هدایت شده از بسمت خدا | سیروسلوک
12.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_ویژه 🎥
#نمازشب
🔰 ماجرای جالب نگاه غضبناک آیت الله بهجت ره به طلبه جوانی که گفت: چرا ما در #نمازشب تنبلی می کنیم؟
🌙کانال معرفتی #نمازشب 👇
https://eitaa.com/joinchat/3463250005Ca6b1a984ed
هدایت شده از بسمت خدا | سیروسلوک
هدایت شده از بسمت خدا | سیروسلوک
هدایت شده از بسمت خدا | سیروسلوک
🌸 رسول خدا ص می فرمایند:
کسی که سختی را بر خود تحمیل می کند و برای وضو و نماز از خواب برمی خیزد، خداوند مانع هایی که میان او و بنده اش قرار دارد یکی پس از دیگری برمی دارد تا جایی که مانعی بر سر راه او نباشد، آنگاه خداوند [به فرشتگان] خطاب می کند: این بنده مرا ببینید که چگونه خود را به سختی انداخته و از من می خواهد؛ هرچه که از من بخواهد به او می دهم.
📚کنزالعمال
🍃 کانال معرفتی #نمازشب
🆔️ @nafeleshab
هدایت شده از خلیل قایدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴انتقاد تند رئیسی از عملکردهای وزارت صمت در موضوع گرانی های اخیر و دستور ضرورت توضیح به مردم بابت این موضوع...
✅ به رادار انقلاب بپیوندید:
@Radar_enghelab
خیلےزیباسٺ حتماً بخونید👌🏻
#برگه_امتحان📑
+سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:🤔
+این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران...😐
+به نظرنتون کارخوبیه⁉️🤔
+کیا موافقن؟؟؟ ✅
+کیامخالف؟؟؟؟ ❌
_اکثر دانشجویان مخالف بودن❕❌😡
_بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن...😏
_بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن❕"😤
_بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته❕😰
+تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...📄
_همه ی سراغ برگه ها رو می گرفتند.🤔
+ولی استاد جواب نمیداد...😐
_یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکار کردی❓
_ شما مسئول برگه های ما بودی❓😡😤
+استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم...🤔📝
+استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟🤔⁉️
_همه ی دانشجویان شاکی شدن.
استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین⁉️⁉️
_گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم😓
_درس خوندیم📚📖🖊
_هزینه دادیم💵💶💷
_زمان صرف کردیم...🕒
+هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت...📝
+استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه❓
_یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت ...📄📄📄
+استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد.
_صدای دانشجویان بلند شد.😱😱😱
+استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!😌
_دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم.
+برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید،پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه⁉️🤔
+بچه اش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه.😔
_+چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد!
و همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!!😔😔😔
💔تنها کسی که موافق بود ....
💔فرزند شهیدی بود که سالها منتظر باباش بود... 😔😔