🌹🇮🇷🌹🇮🇷 #بابایی_بنده_خدا ناشناس آمد و ناشناس رفت 🌷🌷🌷 در مراسم چهلم شهادت تیمسار بابایی در میان ازدحام سوگواران، مرد میانسالی با کلاه نمدی و شلوار گشاد که معلوم بود از اطراف اصفهان است بر مزار عباس خاک بر سر می ریخت و به شدت گریه می کرد. گریه اش دل هر بیننده ای را به درد می آورد. آرام به او نزدیک شدم و با بغضی که در گلو داشتم پرسیدم: پدر جان این شهید با شما چه نسبتی دارد؟ مرد گفت: من اهل روستای ده زیار هستم اهالی روستای ما قبل از اینکه شهید بابایی به آنجا بیاید از هر نظر در تگنا بودند. ما نمی دانستیم که او چه کاره است؛ چون همیشه با لباس بسیجی می آمد. او برای ما حمام، مدرسه و حتی غسالخانه ساخت. همیشه هر کس گرفتاری داشت برایش حل می کرد. همه اهالی او را دوست داشتند. هروقت پیدایش می شد همه با شادی می گفتند: اوس عباس آمد. او یاور بیچاره ها بود تا اینکه مدتی گذشت و پیدایش نشد گویا رفته بود تهران. روزی آمدم اصفهان، عکس هایش را روی دیوار دیدم. مثل دیوانه ها هر که را می دیدم می گفتم: اودوست من است. گفتند: پدر جان، می دانی او چه کاره است؟ گفتم: او همیشه به ما کمک می کرد. گفتند: او تیمسار بابایی فرمانده عملیات نیروی هوایی بود. گفتم: او همیشه می آمد برای ما کارگری می کرد. دلم از اینکه اوناشناس آمد و ناشناس رفت آتش گرفته بود.🌷🌷🌷 📚 پرواز تا بی نهایت صفحه 266 #شهید_عباس_بابایی 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed

« شهید محمدحسین حدادیان »🖤 نزدیک مزارش گفتند: اجازه بدید مادرش جلوبیاد کنار گودال قبر نشستم حاج محمود روضهاش به اینجا رسید: جان عالمی فدای آن مادری که بالای بدن پاره پارۀ حسینش نشست هی صدا میزد غریب مادر حسین! گریه نمیکردم خیلی آرام بودم روضۀ حاج محمود پهن شد وسط حیاط امامزاده اما کوتاه اما بی‌گریز. با صدای «یا حسین تابوت را آوردند پای قبر دوست داشتم موقعی که وارد قبر میشود روضۀ آقا حضرت علی اکبر خوانده شود پا شدم به حاج محمودگفتم: روضه ارباً اربا رو بخونید - سختتونه حاج خانم! برای امام حسین سخت نبود؟ فقط چند خط گریز زد: نانجیبی مهار اسب علی اکبر رو گرفت، کشید میان لشکر هرکی رسید یه ضربه زد غریب گیر آوردنش...! کتابِ آرام جان🕊 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed

خدايا ... تو چقدر دوست‌داشتنی و پرستيدنی هستی ، هيهات ڪه نفهميدم ، خون بايد می شدی و در رگهايم جريان می يافتی تا همہ سلولهايم هم يارب يارب می گفت ... 🌙 فرازی از راز و نیاز عاشقانہ سردار عاشورایی ، مهندس شهید مهدی باکری ♥️ 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed

روایت فرزند شهید ابوالفضل ابدام(شهید میانه ای) از شنیدن خبر شهادت پدر شهید بزرگوار ابوالفضل ابدام از محافظین سردار سلامی که در کنار ایشان به لقا الله پیوست. فردی بسیار خوش اخلاق با معرفت و فروتن و خوش خنده، عاشق ایران و در آرزوی شهادت ایشان از روستای حلمسی و ساکن اسلامشهر بودند 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed

پرسیدند چرا به سوریه میروی؟ جواب داد : برای چه 1400 سال است که داریم روضه میگیریم؟ 🔻برای اینکه به ائمه و شیعیان توهین نشود! برای اینکه اصالت اسلام باید حفظ شود.... کاری که امام حسين علیه السلام در کربلا کرد زنده نگه داشتن دین پیامبر بود و با اسلامی که معاویه علم کرده بود جنگید 🔻من که هیچ زن و بچه و همه هفت جد و آبادم فدای یه کاشی حرم بی بی زینب س #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #شهید_مدافع_حرم_مصطفی_صدرزاده 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed

✅ موسی در یک مغازه با برادرهایش شریک بود. کمی که پول جمع کرد برای خودش یک بقالی کوچک در نورآباد باز کرد. 🔻 همان روز اول بعد از چیدن اجناس، گفت یک شریک خوب برای خودم پیدا کردم! با ناراحتی گفتم تو اگر شریک می خواستی، چه کسی نزدیکتر و بهتر از برادرهایت!گفت با یکی از برادر نزدیکتر. 🔻می خواهم با امام زمان(عجل الله) در مغازه شریک شوم.تصمیم گرفتم از هر ۴۰ تومن که در می آورم، ۱ تومان را برای امام زمان(عجل الله) کنار بگذارم. 🔻 سه روز در هفته مغازه را تعطیل می کرد و برای تبلیغ و راهنمایی مردم به روستاهای اطراف می رفت، با همان سهمی که کنار گذاشته بود برای مردم فقیر هدیه می خرید و می گفت این هدیه از طرف امام زمان برای شماست. 🔻با اینکه سه روز مغازه اش تعطیل بود و ما عیال وار بودیم، اما کارش چنان برکتی داشته که زیاد هم می آوردیم!!! #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #شهید_موسی_رضازاده 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed

با حسین باش پادشاهی کن بچه ها اونور منتظرتان هستم با صدای شهید مدافع حرم، حسن عبدالله زاده 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed

پاییز سال ۱۳۶۱ در جبهه طلائیه توی گردان نور به فرماندهی برادر معینیان و توی گروهان حجه الاسلام بهرامپور وتوی دسته شهید کریم سیاهکار بودم . یک روز صبح به دسته کناری رفتم تا به شهید محمدرضا حقیقی (شهیدی که موقع دفن لبخند زد) سر بزنم. توی سنگر محمدرضا نشسته بودم و داشتم با ایشان صحبت می کردم که قلی سلطانی که از بچه های شوخ و باحال رامهرمز بود داخل سنگر آمد و بعد از سلام ، به محمدرضا گفت : آقای حقیقی من دیشب تو خواب همش در حال درگیری و دعوا بودم. محمدرضا با خنده و لکنتی که داشت به قلی گفت : برای چی؟ قلی گفت : آخه توی خواب با کلمن شربت شهادت آورده بودند و داشتند به بچه ها می دادند . قلی گفت : وقتی به من رسیدن شربت شهادت برایم کم ریختن . به اونا گفتم چرا برای من شربت شهادت کم ریختید و با اونا درگیر شدم تا بالاخره حقم را گرفتم .... خداوند رحمت کند شهید قلی سلطانی را ایشان سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر در تیپ ۱۵ امام حسن ( علیه‌السلام) در جزیره مجنون به شهادت رسیدند. شهید قلی سلطانی فرمانده دسته، طلبه اهل قم بود. #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #شهید_محمد_رضا_حقیقی #طلبه_شهید_قلی_سلطانی 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed

کودکان غزه دیشب هم نخوابیدند. نه از سر بازیگوشی کودکانه، نه به‌خاطر دل‌خوشی مهمانی و نه از ذوق کتونی که بوی نویی میدهد! نخوابیدند چون گرسنه بودند نخوابیدند چون آوار سنگین، پتوی سنگینی‌ست برای سر کشیدن‌شان. و دنیا که هیچ‌وقت کودک بودنشان را نفهمید. دیشب اگر ما خوابیدیم، امشب یادمان نرود که آن‌سوی دیوار سکوت انسانها، کودکی با چشمان نیمه‌باز شهادت را تجربه میکند، بی‌آن‌که معنی‌اش را بداند... 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed

این عکس کمتر از ۵ دقیقه قبل از شهادت عباس پیکری جانشین بهداری لشکر امام حسین ازایشون توسط آقای یحیی قاسمی گرفته شده است. سنگرهاي نزديک خط آمده بوديم تا کمي استراحت کنيم و به خط اعزام شويم هواي بيرون خيلي سرد بود، همه در سنگر جمع شده بودند و تقريباً جايي باقي نمانده بود، بيرون سنگر چشمم به کسي افتاد که زير يک تکه گوني خوابيده است جلوتر رفتم ديدم جانشين بهداري لشکر عباس پيکري است. • وقتي به منطقه ي والفجر 8 رسيديم عباس حالت عجيبي داشت، گفت اين منطقه را قبلاً در خواب ديده ام، او قبلاً خوابش را براي من تعريف کرده بود و من مي دانستم عباس در همين منطقه شهيد خواهد شد. #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #سردار_شهید_عباس_پیکری 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed