فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸شب را بدون
💫افسوس امروز رفته
🌸بدون آهِ گذشته تمام کن
🌸به فردا فکر کن که
💫روزِ دیگری است
🌸دنیاتون بدون غم
💫فرداتون مملو ازخبرهای خوش
شبتون مهدوی
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴شهیدی که داعش سرش را جدا کرد اما😳👇
سردار حاج قاسم سلیمانی در مراسمی خاطرهای گفت که بغض گلوی خود و حاضرین در مراسم را گرفت :
«نوجوان ۱۷ ساله ای که اخیراً(در سوریه) شهید شد، به مادرش میگوید، با توجه به خوابی که دیدهام این آخرین ناهاریست که باهم میخوریم، مادر اجازه تعریف خواب را نمیدهد. برای دوستانش اینگونه تعریف کرده بود. ۲ شبست خواب میبینم که روی سینهام نشستهاند تا سرم از تنم جدا کنند، فریاد میزنم و آنوقتست که ...
ادامه این ماجرای عجیب در لینک زیر 🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/4033871893C0cb7888cc3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸روزتون زیبا
🌸و سرشار از
🌸انرژی مثبت
🌸و پر از خیر و برکت
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🟣 گزارش کارهای شیعیان به امامان
موسی بن یسار میگوید: من در خدمت #امام_رضا علیه السلام بودم؛ وارد کوچههای شهر طوس شدیم (شهر مشهد امروز) سر و صدایی شنیدم به طرف آن صدا رفته دیدم جنازه ای است میبرند ناگاه امام علیه السلام از مرکب پیاده شدند و تابوت را گرفتند و از پی آن به راه افتادند.
آنگاه فرمودند: «ای موسی بن یسار! هر کس جنازه یکی از دوستان ما را تشییع نماید چنان گناهانش میریزد گویا اینکه تازه از مادر به دنیا آمده است و آثار گناه در پرونده او نمی ماند.»
امام همچنان از پی جنازه رفتند تا اینکه او را در کنار قبر گذاشتند. حضرت جلو رفتند و مردم را از جنازه کنار زدند، تا میت را مشاهده کردند سپس دستشان را روی سینه میت گذاشتند و فرمودند: «فلانی پسر فلان! تو را به بهشت بشارت میدهم؛ دیگر از این ساعت، ترسی نخواهی داشت.»عرض کردم: فدایت شوم این مرد را میشناسید؟! شما که تا کنون به این منطقه قدم نگذاشته اید!
حضرت علیه السلام فرمودند: «مگر نمی دانی "تعرض علینا اعمال شیعتنا صباحا و مساء"؛ اعمال شیعیان هر صبح و شام بر ما پیشوایان عرضه میشود هرگاه کوتاهی داشته باشند، از پروردگار تقاضا میکنیم از آن چشم پوشی نماید، و هر کار خیری را انجام داده باشند، از خداوند درخواست میکنیم اجر آنها را بدهد.»
📚 بحار،ج 49، ص 98
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴حکایت مخترع دين و توبه
✍امام صادق عليه السلام فرمود : مردي در زمانهاي گذشته زندگي مي كرد و مي خواست دنيا را از راه حلال بدست آورد ، و ثروتي فراهم نمايد كه نتوانست . از راه حرام كوشش كرد تا مالي بدست آورد نتوانست .
شيطان برايش مجسم و آشكار شد و گفت : از حلال و حرام نتوانستي مالي پيدا كني ، مي خواهي من راهي به تو بياموزم كه اگر عمل كني به ثروت سرشاري برسي و عده اي هم پيرو پيدا كني ؟
گفت : آري مايلم . شيطان گفت : از نزد خودت ديني اختراع كن و مردم را به آن دعوت نما . او كيشي اختراع كرد و مردم گردش را گرفته و به مال زيادي دست يافت . روزي متوجه شد كار ناشايستي كرده و مردمي را گمراه نموده است ؛ تصميم گرفت به پيروانش بگويد كه گفته ها و دستوراتم باطل و اساسي نداشته است . هر چه گفت : آنها قبول نكردند و گفتند : حرفهاي گذشته ات حق بوده است و اكنون خودت در دينت شك كرده اي ؟ چون اين جواب را شنيد غل و زنجيري تهيه نمود و به گردن خود آويخت و مي گفت : اين زنجيرها را باز نمي كنم تا خداي توبه مرا قبول كند .
خداوند به پيامبر صلي الله عليه و آله آن زمان وحي نمود كه به او بگويد : قسم به عزتم اگر آنقدر مرا بخواني و ناله كني كه بند بندت از هم جدا شود دعايت را مستجاب نمي كنم ، مگر كساني كه به مذهب تو مرده اند و آنها را گمراه كرده بودي به حقيقت كار خود اطلاع دهي و از كيش تو برگردند .
نکته: توبه یعنی جبران.
📚پند تاریخ ج۴ ص۲۵۱، بحار ج۲ ص۲۷۷
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در کتاب کشکول بحرانی اینگونه آمده است: جمعیت زیادی دور حضرت علی (ع) حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید: «یا علی! سؤالی دارم، علم بهتر است یا ثروت؟»، علی(ع) در پاسخ گفت: «علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.» مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.
در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همانطور که ایستاده بود بلافاصله پرسید: «اباالحسن! سؤالی دارم، میتوانم بپرسم؟» امام در پاسخ آن مرد گفت: «بپرس!»، مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: «علم بهتر است یا ثروت؟»، علی فرمود: «علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ میکند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🌹داستان آموزنده🌹
بزرگی میگفت: چندین سال قبل در محله ما یک گاریچی بود، که نفت میآورد و به او عمو نفتی میگفتیم.
یک روز مرا دید و گفت: سلام؛ ببخشید خانهیتان را گازکشی کرده اید؟!
گفتم: بله!
.
گفت: فهمیدم؛ چون سلامهایت تغییر کرده است!
من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه؟!
گفت: قبل از اینکه خانهات گازکشی شود، خوب مرا تحویل میگرفتی، حالم را میپرسیدی. همه اهل محل همین طور بودند؛ هرکس خانه اش گازکشی میشود، دیگر سلام علیک او تغییر می کند!
.
از آن لحظه فهمیدم سی سال است سلامم به جای این که بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد بوی نفت میداده است! سی سال او را با اخلاق خوب تحویل گرفتم؛ خیال میکردم اخلاقم خوب است! ولی حالا که خانه را گازکشی کردهام ناخودآگاه نوع سلام کردنم عوض شده است!
.
خوب است تمام امورمان برای خدا باشد و سلامها و برخوردهایمان در زندگی بوی نیاز ندهد!
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
#اخلاقمهدوی ❤️
💠با انصاف باش؛ سخته ولی تو میتونی!
💢امام علی علیه السلام میفرمایند: «تاج انسان عفت و پاکدامنی او، و زینتش انصاف اوست.» (١)
💢با انصاف بودن، کار بسیار سخت و دشواری است.
پیامبر اکرم (ص)فرمودند: «سه مسئله مهم است که این امت طاقت آن را ندارند، که یکی از آنها داشتن #انصاف است.» (٢)
📌منتظری که انصاف برایش اهمیت ندارد، در واقع معنای #انتظار را درست درک نکرده است؛ زیرا یکی از دلایل اهمیت انتظار، امید برپا شدن دولت جهانی امام زمان و برقراری عدل و انصاف است.
📚١. غرر الحکم
٢. آیت الله مکارم شیرازی؛ انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقی، ص ٢۶٢
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردی درحالیکه به قصرها و خانههای زیبا مینگریست به دوستش گفت:
«وقتی این همه اموال را تقسیم میکردند ما کجا بودیم.»
دوست او دستش را گرفت و به بیمارستان برد و گفت: « وقتی این بیماریها را تقسیم میکردند ما کجا بودیم ! »
انسان زمانی که پیر میشه تازه میفهمه نعمت واقعی همون سلامتی، خانواده، عشق، شادی، باهم بودن، انرژی جوانی و ...
"همین چیزای ساده بوده که همیشه داشته ولی هرگز بهشون اهمیت نداده و دنبال نداشته ها بوده "🌹
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥺 تبرج میان محجبه ها
📛 حجاب لاکچری!!!
✍️ معنای اصطلاحی تبرّج برگرفته از آیة ۳۳ سوره احزاب است: وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ: (ترجمه: و در خانههايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم، زينتهاى خود را آشكار مكنيد...)*
👈🏻 این آیه خطاب به همسران پیامبر(ص) است، اما در تفاسیر همه زنان را مشمول این حکم دانستهاند.
✍️ گذشته از این، بنا بر دیگر شواهد قرآنی، به ویژه آیه ۳۵ سوره احزاب که هم مردان و هم زنان مسلمان و مؤمن، مورد خطاباند و از آنجا که مردان مسلمان نیز ملزم به رعایت حدود شرعیاند، تبرّج فقط منحصر به زنان نمیتواند باشد و همگی باید حیا و عفت داشته باشند و رفتار شایسته ای که نشان دهنده ی شخصیت شان است از خود بروز دهند.
#وقایع_آخرالزمان
#جاهلیت_در_آخرالزمان
#جنگ_نرم
#هجمه_فرهنگی
#لایک_های_مجازی
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
#یک_داستان_یک_پند
درویشی با شاگرد خود دو روز بود که در خانه گرسنه بودند. شاگرد شبی زاری کرد و درویش گفت: «صبور باش، فردا خداوند غذای چربی روزی ما خواهد کرد.» فردا صبح به مسجد رفتند. بازرگانی دیدند که در کاسههایی عسل و بادام ریخته و به درویشهای مسجد میداد. به هر یک از آنها هم کاسهای داد. درویش از بازرگان پرسید: «این هدیهها برای چیست؟»
بازرگان گفت: «هفت روز پیش مالالتجاره عظیم و پرسودی از هندوستان در دریا میآوردم. به ناگاه طوفان عظیمی برخواست و ترسیدم. بادبانها کم بود بشکند و خودم با ثروتم طعمه ماهیهای دریا شویم. دست به دعا برداشته از خدا خواستم باد را فرو نشاند تا من به سلامت به ساحل برسم و صد درویش را غذایی شاهانه بدهم. دعای من مستجاب شد و باد خاموش شد و این نذرِ آن روز طوفانی است.
درویش رو به شاگرد خود کرد و گفت: «ای پسر! یقین کن خداوند اگر بخواهد شکم من و تو را سیر کند، طوفانی چنین میفرستد بعد فرو مینشاند تا ما را شکم سیر کند. بدان دست او روزی رساندن سخت نیست.»
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚پیرزنی در خواب خدا رو دید و به او گفت:
خدایا من خیلی تنهام،مهمان خانه من می شوی؟!
خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش می رود...
پیرزن از خواب بیدار شد و با عجله شروع به جارو زدن خانه اش کرد..!
رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود رو پخت.
سپس نشست و منتظر ماند...
چند دقیقه بعد درب خانه به صدا در آمد...
پیرزن با عجله به سمت در رفت و اون رو باز کرد
پیرمرد فقیری بود، پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد
پیرزن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را محکم بست
نیم ساعت بعد دوباره در خانه به صدا در آمد. پیرزن دوباره با عجله در را باز کرد
این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست که از سرما پناهش دهد
پیرزن با ناراحتی در را بست و غرغرکنان به خانه برگشت
نزدیک غروب بار دیگر درب خانه به صدا در آمد
این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد
پیرزن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیرزن فقیر را دور کرد
شب شد و خدا نیامد...!
پیرزن با یأس به خواب رفت و بار دیگر خدا را دید
پیرزن با ناراحتی گفت: خدایا، مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی آمد؟!
خدا جواب داد:
بله، من امروز سه بار به دیدنت آمدم اما توهرباردررابه رویم بستی...!
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی