eitaa logo
سلوک شیدای حسین(ع)
130 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1هزار ویدیو
259 فایل
✨﷽‌. الهم الرزقناشفاعه الحسین.کوچکتراز آنم‌که خود را ذاکر کوی حسین بدانم‌اماچون اغلب کانالهای آموزش مداحی به #آسیبها نمی پردازندو #سلوک شیدایی است که مارادراین راه موفق میکند سعی دارم در این دو زمینه مطالبی را عرضه بدارم تا چه درنظر آید. @khkhhosein
مشاهده در ایتا
دانلود
📝وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید: 🔺سردار حاج حسبن کاجی می گوید: بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه‌ی کردستان عراق بودیم که به‌ طرز غیرعادی جنازه‌ی شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود. 🌷در وصیت‌نامه نوشته بود : من سیدحسن بچه‌ی تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم... پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت می‌کنند... من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می‌رسم و جنازه‌ام هشت سال و پنج ماه و 25 روز در منطقه می‌ماند. بعد از این مدت، جنازه‌ی من پیدا می‌شود و زمانی که جنازه‌ی من پیدا می‌شود، امام خمینی در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می‌گویم. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند. و... 🌷بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره‌ی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم. دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و 25 روز از آن گذشته است. 📚برگرفته از کتاب: خاطرات ماندگار؛ ص192 تا 195 🦋🦋🦋🦋 🌺 سلام و درود خدا بر بهترین سالکان راه اباعبدالله الحسین علیه السلام یعنی شهدای عزیز 🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللهم ارزُقنا مَعرفتَه و خِدمَته و زیارتَه و شفاعتَه فی الدنیا والآخرة بحق حرمة محمد وآل محمد.
هدایت شده از مدار 01:20
♡•• صلوات‌خاصہ‌امام‌علی(ع)`🥀 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَخِي نَبِيِّكَ وَ وَلِيِّهِ وَ صَفِيِّهِ [وَ وَصِيِّهِ‏] وَ وَزِيرِهِ وَمُسْتَوْدَعِ عِلْمِهِ وَ مَوْضِعِ سِرِّهِ وَ بَابِ حِكْمَتِهِ وَ النَّاطِقِ بِحُجَّتِهِ وَ الدَّاعِي إِلَى شَرِيعَتِهِ وَخَلِيفَتِهِ فِي أُمَّتِهِ وَ مُفَرِّجِ الْكُرَبِ [الْكَرْبِ‏] عَنْ وَجْهِهِ‌قَاصِمِ‌الْكَفَرَةِ وَ مُرْغِمِ الْفَجَرَةِالَّذِي جَعَلْتَهُ مِنْ نَبِيِّكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‌اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْمَنْ نَصْرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ الْعَنْ مَنْ نَصَبَ لَهُ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ‌وَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَاصَلَّيْتَ‌عَلَى‌أَحَدٍ مِنْ‌أَوْصِيَاءِأَنْبِيَائِكَ‌يَارَبّ‌الْعَالَمِينَ.. @madare0120
دعا (1).mp3
43.72M
جوشن کبیر شب نوزدهم ماه مبارک رمضان حسینیه المهدی علیه السلام کوی شهید کشوری اصفهان
بخش سوم روضه.mp3
20.45M
روضه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان حسینیه المهدی علیه السلام کوی شهید کشوری اصفهان
هدایت شده از ذبیح اله قاسمی
زبانحال امام مجتبی.wav
32.67M
زبانحال امام مجتبی علیه السلام در روز شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام حسینیه المهدی علیه السلام کوی شهید کشوری اصفهان ۲۳ فروردین ماه ۱۴۰۲ @sheidayehosein
هدایت شده از ذبیح اله قاسمی
روضه.wav
31.18M
روضه در روز شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام حسینیه المهدی علیه السلام کوی شهید کشوری اصفهان ۲۳ فروردین ماه ۱۴۰۲ @sheidayehosein
هدایت شده از ذبیح اله قاسمی
نوحه.wav
34.17M
نوحه بابا مرو زخانه مظلوم علی علی جان در روز شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام حسینیه المهدی علیه السلام کوی شهید کشوری اصفهان ۲۳ فروردین ماه ۱۴۰۲ @sheidayehosein
مولا امیرالمؤمنین علی علیه الصلوة و السلام در محراب عبادت. استادفرشچیان
هدایت شده از لبیک یا خامنه ای لبیک یا مهدیست .
13.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 😭 💥دیدن شخص نماز خوان و سینه زن امام حسین(علیه السلام) توسط تجربه گر به شکل میمون و سفارش او به ظهور آقا امام زمان عجل الله فرجه در زمانه فعلی و درخواست اون به اینکه به ایشان عرض کنید دعا کنند ما به صورت آدم وارد محشر بشیم ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🤲 شما رو بخدا قسم امشب شب قدره همه تبلیغ کنیم و دعا کنیم که خدا ظهور و فرج آقا رو برسونه که درمان همه دردهای ما ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هست ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🌐 کانال خادمان امام زمان (عج) 👇 🆔 @khademan_emamezaman 🆔 @khademan_emamezaman
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... 🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم ... بماند. 🔹یک روز صبح گفتند: فردا جلسۀ کمیسیون خبرگان دارم و می‌خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله‌ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر، دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. 🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» 🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره‌ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حَجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم، در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد که پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، درِ گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا» ... نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بی‌حساب می‌دهد. به هرکه اهل حساب و کتاب باشد با نشانه می‌دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم»