eitaa logo
علی مقدم
2.2هزار دنبال‌کننده
973 عکس
405 ویدیو
30 فایل
آثار[سخنرانی، نوشته ها و اشعار]علی مقدم عاصی خراسانی ادمین @admin9988 وبلاگ http://asikhorasani.blogfa.com/ بایگانی پادکست ها https://eitaa.com/ali_moghaddam_Podcast پیام ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16818822335153 هندوستان @SAEB_TABRIZ
مشاهده در ایتا
دانلود
به اُمیدِ گوشه چشمت چقدر گدا نشسته نه فقط گدا که حتی ، صف اغنیا نشسته منِ بنده را ز خیل حشمت سوا مفرما که به خوان لطف و جودت همه ماسوا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی که ولای توست توحید حرمت نشسته هر کس ، حرم خدا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی که به گِرد کعبه حاجی چو رضا نباشی از او ، ز خدا جدا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی مرو راه دیگر ای دل به خدا رسیده هر کس به ره رضا نشسته تو ز هیچکس نپرسی : "ز کجایی و که هستی؟" که غریبه هم ز لطفِ تو چو آشنا نشسته نه فقط که رو سپیدان به نماز ایستاده به نیاز ، روسیاهان همه با حیا نشسته همگی به دام لطف تو اسیر گشته اینجا که کمند لطف و جودت به کمینِ ما نشسته به جز از تو که نشستی سر سفره با گدایان به خدا نبوده شاهی بغل گدا نشسته چو نگین پادشاهی که نشسته بر رکابش به دلم محبّتِ تو چقَدَر به جا نشسته شده "فابک للحُسین" تو دلیل گریه هایم که همیشه در دل تو غم کربلا نشسته
جز ذوالجلال وهم است در عالَمِ تعقُّل ، ما را وبال وهم است سوءُ النظر خیال و سوءُ الخِصال ، وهم است "یا ناقص الکمالیم ، یا کامل القصوریم"* ما ممکن الوجودیم ، از ما کمال وهم است در عالَمِ خیالی حرف از جلال پوچ است گر در پیِ جلالی ، جز ذوالجلال وهم است اهل عدم‌ کجا و حرفِ سوال از وصل؟! تو در پیِ جوابی؟! وقتی سوال وهم است عاصی اگر نمیری ، هرگز وِرا نبینی با زنده بودنِ تو ، فکرِ وصال وهم است ۱۰ جمادی الاولی ۱۴۴۲ ۵ دی ۱۳۹۹ *مصراع از بیدل دهلوی
هدایت شده از هندوستان
🥸چند بیت توصیه پدرانه ی صائب تبریزی وقتی می بینه جوانی داره سراغ دود میره نیست سرمایه عمر تو به جز یک دو سه دم چه کنی صرف به دودی که ندارد سودی؟ دود اگر زلف ایازست ببر پیوندش حیف باشد که به زنجیر بود محمودی چون سیاووش گذشتند ز آتش مردان ما به همت نتوانیم گذشت از دودی!؟ عیش خود تلخ مکن صائب ازین دود کثیف گر به آتش نگذاری به تکلف عودی @SAEB_TABRIZ
در انجام نسخه ای یک رباعی به نستعلیق از «شعرای اصفهانی» و قلمش و تاریخ 1261 آمده است و چون از الفاظ زشت استفاده نموده است در ذیل آن ابو الفضل ساوجی (م1312) (طبیب و خوشنویس و اهل فضل زمان ناصر الدین شاه قاجار) این دو بیت شعر رقم نموده است : هرگز نکند ادیب با فضل و فصیح آلوده دهان خود به الفاظ قبیح با دعوی علم و لفظ مستهجن زشت وانگاه بدینسان کند آنرا تصریح
لطیفهٔ حکیم انوری نقل است روزی حکیم انوری در بازار بلخ می گذشت.حلقه ای دید که مردم بسیار جمع آمده بودند .پیش رفت و سر در آن حلقه کرد.مردی را دید ایستاده و قصاید انوری را به نام خود می خواند و مردم اورا تحسین می کنند .انوری گفت: ای مرد این شعر از کیست؟ گفت: شعر انوری .گفت : انوری را دیده ای ؟ گفت: چه می گوئی انوری منم.انوری بخندید و گفت: شعر دزد شنیده ام امّا شاعر دزد ندیده ام.¹ ________________ 1_تذکرهٔ مخزن الغرائب ،شیخ احمد علیخان هاشمی ،به اهتمام محمّدباقر ،جلد اوّل ،صفحهٔ۹۵ @ASI_khorasani
شرح شمسیه شعری با چهار کلمهء متفاوت ، درمجلسی طبع شعر شاعری رابا این چهارکلمهء متفاوت امتحان کرده اند نظیر آنچه درباب ملک الشعراء بهار مسطور است . نمد ، کلاه ، طاس ، شرحِ شمسیّه درپرده اگردودِ سیاهی داریم ازطاسِ فلک نظاره گاهی داریم ازما سخنی زشرحِ شمسیّه بپرس ما نیز‌ ازین نمد کلاهی داریم شرح شمسیّه کتابی است درعلم منطق که درقدیم تدریس می شده است . @ASI_khorasani
در همین موضوع ، انوری در مورد معزی گفته است : کس دانم از اکابر گردن کشانِ نظم کو را صریح خون دو دیوان به گردن است که او را متهم میکند که مضامین اشعارش را از اشعار عنصری و فرخی گرفته است
السلام‌ علیک‌ یا امیرالمومنین حرفْ بسیار ، وقت امّا ضیق ما کجا و کجا‌ تو بحرِ عمیق؟! جز تحیّر نصیب او‌ نشود هر که در ذاتِ تو‌ کند تحقیق من چگونه تصوّرت بکنم که نگردد خدایی ات تصدیق؟! پیشِ ‌خال و خطِ تو شرمنده کوفی و ثلث و نسخ و نستعلیق همه در بند تو اسیر شده عارف و شیخ و زاهد و زندیق دشمنان تو‌ جُملگی کذّاب نیست جز تو ‌کسی دگر صدّیق هیچ شاهی نبوده غیر از تو با غلامش چنین رفیقِ شفیق بی تو حتی بهشت هم نرویم ما به حکم رفیق ثُمّ طریق لایق وصلِ تو‌ نیَم امّا مکن از جمعِ خود مرا تفریق ۱۶ فروردین ۱۳۹۷ @ASI_khorasani
من چگونه تصوّرت بکنم که نگردد خدایی ات تصدیق؟!
در صحرای محشر انسان چه حالی دارد وقتی چشمش به آتش دوزخ می افتد؟! مهمترین دغدغه انسان در آن لحظه چیست؟ مهمترین چیزی که ذهن انسان را مشغول میکند در آنجا چیست؟! حالا ببینید آقا باقر کاشی که از شعرای قرن ۱۱ هستند چه میفرمایند:)) در محشر اگر آتش دوزخ بینم فریاد برآورم که تنباکو کو؟ 🤦‍♂ @ASI_khorasani
هدایت شده از علی مقدم
اگر خراب گناهی ، اگر که خسته راهی بیا بیا که در اینجا هراس راه ندارد
از خستگی یه گوشه ی صحن خوابیده بود اصلا گویا حافظ در وصف چنین خواب های شیرین گوشه ی صحن و سرای امام رضا علیه السلام سروده است که : زهی مراتبِ خوابی که بِه ز بیداریست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود ترکیبی با زبان های فارسی،عربی،اردو، ترکی،آذری، هندی، انگلیسی . . تنها نه زمین ، زمان تو را میخواند انسان با هر زبان تو را میخواند هر گوشه که رفتم سخن از نام تو بود فرمانده بیا ، جهان تو را میخواند @ASI_khorasani
🔸زبان حال مقدمه : اهمّیت بحث زبان حال یکی از موضوعاتی که در سرایش شعر آیینی ، بسیار مورد استفاده شاعران آیینی قرار میگیرد مساله زبان حال است. یعنی شاعر با ذوق و خیال پردازی های خودش از یک واقعه یا رفتار امام علیه السلام گفتاری را میسازد . این کار هم بسیار لازم و جذاب هست و هم اگر دچار انحراف شود بسیار مضر و خطرناک است. شاید شخصی بگوید اصلا پرداختن به این بحث چه فایده ای دارد ، ما در جواب عرض میکنیم که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم افراد زیادی از جامعه شناخت و معرفتشان از دین و اولیاء دین به صورت مستقیم از مطالعه کتاب حاصل نمیشود ، بلکه اکثر اطلاعاتی که مردم متدین از اولیاء دین دارند کانالیزه است و از طریق منبرها و اشعاری که در مراثی و مدح اهل بیت علیهم السلام میشنوند حاصل میشود برایشان . خب شما فرض کنید هر مطلب سخیف و غیر عقلانی را به عنوان زبان حال در روضه ها و اشعار و مراثی آورده شود ، نتیجه اش این میشود ذهن مستمعین بر اساس این زبان حال هایی که میشنود تصوری غیر واقعی از اهل بیت علیهم السلام میسازد. خصوصا اینکه متاسفانه آنقدر زبان حال بدون ضابطه گسترش پیدا کرده است که خیلی از مردم نمیدانند این ها زبان حال است بلکه فکر میکنند واقعا چنین مطالبی را اهل بیت علیهم السلام بیان فرموده اند. ما ابتدا تعریف زبان حال و سپس چند ضابطه زبان حال که باید رعایت شود را مطرح میکنیم و در نهایت بعضی از زبان حال هایی که در بعضی از سروده ها وجود دارد و متاسفانه این ضوابط در آن ها رعایت نشده است را ذکر خواهیم کرد نکته : هدف از این نوشتار صرفا افزایش دقت در موضوع شعر آیینی است تا انشالله بتوانیم به بهترین وجه گسترش دهنده چهره واقعی اهل بیت علیهم السلام باشیم و اینکه از شعر شاعری مثال آورده می شود به معنای تنقیص و جسارت به آن شاعر بزرگوار و ندیدن نقاط برجسته و اشعار عالی او نیست. @sheikh_ali_moghaddam
بگذار که از حسد بگوید از او از کینه الی الابد بگوید از او این خاصیت روشنیِ خورشید است خُفّاش اگر که بد بگوید از او @ASI_khorasani
هم کر شود آدمی ز شهوت هم کور نار است ولی به چشم او همچون نور هشدار از آن دَم که ز فرطِ شهوت خَر جلوه کند به چشم آدم چون حور
اگر گفتی چنین گفتی 🔸زبان حال تعریف زبان حال و ضابطه های آن در مطلب قبل به ضرورت بحث اشاره کردیم و در این قسمت میخواهیم به تعریف و شاخصه های آن بپردازیم. دو تعریف از زبان حال را که تعاریف دقیقی هستند و میشود از آن ها ضابطه استخراج کرد را ذکر می کنیم : 1.دهخدا در تعریف زبان حال اینگونه میگوید :زبان حال: [ زَ ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) ناسرایش یعنی آنچه را که بیان میکند وضع شخص و یا حالت شخص و یا شئونات شخص را. ( ناظم الاطباء ). آنچه را که منسوب الیه نگفته و شاعر و یا نویسنده از حال او چنان بیند که اگر گفتی چنین گفتی. 2.همچنین در تعریف لسان الحال به نقل از کتاب اقرب الموارد می گوید : لسان . [ ل ِ نُل ْ ] ( ع اِ مرکب ) زبان حال. مادل علی حالة الشی او کیفیته من ظواهر امره فکانه قام مقام کلام یعبر به عن حاله فلم یفتقر معه الی کلام یقولون نطقت لسان الحال بکذا(اقرب الموارد) از دقت و بررسی این دو تعریف که یکی توسط لغوی فارس زبان و دیگری توسط لغوی عرب زبان ارائه شده است میتوان برای زبان حال چند معیار مشخص کرد : الف:آنچه که بیان میکند وضع شخص و حالت شخص باشد طبق این معیار اگر توصیفی را داشته باشیم که اصلا وضع شخص و حالت شخص نیست ، این زبان حال نیست بلکه کذب است. مثلا اگر در مورد شخصی که خوشحال هست ، شاعر از زبان حال او بگوید که من ناراحت هستم (یا لوازم ناراحتی) این اصلا زبان حال نیست.چون حال او شادی بود و شاعر اصلا حال او را توصیف نکرده است. مثال دیگر : مثلا در مقاتل آمده است که وجود مقدس امام حسین علیه السلام در قتلگاه در آن لحظات آخر خطاب به خداوند فرموده اند : الهی رضا برضاک و .... این جملات یعنی حال قلبی حضرت نسبت به قضای الهی حال رضایت است ، اگر شاعری بیاید از زبان حال امام حسین علیه السلام شعری بسراید که در آن اعتراض به خداوند باشد ، این قطعا زبان حال امام حسین علیه السلام را نسروده بلکه دروغ نسبت داده است به امام حسین علیه السلام ب: آنچه که بیان کند شئونات شخص را طبق این معیار اگر شاعر میخواهد زبان حال اهل بیت علیهم السلام را در شعر بیاورد باید زبان حالی را بسراید که با شئونات اهل بیت علیهم السلام سازگار باشد مثلا بداند اهل بیت علیهم السلام ، معصوم هستند و زبان حالی را نگوید که با عصمت اهل بیت علیهم السلام منافات داشته باشد ج:اگر گفتی ، چنین گفتی این خیلی معیار دقیقی ست ، در حقیقت زبان حال یعنی همین با توجه به شخصیت آن شخص فکر کنیم ببینیم اگر شخصی که ما در مورد او زبان حال میگوییم ، خودش میخواست صحبت کند چه میگفت ؟ همان میشود زبان حال آن شخص قیود تعرف اقرب الموارد هم همین سه قید تعریف اول را میکوید به بیان دیگر. مثلا این که گفته : (فکانه قائم مقام کلام یعبر به عن حاله) در حقیقت همان قید سوم است که اگر گفتی چنین گفتی با توجه به این دو تعریف پس شاخصه های زبان حال هم مشخص شد فقط به نظر میرسد علاوه بر سه شاخصه بالا باید به یک نکته دیگر هم اشاره کرد ، آن هم این است که وقتی ما زبان حالی را میگوییم اگر در آن موضوع زبان قال در تاریخ آمده ، نباید زبان حالی که ما میگوییم مناقض آن زبان قالی باشد که در تاریخ نقل شده. مثلا همان مثالی که ذکر کردیم که وقتی تاریخ جملات امام حسین علیه السلام خطاب به خداوند در قتلگاه را ذکر کرده که تماما تسلیم و رضایت در مقابل قضای الهی هست ، ما اجازه نداریم که زبان حالی بگوییم که در آن اعتراض امام حسین علیه السلام به خداوند است. @sheikh_ali_moghaddam
شعر قدیمی قیامت کرده برپا وقت خلق تو خداوندت که اینگونه کشیده خوب و زیبا طرح لبخندت به حکم اینکه جز زیبایی از زیبا نمی آید هزاران آفرین بر دست زیبای خداوندت کجا این دست کوتاهم رسد تا دور آن گردن حسادت میکنم ای دوست بر بخت گلوبندت تو حق داری که حرفی با من عاشق نمیگویی لبانت را به هم چسبانده از بس کامِ چون قندت صف مژگان تو گویا هدف دارد دل ما را هزاران صید قربان تو و تیر هدفمندت سال ۹۶
دیوان را میخواندم ، رباعیات زیبایی داشت بعضی از رباعیات شیخ بهایی رو اینجا به اشتراک میگذارم تا شما را هم در لذت خواندن این اشعار شریک کنم
این رباعی را شیخ در جواب میرداماد گفته است. ای صاحب مسئله ، تو بشنو از ما تحقیق بدان که لامکانست خدا خواهی که تو را کشف شود این معنی جان در تن تو ، بگو کجا دارد جا؟
ای عقل خجل ز جهل و نادانی ما در هم شده خلقی ز پریشانی ما بت در بغل و به سجده پیشانی ما کافر زده خنده بر مسلمانی ما