eitaa logo
شهدای مدافع حرم
368 دنبال‌کننده
37هزار عکس
30.1هزار ویدیو
65 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
39.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 شیوخ مقدس‌نما! 🔸شریح قاضی کسی بود که در ظاهر فردی به شدت مذهبی و مقدس مآب شناخته می‌شد اما به خاطر حفظ جایگاهش فتوا به ریختن خون امام حسین علیه‌السلام داد 🌱‌⃟🌸๛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 ✍دیروز می توانست پایان زندگی من باشد. پس امروز که زنده ام لطفی از جانب خداوند است. در حقیقت دیدن هر روز، لطفی از جانب اوست. خدایا تو را شاکرم به خاطر امروزم که به من عطا فرمودی. 🔸رسول گرامی اسلام (صلي‌الله عليه و آله) می فرمایند: آدم شكرگزار چهار علامت دارد: 1⃣ در وقت نعمت شاكر است 2⃣ هنگام بلا صابر است 3⃣ به قسمت خدا قانع است 4⃣تنها خدا را ستايش می کنیم . 🌸ســـــلام صبحتون پُر از لبخند 🍃امیدوارم زندگیتون سرشار از مهر و محبت باشه 🌸و به هرچیزی که تو زندگیتون میخواهید برسید 🍃و همون جایی باشید که دلتون می خواهد 🌸صبح شنبه تون پرخیرو برکت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
/ ویدئویی دیدنی از لحظات شگفت‌آوری که یک دختر شهید رقم زد را ببینید.
🔴رئیسی: برخورد مهربانانه همراه با تدبیر فراجا با ناهنجاری‌های سازمان‌یافته رمز موفقیت است 🔹اگر مطالبه‌گری برای اجرای معروف و نهی از منکر بدون توجه به آداب آن باشد مشکل‌آفرین خواهد شد و همانطور که رهبر معظم انقلاب تأکید فرموده‌اند مطالبه‌گری باید همراه با دلسوزی و ارائه راهکار برای حل معضل باشد. 🔹باید در عمل، آمران به معروف از حمایت مجریان در بخش‌های اجرایی و قضایی برخوردار و با کمک مردم زمینۀ سالم‌سازی فضای عمومی و اداری کشور فراهم شود. 🔹رمز موفقیت در این عرصه برخورد مهربانانه و با تدبیر با افراد غافل توسط فراجا و همچنین مواجهه هوشمندانه و در عین حال مقتدرانه با ناهنجاری‌های سازمان‌یافته است. 🔹اگر امر به معروف مردمی شود و براساس احساس مسئولیت اجتماعی و با رویکرد دلسوزانه و اصلاح امور اجتماعی دنبال شود به نتیجه خواهدرسید
🔴کانال اخبار سید ابراهیم رئیسی در ایتا تاسیس شد جهت عضویت کلیک کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/1673658370Cff4494efc9
در هیچ کجای دنیا پلیس تا این حد دلسوز و از خود گذشته نمی باشد . خودروی یک هموطن در اتوبان خلیج فارس پنچر میشود و زاپاس هم بدون باد میباشد . جناب سروان محمد عباسی مطلق جمعی راهور استان قم در گرمای تابستان زحمت کشیدند و تایر زاپاس را به مرکز تعمیر حمل کرده و مشکل هموطن خود را بدون کوچکترین چشمداشتی حل نمودند . اینچنین مامورین خداشناس و دلسوز مردم شایسته قدردانی هستند . 🌹🌲🌹🌲
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . ‌✨ الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ .
شهید ابراهیم هادی ابراهیم دراول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد. وی فرزند چهارم از ۶ فرزند خانواده بود. با این حال پدرش مشهدی محمد حسین علاقه خاصی به او داشت. وی نیز منزلت پدر خویش را به درستی شناخته بود. پدری که توانسته بود با شغل بقالی به بهترین نحو فرزندانش را تربیت نماید. هنگامی که ابراهیم نوجوان بود، پدرش فوت کرد و از آن جا بود که زندگی را مانند مردان بزرگ، به پیش برد. شهید ابراهیم هادی به علت ویژگی هایی اخلاقی، فرماندهی و شخصیتی که داشته تا کنون بعنوان یکی از شهدای مفقودالجسدی شناخته می شود. او در عملیات والفجر مقدماتی بهمراه بچه های گردان کمیل و حنظله در کانال های فکه به مدت پنج روز مقاومت کرد ولی تسلیم نشد و سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۶۱ پس از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و کسی دیگر او را ندید. ابراهیم همیشه از خدا تقاضا داشت گمنام شود؛ به دلیل آنکه یکی از صفات یاران خدا، گمنامی است. او به مادر خود حضرت زهرا (س)اقتدا کرد و جسمش مفقود و نامش برای همیشه ماندگار شد. (برای آشنایی بیشتر به کتاب سلام بر ابراهیم مراجعه شود.) روحش شاد و یادش گرامی🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هـر انسـانی،🌸 لبخنـدی از خداونـد است... سلام بر  که زیبـــاتـرین لبخــند خـدایـند ...😊 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بفرمایید آغوش رایگان... واقعاً دیدنیه👌 ✳️ جھاد تبیین 🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
۱۴۰۲-۴-۲۷شهید مدافع امنیت تبریزی از نوع دکتر و کراواتی تبریز امروز شاهد تشییع شهیدی بود که از آن جوان‌‌های امروز مارک‌پوش و عطرزده و البته دکتری بود که جانش را داد برای شهرش و عزای حسینی. خبرگزاری فارس_تبریز؛ کتایون حمیدی: امروز تبریز برای یک جوان آمده است، جوانی امروزی! از همان جوان‌های نسل زِد، جوانی که گاهی کراوات می‌زد و گاهی زنجیر گردنی می‌انداخت، لباس‌های رنگی می‌پوشید، عینک آفتابی‌اش مارک بود، بوی عطرش تا ساعت‌ها هوای جایی که حضور داشته را پُر می‌کرد؛ از امیر حسین‌پور می‌گویم، همان جوانی که دکتر بود. جوانی که می‌توانست بار سفر ببندد و به فرنگ رود برای ساختن قاب‌های رنگی رنگی. یا اصلا می‌توانست در آغوش وطن‌اش جای بگیرد و جایی هم نرود و مدام عکس و استوری از قشنگی‌های روزش بگذارد! می‌توانست آن شب وقتی فرمانده پایگاه همه را دعوت کرد تا جلوی یک نابرادر را بگیرند، بهانه بیاورد و بگوید به من چه! بگوید من کار دارم و نمی‌توانم همراه‎‌تان بیایم. ایستاده‌ام وسط میدان شهدا، میدانی که شاهد تشییع پیکرهایی به پاکی شهدا بود. امروز هم قرار است امیرمان را تشییع کنند. به عکس‌های فضای مجازی‌اش نگاه می‌کنم، عکس‌های شیک و پیک دارد با کپشن‌هایی پُر از حیات. همه حرف‌هایش از وطن است و عشق‌اش به آن. متن‌هایی در وصف مادرش هم هست، نوشته بود او تنها کسی است که در صعب‌ترین شرایط پناه می‌برد به آغوش او؛ در مورد پدرش هم گفته است که چقدر شبیه اوست. متن‌هایش را خوانده و خیره به پدر و مادر داغدارش می‌شوم؛ انصافا راست گفته است، خیلی شبیه هم‌اند، چشم‌هایشان عین هم است اما نگاهش شبیه به مادر. نگاهم می‌چرخد به سمت خواهرش "سمیرا"، معلوم است از آن خواهر برادرهایی بودند که با هم قدرتمند بودند، کنار هم امنیت و دلگرمی داشتند؛ گریه‌هایش فریاد می‌زد که داداش امیر چقدر بی‌چشم داشت دوستت داشتم! چهره‌اش می‌گفت که دلم می‌خواست بنشینم در مراسم عروسی و خیره بشوم به تابلو عکس دامادی‌ات نه عکس بنر شهادت‌اش. مادر داغدیده خیره به عکس تک پسرش کرده و خواهر نمی‌داند چه کند، انگار که گیر کرده در پیچک بی‌تابی! اما امان از نگاه پدر، پدری که گویا یکی شبیه خودش را از دست داده است. قشنگ می‌توان فهمید که مادر و پدرش هیچ صدایی نمی‌شنوند جز آخرین صدای امیر را که بهش‌شان گفته بود که برای شام قیمه بار بگذار تا بروم و زود برگردم، یا آن آخرین نگاه‌ و آخرین وداع. چقدر نوشتن لحظه به لحظه این خبر تلخ است، چطور می‌توان روبروی یک خواهر و مادر داغدیده ایستاد و توصیف کرد آن روز زمخت روزگار را که دردانه‌شان را از آنها گرفت. چطور می‌توان محکم ایستاد در مقابل اشک‌هایی مادری و کمر شکسته پدری و چشم‌های بی‌رمق خواهری و گفت: دُردانه‌تان چرا رفت؟ عزیز ته‌تغاری‌تان چه چیزهایی دوست داشت؟ نازکرده‌تان را توصیف کنید؟ اصلا مگر می‌شود آن 27 سال با هم بودن‌شان و عاشقی کردن‌شان را در عرض چند دقیقه پرسید؟ چطور می‌شود مادر یک خاطره از آن 27 سال را انتخاب کند و برایم بگوید. مثلا از شیطنت‌های کودکی‌اش بگوید که آنقدر در روزهای آفتابی و نهایت گرمیِ هوا شیطنت می‌کرد و از گرما تبخیر می‌شد اما باز هم دست از بازی بر نمی‌داشت. یا از روزی که تصمیم گرفت تا بزرگ شود و برود در پایگاه سر محله‌شان بشود بسیجی خوشتیپ و امروزی. نفسم را حبس کرده و می‌روم سراغ مادرش؛ امیر خوب نوشته بود، مادرش برای منِ هفت پشت غریبه هم آغوش باز کرد. می‌گفت همگی میهمان امیر هستید، امیر هیچ وقت برای میهمان‌هایش اخم نمی‌کرد اصلا پسرم بلد نبود که اخم کند. لبش هم نمی‌خندید چشم‌هایش می‌خندید. دوباره قربان قد و بالای رعنای تک پسرش می‌شود. گفتم قربان دلت شوم مادر، دستم را محکم فشار داد: امیر را کاش میدیدی، آنقدر مومن بود، آنقدر قشنگ بود؛ می‌گفت مامان وطن برای همه ماست و آنقدر دوست دارم که همه در آرامش و امنیت در شهر قدم بزنند و شادی کنند. هنوز مراسم به صورت رسمی شروع نشده بود، کنار مادر نشستم و او حرف می‌زد از امیر: به لحظه به لحظه پسرم افتخار می‌کنم، اسم‌اش را امیر گذاشتم تا زیر ولایت امیرالمومنین(ع) باشد. آن طور هم شد، امانت خدا را امروز پس دادم تا برود پیش بابایش امیرالمومنین(ع). به چهره بابایش خیره شدم، نگاهم کرد و بدون اینکه سوالی بین‌مان رد و بدل شود، شروع کرد تا از امیرش برایم بگوید: می‌دانی دختر جان، این پسر آنقدری خاص بود که هر چقدر هم بگویم باز هم ناگفته‌های زیادی می‌ماند! هی می‌گفت می‌خواهم مدافع حرم شوم! آن موقع‌ها کم سن و سال بود و اجازه ندادم؛ مدام می‌گفت کاش در کربلا شهید شوم.
گفتم در کربلا شهید نشد ولی به نظرم هیچ فرقی با کربلا نداشت، هر چه باشد برای عزاداری امام حسین(ع)‌مان رفت، سرش را چرخاند به طرف بنر دُردانه‌اش: وقتی به مراسم تشییع شهدا در میدان شهدا می‌آمد تا چند مدت کیفور بود، می‌گفت دیدید چقدر با عزت رهسپار شدند، برای ما این چیزها دور است الان می‌خواهم به امیر بگویم دیدی بابا! اصلا دور هم نبود نگو دقیقا این تشییع برای تو شایسته بود. بابا دست‌هایش را بهم فشرد: وقتی از پایگاه به امیر زنگ زدند که انگار چند نفر می‌خواهند بنرهای امام حسین(ع) را که به مناسبت محرم در میدان ساعت نصب شده است را آتش بزنند، طاقت نیاورد، لباس رزم پوشید و رفت. می‌گفت نابرادرها به امام حسین(ع) زورتان نمی‌رسد به جان بنرهایش افتاده‌اید؟ پسرم دست خالی بود! آن نابرادر چند ضربه به او زد و چاقو به یکی از چشم‌هایش زده بود که شدت جراحت به قدری زیاد بود که بعد از 4 روز به شهادت رسید همان آرزویی که داشت. دیگر صدای تشریفات نظامی به صدا در آمد؛ پیکر شهید غرق در گل‌های گلایول و در میان دست‌های رفقایش از میان مردم رد شد. سمیرا را نگاه می‌کنم که سرش را به کنار میله‌های سِن تکیه داده و خیره به پیکر برادرش یواشکی اشک می‌ریزد. مداح ناله می‌کند از زخم‌های حضرت عباس! همه یکصدا با او تکرار می‌کنند: یارالاریوا قربان یا ابوالفضل. 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹خود را به کشتی نجات برسانیم حر، اول کسی بود که راه بر امام حسین علیه‌السّلام بست. این سفینة النجاة یک‌شبه انسان را از کجا به کجا می‌رساند! لذا خودمان را به این کاروان برسانیم، جا نمانیم. الان وقتش است. فکر کن کجا بودی؟ کجا می‌رفتی؟ چکار می‌کردی؟ کجا می‌بایستی بروی؟ با چه کسی می‌بایستی همراه باشی؟ «كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»(توبه/١١٩) برگردیم، به خود بیاییم. این کشتی نجات، لنگر انداخته. یکی از این طناب‌های محبت، اشک است. تو با این اشک، داری ابراز محبت می‌کنی. و کسی که این طناب‌ها را می‌کشد و تو را از غرقاب‌ها نجات می‌دهد، مادرش فاطمه‌ی زهرا سلام‌اللّه‌علیهاست. حضرت زهرا سلام‌اللّه‌علیها تو را دعوت کرده تا اشک بریزی و این طناب را بالا بکشد. این اشک، مال ما نیست. قلب سخت که گریه نمی‌کند. قلبی که با گناه آلوده شده اشک از آن جاری نمی‌شود. این اشک از مادرش فاطمه زهرا سلام‌اللّه‌علیهاست. 🔰استاد حاج آقا زعفری‌زاده 🌤
✨امام رضا علیه السلام فرمودند: اگر دوست‌ دارى كه ثواب شهيدان كربلا را داشته باشى، هرگاه به ياد آن حادثه افتادى بگو: كاش من‌ نيز با آنان بودم و با آنان به رستگارى بزرگ مى‌رسيدم 📚وسائل الشيعه ج‏14 ص417
⚫️ (س) 🌷برنامه آن شب آموزش، پیاده روی در دشت بود آن هم بی پوتین و جوراب!! بچه ها اکراه داشتن. غلام شروع کردبه خواندن روضه حضرت رقیه... بسیجی ها یارقیه می گفتند اشک می ریختند و سینه می زدند و پای برهنه روی خارها میدوند... 🌷روز سوم محرم توی عملیات مجروح شد.. تیر به ناحیه سر اصابت کرد. شرایط درگیری به نحوی بود که راهی برای عقب کشیدن رضا نبود بجز اینکه پیکر پاکشو روی زمین بکشیم و آروم آروم بیایم عقب... رضا زنده بود و پیکرش رو سنگ و خاک کشیده میشد... چاره ای نبود, اگر این کارو نمی کردیم زبونم لال میوفتاد دست تکفیریها. رضا توی عشق به حضرت رقیه(س) سوخت... رضا پیکرش تو مسیر شام روی سنگ و خار کشیده شد...درست مثل بجه های اهل بیت... رضا زنده موند و زخم  این سنگ و خار رو تحمل کرد و بعد روحش پر کشید و آسمونی شد... رضا الان خوب میفهمه غم حضرت رقیه(س) رو که توی همون بیابونها می کشوندنش رو زمین.... فرمانده می گفت این مسیری که پیکر رضا کشیده شد روی زمین همون مسیر ورود اهل بیت به شام هستش... خاطره ایی از 🌷برای دخترش نامه فرستاد، نوشته بود: دخترم شاید زمانی فرا رسد که قطعه ای از بدنم هم به تو نرسد،تو "مانند رقیه امام حسین (ع)" هستی.آن خانم لااقل سر پدرش به دستش رسید ،ولی حتی یک تکه ازبدن من به دست شما نمی رسد. آرزویش این بود که اگر شهادت نصیبش شود مفقودالاثر باشد."چون قبرحضرت زهرا(س)هم گمنام است..." برشی از زندگی 🌷لبیک: «من به ولی فقیه خودم که نایب بر حق امام زمان (عج) من است، لبیک گفتم. مگر دختر من از حضرت رقیه عزیزتره؟ مگر پسر من از علی اصغر مهم‌تره؟ جانم، مالم، همسرم، مهلا، علی، همه و همه فدای بی بی زینب (س).» برشی اززندگی 🌷دختر من که از 💗رقیه(س)💕 امام حسین(ع) عزیزتر نیست!👇 روز اعزام بود. شهید غلامعلی رجبی توی حیاط نشسته بود و دختر سه ساله‌اش را بغل گرفته بود. یکی از بچه‌ها پرسید 👈آقا غلام، جبهه بری تکلیف دخترت چی میشه؟...😰 محکم جواب داد 👈دختر من که از رقیه (س)👈 امام حسین(ع) عزیزتر که نیست!💕 🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 اگه دلتون شکست التماس دعا برا فرج امام زمان (عجل الله تعالی فرجهالشریف ) 🤲😭😭😭 💔🥀 روضه ی سوزناک 😭😔 🍃خوشنودی آقا امام زمان صلوات🍃 🌷اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم 🤲 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🤲 🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آوای خوش اذان شنیدن دارد دل مست طنین نام احمد گشته جان حال و هوای پرکشیدن دارد شهید مدافع حرم محمد تقی سالخورده🌷 📎سلام بر شهدا🌷 📿 اول وقت 🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
🌹شهید گمنامی که صورتش سالم بود 🔰حمید داود آبادی، نویسنده و پژوهشگر جانباز دفاع مقدس چندی قبل عکسی از شهید گمنامی منتشر کرد که بعداز گذشت 15 سال از شهادتش صورتش سالم مانده بود و پیکرش توسط گروه تفحص پیدا شد . 🌹این شهید زمستان 1362 در عملیات خیبر در منطقه طلاییه به شهادت رسیده بود. پس از حدود 15 سال پیکرش توسط گروه تفحص و کشف شهدا، یافت شد. با وجود اینکه 15 سال از شهادت او می گذشت و همه بدن کاملا اسکلت شده بود، فقط و فقط جلوی صورت او کاملا سالم مانده بود. ترکش پشت سر او را به طور کامل از بین برده و داخل آن خالی بود ولی صورت کاملا سالم بود. حتی وقتی به ابرو و مژه هایش دست می کشیدم، اصلا نمی ریختند. برخی دوستان به اشتباه تصاویر این شهید را به نامهایی مختلف همچون شهید شفیعی یا عبدالله علایی معرفی کرده اند که به هیچ وجه این گونه نیست! مناسفانه این شهید شناسایی نشد و سرانجام به عنوان شهید گمنام، در گلزار شهدای شهر ایلام دفن شد. 🌷شادی روحش فاتحه مع الصلوات 🍃اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم 🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
🔺 آن روز، به مسجد نرسیده بود. برای نماز به خانه آمد و رفت توی اتاقش. داشتم یواشکی نماز خواندنش را تماشا می‌کردم. حالت عجیبی داشت. انگار خدا، در مقابلش ایستاده بود. طوری حمد و سوره می‌خواند مثل این که خدا را می‌بیند؛ ذکرها را دقیق و شمرده ادا می‌کرد. بعدها در مورد نحوه‌ی نماز خواندنش ازش پرسیدم، گفت: «اشکال کار ما اینه که برای همه وقت می‌ذاریم، جز برای خدا! نمازمون رو سریع می‌خونیم و فکر می‌کنیم زرنگی کردیم؛ اما یادمون می‌ره اونی که به وقت‌ها برکت می‌ده، فقط خود خداست.» 📚 خاطره ای از شهید 🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
دل من پشت سرت کاسه آبی شد و ریخت کی شود پیش قدمهای تو اسفند شوم؟! پ.ن: قد رعنای حاج احمدِ عزیز دل رو می بینید که دست به ضریح حضرت زینب(س) گرفته... تیر ماه شصت و یک 🌷 کانال شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷کانال شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed