدند. آن‌ها وسایل خانه را با زحمت بیرون می‌کشیدند و روی بام و گوشه حیاط می‌گذاشتند. پیرزن گفت: جهیزیه دخترم توی زیرزمین مانده. با بدبختی جمعش کرده ام. رو به احمد و هاشم کرد و گفت: یا الله زود جلوی در سد درست کنید! احمد و هاشم سدی از خاک جلوی در خانه درست کردند. راه آب بسته شد. به کوچه دوید. وانت آتش نشانی را پیدا کرد و به طرف خانه پیرزن آورد. چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد. پمپ کار می‌کرد و آب زیرزمین لحظه به لحظه کم می‌شد. غرق گل و لای شده بود. پیرزن گفت: خیر ببینی پسرم… یکی مثل تو کمکم می‌کند آنوقت ذلیل شده از صبح تا حالا پیدایش نیست. مگر دستم بهش نرسد… فرش خیس و سنگین شده را با زحمت به حیاط آورد. اگر دستم به شهردار برسد حقش را کف دستش می‌گذارم. چند ساعت بعد جلوی سیل بطور کامل گرفته شد. پمپ را خاموش کرد و پیرزن هنوز دعایش می‌کرد. گروه‌های امدادی پتو و پوشاک و غذا بین سیل زده‌ها تقسیم می‌کردند. رو به پیرزن گفت: خب مادر جان با من امری ندارید؟ پیرزن گریه کنان دست رو به آسمان بلند کرد و گفت: پسرم ان شاء الله خیر از جوانی ات ببینی. برو پسرم دست علی به همراهت. خدا از تو راضی باشد. خدا بگویم این را چه کند. کاش یک جو از غیرت و مردانگی تو را داشت. از خانه بیرون رفت. پیرزن همچنان او را دعا می‌کرد و را نفرین! 🕊 🌹 🕊 🥀 🕊🌹