eitaa logo
سلوک شیدای حسین(ع)
125 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
909 ویدیو
207 فایل
✨﷽‌. الهم الرزقناشفاعه الحسین.کوچکتراز آنم‌که خود را ذاکر کوی حسین بدانم‌اماچون اغلب کانالهای آموزش مداحی به #آسیبها نمی پردازندو #سلوک شیدایی است که مارادراین راه موفق میکند سعی دارم در این دو زمینه مطالبی را عرضه بدارم تا چه درنظر آید. @khkhhosein
مشاهده در ایتا
دانلود
مناجات و فرازهایی از دعای ابو حمزه ثمالی در شب هفدهم ماه مبارک رمضان حسینیه المهدی علیه السلام کوی شهید کشوری اصفهان ۱۸ فروردین ماه ۱۴۰۱ @sheidayehosein
هدایت شده از ذبیح اله قاسمی
🔴 توصیه ارواحنا فداه به خواندن دعای 🔵 امام زمان علیه السلام فرمودند : 🌕 دعای افتتاح را در تمام شب های ماه بخوانید. زیرا فرشته ها به آن گوش میدهند و برای خواننده آن طلب آمرزش میکنند. 📚 صحیفه مهدیه بخش ۵ دعای ۸ 🌙🍃🍃🌙🍃🍃🌙🍃🍃🌙🍃🍃🌙🍃🍃🌙 بسم_الله_الرحمن_الرحیم اِلهى‏ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيک‏ الْمُشْتَکى‏، وَ عَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ‏ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى‏ فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى‏ فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ‏ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ. اللهم_عجل_لولیک_فرج اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_سبلیک اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنه_ای
همسر شهيد ستاری می گفت یک‌بار با عصبانیت رفتم بالای سر منصور تا نمازش تمام شد ، گفتم منصور جان ، مگه جا قحطیه که می‌ آی می‌ ایستی وسط بچه‌ ها نماز؟ خُب برو یه اتاق دیگه که‌ من مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم تسبیحش رو برداشت‌و همانطور که می‌چرخاندش گفت: این کار فلسفه داره. من جلو اینها نماز می‌ خوانم که از همین حالا با نماز خوندن آشنا بشن. مُهر دست بگیرن و لمس کنن اگه برم داخل اتاق دیگه و اینها نماز خوندنم رو نبینن ، چطور بعداً بگم بیایین نماز بخونین!؟ قرآن هم که میخواند، همینطور بود ماه رمضان ها بعد از سحر کنار بچه‌ ها می‌ نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن می‌ خواند همه دورش جمع می‌ شدیم. من هم قرآن دستم می گرفتم و خط به خط می‌ خواندم اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. می گفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم ، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم ... @sheidayehosein
🔵 فرزند شیخ رجبعلی خیاط میگوید پدرم چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. یکی ازدوستان پدرم نقل میکرد. یک روز با جناب شیخ به جایی میرفتیم که دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه میکند از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما می‌ گوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه می‌کند!(شیخ) نگاهی به من کرد و فرمـود: توهم میخواهی ببینی من چی میبینم؟ ببین! نگاه کردم دیـدم همینطور از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته ، آتش و سرب مذاب به زمین می‌ریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبـال اوست سـرایت میکند . شیخ رجبعلی فرمـود این زن راه میـرود و روحـش یقـه مـرا گـرفته او راه میـرود و مردم را همینطور با خـودش به آتش جهنـم می بَرَد . 📚 کتاب بوستان حجاب ص ۱۰
هدایت شده از Mahsa.Ghasemi
هدایت شده از ذبیح اله قاسمی
نوحه ضربت خوردن علی(ع) سرو بلندی سرنگون شد در هردو عالم غم فزون شد با ضرب تیغ ابن ملجم محراب کوفه غرق خون شد مظلوم علی مظلوم علی جان4 _____________________ شاه غدیر و روح ایمان در راه دین بگذشته ازجان سوی خدای خود روان است فزت ورب الکعبه گویان مظلوم علی..... ____________________ فرق عدالت خون فشان شد بهار دین حق خزان شد با ضربتی از جهل وکینه محروم از حیدر جهان شد مظلوم علی.... _____________________ آه از دل خونبار زینب شد غم دوباره یار زینب با رفتن بابای خوبش افتد گره درکار زینب مظلوم علی.... شعر: استاد گرانمایه و عزیزم اسماعیل تقوایی
هدایت شده از ذبیح اله قاسمی
شب قدر آقا نگاه کن دلم رو بیا قسمتم کن دوباره حرم رو شب قدر اقا همین ارزوم ببینم ضریحت بازم روبروم دلم کرده بازم هوای نجف رو بده اذن ایوون طلای نجف رو نزار جای دیگه بزارم سرم رو شب قدر دعا کن پدر مادرم رو علی جان علی جان سر تو شکسته دلش خون زینب پریشون موهات پریشون زینب درست به ابروت اقا خم نمیاد چیجور زد که زخم سرت هم نمیاد سری که با شمشیر تا ابرو شکسته میفهمه چجوری یه پهلو شکسته تا زینب سر و دید یاد مادر افتاد یاد لحظه ای که رو مادر در افتاد شب اخری جز نیایش نداری بجز اهل بیتت سفارش نداری چقدر گریه کردی چقدر غصه خوردی تا زینب رو دست ابالفضل سپردی با عباس که باشه اسارت نمیره النگو و خلخال به غارت نمیره با عباس که باشه تماشا نمیشه دیگه روی دشمن به روش وا نمیشه
🌷به مناسبت سالگرد شهادت شهید صیاد شیرازی 🔹صدام شخصا دستور ترور صیاد شیرازی را برای مسعود رجوی صادر کرده بود 🔹این سالها اسم منافقین بارها در مسئله ی ترور شهید صیاد شیرازی فرمانده سلحشور ارتش ایران شنیده شده است اسناد منتشر شده نشان میدهد فرقه در این مسئله صرفا اجرا کننده دستور بوده است
سلوک شیدای حسین(ع)
عرض ادب به مولی الموحدین امیرالمومنین علی علیه‌السلام در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان ۱۴۰۲ حسینیه المهدی علیه السلام کوی شهید کشوری اصفهان @sheidayehosein
کنترل زبان و خشم، اولین شرط رسیدن به درجات معنوی آیت الله فاطمی نیا: تا خودت پاکیزه نباشی، پاکیزه بهت نمی‌دهند. ظرفی که برای آب خوردن انتخاب می‌کنی باید پاک باشد. اگر من ظرف باطنم آلوده باشد، این توقع درستی نیست که از خدا پاکیزه بخواهم. حالا چه کار کنیم در قدم اول باطنمان پاک شود؟ با خودت قرار بگذار به کسی پرخاش نکنی. ما زیارت می‌رویم، نماز جماعت می‌خوانیم، ماه رمضان روزه می‌گیریم، پس چه می‌شود که توفیق نداریم و پیشرفت نمی‌کنیم؟ وقتی بررسی کنیم می‌بینیم ریشه تمام مشکلات زبان است. با حرف ، کسی را می‌زنیم یا غضب و پرخاش می‌کنیم. آیت الله بهاءالدینی می‎فرمودند: پرخاش برکات زندگی را می‌برد. کسی به خواجه نصیر نامه نوشته بود. اول نامه خطاب به خواجه نصیر گفته بود: ایها الکلب، یا ایها الکلب ابن کلب (ای سگ، یا ای سگ فرزند سگ) فلان مسأله علمی چه طور است؟ 🔺 خواجه نصیر هم در جواب نوشته بود كه جواب مسأله این است و در آخر نامه نوشت: اما صحبت تو درباره سگ؛ سگ حیوانی است که چهاردست و پا راه می‌رود و بدنش از پشم پوشیده است. من دو پا هستم و آن طور نیستم و... والسلام. تمام! نه پرخاشی نه غضبی! ما بودیم حداقل می‌نوشتیم خودتی! پس باید اول باطنمان پاکیزه شود تا رشد کنیم.
📝وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید: 🔺سردار حاج حسبن کاجی می گوید: بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه‌ی کردستان عراق بودیم که به‌ طرز غیرعادی جنازه‌ی شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود. 🌷در وصیت‌نامه نوشته بود : من سیدحسن بچه‌ی تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم... پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت می‌کنند... من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می‌رسم و جنازه‌ام هشت سال و پنج ماه و 25 روز در منطقه می‌ماند. بعد از این مدت، جنازه‌ی من پیدا می‌شود و زمانی که جنازه‌ی من پیدا می‌شود، امام خمینی در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می‌گویم. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند. و... 🌷بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره‌ی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم. دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و 25 روز از آن گذشته است. 📚برگرفته از کتاب: خاطرات ماندگار؛ ص192 تا 195 🦋🦋🦋🦋 🌺 سلام و درود خدا بر بهترین سالکان راه اباعبدالله الحسین علیه السلام یعنی شهدای عزیز 🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللهم ارزُقنا مَعرفتَه و خِدمَته و زیارتَه و شفاعتَه فی الدنیا والآخرة بحق حرمة محمد وآل محمد.
هدایت شده از مدار 01:20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡•• صلوات‌خاصہ‌امام‌علی(ع)`🥀 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَخِي نَبِيِّكَ وَ وَلِيِّهِ وَ صَفِيِّهِ [وَ وَصِيِّهِ‏] وَ وَزِيرِهِ وَمُسْتَوْدَعِ عِلْمِهِ وَ مَوْضِعِ سِرِّهِ وَ بَابِ حِكْمَتِهِ وَ النَّاطِقِ بِحُجَّتِهِ وَ الدَّاعِي إِلَى شَرِيعَتِهِ وَخَلِيفَتِهِ فِي أُمَّتِهِ وَ مُفَرِّجِ الْكُرَبِ [الْكَرْبِ‏] عَنْ وَجْهِهِ‌قَاصِمِ‌الْكَفَرَةِ وَ مُرْغِمِ الْفَجَرَةِالَّذِي جَعَلْتَهُ مِنْ نَبِيِّكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‌اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْمَنْ نَصْرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ الْعَنْ مَنْ نَصَبَ لَهُ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ‌وَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَاصَلَّيْتَ‌عَلَى‌أَحَدٍ مِنْ‌أَوْصِيَاءِأَنْبِيَائِكَ‌يَارَبّ‌الْعَالَمِينَ.. @madare0120
دعا (1).mp3
43.72M
جوشن کبیر شب نوزدهم ماه مبارک رمضان حسینیه المهدی علیه السلام کوی شهید کشوری اصفهان
بخش سوم روضه.mp3
20.45M
روضه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان حسینیه المهدی علیه السلام کوی شهید کشوری اصفهان
هدایت شده از ذبیح اله قاسمی
زبانحال امام مجتبی.wav
32.67M
زبانحال امام مجتبی علیه السلام در روز شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام حسینیه المهدی علیه السلام کوی شهید کشوری اصفهان ۲۳ فروردین ماه ۱۴۰۲ @sheidayehosein
هدایت شده از ذبیح اله قاسمی
روضه.wav
31.18M
روضه در روز شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام حسینیه المهدی علیه السلام کوی شهید کشوری اصفهان ۲۳ فروردین ماه ۱۴۰۲ @sheidayehosein
هدایت شده از ذبیح اله قاسمی
نوحه.wav
34.17M
نوحه بابا مرو زخانه مظلوم علی علی جان در روز شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام حسینیه المهدی علیه السلام کوی شهید کشوری اصفهان ۲۳ فروردین ماه ۱۴۰۲ @sheidayehosein
مولا امیرالمؤمنین علی علیه الصلوة و السلام در محراب عبادت. استادفرشچیان
هدایت شده از لبیک یا خامنه ای لبیک یا مهدیست .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 😭 💥دیدن شخص نماز خوان و سینه زن امام حسین(علیه السلام) توسط تجربه گر به شکل میمون و سفارش او به ظهور آقا امام زمان عجل الله فرجه در زمانه فعلی و درخواست اون به اینکه به ایشان عرض کنید دعا کنند ما به صورت آدم وارد محشر بشیم ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🤲 شما رو بخدا قسم امشب شب قدره همه تبلیغ کنیم و دعا کنیم که خدا ظهور و فرج آقا رو برسونه که درمان همه دردهای ما ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هست ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🌐 کانال خادمان امام زمان (عج) 👇 🆔 @khademan_emamezaman 🆔 @khademan_emamezaman
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... 🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم ... بماند. 🔹یک روز صبح گفتند: فردا جلسۀ کمیسیون خبرگان دارم و می‌خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله‌ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر، دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. 🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» 🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره‌ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حَجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم، در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد که پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، درِ گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا» ... نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بی‌حساب می‌دهد. به هرکه اهل حساب و کتاب باشد با نشانه می‌دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم»