هدایت شده از تبلیغات گسترده ماهان
#کیف100تومان♨️
#کفش160تومان♨️
#ست_کیف_روسری225تومان😳
#متنوع_ترین کانال
کیف👛 کفش👠ست کیف روسری
🔴کوله های شیک و زیبا رسید😍
#زیر_قیمت_بازار😱
✅ کیفیت عالی همراه با
#ارسال_رایگان به تمام نقاط کشور
✅دارای #رضایت_مشتری و معتبر
❌خانم های خاص پسند این کانال
رو از دست ندید #حراج دارند😳
https://eitaa.com/joinchat/3084976291C0fa405abb5
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
📣لوکس ترین فروشگاه برای هرسلیقه ای
🔴انواع کیف های اداری، پاسپورتی، کوله
کفش های مجلسی، اسپرت،کارمندی
🔴بوت های زمستانه رسید😍
شیک ترین کیف و کفش ها اینجاست🤩 زود بروتاپاک نکردم👇👇🏃♀🏃♀🏃♀
https://eitaa.com/joinchat/3084976291C0fa405abb5
📚 حکایت جوان باتقوا
حضرت عبدالله ابن مبارک رحمه الله
♥مردی بود در «مرو» که او را نوح بن مریم می گفتند و قاضی و رئیس مرو بود و ثروتی بسیار داشت. او را دختری بود با کمال و جمال، که بسیاری از بزرگان وی را خواستگاری کردند و پدر در کار دختر سخت متحیر بود و نمی دانست او را به که دهد.
می گفت اگر دختر را به یکی دهم، دیگران آزرده می شوند و فرمانده بود.
♥✨قاضی، خدمتکاری جوان داشت، بسیار پارسا و دیندار، نامش «مبارک» بود و قاضی باغی داشت بسیار آباد و پرمیوه.
روزی به او گفت: امسال به باغ انگور برو و از آنها نگهداری کن. خدمتکار برفت و دو ماه در آن باغ در کار پرداخت.
♥✨روزی قاضی به باغ آمد و گفت: ای مبارک! خوشه ای انگور بیاور. جوان انگوری آورد که ترش بود.
قاضی گفت: برو خوشه ای دیگر بیاور. آورد، باز هم ترش بود.
قاضی گفت: نمی دانم باغ به این بزرگی، چرا انگور ترش پیش من می آوری و انگور شیرین نمی آوری؟
مبارک گفت: من نمی دانم کدام انگور شیرین است و کدام ترش؟
قاضی گفت: سبحان الله، تو دو ماه است که انگور می خوری و هنوز نمی دانی کدام شیرین است؟
♥✨مبارک گفت: ای قاضی! به نعمت تو سوگند که من هنوز از این انگور نخورده ام و مزه اش را ندانم که ترش است یا شیرین.
قاضی پرسید: چرا نخوردی؟
مبارک گفت: تو به من گفتی که انگور نگاه دار، نگفتی که انگور بخور و من چگونه نمی توانستم خیانت کنم.
♥✨قاضی بسیار شگفت زده شد و گفت: خدا تو را بدین امانت نگه دارد. قاضی چون دانست که این جوان بسیار عاقل و دیندار است، گفت: ای مبارک! مرا در تو رغبت افتاد، آنچه می گویم باید انجام دهی.
♥✨مبارک گفت: اطاعت می کنم.
قاضی گفت: ای جوان! مرا دختری است زیبا، که بسیاری از بزرگان او را خواستگاری کرده اند، نمی دانم به که دهم، تو چه صلاح می دانی؟
مبارک گفت: کافران در جاهلیت، در پی نسبت بودند و یهودیان و مسیحیان روی زیبا و در زمان پیامبر ما، دین می جستند و امروز، مردم ثروت طلب می کنند. تو هر کدام را خواهی، اختیار کن.
قاضی گفت: من دین را انتخاب می کنم و دخترم را به تو خواهم داد که دیندار و با امانتی.
♥✨مبارک گفت: ای قاضی، آخر من یک خدمتکارم، دخترت را چگونه به من می دهی آیا او مرا می خواهد؟
قاضی گفت: برخیز با من به منزل بیا، تا چاره کنم. چون به خانه آمدند، قاضی به مادر دختر گفت: ای زن! این خدمتکار، جوانی بسیار پارسا و شایسته و باتقواست، مرا رغبت افتاده که دخترم را به او بدهم، تو چه می گویی؟
♥✨زن گفت: هر چه تو بگویی، اما بگذار بروم و داستان را برای دخترم بگویم، ببینم نظر او چیست. مادر آمد و پیغام پدر را به او رسانید.
دختر گفت: چون این جوان باتقوا و دیندار و امین است. می پذیرم و آنچه شما می فرمایید، من همان کنم و از حکم خدا و شما بیرون نیایم و نافرمانی نکنم.
♥✨قاضی دخترش را به «مبارک» داد با ثروتی بسیار. پس از چندی خداوند به آنان پسری داد که نامش را عبدالله بن مبارک گذاشتند و تا جهان هست، حدیث او کنند به زهد و علم و پارسایی.
تقوا محبت خداوند را نسبت به انسان بر می انگیزد.
♥✨(انّ الله یحبّ المتّقین)
«همانا خداوند باتقوایان را دوست می دارد.»
تقوا باعث پذیرش اعمال انسان می شود.
(انّما یتقبّل الله من المتّقین)
«همانا خداوند فقط اعمال باتقوایان را می پذیرد.
📚داستان های جالب وجذاب📚
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از سابقه گسترده سکه
سلام نیوشاصیغمی هستم بازیگر معروف
به همراه دختر عروسکم لنا وجمعی از دوستانم تصمیم گرفتیم عکسای شخصی خودمون و خونوادمون رو براتون بذاریم😍👇
ممنون میشم به کانالمون یه سر بزنید و ماروهمراهی کنید😍👇
https://eitaa.com/joinchat/796721329C9cb21cd685
https://eitaa.com/joinchat/796721329C9cb21cd685
❌❌لینک موقته سریع جوین بشین تاحذف نشده🙈❌❌
📚 #داستان_زیبا
عشق...
♥️
زوجی تنها دو سال از زندگیشان گذشته بود به تدریج با مشکلاتی در جریان مراودات خود مواجه شدند به گونهای که زن معتقد بود
از این زندگی بی معنا بیزار است
زیرا همسرش رمانتیک نبود، بدین سبب روزی از روزها به شوهرش گفت که باید ازهم جدا شویم.
اما شوهر پرسید چرا؟
زن جواب داد من از این زندگی سیر شدهام دلیل دیگری وجود ندارد.
تمام عصر آنروز شوهر به آرامی روی مبل نشسته بود و حرفی نمیزد.
زن بسیار غمگین شده در این اندیشه بود که شوهرش حتی برای ماندنش، او را متقاعد نمیسازد.
تا اینکه شوهر از او پرسید:
چطور میتوانم تو را از تصمیم منصرف کنم؟
زن در جواب گفت تو باید به یک سوال من پاسخ دهی اگر پاسخ تو مرا راضی کند من از تصمیم خود منصرف خواهم شد
سپس ادامه داد من گلی در کنار پرتگاه را بسیار دوست دارم اما نتیجهی چیدن آن گل ، "مرگ "خواهد بود
آیا تو آنرا برای من خواهی چید؟
شوهر کمی فکر کرد و گفت فردا صبح پاسخ این سوال تورا میدهم.
صبح روز بعد زن بیدار شد و متوجه شد که شوهرش در خانه نیست و روی میز نوشتهایی زیر فنجان شیر گرم دیده میشود.
زن شروع به خواندن نوشتهی شوهرش کرد که میگفت:
عزیزم، من آن گل را نخواهم چید اما بگذار علت آنرا برایت توضیح دهم.
اول اینکه تو هنگامی که با کامپیوتر تایپ میکنی مرتکب اشتباهات مکرر میشوی
و بجز گریه چارهی دیگری نداری
به همین دلیل من باید باشم تا بتوانم اشتباه تو را تصحیح کنم.
دوم اینکه تو همیشه کلید را فراموش میکنی من باید باشم تا در را برای تو باز کنم.
سوم اینکه تو همیشه به کامپیوتر خیره نگاه میکنی و این نشان میدهد تو نزدیک بین هستی
من باید باشم تا روزی که پیر میشوی ناخنهای تورا کوتاه کنم.
به همین دلیل مطمئنم کسی وجود ندارد که بیشتر از من عاشق تو باشد و من هرگز آن گل را نخواهم چید.
اشکهای زن جاری شد وی به خواندن نامه ادامه داد:
عزیزم اگر تو از پاسخ من خرسند شدی
لطفا در را باز کن زیرا من نانی که تو دوست داری را، در دست دارم.
زن در را باز کرد و دید شوهرش در انتظار ایستاده است.
زن اکنون میدانست که هیچ کس بیشتر از شوهرش او را دوست ندارد.
عشق همان جزییات ریز معمولی و عادی زندگی روزانه است که خیلی ساده و بی اهمیت از کنار آنها میگذریم.
📚داستان های جالب وجذاب📚
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از سابقه گسترده سکه
جووووون بابا😍😍
نایس ترین کانال موکبانگو نداری؟😱⛔️
از اسمرفوداش نگم برااات..🥞🍳🍕
با هنرمندی😁
خل و چلاااااا😍😍😂😂🤦♀🤦♀
خانم خنده😂😂🤩🤩💃💃
اینستا رو آوردیم ایتا رایگان دانلود کن👇
https://eitaa.com/joinchat/567345243Cbb0fcc3cb5
https://eitaa.com/joinchat/567345243Cbb0fcc3cb5
بدو که عضویت محدوده🏃♀🏃♂🤪
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
هرکی وارد این خونه شده کل غمهاشو یادش رفته 😂 رو بارون بزن ببین چی میشه 🌧🌧🌧🌧 👇 اینجا کس、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、 ی افسرده نمیشه ❤️👇
ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、 ヽ 、ヽ`、ヽ ╱◥████◣ │田│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、``、ヽヽ`
انقد میخندی😍 تا به آرامش برسی 👆
آرامشبخش ترین کانال ایتا💚❤️👆🌟☄
📚داستان آرایشگر کاخ فرعون مصر ؛
زنی که بوی خوش آن در آسمانها به مشام می رسد!
آیا میدانی چرا تاریخ نام آرایشگر دختر فرعون را حفظ کرده و از آن یاد میکند؟ زیرا او کاری کرد که نامش جاویدان بماند …
او که دارای همسر و سه فرزند بود در کاخ فرعون زندگی میکرد و مخفیانه و بدون اطلاع اطرافیان ایمان آورده بود…
روزی از روزها در حالیکه موهای سر دختر فرعون را شانه میکرد و آرایش میکرد که ناگهان قیچی از دستش افتاد ، وقتیکه خواست آن را بردارد گفت : بسم الله
دختر فرعون گفت: منظورت از گفتن این کلمه پدرم بود ؟ زن آرایشگر گفت : نه بلکه خدای من و شما و پدرت منظورم بود ...
دختر فرعون با شنیدن بسم الله شتابان نزد پدرش رفت و او را از قضیه آگاه کرد، فرعون زن آرایشگر را صدا زد و خطاب به او گفت : خدای شما کیست ؟
زن آرایشگر گفت : پروردگار من و شما تنها الله است !
فرعون که خود را خدا و ارباب همه مردم میدانست از پاسخ آرایشگر دخترش بر آشفت و دستور داد تا دیک بزرگی را آماده و داخل آن را روغن مذاب بریزند!
دستور داد سه تا فرزند او که یکی از آنان شیر خوار بود را احضار کردند ؛ ابتدا یکی از آنان را داخل دیگ انداختند ؛ در این حال فرعون خطاب به زن آرایشگر گفت : الآن خدای شما کیست؟
زن آرایشگر پاسخ داد: خدای من و خدای شما تنها الله است …
فرزند دوم او را هم آوردند و داخل دیگ روغن جوشان انداختند!
دو باره فرعون که از این کار لذت می برد و امیدوار بود که دیگر آرایشگر دخترش از عملکردش پشیمان شده و او را خدای خود بداند از او پرسید: خدای شما کیست؟
زن آرایشگر بدون مکث و تردید گفت : خدای من و خدای شما تنها الله است…
فرعون که بابت ایمان آوردن یکی از کاخ نشینانش به موسی به شدت احساس شکست و سردرگمی میکرد و از طرفی هم نمی توانست این زن را از باورهای راسخش بازدارد دستور داد که فرزند شیرخوار آن زن را بیاورند ، هنگامیکه خواستند او را داخل دیگ روغن جوشان بیندازند از زن آرایشگر پرسید : خدای شما کیست ؟
زن آرایشگر مکثی کرد و اندکی ساکت ماند و قلب مهربانش برای فرزند شیر خوارش شروع به تپیدن کرد …
خداوند متعال به آن فرزند شیرخوار دستور داد که حرف بزند ، پس زبانش باز شد و شروع کرد به سخن گفتن ؛ البته طوری که تنها مادرش صدای او را می شنید ؛ فرزند شیر خوار خطاب به مادرش گفت: مادرم نترس و بگو خدای من و خدای تو تنها الله است و بدان که تو بر حق هستی …
پس از گوش دادن به سخنان دلگرم کننده فرزند شیر خوار زن آرایشگر در کمال صلابت در پاسخ فرعون گفت : خدای من و خدای شما تنها الله است و بس …
پس فرزند شیرخوار را داخل دیگ روغن جوشان انداختند و بعد نگهبانان زن آرایشگر را هم با خود آوردند و او را هم داخل دیگ روغن جوشان انداختند ...
او و سه فرزندش همگی درراه خداوند متعال جان دادند و شهید شدند …
فرعون ستمگر که تا حدودی احساس راحتی میکرد دستور داد استخوانهای آن سه فرزند و مادر را در گودالی از آب بیندازند .
پیامبر اکرم ـ صل الله علیه وسلم ـ میفرماید: «بینما أنا أعرج فی السماء شممت رائحه طیبه ما سمعت مثلها من قبل، فقلت: یا جبرئیل! ما هذه الرائحه؟ قال: هذه رائحه ماشطه بنت فرعون و أولادها الأربعه »
« وقتی به آسمان بالا می رفتنم بوی خوشی به مشامم رسید که تا به حال چنین بویی به مشامم نخورده بود.
گفتم: ای جبرئیل! این بو چیست؟
گفت: این بوی آرایشگر دختر فرعون و چهار فرزندش است »
درود بر روان پاک تمام شهیدان راه حقیقت و توحید
سعی کن خودت را جای آن زن آرایشگر قرار بدهی و همچنین تصور کنی که چه اتفاقی خواهد افتاد؟!
📚داستان های جالب وجذاب📚
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
هدایت شده از گسترده چمران
.
❤️این مدل امشب فقط ۱۲۵۰۰۰❤️☝️
تولیدی بزرگ پوشاک آلکاپیدا
پرداخت درب منزل شما سراسر ای ایران
تلفن دفتر بازار تهران
۰۲۱۶۶۷۵۱۰۵۳
تلفن مدیریت
۰۹۱۲۷۷۷۰۷۶۶
عضویت در کانال 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1180368950Cd0ba03b77a
امکان تعویض تا ۱۰ روز
برای دیدن مدلهای بیشتر وارد کانال ما شوید
https://eitaa.com/joinchat/1180368950Cd0ba03b77a
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
#سوتی_محدثه_از_کرج 😂
سوتی من برمیگرده به ماه اول نامزدیم🤪
نامزد من داداش دوقلو داره، یه شب که خونه مادرشوهرم دعوت بودم، شوهرم رفته بود خرید کنه☺️
یه ربع گذشت و من رفتم توی حیاط قدم بزنم که دیدم عه محسن(شوهرم) داره وضو میگیره کنار حوض
رفتم پیشش و یکی زدم پس کلش🙈😬 و گفتم کِی برگشتی عشقم😍
یهو روشو برگردوند، سرخ شده بود😓 گفت زن داداش من مجتبی ام🤭 محسن هنوز نیومده😩 چشمتون روز بد نبینه اون لحظه من.... ادامشو بیا اینجا🤣👇
https://eitaa.com/joinchat/2050621461C0da5acaf3a
داستان فوق العاده جالب و خواندنی💕✨
سلیمانبن داوود از نادر پیامبرانی است که سالها بر انسانها، چهارپایان، مرغان و درندگان غالب و حاکم بود و زبان همه موجودات را میدانست که زبان از توصیف قدرت عظیم او قاصر است.
درباره ثروت ایشان آوردهاند که: فرشی داشت که جنیان آن را از حریر و طلا بافته بودند و هر زمان که میخواست به جایی برود روی آن فرش مینشست و هر جا و با هر سرعتی که میخواست، آن فرش وی را به مقصد میرساند. آنقدر قدرت داشت که حتی باد نیز تحت اختیار او بود و با باد سخن میگفت. میزی داشت از طلا که با یاقوت و جواهرات آراسته شده بود و سه هزار میز دیگر در اطراف او بودند (مخصوص علما، وزرا و بزرگان بنی اسرائیل).
سلیمان (ع) صد فرسخ لشکر داشت، 25 فرسخ از جنیان، 25 فرسخ از پرندگان، 25 فرسخ از انسان و 25 فرسخ از حیوانات چهارپا. جنیان گوهرهای درخشان برایشان میآوردند.
در آشپزخانههای آن حضرت روزی 100 هزار گوسفند، 40 هزار گاو برای فقرا و مساکین و لشکریانش طبخ میشد ولی غذای خودش نان جو بود که آن را نیز با دست خود میپخت.
روزی دستور داد که کسی وارد قصر من نشود و خود عصایش را به دست گرفت و به بالاترین جای قصر رفت در حالی که به عصایش تکیه داده بود به مملکت خویش نگاه کرده و شکرگذار خداوند بود. ناگاه نظرش به جوانی خوش چهره و پاکیزه افتاد که از گوشه قصرش پیدا شد، فرمود: چه کسی به تو اجازه ورود به قصر را داده است، گفت: پروردگار تو، فرمود: تو کیستی، گفت: عزرائیل، فرمود: برای چه کاری آمدید، گفت: برای قبض روح تو.
سلیمان (ع) چون هیچ وابستگی به دنیا نداشت فرمود: به آنچه ماموری، انجام بده. عزرائیل جان ایشان را در همان حالت که به عصا تکیه داده بود قبض کرد، چند روزی گذشت مردم و اطرافیان او را میدیدند و گمان میکردند که زنده است. بعضی میگفتند چند روز غذا نخورده و نیاشامیده، پس او پروردگار ماست.
عدهای میگفتند او جادوگر است و در دید ما سحر کرده که ما گمان کنیم ایستاده است. گروهی گفتند او پیامبر خداست و … و خلاصه خداوند موریانههایی را فرستاد که میان عصای او را بخورند تا عصا بشکند، وقتی عصا شکست و او به زمین افتاد به داخل قصر رفتند و متوجه شدند که چند روز است از دنیا رحلت کرده است.
نکته مهم داستان این است که سلیمان (ع) با این همه ثروت فریب دنیا را نخورد و دنیا را در مسیر آخرت خرج کرد اما با این حال آخرین پیامبری است که در فردای قیامت به بهشت میرود زیرا خاصیت دنیا در این است که در حرام آن عقاب و در حلال آن حساب است. حسابرسی طولانی اموال سلیمان سبب میشود که او به عنوان آخرین پیامبر و فرستاده خدا قدم به بهشت گذارد.
پس از این داستان درس میگیریم که نه تنها دنیا به خودی خود مذموم نیست بلکه دنیادوستی و استفاده صحیح از مخلوقات هم مذموم نیست. استفاده غیرشرعی و وابستگی و یا پرستش دنیا مورد مذمت واقع شده که از آن به دنیای ملعون و یا مظلوم تعبیر میشود.
📒داستان های جالب وجذاب📒
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk