🖤شهادت مظلومانه یاور یتیمان، امام علی (ع) تسلیت باد
💔صبحتون علوی...
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
1.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
دعای روز_بیست و یکم ماه رمضان 💐
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
اللهمّ اجْعَلْ لی فیهِ الى مَرْضاتِكَ دلیلاً
ولا تَجْعَل للشّیْطان فیهِ علیّ سَبیلاً
واجْعَلِ الجَنّةِ لی منْزِلاً ومَقیلاً
یا قاضی حَوائِجَ الطّالِبین...
خدایا قرار بده برایم در آن به سوى
خوشنودیهایت راهنمایى و قرار مده
شیطان را در آن بر من راهى و قرار بده
بهشت را برایم منزل و آسایـشگاه اى
برآورنده حاجتهاى جویندگان...
🖤🍃🖤🍃
🍂شفـــاےجمیـع بیماران صلـــوات🍂
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
شب های بیست و یکم دلم بی قرار و کودکانه پا به زمین می کوبد و "مکن ای صبح طلوع" می خواند. هر سال می گویم، یعنی می شود این شب بیست و یکم دیگر دنیا یتیم نشود؟ می شود علی نرود؟
شب های بیست و یکم حس می کنم دنیای ما و بهشت هر دو می لرزند، یکی از وحشت رفتنش، دیگری از شعف آمدنش.
شب های بیست و یکم خیالم پر می کشد به خانه ای که هر گوشه اش یک ماه زانوی یتیمی بغل گرفته و قرآن به سر خدا را می خواند: الهی بعلیٍّ، علی را از ما نگیر...
شب های بیست و یکم در عجب می مانم که چقدر این مرد به پدری اعتبار و معنا داده؛ ابوتراب، ابوالیتامی، ابوالسبطین، ... و چه عمیق است اینکه آخرین کلام های پیش از رفتنش این باشد که: الله الله فی الایتام.
شب های بیست و یکم فکر می کنم از ما یتیم تر مگر هست؟ مگر می شود علی در نفس های آخر وصیت به نوازش یتیم کرده باشد و فرزندش مهدی امشب ما را به نگاهی ننوازد؟
دلم آرام می گیرد که نه! نمی شود! و می خوانم: الهی بعلیٍّ...
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 حوادث قبل از وقوع صیحه آسمانی...
⭕️ اختلاف دولت بنیفلان...
🌕 آقا امام باقر علیهالسلام فرمودند:
«وقتى که در میان بنى فلان(بنیعباس) اختلاف افتاد در آن زمان چشم انتظار فرج باشید؛ و فرج شما تنها در اختلاف بنى فلان است. پس وقتى دچار اختلاف شدند منتظر صیحه در ماه رمضان باشید و پس از آن قیام قائم علیهالسلام که خداوند هرچه را بخواهد به انجام میرساند.»
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ... إِذَا اِخْتَلَفَ بَنُو فُلاَنٍ فِيمَا بَيْنَهُمْ فَعِنْدَ ذَلِكَ فَانْتَظِرُوا اَلْفَرَجَ وَ لَيْسَ فَرَجُكُمْ إِلاَّ فِي اِخْتِلاَفِ بَنِي فُلاَنٍ فَإِذَا اِخْتَلَفُوا فَتَوَقَّعُوا اَلصَّيْحَةَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ خُرُوجَ اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّ اَللّٰهَ يَفْعَلُ مٰا يَشٰاءُ
🌕 آقا امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«وَ اِخْتِلاَفُ بَنِي فُلاَنٍ مِنَ اَلْمَحْتُومِ»
اختلاف بنیفلان در بین خودشان حتمی است.
📗الغيبة (للنعمانی)، ج ۱، ص ۲۵۳
📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲۳۰
📗إثبات الهداة، ج ۵، ص ۳۶۵
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
8.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 وصایای امیرالمومنین (ع) در لحظات آخر
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
5.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟣 عظمت بسیار عجیب شب قدر
🎙 استاد مسعود عالی
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚 #اهمیت_دادن_افطاری
مرحوم شيخ صدوق رحمة اللّه عليه ، با سند خود به نقل از حضرت صادق آل محمّد عليهم السلام ، حكايت فرمايد:
روزى يكى از دوستان و اصحاب پدرم ، به نام سُدير صيرفى در ماه مبارك رمضان نزد پدرم ،
حضرت باقرالعلوم عليه السلام شرفياب شد.
پدرم او را مخاطب قرار داد و فرمود: اى سُدير! آيا مى دانى اين شب ها، چه شب هائى است ؟
سُدير در پاسخ اظهار داشت : بلى ، فدايت گردم ، اين شب ها، شب هاى ماه مبارك رمضان است .
پدرم فرمود: آيا قادر هستى كه ده نفر از فرزندان حضرت اسماعيل عليه السلام را در هر شب از شب هاى آخر ماه مبارك رمضان خريدارى نموده و آزادشان كنى ؟
سُدير گفت : پدر و مادرم فداى شما باد، امكانات مالى ندارم .
پدرم فرمود: نُه نفر، چطور؟
جواب داد: توان ندارم .
پس پدرم يك به يك از تعداد آن ها كم كرده ، و سُدير همچنان به گفته خويش پايدار بود، تا آن كه در نهايت ، پدرم سؤ ال نمود: آيا يك نفر را هم نمى توانى آزاد كنى ؟!
سُدير پاسخ داد: خير، توان آن را ندارم .
پدرم - حضرت باقرالعلوم عليه السلام - اظهار داشت : آيا نمى توانى هرشب يك مرد مسلمان را ميهمان خود كنى تا روزه خود را در منزل تو افطار نمايد؟
سدير گفت : بلى ، ياابن رسول اللّه ! دو نفر را مى توانم افطارى دهم .
پدرم - امام محمّد باقر عليه السلام - فرمود: منظور من نيز همين بود كه افطارى دادن به يك مسلمان در اين شب ها، معادل با آزادى يكى از فرزندان حضرت اسماعيل است ، كه در قيد اسارت باشد.
📚كتاب چهل داستان و حديث از امام باقر العلوم عليه السلام
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خدایا_از_سر_تقصیرات_ما_بگذر
با صدای شهيد حاج شيخ احمد كافے
عشق اگر آید برد هوش و دل فرزانه را
دزد عاقل میکُشد اول چراغ خانه را
آنچه ما کردیم باخود هیچ نابینا نکرد
درمیان خانه گم کردیم صاحبخانه را
→ @sheikh_kafi
📚 مقام غلام با معرفت امام سجاد علیه السلام
از سعید بن مسیب روایت شده که گفت: قحطى عمومى مردم را فرا گرفت، من چشم خود را گشودم، غلام سیاهى را بالاى تپهاى تنها دیدم، به طرف او روان شدم، دیدم لبهاى خود را حرکت میدهد، هنوز دعاى او تمام نشده بود که ابرى آمد، وقتی آن ابر را دید خوشحال شد و برگشت، به قدرى باران آمد که ما گمان کردیم غرق خواهیم شد.
من به دنبال آن غلام رفتم تا اینکه دیدم داخل خانه امام سجاد(علیه السلام) شد. من نیز بعد از او داخل خانه آنحضرت شدم، و گفتم: اى آقاى من! در خانه شما غلام سیاهى است که به من تفضّل نما و او را به من بفروش؟
آنحضرت فرمود: «اى سعید! چرا آن غلام به تو بخشیده نشود؟»، پس به سرپرست غلامان خود دستور داد تا همه غلامهایى را که در خانه آنحضرت بودند به من بدهند، او غلامان را حاضر ساخت، ولى من آن غلام را در بین آنان ندیدم، گفتم: غلام سیاهی که من میخواهم در میان آنان نیست! سرپرست غلامان گفت: غیر از فلان غلام که نگهبان است کسى نیست، گفتم: او را بیاور! چون او را آورد دیدم همان غلامی است که من میخواستم.
به امام گفتم: این همان غلامی است که من میخواهم.
امام(علیه السلام) فرمود: «اى غلام! سعید، مالک تو شد، با او برو»
غلام به من گفت: چه باعث شد که تو بین من و مولاى من جدایى انداختى؟! گفتم: آن معجزهاى که من بالاى تپه از تو دیدم.
ناگاه آن غلام دست خود را با تضرّع و زارى به طرف آسمان بلند کرد و گفت: اى خدا! اگر ما بین من و تو رازى بوده که آنرا فاش کردى الآن مرا قبض روح کن.
امام سجاد(علیه السلام) و حاضران در مجلس گریستند، من هم با چشم اشکبار خارج شدم، همینکه به منزل خود رسیدم پیغامرسان امام نزد من آمد و گفت:
اگر میخواهى در تشییع جنازه آن غلام شرکت کنی بیا...
📚 اثبات الوصیة مسعودى، ص 175، انصاریان، قم، 1384 ش، 1426ق.
→ @sheikh_kafi
🔴داستان تربیتی واقعی
معلّم از دانشآموز سوالی کرد امّا او نتوانست جواب دهد، همه او را تمسخر کردند. معلّم متوجّه شد که او اعتماد به نفس پایینی دارد. زنگ آخر وقتی همه رفتند معلّم، او را صدا زد و به او برگهای داد که بیت شعری روی آن بود و از او خواست آن بیت شعر را حفظ کرده و با هیچکس در این مورد صحبت نکند. روز بعد، معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن را پاک کرد و از بچّهها خواست هر کس توانسته شعر را سریع حفظ کند، دستش را بالا ببرد. تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز بود. بچّهها از این که او توانسته در فرصت کم شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلّم خواست برای او دست بزنند. معلّم هر روز این کار را تکرار میکرد و از بچّهها میخواست تشویقش کنند. دیگر کسی او را مسخره نمیکرد و دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره او را "خِنگ" مینامیدند، نیست و تمام تلاش خود را میکرد که همیشه احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن را حفظ کند.
آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاسهای بالاتر رفت. وارد دانشگاه شد. مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی گرفت و اکنون پدر پیوند کبد جهان است.
📚کتاب زندگانی دکتر ملک حسینی
→ @sheikh_kafi
🌻يا قَاضِيَ الْحَقِّ
🍃ای که به حق،
به عدل، به داد،
به درستی،
قضاوت میکنی
📓جوشن کبیر
🦋صبحتون بخیر ...
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
1.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💖 ﷽ 💖
💜دعای روز بیست و دوم ماه مبارک رمضان 💜
اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ فَضْلَكَ وأنـْزِل علیّ فیهِ بَرَكاتِكَ وَوَفّقْنی فیهِ لِموجِباتِ مَرْضاتِكَ واسْكِنّی فیهِ بُحْبوحاتِ جَنّاتِكَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ المُضْطَرّین.
خدایا بگشا به رویم در این ماه درهاى فضلت وفرود آر برایم در آن بركاتت را وتوفیقم ده در آن براى موجبات خوشنودیت ومسكنم ده در آن وسطهاى بهشت اى اجابت كننده خواسته ها ودعاهاى بیچارگان.
❣شفـــاےجمیـــع بیماران صلــوات❣
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی