💎 آیهی چادر در قرآن‼️
❇️ « يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ۚ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا »
🔅 «ای پیامبر! به زنان و دخترانت و به زنان مؤمن بگو چادرهای خود را فرواندازند و به خود، نزدیک کنند. این برای آنکه [به عفیف بودن] شناخته شوند و مورد تعرّض[هوس بازان] قرار نگیرند نزدیکتر است، و خداوند آمرزنده ی مهربان است». (آیه ٥٩ سورهی احزاب)
✨ بخشی از پیامهای این آیه:
1⃣ حتّی پیامبر خدا هم، از جانب خداوند، نیاز به تذکّر دارد. بیهوده به خودمان اعتماد نکنیم(يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ...).
2⃣ آنچه پیامبر دربارهی حجاب فرموده است، سخن خودش نبوده، فرمایش و سفارش خداوند بوده است(يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل).
3⃣ حتّی پیامبر خدا هم نباید نسبت به ناموسِ خود بیتوجّه باشد(قل لِّأَزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ).
4⃣ حتّی زن و دختر پیامبر هم نیاز به تذکّر دارند؛ چرا ما در تذکّر دادن به خانوادهی خود کوتاهی میکنیم؟!(قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ)
5⃣ هم زنِ انسان و هم دخترِ او باید توسّط او مراقبت شوند. بنابراین، هم خانوادهی زن و هم خانوادهی شوهرش، هردو نسبت به حجاب او مسئولند و نباید این تکلیف را به گردن یگدیگر بیندازد(قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ).
6⃣ زنان مؤمنین در تکالیف شرعی و حفظ حجاب، از زنان و دختران پیامبر جدا نیستند و هر دستوری که خداوند در این زمینه، به زنان پیامبر داده، بر زنان مؤمنین هم تکلیف است(قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ).
7⃣ پیامبر، ولیّ خداوند، رهبر مسلمین و هرکسی که سرپرستی گروهی از مسلمانان را بر عهده دارد، نسبت به حجاب و عفافِ ناموس مسلمین، همانند ناموس خودش مسؤول است(قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ).
🔖 قسمت ١؛ ادامه دارد...
📚 بخشی از جزوهی #دُرهایی_از_دریایی
💐
❀🔹 ﷽ 🔹❀؛
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ»
«خداوندا! من را در آن پوششى كه از هر بلا و آفتى حفظ مى كند و هر كسى را كه بخواهى در آن قرار مى دهى، قرار بده»
📚 [امام صادق علیه السلام الكافي، ج2، ص: 534]
هر #صبح و #شام این "دعا" را بخوانید
امام صادق علیه السلام در توصیهای به داود رقی، دعای حفظ انسان از خطرات و بلایا را این گونه به او یاد دادند.
❀🔹❀🔹❀🔹❀🔹❀
در عملیات مرصاد بدست منافقین اسیر شد بعد زنده زنده
پوست صورتشو کندن و
سوزوندن ولی خیانت نکرد...
یادمون باشه در این آشفته بازار خیانت ، الگوی زندگی ، شهدا هستن نه برخی از مسئولین خائن
#شهید_سیدجعفر_موسوی
تاریخ تولد آقا جعفر به سال1344برمیگردد؛ 26دی ماه. زمان شهادتش هم 5مرداد سال1367و عملیات مرصاد. جعفر نورچشمی مادر بود و عصای دستش. انگار خدا او را خلق کرده بود فقط برای خوبیکردن به دیگران. اگر بین دوست و آشنا یا همسایهها کسی نیاز به کمک داشت نخستین کسی که خودش را برای یاری کردن میرساند سیدجعفر بود. علاوه بر خیررسانی اخلاق خوشی داشت. هم شوخطبع بود و هم سرزنده. وارد هر جمعی میشد امکان نداشت به کسی بد بگذرد. میگفت و میخندید و همه را به شادبودن وامی داشت. اما یک وقتهایی هم جدی میشد. آن زمان بود که هیچکس نمیتوانست در چشمهایش نگاه کند.
مادر شهید موسوی میگوید: سید جعفر که از سلاله سادات بود، ۱۴ ساله بود که برای ادای دین و تکلیف به انقلاب و امام (ره) به عنوان نیروی بسیجی از مسجد بابالحوائج به جبهه رفت و در عملیات خیبر شرکت کرد. پس از اینکه به شدت از ناحیه کتف مجروح شد به تهران اعزام شد و با فاصله اندکی دو مرتبه به جبهه رفت. یک سال بعد با اینکه موج انفجار او را مجروح کرده بود این بار از ناحیه سر زخمی شد و در سالهای پایانی جنگ، زمانی که قطعنامه ۵۹۸ امضا شده بود گریه میکرد که چرا شهید نشده و میگفت من لیاقت شهادت نداشتم. تمام طول جنگ پسرم در جبهه مشغول بود از چهارده سالگی وارد جبهههای نبرد شد و تا بیست وسه سالگی جنگید.
اخلاقش خیلی خوب بود. حوصله هیچکس با وجود و حضور جعفر سر نمیرفت بس که شوخ بود. از اسراف بیزار بود و میگفت هر دانه برنجی «قل هوالله» دارد باید جمع شود. در خوابم که میآید با طنز خاصی حضور پیدا میکند مثلاً یکبار آمد به خوابم گفت: مادر بس است برایم آنقدر شیرینی آوردی کمی تنقلات برایم بیاور. خیلی شوخ بود و به همین دلیل اوایل که زیاد گریه میکردم در خوابم ناراحت ظهور پیدا میکرد.هیچ وقت گریه نمیکنم گریه کنم فوری به خوابم میآید.
شهید جعفر نه بار مجروح شد در بیمارستانهای مشهد، تبریز، بندرعباس بستری شده بود سالگردش پنجم مرداد بود و در عملیات مرصاد به شهادت رسید. مادرش در این خصوص تعریف کرد: همیشه میگفت صدام هیچ کاری نمیتواند بکند مگر اینکه خودیها ما را شهید کنند. در آخر نیز بعد از شش سال جنگ در عملیات مرصاد که به دست منافقین طرح و برنامه ریزی شد به شهادت رسید. زخمی که میشد دوباره یواشکی به جبههها میرفت و در حالی ممنوعیت اعزام داشت از سمت ورامین به سمت جبههها اعزام میشد.
کسانی که شهید میشدند محسن برادر سید جعفر عکسشان را میکشید اما او عکس برادرش را نتوانست بکشد. سید علی موسوی برادر شهید نیز عنوان کرد: خرداد سال ۱۳۶۷ زمانی که منافقین قصد حمله به مناطق غربی کشور را داشتند برادرم دیگر تهران نمیماند و از منطقه دوکوهه توسط هلی برد نیروهای پیاده به اسلامآباد غرب اعزام میشد و با انجام نبردی سخت و نزدیک زمانی که تکتک نیروهای گردان که فقط پنج نفر از آنان باقی مانده بود، قصد جابهجا شدن بین تپهها را داشتند. گلولهای به پهلوی سید جعفر اصابت کرد و این گونه از دوستانش شنیدیم که منافقان یکیک بچهها را شکنجه داده بودند و نهایتاً تیر خلاص میزدند.
سید جعفر از دوره نظامی تا امدادگری را آموزش دیده بود تا هر جا که نیاز به کمکش دارند بتواند کارساز باشد. حضور در جبههها انگیزهای شد برای او تا بخواهد شانس خود را در آزمون سراسری امتحان کند و درس طبابت بخواند. سیدعلی از علاقه برادرش به مطالعه کتابهای پزشکی میگوید: «او کتابهای پزشکی زیاد میخواند و به علم تشریح هم وارد بود. میکروسکوپ داشت. برای خودش اعجوبهای بود. در کارهای پزشکی تبحر خاصی داشت. ترکشهای بدنش را خودش یکی یکی در میآورد یا زخمش را خودش به تنهایی بخیه میزد».