eitaa logo
شهید شیخ احمد کافی
88.9هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
7.1هزار ویدیو
5 فایل
🌹﷽🌹 آثار ماندگار از صدای ماندگار 👇 《رسانه حفظ و نشر آثار #شیخ‌احمد‌ڪافی》 تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
خدای خوب و مهربونم…. امروز به فرشتگانت بسپار سبدی پر از لبخند و شادی سلامتی و تندرستی برکت و روزی فـراوان برای دوستانم به ارمغان بیاورند صبح دل انگیز تون بخیر❤️ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🕌 آیا هر صاحب بقعه و بارگاهی امامزاده است و زیارتش جایز است 📚 مقدس اردبیلی در کتاب حدیقه الشیعه می نویسد: چون مذهب امامیه در بلاد ایران اندک قوتی یافت بعضی بی‌خبران از عذاب گور و مصاحبت مار ومور، به طمع توجه مردمان نادان، از نزدیک و دور، قبر صوفیان را به مزار امامزاده ها مشهور ساختند. عن علی بن محمد النقی علیه السلام ....فمن ذهب الی زیاره احد منهم حیا او میتا فکانّما ذهب الی زیاره الشیطان و عبده الاوثان و من اعان احدا منهم فکانّما اعان یزید و معاویه و اباسفیان»(۱) امام هادی علیه السلام فرمودند : هرکس به زيارت يکي از صوفیه در حال حيات و يا بعد از مرگشان برود ، مانند آن است که به زيارت شيطان و بت پرستان رفته باشد . و هر کس هم به آنان کمک(مالی یا جانی) کند، مانند این است که به پلیدانی چون یزید و معاویه و ابوسفیان یاری رسانده است." ۱- سفينة البحار، ج‏۵ص:۱۹۹ → @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
❤️حکایت های قرآنی و اخلاص در عمل بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم ابوجعفر خثعمی که یکی از اصحاب امام صادق (ع) است حکایت کرد: روزی حضرت صادق (ع) کیسه ای که مقدار پنجاه دینار در آن بود، تحویل من داد و فرمود: این ها را تحویل فلان سید بنی هاشم بده و به وی نگو توسّط چه کسی فرستاده شده است. خثعمی گوید: زمانی که نزد آن شخص تهیدست رسیدم و کیسه پول را تحویل وی دادم، پرسید: این پول از طرف چه کسی برای من ارسال شده است؟ و سپس گفت: خداوند جزای خیرش دهد. صاحب این کیسه، هرچند وقت یک بار، مقدار پولی را برای ما می فرستد و ما زندگی خود را با آن تامین و سپری می کنیم، ولیکن جعفر صادق با آن همه ثروتی که دارد، توجّهی به ما ندارد و چیزی برای ما نمی فرستد و هرگز به یاد ما فقراء نیست. منبع: امالی شیخ طوسی:ج۲ ص۲۹۰ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 جهنم افراد رباخوار! سخنرانان شهید کافی و استاد دانشمند@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🟢نیکی به کسی کن که به کار تو نیاید ✍مردی در نیمه‌های شب دلش گرفت و از نداری گریه کرد. دفتر و قلم به‌دست گرفت و شمع را روشن کرد و برای خدا نامه‌ای نوشت: «به نام خدا نامه‌ای به خدا، از فلانی خدایا! در بازار یک باب مغازه می‌خواهم، یک باب خانه در بالاشهر، یک زن خوب، زیبا، مؤمن و پولدار و یک باغ بزرگ در فلان جا.» دوستش که این نامه را دید، گفت: دیوانه! این نامه را به خدا نوشتی، چگونه می‌خواهی به او برسانی؟ گفت: خدا آدرس دارد و آدرسش مسجد است. نامه را برد و لای جدار چوبی مسجد گذاشت و گفت: خدایا! با توکل بر تو نوشتم، نامه‌ات را بردار! نامه را رها کرد و برگشت. صبح روز بعد شاه به شکار می‌رفت که تندباد عظیمی برخاست. طوری که بیابان را گردو‌خاک گرفت و شاه در میان گردوخاک گم شد. ملازمان شاه گفتند: اعلی‌حضرت! برگردیم، شکار امروز ممکن نیست. شاه هم برگشت. چون به منزل رسید، میان جلیقه خود کاغذی دید. آن را باز کرد و دید همان نامه مرد فقیر است که باد آن را در آسمان رها کرده و در لباس شاه فرود آورده است. شاه نامه را خواند و اشک ریخت. پس گفت: بروید این مرد را بیاورید. کاتب نامه را آوردند. کاتب که از ترس می‌لرزید، وقتی تبسم شاه را دید، اندکی آرام شد. شاه پرسید: این نامه توست؟ فقیر گفت: بله، ولی من به شاه ننوشته‌ام، به خدایم نوشته‌ام. شاه گفت: خدایت حکمتی داشته که در آغوش من رهایش کرده و مرا مأمور کرده تا تمام خواسته‌هایت را به جای آورم. شاه، وزرا و تجار و بازاریان را جمع کرد و هرچه در نامه بود، به‌جا آورد. در پایان فقیر گفت: شکر خدا. شاه گفت: من دادم، شکر خدا می‌کنی؟ فقیر گفت: اگر خدا نمی‌خواست تو یک ریال هم به کسی نمی‌دادی؛ اگر اهل بخششی به دیگرانی بده که نامه نداشتند. ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
14-DAR MOREDE KAVAREH 1(www.rasekhoon.net).mp3
6.69M
🎧 فایل صوتی 🔴 موضوع فساد 1 🎙شهید حاج شيخ احمد کافی @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
14-DAR MOREDE KAVAREH 2(www.rasekhoon.net).mp3
5.97M
🎧 فایل صوتی 🔴 موضوع فساد 2 🎙شهید حاج شيخ احمد کافی@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 هنده و خرابه ی شام (متن سخنرانی شهید کافی) شبی هنده داخل کاخ با شوهرش، یزید نشسته بود. یک وقت دید صدای گریه از خرابه می آید. صدا زد: یزید! چه خبر است؟ یزید گفت: یک عده خارجی بر ما خروج کردند، مردهایشان را کشتیم. حالا هم زن و بچه هایشان در خرابه هستند. صدا زد: یزید! اجازه می دهی بروم اینها را تماشا بکنم؟ گفت: برو اما به طور رسمی برو! سی چهل تا از این کلفتها و کنیزها جلوی هنده چراغ به دست گرفتند، دارند می روند تا اسرا را تماشا کنند. در خرابه چراغ نبود. زن و بچه امام حسین(ع) در خرابه، فرش نداشتند. زنها دور هم نشسته بودند. یک وقت دیدند یک عده چراغ به دست دارند می آیند. بی بی زینب (س) فرمود: چه خبر است؟ گفتند: خانم! هنده که یک روز کلفت شما بود و حالا عیال یزید شده، می خواهد به تماشای اسرا بیاید. ای خدا! هیچ عزیزی را گرفتار نکن! خیلی سخت است. خانم زینب (س) خودش را میان بچه ها مخفی کرد. هنده میان خرابه آمد. گفت: بزرگتر این زنها چه کسی است؟ زینب (س) رانشان دادند. آمد جلو دید بی بی روی خاکها نشسته است. هنده با همان پیراهن قیمتی روی خاکها نشست. صدا زد: بی بی جان! شما اهل کجایید؟ وای! وای! ❌ ادامه در پست بعدی.... @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
شهید شیخ احمد کافی
🔴 هنده و خرابه ی شام (متن سخنرانی شهید کافی) شبی هنده داخل کاخ با شوهرش، یزید نشسته بود. یک وقت د
فرمود: ما اهل مدینه ایم. گفت: بی بی جان! کدام مدینه؟ فرمود: مدینه رسوا الله، مدینه پیغمبر(ص) صدا زد: بی بی جان! نگاه به حالایم نکنید، من مدتی در شهر پیغمبر(ص) در یکی از محله های آنجا کلفت بودم. الان هم به آن کلفتی افتخار می کنم. بی بی جان! شما که می گویید اهل مدینه پیغمبرم اگر راست می گویی، اهل کدام محله هستید؟ فرمود: ما اهل محله بنی هاشم هستیم. صدا زد: بی بی جان! من در آن محله چند آشنا دارم، آیا شما آنها را می شناسی؟ آماده اید بگویم؟ صدا زد: بی بی جان! شما که از محله بنی هاشم هستید بگو ببینم آیا آقایم حسین(ع) را می شناسی؟ همه بگویید: حسین! حسین! حسین!... یک دفعه صدا زد: بی بی جان! شما که از محله بنی هاشم هستید بگو بدانم آیا خانمم زینب(س) را می شناسی؟ یک وقت بی بی بنا کرد های های گریه کردن، صدا زد: بی بی جان! آیا خدایی نکرده طوری شده است؟ من سراغ زینبم را می گیرم شما گریه می کنید؟ یک وقت سرش را بلند کرد صدا زد: آی هنده آخه من زینبم. اگر تو زینبی پس کو حسینم  ضیاء چشم زهرا نور عینم یک وقت صدا زد: آی هنده! حسینم را کشتند. آی حسین! حسین!...اللهم صل علی محمد و آل محمد بحق الحسین یا الله! ❌ پایان سخنرانی هنده و خرابه شام @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
❤️ قوطی خالی کمپوت وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ و ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ خالی ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ. ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ‌ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ و ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ‌ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.» ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ. 📚نقل از شهید حسین خرازی@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
‌ 🔴 ما به خدا نباید اعتراض کنیم ساعت ده صبح دکتر به همراه مأمور آشپزخانه وارد اتاق بیماران می شود. ده تخت هم داخل اتاق است، دکتر می گوید: « به این چلوکباب بدهید با کره، به تخت کناری غذا ندهید، به او سوپ بدهید، به این شیر بدهید، به او کته ی بی نمک بدهید، به این آش بدهید، دیگری نان و کباب. » مریض ها همه یک جور به دکتر نگاه می کنند. حتی به کسی هم که می گوید غذا ندهید، او می فهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید غذا بخورد، چون می فهمد و می شناسد که دکتر خیرش را می خواهد، اعتراضی نمی کند. حالا اگر بلند شود و بگوید که چرا به آن مریض چلوکباب بدهند و به من ندهند، دکتر می فهمد که این شخص روانی است. ما هم اگر به خدا بگوییم خدایا چرا به فلانی خانه ی دو هزار متری دادی و به من ندادی، ما هم روانی هستیم. ما هم قضا و قدر الهی را نشناختیم و نفهمیدیم. باید بفهمیم همانطور که مریض می فهمد و به دکتر اعتراض نمی کند، ما هم به خدا نباید اعتراض کنیم و هر چه به ما می دهد راضی باشیم. 📚منبع: مجموعه سلوک ابرار2 ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 سنگ قبر حکیم مرد بسیار ثروتمندی که از حکیمی دل خوشی نداشت با خدمتکارانش در بازار با حکیم و تعدادی از شاگردانش روبه‌رو شد. مرد ثروتمند با حالتی پر از غرور و تکبر به حکیم گفت: تصمیم گرفته‌ام پول خودم را هدر دهم و برایت سنگ قبری گران‌قیمت تهیه کنم. بگو جنس این سنگ از چه باشد و روی آن چه بنویسم تا هر کس بالای آن قبر بایستد و برای تو آرامش طلب کند شاد شود و خنده‌اش بگیرد. حکیم خنده‌ای کرد و پاسخ داد: اگر خودت هم بالای سنگ قبر می‌ایستی. سنگ قبر مرا از جنس آیینه انتخاب کن و روی آن هیچ چیز ننویس. بگذار مردمی که بالای آن می‌ایستند تصویر خودشان را ببینند و اگر هم آمرزشی طلب می‌کنند نصیب خودشان شود. مرد ثروتمند که حسابی جا خورده بود برای اینکه جلوی اطرافیانش کم نیاورد با تمسخر گفت: اما همه که برای دعای آمرزش بالای سنگ قبر نمی‌ایستند. حکیم با همان تبسم گرم و صمیمانه همیشگی‌اش گفت: آنها آیینه‌ای بیش نخواهند دید. ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
شهید شیخ احمد کافی
❤️ هر روز چند صفحه با شهید کافی (قسمت 89) منبع : کتاب کافی گردآورنده : محسن حسام مظاهری ➥ @sheik
❤️ هر روز چند صفحه با شهید کافی (قسمت 90) منبع : کتاب کافی گردآورنده : محسن حسام مظاهری ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
‌‌🔴 نوشته‌ای لاک و مهر شده که در آن اسامی ۳۱۳ نفر، ثبت شده است... 🌕 امام حسین -علیه‌السّلام- فرمود: بر پیامبر -صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم- وارد شدم، در حالی‌که ابی بن کعب نیز در محضر پیامبر «ص» بودند. حضرت به من فرمود: ‌ای زینت زمین و آسمان... خداوند از دورترین شهرها به تعداد اهل بدر یعنی سیصد و سیزده مرد برای او سپاه گرد آورد. او نوشته‌ای در دست دارد که لاک و مهر شده و در آن تعداد و اسامی اصحاب او و نیز نسب شهرهای آنها و خلق و خوی، وضع ظاهری، چهره و قیافه و نیز کنیه آنان ثبت شده است. این نفرات جنگاور بوده، در اطاعت و فرمانبرداری از او کوشا هستند و مجدّانه عمل می‌کند.» «عَنْ أَبِيهِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عِنْدَهُ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ يَا زَيْنَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ... يَجْمَعُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ مِنْ أَقَاصِي اَلْبِلاَدِ عَلَى عَدَدِ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلاَثَمِائَةٍ وَ ثَلاَثَةَ عَشَرَ رَجُلاً مَعَهُ صَحِيفَةٌ مَخْتُومَةٌ فِيهَا عَدَدُ أَصْحَابِهِ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَنْسَابِهِمْ وَ بُلْدَانِهِمْ وَ صَنَائِعِهِمْ وَ كَلاَمِهِمْ وَ كُنَاهُمْ كَرَّارُونَ مُجِدُّونَ فِي طَاعَتِهِ...» 📗کمال‌الدين و تمام‌النعمة ج ۱، ص۲۶۴ 📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۰۹ 📗الوافي، ج ۲، ص ۴۶۴ 📗قصص الأنبیاء‌(للراوندی) ج۱، ص۳۶۱ → @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚 توحيد آخوند حاج محمود آقا کفایی که شاید بزرگترین نوه مرحوم آخوند بود از آشیخ احمد دشتی نقل کرد: شبی در منزل مرحوم آخوند بودیم. خادم حضرت با یکی از مریدان مرحوم آخوند وارد آن جلسه شد و آن مرید پول هنگفتی تقدیم مرحوم آخوند کرد و رفت. آن خادم مطلبی به مرحوم آخوند گفت و مرحوم آخوند به او اشاره کرد که شما بنویسید. خادم هم نوشت و به مرحوم آخوند داد. مرحوم آخوند به نوشته نگاه کرد و از آن خوشش نیامد. سپس همه آن پول را به خادم داد. وقتی خادم رفت، مدتی سکوت جلسه را فراگرفت که قضیه از چه قرار بود؟ آشیخ احمد یا یکی دیگر از اصحاب مرحوم آخوند سؤال کرد که آقا! جریان چه بود؟ ایشان فرمود: خادم به من گفت که می‌خواهم دو تا از پسرهایم را داماد کنم، ولی وضع مالی من خوب نیست. به او گفتم: ما چقدر تقدیم کنیم؟ بنویس که ببینم. او مبلغی روی کاغذ نوشت، ولی دیدم مبلغ ناچیزی نوشته است، خوشم نیامد، اما تمام آن پول را به او دادم. اصحاب با ناراحتی گفتند: آقا شما همه این مبلغ را یک‌جا به او دادید؟ مرحوم آخوند فرمود: مهیا کردن وسایل ازدواج برای دو پسر، همین مقدار خرج دارد. مدتی اصحاب با مرحوم آخوند یک و دو کردند. یکی از افراد جلسه گفت: اگر شما طلبه‌ها را در نظر نمی‌گیرید، لااقل خودتان را در نظر بگیرید. شما تازه خانه‌تان را فروختید. (این قضیه بعد از شکست مشروطه و افول مرحوم آخوند واقع شده است) مرحوم آخوند شروع کرد به گریه کردن به گونه‌ای که چنین گریه‌ای تا آن وقت سابقه نداشت. اصحاب از کار خود ناراحت شدند که چرا سبب شدند مرحوم آخوند متذکر شکست و مشکلاتشان گردد و این‌گونه متأثر شود. وقتی گریه آخوند پایان یافت، فرمود: شما خیال می‌کنید که من برای فروختن خانه ناراحت شده‌ام. ناراحتی من از این است که زحمات چندین ساله من هدر رفته است. من حدود بیست سال است که به شما میگویم موحد باشید، خدا را بشناسید، بدانید منشأ امور جای دیگر است. من طلبه‌ای بودم، قدری درس خواندم، ازدواج کردم، بعد هم تدریس کردم و عده‌ای شاگرد من و بعد چند نفر هم مقلد من شدند. این حوادث همگی به عنایت خداوند متعال و مصلحت ما همین بود که رخ داده است. معلوم می‌شود حرف‌های من هیچ اثری در آقایان نگذاشته و جدی تلقی نشده است. من از این بابت ناراحتم. 📚 جرعه‌ای از دریا ؛ ج 2 ص 431 @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
havaye nafs (1).mp3
42.23M
🎧 فایل صوتی 🔴 موضوع هوای نفس 🎙شهید حاج شيخ احمد کافی @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 دعای تکان‌دهندهٔ امام رضا برای امام زمان علیهماالسلام... 🌕 آقا امام رضا علیه‌السلام در دعا براى حجة بن الحسن صلوات اللّه علیه، می‌فرمایند: «خدایا! در کار او ما را از خستگی و تنبلی و سستی پناه ده و ما را از کسانی قرار ده که به واسطهٔ آنان دینت را یاری می‌کنی و یاری ولیت را محکم می‌گردانی و دیگران را جایگزین ما مکن، به راستی که قرار دادن دیگران به جای ما بر تو آسان است و بر ما گران.» 📗بحارالأنوار، ج ۹۲، ص ۳۳۲ 📗جمال الأسبوع، ج ۱، ص ۵۱۲ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
4_6016904055303968524.mp3
4.04M
❤️ توصیف آخرالزمان از زبان پیامبر اکرم (ص) 🎙 شهید حاج شيخ احمد كافے@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
توبه ی حر ای مردم! امشب، شب جنبیدن و جهش است. می دانید چرا؟ امشب هر پر و بالی دارید بزنید! آماده شوید که فردا شب شب احیا است. فیض بگیرید! این دل اگر کثیف است یک جارو بردارید و کثافتهایش را بیرون بریز! این روح اگر الوده است تمیزش کن! مبادا فردا، شب احیا و شب قدر دست خالی برگردی! خدایا! این دل هوی و هوسی را از ما بگیر! یک دل خدایی به ما مرحمت کن! آی خدا! این دل بت پرست را از ما بگیر یک دل خدا پرست به ما بده! خدایا! عمرم دارد تمام می شود و هنوز خوب نشدم . ای خدا! پیمانه دارد پر می شود و آن جوری که خواستی از کار در نیامدم. خدا! می ترسم بمیرم و از تو جدا بمیرم. خدایا! می ترسم بمیرم و مغضوب تو بمیرم. ای خدا! می ترسم بمیرم و با دست خالی بمیرم. خدا! دل شب ماه رمضان است، ماه توست. آدم اگر یک کسی را در خیابان ببیند و یک کاری با او داشته باشد ممکن است او را ردّ کند. اما اگر برود داخل خانه اش و روی فرشش بنشیند، یک جور دیگر با آدم حرف می زند. می گوید: مهمان من است ، داخل خانه من است، روی فرش من است. حجة بن الحسن! امام زمان! ای کسی که کارهای خدا به دست توست. ای کسی که اگر دل شب این ماه رمضان لب از روی هم برداری، این قدر آبرومندی، این قدر عزیزی، این قدر مورد توجهی که خدا بی جوابت نمی گذارد. تو را به جان مادرت زهرا (ع) از خدا بخواه یک دین و ایمان ثابتی به ما بدهد. خدایا ! اگر بنا بود گناهکارها را قبول نکنی حرفی نداشتم. خدا! اگر بنا بود توبه ام را قبول نکنی پس چرا حرّ را راه دادی؟ ادامه در پست های بعدی... ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
پشتِ تمام آرزوهایت خدا ايستادہ ڪافيست بـہ حڪمتش ايمان داشتـہ باشے تا قسمتت سر راهت قرار ‌گیرد وی را بخوانيد تا شـما را اجابت ڪند شبتون امام زمانی❤️ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚حکایت زینب کذابه زنی ادعا می‌کرد زینب است و به دعای پدرش امام علی(ع) عمری ابدی یافته است. مأمون او و امام رضا(ع) را با یکدیگر روبه‌رو کرد تا مشخص شود کدامیک راست می‌گوید. در این هنگام امام رضا(ع) پیشنهاد عجیبی داد. ادامه ی ماجرا در لینک زیر👇👇 https://eitaa.com/joinchat/371195984Cc861b12aed
ســـــــلام بـه دلهای پاکتان🌸 سلامی به قـلب پاک و پر مهرتان صبحتون زیبـا و دل انگیز🌸 روزتون پر از انگیزه دلتون لبريز از عشق و امـيد🌸 تـندرسـت و كـامـروا باشيـد.. بهترينها رو براتون آرزو ميكنم🌸 ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
شهید شیخ احمد کافی
توبه ی حر ای مردم! امشب، شب جنبیدن و جهش است. می دانید چرا؟ امشب هر پر و بالی دارید بزنید! آماده ش
خدا! اگر بنا بود توبه ام را قبول نکنی پس چرا حرّ را راه دادی؟ خدا! من گناه کردم اما هر چه گناه کرده باشم گناه حرّ را نکردم. برای اینکه هر کاری کرده ام اما دیگر سر راه امام حسین (ع) را نگرفته ام. آی حسین! حسین!... حرّ مگر چه کردی؟ با هزار سوار آمد سر راه امام حسین(ع) را گرفت. گفت: از این طرف نباید بروید از آن طرف بروید. یک چیز یادتان می دهم که رمز عوض شدن است. وقتی که داری می روی طرف گناه یک راه آشتی برای خودت بگذار. عرق خورهای سابق، لاتهای سابق در نهایت توبه می کردند. می دانی چرا؟ چون اول محرم که می شد شیشه را می بوسید و کنار می گذاشت. شب اول ماه رمضان هم کنار می  گذاشت.این راه آشتی بود، خدا هم خوشش می آمد، می گفت: عاقبتت را ختم به خیر می کنم. توفیق توبه به او می داد. این آدم غیر از آن گناهکاری است که شب وفات علی(ع) عرق می خورد. غیر از آن کسی است که روز عاشورا هم آب جو می خورد. حرّ با هزار سوار آمده جلوی امام حسین (ع) را گرفته است. اما حواسش جمع است. خیلی تند نمی رود، راه آشتی می گذارد. تا امام حسین (ع) فرمود: ظهر است می خواهیم نماز بخوانیم، حرّ گفت: هم با شما نماز می خوانم. فرمود: تو با ما نماز می خوانی؟ گفت: من که می دانم پسر فاطمه (س) هستی. عقیده ام با تو است. پول و حقوق و شکم پروری مرا سر راهت آورده است و الاّ دلم با تو است. نمازشان را خواندند.  ❌ ادامه در پست های بعدی.... @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی