eitaa logo
علی مقدم
2.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
434 ویدیو
31 فایل
آثار[سخنرانی، نوشته ها و اشعار]علی مقدم عاصی خراسانی ادمین @admin9988 وبلاگ http://asikhorasani.blogfa.com/ بایگانی پادکست ها https://eitaa.com/ali_moghaddam_Podcast پیام ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17344654120743 هندوستان @SAEB_TABRIZ
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹گریستم🌹 آخر نشستم و دو سه دریا گریستم میخواستم بگویمش امّا گریستم او‌ بین جمع بود غرورم نمیگذاشت در خلوتم نشستم و تنها گریستم گریه امان نداد که بهتر ببینمش صد حیف در زمان تماشا گریستم ابرم که اشکِ من همه را شاد می کند آری بخند ای گل زیبا ، گریستم گویا به خاکِ‌ من نَمی از اشک بوده است تا پایِ خود نهاده به دنیا گریستم شاید دعا به گریه من مستجاب شد دیشب به این امید خدایا گریستم حالم ردیف نیست غزل گریه میکند وقتی ردیف هم‌‌ شده حتّی «گریستم» فروردین ۱۳۹۷ @ASI_khorasani
آخر نشستم و دو سه دریا گریستم میخواستم بگویمش امّا گریستم او‌ بین جمع بود غرورم نمیگذاشت در خلوتم نشستم و تنها گریستم #عاصی_خراسانی @ASI_khorasani
گفتم ز کار برد مرا خنده کردنت خندید و گفت من به تو کاری نداشتم
🌹در سحر شود پیدا🌹 چو‌ میهمان که همیشه ز در شود پیدا همیشه عشق ز راه نظر شود پیدا ز شام مویِ تو تا صبح‌ رویَت آمده ام که ‌گنج های خدا در سحر شود پیدا به یک کرشمه و نازت جهان فرو ریزد به یک اشاره چشمت قمر شود پیدا به پیش ترکش مژگان تو چه راه فرار؟ به تیر غیب چگونه سپر شود پیدا؟ خدا چو رویِ تو را‌ میکشید با خود گفت به دفترِ چه کسی این هنر شود ‌پیدا؟ چنان به پای تو‌ سرهای عاشقان افتاد که‌ مشکل است به عهد تو سر شود پیدا من از سفیدی دندان به کامِ تو دیدم همیشه شیر کنار شکر شود پیدا چنان لطیفی و‌ نازک که در خرامیدن ندیده ایم ز پایت اثر شود پیدا ز فرط نازکی اش از خیال پنهان است چگونه در نظرم آن کمر شود پیدا؟ نسیم در گذرِ موی تو به دام افتاد چگونه از سر کویت خبر شود پیدا؟ همیشه موقع وصل من و تو ، غیر آمد همیشه موقع این خِیر ، شَر شود پیدا تمامِ خوشه انگور ‌تو حرامم باد به غیر اشک ز من گر ثمر شود پیدا پناه برده ام از آتشت به اشک خودم کدام شعله به دامانِ تَر شود پیدا؟ به لاک ‌خویش فرو ‌گر روی رهی عاصی مگر ندیده ای از پیله ، پَر شود پیدا ۲۳/خرداد/۱۳۹۷ ۲۸/رمضان / ۱۴۳۹ @ASI_khorasani
🌷مجبوریم ‌ما🌷 با تمامِ کرّ و‌فرّ خویش ، مقهوریم ما در کمال اختیار خویش ، مجبوریم ما خاک در بازار خوردیم و خریداری نبود در دکان آفرینش جنس ناجوریم ما نام ما را بر لبش حتی به دشنامی نبُرد بر لب شیرین تر از قندش ز بس شوریم ما دیدهٔ پُر اشکِ ما باشد دلیل خنده ها دیگران مست اند از ما ، تاکِ انگوریم ما لب چو آوردیم کس را رغبتی بر آن نبود در نگاه اهلِ این دنیا ، لبِ گوریم ما ۲۰/تیر/۱۳۹۷ ۲۷/شوال/۱۴۳۹ کانال اشعار👇 @ASI_khorasani
نَفسِـی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ یا لَیتَــهَا خَرَجَـت مَـعَ الزَّفَـرَاتِ‏ لَا خَیرَ بَعـدَكَ فِی الحَیـاةِ وَ إِنَّمَا أَبكِی مَخَـافَةَ أَن تَطُولَ حَیاتِي جان من با ناله ‏هاى خود حبس شده، اى كاش جان من با ناله‏ هایم خارج مى ‏شد. بعد از تو خیرى در زندگانى نخواهد بود، گریه می ‌کنم از اینکه مبادا بعد از تو زیاد زندگی کنم. . . از عاشقانه های امیرالمومنین بر مزار هستی اش
با سلام انشالله از این به بعد اشعار را در این پیام رسان هم انتشار میدهم @ASI_khorasani
از شنبه درون خود تلنبار شدیم تا آخر پنجشنبه تکرار شدیم خیر سرمان منتظر دیداریم جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم...
تمام هفته به امید جمعه سرحالم غروب جمعه دلم هفت بار می گیرد
دو دست خویش نمودی دراز در اینجا ولی نبود به غیر از مَجاز در اینجا درِ بهشت به روی تو بسته خواهد بود اگر نداشته ای رویِ باز در اینجا اگر خیال حکومت بر آن جهان داری تمام هستی خود را بباز در اینجا ز سرفرازی خود بین چاه افتادی که جز فرود ندارد فراز در اینجا کِشند پادشهان روز حشر نازت را اگر نکرده ای عرض نیاز در اینجا ببند پنجره را ، گَرد و خاک می آید چه بهره بُرده ای از چشمِ باز در اینجا؟ اگر که سایه طوبی طلب کنی عاصی به غم بسوز و به کم هم بساز در اینجا ۲۴/۴/۱۳۹۸ ۱۲/ذی القعده/ ۱۴۴۰ .
مرگ پشت سرمان بود نمیدانستیم بوسه ی آخرمان بود ، نمیدانستیم
چو‌ میهمان که همیشه ز در شود پیدا همیشه عشق ز راه نظر شود پیدا
ز شام مویِ تو تا صبح‌ رویَت آمده ام که ‌گنج های خدا در سحر شود پیدا
به پیش ترکش مژگان تو چه راه فرار؟ به تیر غیب چگونه سپر شود پیدا؟
خدا چو رویِ تو را‌ میکشید با خود گفت به دفترِ چه کسی این هنر شود ‌پیدا؟
چنان به پای تو‌ سرهای عاشقان افتاد که‌ مشکل است به عهد تو سر شود پیدا
من از سفیدی دندان به کامِ تو دیدم همیشه شیر کنار شکر شود پیدا
ز فرط نازکی اش از خیال پنهان است چگونه در نظرم آن کمر شود پیدا؟
نسیم در گذرِ موی تو به دام افتاد چگونه از سر کویت خبر شود پیدا؟
تمامِ خوشه انگور ‌تو حرامم باد به غیر اشک ز من گر ثمر شود پیدا
پناه برده ام از آتشت به اشک خودم کدام شعله به دامانِ تَر شود پیدا؟
به لاک ‌خویش فرو ‌گر روی رهی عاصی مگر ندیده ای از پیله ، پَر شود پیدا
مخسب آسوده ای برنا که اندر نوبت پیری به حسرت یاد خواهی کرد ایام جوانی را