فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰روز جمعه روز زیارتی
🌸 حضرت ولیعصر(عج)
🎤استاد_فرهمند
🌹🌴🥀🍀🥀🌴🌹
#خاطرات_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#محسن_حججی
زغال ها گل انداخته بود، جوجه ها توی آبلیمو ،پیاز و زعفران حسابی قوام گرفته بود ، تا آمدم سیخ ها را بگذارم روی منقل، سروکله اش پیدا شد، من زودتر نماز خوانده بودم که نهار رو روبه راه کنم، پرسید : داری چیکار می کنی ، می بینی که می خواهم برای نهار جوجه بزنیم !
با این دود و دمی ڪه راه می اندازی اگه یه بچه دلش خواست چی ، اگه یه زن حامله هوس کرد چی ؟
مجبورمان کرد با دل گرسنه بند و بساط را جمع کنیم و برویم جای خلوط تر یک پارک جنگلی پیدا کردیم ، تک و توک گوشه کنار فرش انداخته بودند برای استراحت ، کسب تڪلیف ڪردیم که (آقا محسن اینجا مورد تأییده ؟) با اجازه اش همان جا اتراق کردیم دور از چشم بقیه.
📚برشی از کتاب سربلند
راوی :
#دوست_شهید
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 🕊🌹
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊
#خاطرات_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#حسن_قاسمی_دانا
#هنوز_وقتش_نشده
تعریف می کرد تو حلب شبها با موتور حسن غذا و وسائل مورد نیاز به گروهش می رسوند .
ما هر وقت می خواستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش می رفتیم .
یک شب که با حسن می رفتیم غذا به بچه هاش برسونیم .
چراغ موتورش روشن می رفت .
چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناص ها بزنند .
خندید
من عصبانی شدم با مشت تو پشتش زدم و گفتم مارو می زنند .
دوباره خندید و گفت : مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندی که گفته شب روی خاکریز راه می رفت و تیر های رسام از بین پاهاش رد می شد ، نیروهاش می گفتن ، فرمانده بیا پایین ، تیر می خوری ، در جواب می گفت . اون تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده .
حسن می خندید و می گفت نگران نباش اون تیری که قسمت من باشه ، هنوز وقتش نشده و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاقهای براش افتاد و بعد چه خوب به شهادت رسید . .
راوی :
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عند ربهم یرزقون🌹
🥀دیگه راهی نمونده /هی خودمو میکشونم
🍃دستم رو بگیر که بتونم خودم رو برسونم...😔
فدای تو خادم
پیرغلام
که تو اون حال
هم چوب پر
از دستت نیافتاد😭
"دست نوشته شهید"
شهید در يادداشتى به دوستان بسیجی خود مىنويسد:
چه مىشود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد ...
فکرش را بکن!
راه مىروى و راوی مىگويد:
اینجا قتلگاه شهید رسول خليلى است،
یا اینجا را که مىبينى همان جایی است که مهدی عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد.
یا مثلاً اینجا همان جایی است که،شهید حيدرى نماز جماعت مىخواند.
شهیدمحمودرضا بيضایى بالای همین صخره نیروها را رصد مىكرد و کمین خورد.
شهید شهریاری را که مىشناسيد؟همین جا با لهجه آذری برای بچهها مداحی مىكرد.
یا شهید مرادى ؛ آخرین لحظات زندگىاش را اینجا در خون خودش غلتیده بود.
یا شهیدحامدجوانى ؛ اینجا عباسوار پر کشید.
خدا بیامرزد شهيد اسكندرى،همین جا سرش بالای نیزه رفت.
شهید جهادمغنيه،در این دشت با یارانش پر کشید....
عجب حال و هوایی مىشود کاروان مدافعین حرم ...
شهید والا مقام مصطفی صدرزاده
جهت شادی روح مطهرشهدای دفاع مقدس، شهدای گمنام،شهدای مدافع حرم،شهدای امنیت،شهدای سلامت و شهدای امربه معروف و نهی از منکربه نیابت ازامام زمان (عج) 14صلوات قرائت فرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم و اهلک اعدائم اجمعین