هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
15.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 ابولفضل عصمت پرست | محفل ادبی مطلع
📄 متن شعر
از خیر قدر، قضا گذشته
کار دلم از دعا گذشته
شبهای بلند بی عبادت
در حسرت ربنا گذشته
سلطان شده روز بعد، هرکس
از کوی تو چون گدا گذشته
گیرم که گذشت آه از حال
حالا چه کنیم با گذشته
طوری ز خطای ما گذر کرد
ماندیم ندیده یا گذشته
تصمیم به توبه تا گرفتم
فرمود: گذشته ها گذشته
هر جا که رسید گریه کردیم
آب از سر چشم ما گذشته
در راه نجات امت خویش
از خون خودش خدا گذشته!
میخی که رسیده از مدینه
از سینه ی کربلا گذشته
یک تیر به حلق اصغرت خورد
از حنجر او سه تا گذشته
وا شد دهن کمان و حرفش
از گوش، هجا هجا گذشته
از روی تن تو یکنفر نه!
یک لشکر بی حیا گذشته
عباس کجاست تا ببیند
بر خواهر او چهها گذشته
#ابوالفضل_عصمت_پرست
@anjoman_matla
.
روز نخست ، نوبت تقسیم تاب و تب
تابش به مویِ تو ، به منِ خسته تب رسید
.
بختم سیاه گشت ز داغ تو ، تلخ نه
این هم شباهتی که به من از رطب رسید
#عاصی_خراسانی
باید چقدَر تشنه بمانی ؟ که بفهمی
این عالَمِ پُر هیچ ، سراب است سراب است
بر خویش چرا تهمت هستی زنی ای دل
سر تا قدمت مثل حباب است ، سراب است
#عاصی_خراسانی
ظالم به ظلم خویش گرفتار می شود
از پیچ و تاب نیست رهایی کمند را
#صائبتبریزی
#الموت_للاسرائیل
در رگ اگر که درز کند میکُشد هوا
مُردم از این هوس که دلم را هوا گرفت
آبی که از پیاله دنیا به ما رسید
پیچید در گلو و نفس را ز ما گرفت
#عاصی_خراسانی
7.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غزل علوی
قدیمی
جز گوشه ایوان تو ، دل بند ندارد
صد شُکر دلم غیرِ تو دلبند ندارد
از پندِ جهان خسته و دربندِ تو هستم
آری اثرِ بندِ تو را ، پند ندارد
از عارف و عامی همه دل داده به زلفت
زنجیر کسی اینهمه دربند ندارد
با یک مژه ات صید نمودی دل ما را
صیادْ چنین تیر هدفمند ندارد
یک چشم بُوَد مُحیی و یک چشم مُمیت است
چشمان کسی اینهمه ترفند ندارد
هنگامه خلقِ تو ، «تبارک» به خودش گفت
بهتر ز تو در خَلقْ ، خداوند ندارد
هنگام دعا گفت نبی هم «بعلیٍ»
او پیش خدا غیر تو سوگند ندارد
از انفسنا گفتنش اینگونه عیان شد
جانش به کسی غیر تو پیوند ندارد
تشبیه کنم ذات علی را به چه جز حق
آری چه بگویم که همانند ندارد
با نام تو ما آمده با نام تو رفتیم
جز اسم تو را گوش خوشایند ندارد
#عاصی_خراسانی
@ASI_khorasani
غزل عاشقانه
قدیمی
با یک نگاه پشتِ مرا هم خمید چشم
کارِ مرا ببین به کجاها کشید چشم
گویا خدا برای دلم آفرید دام
آن لحظه که برای تو میآفرید چشم
اصلا گمان نبود بیفتم به دامِ تو
روزی که در قفایِ رُخت میدوید چشم
میخواستم بگویمش امّا گریستم
آری همیشه بارِ زبان را کشید چشم
میمُردم از فراق اگر گریهای نبود
شکر خدا به دادِ دلِ من رسید چشم
#عاصی_خراسانی
@ASI_khorasani
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 جواد بنی اسدی | محفل ادبی مطلع
📄 متن شعر
خراب عشقم و ای مستی مدامه مخام
دووم دائم ای حال با صفامه مخام
به صافی دل بابا ننم شُدُم نوکر
همیشه شادی قلب ننه بابامه مخام
ماخام بهشته چیکارش کنم؟ چی فایده دره
بهشت مال شما، مو امام رضامه مخام
اگر بگن برو یک جای دور، نون توشه
به عزتش نمُرُم، سایه آقامه مخام
رفیق خادممان گفت غذا حرم نمخی؟
مریض بودم و گفتم که از خدامه...ماخام
اگر که چشمه مال و منال ما خشکید
اهمیت ندره، خیسی چشامه مخام
دلم گرفته، دلم تنگه روضه یه ارباب
چیزی نمونده دگه، پیرهن سیامه مخام
مخام بدم پسرم، وقتشه گمون مکنم
بیارشان ننه جان، سنج و زنجیرامه مخام
مو هرچی از شما خواستوم سریع بهم دادن
الان فقط ازتان رزق کربلامه مخام
#جواد_بنی_اسدی
#محفل_ادبی_مطلع
@anjoman_matla
علی مقدم
غزل عاشقانه قدیمی با یک نگاه پشتِ مرا هم خمید چشم کارِ مرا ببین به کجاها کشید چشم گویا خدا برای د
آخر نشستم و دو سه دریا گریستم
میخواستم بگویمش اما گریستم
او بین جمع بود، غرورم نمیگذاشت
در خلوتم نشستم و تنها گریستم
گریه امان نداد که بهتر ببینمش
صد حیف در زمان تماشا گریستم
ابرم که اشکِ من همه را شاد میکند
آری بخند ای گل زیبا، گریستم
گویا به خاک من نمی از اشک بوده است
تا پایِ خود نهاده به دنیا گریستم
شاید دعا به گریهی من مستجاب شد
دیشب به این امید خدایا گریستم
حالم ردیف نیست، غزل گریه میکند
وقتی ردیف هم شده حتی «گریستم»
#عاصی_خراسانی
@ASI_khorasani
هدایت شده از علی مقدم
تضمین غزلی اخلاقی از امام خمینی رحمه الله علیه
ما را نمیدهد ز چه دلبر دگر جواب؟!
با ناز خویش از چه به یاران دهد عذاب؟!
دیگر به داد ما نرسد نِی گُل و شراب
"ما را رها کنید در این رنج بی حساب
با قلب پاره پاره و با سـینه ای کباب"
لب تر نکرده ایم هنوز از سبوی دوست
دستی نبرده ایم به معراج موی دوست
پیدا نکرده ایم نشانی ز کوی دوست
"عمری گذشت در غم هجران روی دوست
مرغم درون آتش و ماهـــی بــــــرون آب"
حاصل نشد ز حرص و غضب جز درندگی
سودی نداشت در پی دنیا دوندگی
ماییم و حسرت نفسی طعمِ بندگی
"حالی نشد نصیبم از این رنج و زندگی
پیری رسید غرق بطالت پس از شباب"
بر دفترِ سواد ، خطِ بی رمق زدم
سر در کتاب و بحث تمامِ فرق زدم
حتی به ردّ باطل اگر حرف حق زدم
"هرچـــه فراگرفتم و هرچـــه ورق زدم
چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب"
آری بکوش تا بتوانی به هوش باش
عمرت نگشته تا که زیانی به هوش باش
قدّت نگشته است کمانی ، به هوش باش
"هان ای عزیز فصل جوانی به هوش باش
در پیری از تو هیچ نیاید به غیر خـــواب"
خود را اگر چه نیک قلمداد می کنند
ابلیس را به مکرِ خود امداد میکنند
جان را ز فرط آز و هوا باد میکنند
"این جاهلان کــــه دعوی ارشاد مـــی کنند
در خرقه شان به غیر "منم" تحفه ای میاب"
اصلا نیاز نیست بگویی ، اشاره کن
آری سکوت پیشه کن و فکرِ چاره کن
اینجا که آمدی بنشین و نظاره کن
"دم بر نیار و دفتر بیهوده پاره کن
تا کی کلام بیهده گفتار ناصواب"
#عاصی_خراسانی
۲۰ بهمن ۱۳۹۹
۲۵ جمادی الثانی ۱۴۴۲
@ASI_khorasani
سلام
عازم کربلا هستم
دوستان ، حقیر را حلال بفرمایید
انشالله نائب الزیاره خواهم بود