eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
24.1هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
18هزار ویدیو
36 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سابقه گسترده تاج👑
ماکارونی رو آبکش نکنید❌❌❌ که نصف عمر‌تون به فناست😱 منم قبلا نمیدونستم😏 تا دوست 😍 انقدر خوشمزه میشه،شیش لیگ و چلوگوشت جلوش کم میاره😉 ، عاشقشن کی فکر میکرد ماکارونی ازبرنج جلو بزنه😁 تا حالا هر چی ماکـــارونی خــــــوردی سوتفاهم بوده😂 از این به بعد با این روش بپز😍👇 https://eitaa.com/joinchat/1721303211C75802e24e3
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
وااایی بلد نبودم 😢 چون نداشتم علاقه ای نداشتم یاد بگیرم 😞 ولی دوستم منو عضو این کانال کرد 😍 از موقعی که عضوش شدم چاق شدم 😳اونقد درست میکنم 😋و 🤩 که کلی هم و بهم میدن😅 https://eitaa.com/joinchat/1721303211C75802e24e3 تازشم اونقد درست کردم که خونمون کم پیدا میشن 🤣‌
🌸🌸🌸💕💕💕🌸🌸🌸 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk پروانه به خرس گفت: دوستت دارم... خرس گفت: الان ميخوام بخوابم،باشه بيدار شم حرف ميزنيم... خرس به خواب زمستاني رفت و هيچوقت نفهميد که عمر پروانه فقط 3 روز است... "همديگر را دوست داشته باشيم؛ شايد فردايي نباشد".. آدماي زنده به گل و محبت نياز دارن ومرده ها به فاتحه! ولي ما گاهي برعکس عمل ميکنيم! به مرده ها سر ميزنيم و گل ميبريم براشون, ولي راحت فاتحه زندگي بعضيارو ميخونيم ! گاهي فرصت باهم بودن کمتر از عمر شکوفه هاست!😔 بيائيم ساده ترين چيز رو ازهم دريغ نکنيم: 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk 💕💕💕💕💕💕
⭕️❌خانوما بعلت مشکلات مالی و جمع کردن مغازه کانال و حراج زدیم زیرقیمت فاکتور😢😢 کارای 300 تومانی بازارو اینجا زیر 100 تومان بخر ✅ تخفیف عالی ✅ کیفیت تضمینی ✅ 4سال سابقه https://eitaa.com/joinchat/3122266170C618cc6e8a8 عجله کن❌🏃‍♀
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
**فروش فوری ۴۹هزار😳😱😳 ❌📢❌بمدت 3 روز❌📢❌ تمامی لباسای این کانال 👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3122266170C618cc6e8a8 **
.داستانی بسیار زیبا از پاکدامنی یک زن ❤️ قسمت اول عفت و پاکدامنی (داستانی بسیار زیبا و عبرت انگیز)زنی که از خدا ترسید وخداوند او را پادشاه گردانیدحکایت شده است که مردی با زنی که در نهایت جمال و زیبایی بود، ازدواج کرد، هر دو همدیگر را بسیار دوست می داشتند، آن دو ازدواج بسیار موفقی داشتند،، پس از مدت زمانی شوهر برای مسائل مادی قصد سفر می کند، ولی قبل از مسافرت می بایست همسرش را به شخص امینی بسپارد، چون ماندن زن به تنهایی در خانه صلاح نیست، و این زن نیز در آنجا بیگانه و غریب بود، و هیچ کس از بستگانش در آنجا نبودند،،، ناچارا شوهر کسی بهتر از برادرش را پیدا نمی کند، و نزد برادرش رفته و در مورد همسرش به او توصیه می کند،،، ولی مسکین نمی دانست که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده: الحمو الموت، یعنی برادر شوهر مرگ است.چند روزی گذشت که آن برادر در طمع همسر برادرش افتاد و قصد مراوده با او نمود ولی آن زن از خدا ترسید، و تسلیم هوای برادر شوهرش نشد، برادر شوهرش نیز تهدید کرد اگر تسلیم او نشود أبرویش را خواهد ریخت، زن نیز با ایمان کامل رو به او کرد، و گفت: هر کاری می خواهی انجام بده، پروردگارم با من است.هنگامی که مرد از سفر باز گشت، برادرش به او گفت: همسرت قصد خیانت به تو را داشته، ولی من به او اجابت نکردم.آن مرد بدون سوال و پرس همسرش را طلاق داد، و او از خانه بیرون کرد. بدون اینکه سخن او را بشنود.بالاخره آن زن بی گناه، بدون هیچ پناهگاهی از خانه خارج شد، و در مسیر راه از خانۀ عابدی گذشت، به آنجا رفت و داستان را برای او تعریف کرد، آن عابد سخنان زن را تصدیق کرد، و به او پیشنهاد داد تا در خانۀ وی برای مراقبت از فرزند کوچکش، در مقابل حقوقی مشخص کار کند، آن زن نیز موافقت نمود.در روزی از روزها آن عابد از خانه خارج شد، و زن در خانه تنها ماند، در آن هنگام غلام عابد قصد سوء با آن زن نمود، ولی آن زن تسلیم او نشد و از پروردگارش ترسید، غلام تهدید کرد اگر او را اجابت نکند، کاری خواهد کرد که از این خانه رانده شود، ولی باز هم تسلیم وی نشد، آن غلام خبیث طفل عابد را کشت،.... ادامه دارد.... 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
⚫⚫خَِبَِرَِ فَِوَِرَِیَِ⚫⚫ 🖤🖤اَِنَِاَِلَِلَِهَِ وَِ اَِنَِاَِ اَِلَِیَِهَِ رَِاَِجَِعَِوَِنَِ🖤🖤 😔بازیگر سینما و تلویزیون درگذشت😔 🔴جامعه هنری بار دیگر عزادار شد 🔴 🔴قوه قضائیه علت فوت رو اعلام کرد🔴 جزئیات خبر در کانال زیر👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/847183978C6a7fe6f0ab https://eitaa.com/joinchat/847183978C6a7fe6f0ab 🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
😔😔😔عکسهای دردناک نسرین مقانلو بعد فوت پسرش😔😔 داغ فرزند از پا درآوردش🤦‍♀️🤦‍♀️ این همه تغییر واقعا دردناکه 😔😔😔🖤🖤🖤 https://eitaa.com/joinchat/847183978C6a7fe6f0ab https://eitaa.com/joinchat/847183978C6a7fe6f0ab ورود بیماران قلبی ممنوع⛔⛔
عجیب و پر ابهام🥶
.داستانی بسیار زیبا از پاکدامنی یک زن ❤️ قسمت اول عفت و پاکدامنی (داستانی بسیار زیبا و عبرت انگیز)
پاکدامنی یک زن ❤️قسمت اخر آن غلام خبیث طفل عابد را کشت، و به عابد گفت: این زن بچه ی تو را کشته است، عابد نیز بسیار خشمگین شد، ولی خشم خود را کنترل کرد و از وی در گذشت،،، حقوقش که دو دینار بود به او داد، و او را از خانه بیرون کرد.زن پاکدامن از خانه عابد خارج شد و راهی شهر شد، در مسیر راه مشاهده نمود که چند مرد یک مرد دیگر را ضرب و شتم می کنند، سوال گرفت که چرا چنین می کنند؟ گفتند: این مرد بدهکار ماست یا باید قرضش را ادا کند یا باید بردۀ ما باشد، گفت: چقدر بدهکاری دارد؟ گفتند: دو دینار.دو دینار خود را به آنها داد و آن مرد را أزاد نمود، آن مرد نیز تعجب کرد و از او پرسید، تو کیستی و چرا این کار را انجام دادی؟ زن نیز داستان روزگارش را برای او تعریف کرد.آن مرد از زن در خواست کرد تا همراه او کار کند، و سود را بین خودشان مساوی تقسیم کنند، زن نیز پذیرفت، پس به او گفت: بهتره سوار کشتی شویم و این شهر بد را ترک کنیم.وقتی به کشتی رسیدند به زن گفت: تا سوار کشتی شود، و خودش نزد ملوان کشتی رفت، و گفت: کنیزکی زیبا برای فروش آوردم، ملوان نیز او را خرید، و پول را به مرد داد.کشتی حرکت نمود، و زن مسکین دنبال آن مرد می گشت، ولی متوجه شد ملوانان قصد معاشقه با او را دارند، و گفتند تو کنیز ما هستی و باید اجابت کنی، اربابت تو را به ما فروخته است، در این هنگام بود که خداوند طوفانی را فرستاد و آن کشتی با همه کارکنانش غرق شدند مگر آن زن پرهیزگار که بروی تخته چوبی به ساحل رسید.در آن هنگام پادشاه بر ساحل نشسته بود و ناگهان متوجه شد که طوفان شدیدی شروع به وزیدن می کند با وجودی که الان فصل وزش باد نبود، سپس بعد از دقایقی دید که زنی بر روی تخته چوبی که از بقایای یک کشتی است شناورکنان به ساحل رسید.به نگهبانش دستور داد تا آن زن را به قصر ببرند، طبیب را برای معالجه اش احضار کردند، و از او مراقبت شد تا اینکه به هوش آمد،،، پادشاه از وی در مورد حادثۀ رخ داده سوال نمود،،، و آن زن همۀ حکایت زندگی اش را برای او تعریف کرد، از خیانت برادر شوهرش، تا داستان عابد، و فروخته شدنش توسط مردی که به او احسان کرد،،، ولی در همه این موارد، او فقط صبر پیشه کرده است.پادشاه از داستان زندگی او بسیار شگفت زده شد، و با او ازدواج نمود، و در همه امورات حکومتی با وی مشورت می نمود، آن زن نزد پادشاه دارای مکانت و منزلت خاصی بود.روزگار سپری شد تا اینکه پادشاه مریض شد، و وفات نمود، بزرگان شهر دور هم جمع شدند، تا کسی را جایگزین او نمایند، همه به اتفاق رسیدند که کسی بهتر از زن پادشاه لایق پادشاهی نیست.بدینوسیله این زن پرهیزگار پادشاه آن شهر شد.آن زن دستور داد تا تخت پادشاهی را در مکان عمومی شهر برده، و دستور دهند همه مردان آن شهر یک به یک از جلوی او بگذرند.مراسم شروع شد در حالی که او بر تخت نشسته بود مردان یکی یکی از جلوی وی می گذشتند، شوهرش را دید که از جلویش گذشت، دستور داد تا او را از صف بیرون آورند،،، سپس برادر شوهرش رسید، دستور تا او را نیز بیرون آورند،،، سپس عابد را دید، او را نیز از صف بیرون کشاندند،، سپس غلام عابد را دید، او را نیز بیرون کشاند، سپس آن مرد خبیث که او را آزاد نموده بود را دید، او را نیز از صف بیرون کشاندند.دستور داد تا همه این افراد در روبروی او قرار دهند، آنگاه به طرف شوهرش رو کرد، وگفت: برادرت تو را فریب داد، و من خیانت نکردم، تو ازادی، ولی برادرت، پس او را شلاق میزنیم، چون به من تهمت دروغ بسته است.سپس به عابد گفت: غلامت تو را فریب داده، تو آزادی، ولی غلامت کشته خواهد شد، چون فرزندت را کشته است.سپس به آن مرد خبیث گفت: .. اما تو .. به زندان خواهی رفت تا نتیجۀ خیانت ، و فروختن زنی که تو را نجات داد، ببینی.و این نهایت داستان این زن با عفت بود، به راستی که خداوند هیچ وقت عمل بنده اش را ضایع نخواهد کرد، و خداوند می فرماید: (وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ) هر كس هم از خدا بترسد و پرهیزگاری كند ، خدا راه نجات از هر تنگنائی را برای او فراهم می‌سازد . و به او از جائی كه تصوّرش نمی‌كند روزی می‌رساند . هر كس بر خداوند توكّل كند و كار و بار خود را بدو واگذارد، خدا او را بسنده است پایان 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
ست سوپ خوری بالا فقط 🛑 ۳۹تومن ❌❌ یکی بخری یکی هم هدیه میگیری 😱😱 برای دیدن مابقی طرح ها کلیک کنید 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2512191488C6c83688c08 ارسال رایگان و پرداخت درب منزل
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
نصف از این کانال خریدم😊👇 عالییییی😄👌 دو روزه در منزل تحویل گرفتم🤗👇 http://eitaa.com/joinchat/2512191488C6c83688c08 http://eitaa.com/joinchat/2512191488C6c83688c08
┄┅┅✿🍃❀💜❀🍃✿┅┅┄ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk ┄┅┅✿🍃❀💜❀🍃✿┅┅┄ این داستان فوق العاده زیباست و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی شما داشته باشه ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند. پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم. بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه. من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم می گیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود. صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا. برای یک لحظه خشکم زد. ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند و میامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند. قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید. شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت: خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم. ┄┅┅✿🍃❀💜❀🍃✿┅┅┄ گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم. گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نیست؟ در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند. وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت. پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند. ┄┅┅✿🍃❀💜❀🍃✿┅┅┄ راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟ آخرین کتلت رو از روی ماهی تابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند. واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟ حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهی تابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟ چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه.چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست می گفت که: نون خوب خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد. اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی. «زمخت نباشیم». زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها ┄┅┅✿🍃❀💜❀🍃✿┅┅┄ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk ┄┅┅✿🍃❀💜❀🍃✿┅┅┄
هدایت شده از سابقه گسترده موج 🌊
انقده پی ویمو سوراخ کردید که آموزش بزار که گذاشتم همشو🍉🍉 تشریف بیارید تو کانال و با چهار قلم مواد ارزون کلی تزئینات یلدایی کنید😍💃 🍉 ژله و باسلوق 🍇 ترفند گل کردن انار 🍉 حکاکی روی هندوانه 🍇 دیزاین لبو و انواع میوه 🍉 تنقلات فوری و دهن پُرکُن 🍇 تزئین آجیل و پشمک و سفره 🍉 خنچه عروس و شب چله ای برون https://eitaa.com/joinchat/3184066759Cf4250cc207 هیچ کدبانویی اینجا رو ندیده ، رَد نشه🤞
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
مامانایی که بچه ای  هله هوله خور دارن ، سریع بیان که همه چی اینجا گذاشتم👇😋 آموزش های مقوی ، بازاری ، نوستالژی ،ساندویچ های 👇🏼😍 پخت انواع و دسر و ،  ویژه 😍👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/3184066759Cf4250cc207
حکایت... 🍁مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد. 🍁یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت: 🍁میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم. 🍁و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم. پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد. 🍁چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت. 🍁چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید. 🍁در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند. 🍁هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد. 🍁چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند. 🍁لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد. 🍁تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟ چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن. 🍁تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند. 🍁اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت. تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد . 🍁هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند. 🍁صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت. 🍁در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد . 🍁تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟ 🍁مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند. 🍁و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند. آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند . هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد. 🍁چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟ چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود. تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی. 🍁در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد. این معنی روزی حلال است الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده دوستان این قصه ها برای آموختن ودرس گرفتن است ساده از کنار آن. عبور نکنیم🌸🍏🌸 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
✅🔥این کانال تو ایتا کلی معروف شده😍 🌹به شدت توصیه میکنم،،وارد این کانال بشین ✅👇 ✅ میزنه نصف قیمت بازار😳😳 بی نظیر ترین ، ، ، ، ، ، ، و........😍😍😍 برای شما عزیزان☺️❤️ هم رایگانه😳😍 🔥 تو کانال زود پاک میشه👇 کانال کاور مبل و روتختی👇✅ http://eitaa.com/joinchat/2094202885Cf9791fff2b کانال پرده✅👇 https://eitaa.com/joinchat/1929969692Cbdc94e7124 09182110216
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
کانال ارزونی مانتو ،پالتو ؛ تونیک وشلوار 😍😍👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3812163655Cd3729a47f1 تمامی مانتوها فقط.... 🤯🤯🤯 😍
📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk یک غذا خوری بین راهی بر سردر ورودی اش با خط درشت نوشته بود: «شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آنرا از نوه ی شما دریافت ‌خواهیم کرد» راننده ای با خواندن این تابلو، اتومبیلش را فورا " پارک کرد و وارد رستوران شد و ناهار مفصلی را سفارش داد و نوش جان کرد. بعد از خوردن غذا، سرش را پایین انداخت که بیرون برود. ولی دید پیش خدمت با صورت حسابی بلند و بالا جلویش سبز شده است ... با تعجب پرسید: «مگر شما ننوشته اید پو ل غذا را از نوه ی من خواهید گرفت؟» پیش خدمت با خنده جواب داد:«چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوه تان خواهیم گرفت ولی این صورت حساب مربوط به پدر بزرگ مرحوم شماست.» نتيجه اخلاقی : ممکن است ما کارهایی را انجام دهيم که آيندگان مجبور به پرداخت بهای آن باشند ... انتخاب ها را جدی بگیریم در قبال آیندگان مسئولیم 🌷 🍃🌺 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk 🌸🍃🌷🍃🌸🌾🍃🌷🌾💞
هدایت شده از گسترده مارال
تا حد دل درد گرفتن🤣😂 https://eitaa.com/joinchat/325648407C056746817f وقتی میخوای جکای این کانالو بخونی باید قبلش بری دسشویی 😂😂💩 https://eitaa.com/joinchat/325648407C056746817f ⛔️ زدی رو لینک مسئولیت‌ قبول نمیکنیم👇🏾😂 https://eitaa.com/joinchat/325648407C056746817f با جنبه ها بیان🚫☝️
هدایت شده از تبلیغات ایده🔺
پر شده از جوک های بی ادبی 😰😨 💨 و بخنـــــــــــــــــــــد😝 https://eitaa.com/joinchat/325648407C056746817f https://eitaa.com/joinchat/325648407C056746817f دقیقه برو جوک هاشو بخون 😍😃بد بود لفت بده 😂👆🏻👆🏻
💥یک کوتاه👇 ▪️یک مرد انگلیسی از عالمی پرسید: چرا در اسلام دست دادن زن با مرد نامحرم حرام است؟ 🔹عالم گفت:آیا شما می توانید با ملکه الیزابت دست بدهی؟ 🔸مرد انگلیسی گفت : البته که نه فقط چند نفر محدواند که می توانند با ملکه دست بدهند 🔹عالم گفتند:زن های ما ملکه هستندو ملکه ها با مردان بیگانه دست نمی دهند 🔸مرد انگلیسی سوال کرد :چرا زن های شما موها و بدن خود را می پوشانند ، یا حجاب را رعایت میکنند؟ 🔹عالم تبسمی کرد و دوعدد شکلات را گرفت ،یکی را باز کرد و دومی را همان طور بسته باقی گذاشت! 🔻بعد هر دوی آنها رابه زمین خاک آلود انداخت و به مرد انگلیسی گفت اگر من بگویم یکی از آنها را بردار کدام یک را انتخاب میکنی؟ 🔺مرد انگلیسی پاسخ داد همان شکلات را که پوشش دارد، 🔸عالم گفت:به این دلیل است که زن های ما حجاب را رعایت می کنند. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
شیک حجاب کن😍👌 متفاوت ترین کانال ملزومات حجاب💞💞 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🎁رنگارنگترین پرنسسی ❤️ خوشگلیجات یلدایی 😍😍 همین حالا بگیر 🎁🎁😍👇 https://eitaa.com/joinchat/99876884Cc79c8a3db2 🎁 پَک های عُمده🎁 🚨 تعداد محدود🚨
🔴تلنگری به خودمون... (واقعا عااالی بود عااالی بود) 🔻لیلا تا به حال ازدواج نکرده! تنهاست و دلش میخواد با یه مرد باشه. برای فرار از تنهاییش به تقاضای اون مرد زن دار که یه بچه هم داره پاسخ مثبت داده... نمیخواد تا آخر عمر با اون مرد باشه ولی حالا یه مدت که ایرادی نداره 🔻سحر میگه آخه زنش با بچه هاش خارج زندگی می کنن و خودش اینجا تنهاست. من که آسیبی به زندگی اون زن نمی زنم! تازه اینقدر پولداره که خانواده ش هیچی کم ندارن! منم که ازش پول نمیخوام. 🔻سودابه از شوهر معتادش طلاق گرفته! باباش هم آدم حسابی نیست. دو تا پسر نوجوان داره و درآمدش به مخارج زندگی خودش و بچه هاش نمی رسه. برای همین به تقاضای اون مرد زن دار پاسخ مثبت داده... نمیخواد آسیبی به زندگی اون زن بزنه ولی خوب خودش لیاقت یه مسافرت و یه زندگی خوب را نداره؟؟؟؟ 🔻مدیر شرکت به منشیش میگه زنم مشکل روحی داره. افسرده اس. سال هاست با هم رابطه ندارن. منشی میگه منم که کاری به زنش ندارم. کمک خرج زندگی من شده. مگه من باعث شدم زنش افسردگی بگیره؟ من به کمک مالیش نیاز دارم. منو سفر میبره. میگه تو شاد هستی و به من انرژی میدی. ترجیح میدم همش با تو باشم. تازه برای خانمم که کم نمیذارم. همه چی براش فراهم می کنم! 🔻بنفشه 27 سالشه و دانشجوئه. برای شهریه اش به پول نیاز داره... عادت داره که با مردهای متاهل سن بالا و پول دار دوست بشه. بنفشه حتی خیلی وقت ها به عمد لباسش را خونه ی معشوقش جا می گذاره تا یه جوری به زنش بفهمونه که شوهرش خیانتکار است! مواقعی که مرد تو خونه اس، روزای تعطیل، اس ام اس میده. که به همسر اون مرد بفهمونه.... ولی زنش عکس العمل نشون نمیده!!!! 🔻خوب چیکار کنم؟ درآمدم کمه! من جوانم و دلم میخواد خوب بپوشم و خوب بگردم! منم دلم دبی میخواد.... 🔻معصومه چند ساله که از شوهرش جدا شده. درآمدش خوبه ولی خوب نیاز به یک مرد داره. 🔻 میگه زنش بد اخلاقه! همش با هم دعوا دارن. میگه به یه هم صحبت نیاز داره. خیلی هم خوب برام خرج میکنه. منو به رستوران های گرون قیمت میبره. کنسرت میبره. ماشینش بنزه. برام عطرای گرون میخره! من که نمیخوام زندگیش رو خراب کنم! 🔻عاطفه دو ساله که از همسرش جدا شده. از نظر مالی استقلال داره... لیسانس هم داره. با اون مرد فقط به خاطر رابطه داشتن دوست شده، وگرنه نه نیاز مالی داره نه نیاز عاطفی! 🔻 میگه هیکل تو حرف نداره. با این سن چه اندام خوبی داری. تو برام رویا بودی. بیچاره زنش رفته چربی شکمش رو ساکشن کرده! من که به زندگیش آسیبی نمی زنم! 👈این ها داستان های غریب اما واقعی زنانی هست که متاسفانه شاید در اطراف ما کم نباشن.... همه ی این زن ها خودشون را کاملا محق میدونن. شاید باور نکنید اما این نمونه ها اطراف ما زیادن. اونها برای رابطه جنسی یا حمایت مالی یا حمایت عاطفی و یا پر کردن تنهایی، به مرد نیاز دارند. همه اطمینان دارند که به همسر آن مردان آسیبی وارد نمیکنند! در حال حاضر به درستی یا نادرستی رفتار این گونه مردها کاری نداریم. اما پرسش اینه که آیا ما زنان با این نوع رابطه ها در اصل به هم جنس خود خیانت نمیکنیم؟ آیا ما حاضریم که خود را جای همسران این مردها بگذاریم؟ آیا راه چاره ی ما برای پر کردن تنهایی، برطرف کردن نیاز عاطفی، داشتن رابطه جنسی و تامین مالی، آوار شدن بر زندگی یک زن دیگرانه؟ 🔴این مطلب را خواهشا برای دیگران ارسال کنید شاید تلنگری باشه برای همه. شاید یک زندگی فقط یک زندگی با این تلنگر خراب نشه👌 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
هدایت شده از گسترده چمران
میخای با کلی ویتامین از مهمونات یه پذیرایی ویژه کرده باشی👌 میخای ظرفای زیادی استفاده نشه تو مهمونی هات💯 https://eitaa.com/joinchat/968687751C775a2b05ae میخای تنوع میوه ای تو ظرف پذیراییت باشه😎 🍓میوه خشک های خوشمزه و خوشرنگ و پرخاصیت محیا این راحتی و سلامتی و خاص بودن رو بهت میده🍎 https://eitaa.com/joinchat/968687751C775a2b05ae