eitaa logo
شهدای مدافع حرم
369 دنبال‌کننده
37.3هزار عکس
30.3هزار ویدیو
65 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌻🕊 💐نور سجاد مطهر گر رسد بر هرکسی 💐گر بود کافر همان لحظه مسلمان می‌شود 💐خط زند عشقش گناهان محو گردد هر بدی 💐هر کژی از حب او چون خط بطلان می‌شود 💐در میان سجده هایش فخر بفروشد زمین 💐زان که غرق بوی خوب رب منان می‌شود 💐زینت عُبّاد باشد مقتدای ساجدان 💐محو نوع سجده او روح ایمان می‌شود 💐نور او عالم کند محو تجلی هر زمان 💐با حضور او به سجده شمس پنهان می‌شود 💐هر دعایش همچو نغمه صیقلی بخش دل است 💐روشنی بخش دل مخلوق و انسان می شود 💐از دعاهایش مشو غافل که مفتاح است آن 💐هر مریضی با دعایش زود درمان می‌شود 💐خود خدا داند که این از روی کفر و شرک نیست 💐گر بخواهد ساجدین هر آنچه را آن می‌شود ⭐️سلاااااام ⭐️ 🌻 صبح یکشنبه تون بخییییییییر و نیکی 🌻میلاد باسعادت علی بن الحسین ،زین العابدین علیه السلام، تبریک و تهنیت 🌻التماس_دعای_فرج 🤲 🕊🌻🕊
# قمر_بنی_هاشم_در_روایات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر خاورمیانه کثافت است، چرا برای بازگشت به آن فراخوان می‌دهید؟ 🔻گلشیفته فراهانی اخیرا در جشنواره برلین صحبت کرده و در اظهارنظری عجیب خاورمیانه را کثافت و محلی شیطانی توصیف کرده و گفته وقتی در‌ خاورمیانه متولد می‌شوی، انگار‌ در‌ کثافت متولد شده‌ای. 🔻پیشتر یک مقام سیاست خارجی اروپایی هم مشابه همین اظهارات را مطرح کرده و گفته بود اروپا باغ است و بقیه دنیا جنگل وحشی! 🔻فارغ از توهین گلیشفته به مردم خاورمیانه، نکته جالب توجه تلاش‌های مدت اخیر او و همفکرانش برای بازگشت به همین منطقه است. اگر خاورمیانه برای شما چنین تصویری دارد و به گفته خودتان از آن بیزارید چرا این روزها همه تلاشتان شده شعار دادن، فراخوان دادن و اتحاد کردن برای اینکه برگردید به همان جای شیطانی؟ 🔻شما که در صحبت هایتان به روش های متفاوت اذعان می کنید که ایران را دوست ندارید از خاورمیانه بیزارید و اصلا اینکه نام آن روی شماهست هم برایتان دردسر درست کرده چه شده که یک دفعه دلسوز مردم ایران شده‌اید؟ آفاق۱۱_گروه افسران جنگ نرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷قال رسولُ اللهِ صلَّی اللهُ علیهِ وآلهِ: حسین منّی و انا مِن حسین... 🔶این حدیث جزو مشهورترین احادیثی است که از رسول اکرم (ص) در حق نوه گرامیش حسین بن علی (ع)، از طریق فریقین( شیعه و سنی)نقل شده است. این حدیث را احمد بن حنبل و ترمذی و ابن ماجه از طریق سعید بن راشد از یعلی بن مره نقل کرده و گفته اند که یک روز حضرت پیامبر (ص) به مهمانی تشریف می بردند، در راه به امام حسین (ع) برخورد کردند که با جمعی از کودکان سرگرم بازی بود. حضرت محمد (ص) با مهربانی و خوشروئی او را دنبال کردند تا سرانجام در آغوشش گرفتند، بعد یک دست زیر چانه و دست دیگر به پشت سر او گذارده چهره او را بین دو دست بالا برده، بوسیدند و سپس فرمودند: «حسین منّی و انا مِن حسین، احبَّ اللهُ مَن احبَّ حسیناً، حسین سِبط مِنَ الاَسباطِ» ، «حسین از من است و من از حسینم، هر که حسین را دوست دوست داشته باشد،خداوند او را دوست بدارد، حسین فرزند زاده ای از فرزند زادگان انبیاست» ___________ 🔷منابع: .بحار الانوار، علامه مجلسی. .فضائل الخمسة من الصحاح الستة، فیروز آبادی. .دایرة المعارف تشیع، ج۶، بهاء الدین خرمشاهی. 🌎مجتمع اهل البیت علیهم ااسلام
🟩 امام سجاد علیه السّلام : 🔵 مردم زمان غيبت او كه معتقد به امامت او هستند و منتظر ظهورش مي‌باشند از مردم هر زمانى برترند زيرا خداى تبارك و تعالى عقل و فهم و معرفتى به آنها عطا كرده است كه غيبت نزد آنها چون مشاهده است. 📚 کمال الدین ج ۱ ص ۳۲۰ 🌕 فرا رسیدن سالروز میلاد با سعادت امام سجاد علیه السلام بر وجود نازنین امام عصر ارواحنا فداه و کلیه منتظران مبارک باد. ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌
جانباز شهید منوچهر مدق در عملیات «فتح المبین»، «بیت المقدس»، «کربلای پنج» و «والفجر هشت» شرکت داشت. او در منطقه عملیاتی «مهران» در جنوب غرب کشور، روز اول اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱، با گاز شیمیایی مصدوم شد. پس از پایان جنگ تحمیلی و دفع دشمن متجاوز از میهن، در پادگان «دوکوهه» و «مقرهای لشگر۲۷ محمد رسول الله(ص)» ادامه خدمت داد. او به تدریج با بروز علائم مصدومیت شیمیایی (هفتاد درصدی)، در تهران بستری شد. چندین بار ریه اش را جراحی کردند و سرانجام پس از سال‌ها تحمل رنج بیماری، در روز دوم آذرماه سال ۱۳۷۹ ، در بیمارستان ساسان به شهادت رسید.
منوچهر سال شصت و هفت مسئول پادگان بلال كرج شد. گاهي براي پاكسازي و مرزداري مي رفت منطقه. هر بار كه مي آمد، لاغرتر و ضعيف تر شده بود. نمي توانست غذا بخورد. مي گفت «دل و روده م را مي سوزاند. همه ي غذاها به نظرش تند بود. هنوز نمي دانستيم شيميايي چيست و چه عوارضي دارد. دكترها هم تشخيص نمي دادند. هر دفعه مي برديمش بيمارستان، يك سرم مي زدند، دو روز استراحت مي داند و مي آمديم خانه. سال 69 مصدوميتش شديدتر شد. عملي روي منوچهر انجام دادند تا تركش ها ي سمي را از بدنش خارج كنند از همان موقع شيمي درماني هم شروع شد. روزها به سختي مي گذشت و منوچهر حالش رورز به روز بدتر مي شد به طوري كه تا شش ماه نتوانست حركت كند بعد از آن هم با عصا راه مي رفت. مدتي بيناييش را از دست داد و بعد از استفاده از آمپول هاي زياد تا حدودي بهبود يافت. بدنش پر از تاول بود طوري كه نمي توانست بخوابد. ريه سمت چپش را هم از دست داد و نيمي از روده اش را هم برداشتند. سردردهاي شديد گرفت. از درد خود دماغ مي شد و از گوشش خون مي زد. منوچهر كار خودش را مي كرد. اما گاهي كاسه صبرش لب ريز مي شد. حتي استعفا داد، كه قبول نكردند. سال شصت و نه، چهار ماه رفت منطقه. آن قدر حالش خراب شد كه خون بالا مي آورد. با آمبولانس آوردندش تهران و بيمارستان بستري شد. تا سال هفتاد و نه نفس عميق كه مي كشيد، مي گفت «بوي گوشت سوخته را از دلم حس مي كنم».
جانباز شهید «سید منوچهر مُدِق» عاشق آسمان بود و بیشتر وقت ها نمازش را در پشت بام خانه می خواند. همیشه می گفت: « آنقدر عاشق پروردگار هستم که نمی خواهم به این راحتی شهید شوم». جانباز شهید «سید منوچهر مدق»، فرزند محمد، در روز سی و یکم خرداد ماه سال ۱۳۳۵ در تهران دنیا آمد. پس از طی دوران طفولیت در سن هفت سالگی به مدرسه رفت. او تا سال دوم دبیرستان ادامه تحصیل داد و با توجه به علاقه ای که به امور فنی خودرو و مکانیکی داشت، ترک تحصیل کرد و مشغول به کار شد. منوچهر در اوایل بهار سال ۱۳۵۴ به خدمت سربازی اعزام شد. در اوج مبارزات مردمی منجر به پیروزی انقلاب، همانند هزاران جوان انقلابی، وارد عرصه فعالیت های سیاسی شد. او در روزهای تاریخی و سرنوشت ساز ۲۱ و ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷، به همراه تنی چند از هم‌رزمانش، بقایای عناصر رژیم طاغوتی را از دانشکده پلیس پاکسازی کرد. منوچهر در سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و سالها بعد صاحب دو فرزند به نام های «علی» و «بنت الهدی» شد. او در سال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و با آغاز جنگ تحمیلی، پس از طی دوره های آموزشی به «لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص)» پیوست.
منوچهر با خدا معامله كرد و حاضر نشد مفت ببازد منوچهر بسيار صبور و مهربان بود. با تمام دردي كه داشت هيچ وقت اعتراض نمي كرد. "سوره ياسين" و "الرحمن" و "زيارت عاشورا" را خيلي دوست داشت. عاشق آسمان بود و بيشتر وقت ها نمازش را در پشت بام خانه مي خواند. هميشه مي گفت: " من آنقدر عاشق پروردگار هستم كه نمي خواهم به اين راحتي شهيد شوم" سال 79 سال سخت و بدي بود چرا كه منوچهر ديگر نمي توانست درد را تحمل كند و مي گفت:" از خدا خواستم سخت شهيد شوم ولي ديگر روحم نمي تواند اين دنيا را تحمل كند" شب آخر در بيمارستان پزشكان گفتند كه ديگر اميدي به زنده ماندن منوچهر نيست. تا صبح كنار منوچهر نشستم و هر دو گريه مي كرديم. صبح حالش بد شد و خونريزي زيادي داشت. دست كشيد روي خون و به صورتش زد گفتم: منوچهر! چرا اين كار را مي كني؟ گفت: "خون شهيد است" از من خواست تا برايش ليوان آبي بياورم وقتي آوردم روي سرش ريخت و گفت: من غسل شهادت دادم و شروع كرد به نماز خواندن حال عجيبي داشت. بعد از نماز دستهايم را گرفت و گفت: اين دستها زحمت زيادي براي من كشيده اند چند بار تكرار كرد. من هم گريه مي كردم و نمي توانستم جوابش را بدهم. منوچهر هميشه مي گفت: نمي خواهم روي تخت بيمارستان شهيد شوم. وقتي پرستار ملافه هاي تختش را عوض مي كرد من و علي او را از تخت بلند كرديم منوچهر دست من را گرفت و يك نگاه به علي و من كرد و چشمانش را بست.