eitaa logo
شهید شیخ احمد کافی
89.1هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
7.4هزار ویدیو
5 فایل
🌹﷽🌹 آثار ماندگار از صدای ماندگار 👇 《رسانه حفظ و نشر آثار #شیخ‌احمد‌ڪافی》 تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6010575219129860388.mp3
2.03M
🟣 🎙با صدای شهيد حاج شيخ احمد كافے 💐امام علی(ع) النَّصيحةُ مِن اَخلاقِ الكِرام کار نصيحت و خيرخواهي، روش مردمان بزرگوار و کريم‌النَّفس است ﴿فهرست‌غرر، ص ٣٨١﴾ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️در این شب دل انگیز خدا 🌸برایتان یک حس قشنگ ⭐️یک شادی بی دلیل 🌸یک نفس عطر خدا ⭐️یک بغل یاد دوست 🌸و دنیا دنیا آرزوی خوب دارم ⭐️شبـ🌙ـتون ستاره بارون ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸به خوب بودن و شاد بودن 🍃و نو بودن "ســـلام کن" 🌸صبح که آغاز می‌شود 🍃به زندگی سلام کن 🌸آی‌ زندگی‌سلام‌ 🍃سلام‌سلام ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت! همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند! حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟! یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی! فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد! "نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ" : "بندگانم را آگاه کن که من بخشنده‌ ی مهــــربانم !" این ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه، و زیاد هم بخواه. خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست و به خواسته ات ایمان داشته باش ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🍃🌺🍃 چک با کوچکترین قلم خوردگی از اعتبار می افتد،مگر اینکه پشت نویسی شود ، گناه ، قلم خوردگی است ، و آدم را از چشم می اندازد، ولی ، پشت نویسی است. ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنرانی حاج آقا دانشمند ✍موضوع: مواظب عقاب زندگیت باش ‌‌‌➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
امام صادق (علیه السلام) : «از محکم‌ترین دستگیره‌های ایمان آن است که برای خدا دوست بداری، بخاطر خدا دشمن بداری، بخاطر خدا ببخشی و بخاطر خدا منع کنی» 📚 تحف العقول ص ۳۶۲ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚منتظران ظهور امروز جمعه نیست اما دلم عجیب تنگ است. قرار نیست فقط غروب جمعه سراغش را بگیریم و حال دلمان دگرگون شود. او امامِ تمام عصرها و زمان‌هاست. او نور تمام روزهای ماست و چراغ تمام شب‌های تارمان. روشنی هر صبح از خورشید وجود اوست. وجود مبارک اوست که هدایتگر تمام لحظات عمر ماست. دلبستگی به او چیزی نیست که در طول هفته از یادمان برود یا در میانه‌ی تقویم گم شود. وای از دوشنبه و پنجشنبه‌ای که نامه‌ی اعمالمان را برایش ببرند و روسیاه شویم. وای از روزهایی که کسی از شیعیانش به یادش نباشد و او چشم انتظار بماند. مثل پدری که انتظار آمدن فرزند فراموشکارش را می‌کشد. کاش بندهای دنیا را از دست‌ها و پاهایمان باز کنیم و نگذاریم لحظه‌ای بی‌یادش بگذرد. کاش رضایت او در برنامه و لیست کارهای هر روزمان باشد. امان از لحظه‌ای که او به یاد ماست و ما نه. امان از روزهایی که دست‌هایش برای ما به دعا بلند است و ما در بند دنیاییم. کاش نگذاریم لحظه‌ای بی‌یادش بگذرد چرا که هیچکس به اندازه او خوب نیست و هیچ چیز به اندازه رضایتش مهم نیست. @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 آی مردم! مگه شما امام زمان ندارید؟! 💢 چرا دست به دامن حضرت مهدی نمی‌زنید؟! توصیه به 🌼 " متوسّل شدن به امام زمان عجّل‌الله‌فرجه " در سختی‌ها 🎙 از زبان حاج شیخ احمد کافی رضوان‌الله‌علیه@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚فروختن بهیمه ی مسافر را جهت سماع خر برفت این داستان از این قرار است که در خانقاهى دراویشی فقیرو آزمند زندگى مى کردند. روزی درویشى مسافر، به خانقاه رفت و االغ خود را به نگهبان خانقاه سپرد. درویشان فقیر و حریص، خر مسافر را پنهانی فروختند و با پول آن بزم شبانه مفصلی ترتیب دادند و پس از مدتها شکمی از عزا در آورده و به پایکوبی و مراسم سماع پرداختند. مسافر قصه هم گرسنه و خسته بود و با اشتیاق تمام، دعوت شرکت در مراسم درویشان را پذیرفت. ذکر مجلس "خر برفت ..." بود که تا آغاز صبح ادامه داشت و درویش صاحب الاغ از همه جا بى خبر با آنها دم گرفته و همان ورد را با شوق تکرار می کرد. صبح، درویش صاحب الاغ، بیرون آمد و الاغ خود را از نگهبان خانقاه طلبید. او گفت : "صوفیان گرسنه دیشب الاغ شما را فروخته ، سفره دیشب را به راه انداختند و خود شما نیز در مراسم ضیافت شرکت داشتید." درویش بینوا گفت : "چرا مرا از این کار آگاه نکردی؟ من الان یقه چه کسی را بگیرم؟ و از کی شکایت کنم؟" نگهبان گفت : " به خدا سوگند من خواستم بیایم تا ترا آگاه سازم ، حتى وارد خانقاه شدم ، ولى دیدم تو نیز مانند دیگران با شوقى بیشتر، این جمله را تکرار می کنی و مى گوئى "خربرفت ، خربرفت ..." من گفتم البد خود این مرد از اوضاع خر آگاه است و مى داند چه بلایى به سر خر آمده است؛ و گرنه معنى ندارد یک مرد عارف جمله اى را نسنجیده بگوید و نفهمد که چه مى گوید و براى چه مى گوید ." درویش بینوا گفت : "من دیدم دیگران این جمله را مى گویند؛ من نیز خوشم آمد و گفتم. این بلا که سر من آمده نتیجه تقلید بیجاى من از درویشان بود." ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🌹 ... 🚫 فاصله نگیرید؛ اِنزوا،عمر را کوتاه می کند...! قضاوت نکنید؛مردم از شما متنفر می شوند...! 🌹دیگران را درک کنید و کاری کنید کنارِ شما حالشان خوب باشد،به همه تعارف کنید،این همان هوش و نبوغِ اجتماعی است،چیزی که لازمه ی روابطی سالم و پایدار و رمزِ محبوبیتِ شماست ✅قبول دارم،تحملِ تفاوت ها گاهی واقعا سخت می شود،من خودم هرازگاهی کم می آورم از این پیچیدگیِ عجیب،اما باید این را پذیرفت و هضم کرد که هم انسان ها و هم شرایط و مشکلاتشان با هم فرق دارد نمی شود از همه توقعِ سازگاری و همراهی داشت. ☝اما می توان این تفاوت ها را درک کرد و روابطِ بهتری داشت،باید با ناملایمتی ها مدارا کرد،باید کمی همدل بود، 🌹این مردم...حتی شادترینشان هم مشکلاتِ خودش را دارد،اینقدر انگشتِ تقصیر به سمتِ هم نگیریم،باور کنید که آدم ها نمی خواهند بد باشند آدم ها متفاوتند،همین...! ✅می توان با وجودِ تمامِ تفاوت ها کنارِ هم شاد بود،می توان جامعه ی بهتری داشت ‎ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
شاهِ نفس و عابد سلطانی بر عابدی وارسته وارد شد. حکیم سرگرم مطالعه بود، سر بر نداشت و به ملکشاه تواضع نکرد، بدان سان که سلطان به خشم اندر شد و به او گفت: آیا تو نمی‌دانی من کیستم؟ من آن سلطان مقتدری هستم که فلان گردن‌کش را به خواری کشتم و فلان یاغی را به غل و زنجیر کشیدم و کشوری را به تصرف در آوردم. حکیم خندید و گفت: من نیرومندتر از تو هستم زیرا من کسی را کشته‌ام که تو اسیر چنگال بی‌رحم او هستی. شاه با تحیر پرسید: او کیست؟ حکیم گفت: آن نفس است. من نفس خود را کشته‌ام و تو هنوز اسیر نفس اماره خود هستی و اگر اسیر نبودی از من نمی‌خواستی که پیش پای تو به خاک افتم، عبادت خدا بشکنم و ستایش کسی را کنم که چون من انسان است. شاه از شنیدن این سخن شرمنده شد و عذر خطای گذشته خود را خواست. ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی