May 11
#یادداشت
#محمدباقر_ملکیان
🗒 طب اسلامی ومشکلات پیش رو
✅ مطلبی که ذهن مرا مدتی است به خود مشغول کرده مسأله طب روایی يا طب اسلامی است.
امروزه برخی گمان می کنند که راه علاج بسیاری از بیماری ها را باید روایات جستجو کرد، و با مراجعه به روایات طبی می توان بسیاری از ناخوشی ها معالجه کرد.
به نظرم این مطلب درست نمی نماید. سخنم در این باره پیرامون صدور روایات نیست، یعنی در صدد نیستم که اثبات کنم روایات طبی ضعیف السند است، هر چند با تتبعی که انجام داده ام بسیاری از روایات طبی ـ البته به غیر از مسائلی که مرتبط با حفظ الصحة و یا بهداشت عمومی، آداب غذا خوردن و امثال این مسائل است – ضعیف السند است، یعنی چیزی قریب به 90درصد، و در این میان بسیاری از آنها از لحاظ مصدری هم مشکل دارد، که نمونه روایات ضعیف – چه به لحاظ سندی و چه مصدری- روایاتی است که در کتاب طب الائمه پسران بسطام آمده که همه آنها ضعیف است هم سنداً و هم مصدراً. ومثل این کتاب است روايات کتاب طب النبی مستغفری.
آنچه مرا در تمسک به روایات طبی به تردید می اندازد جهت صدور این روایات است. یعنی بسیاری از این روایات همانند نسخه های پزشکی است و نمی توان آنها را برای کسان دیگر تجویز کرد، و شاید به همین خاطر است کسانی مثل کلینی و شیخ طوسی دست به تألیف کتابی با عنوان «طب الائمه» نزده اند، و در این میان کسانی طب نوشته اند که چندان وجاهت علمی ندارند، مثل پسران بسطام صاحب کتاب طب الائمه (علیهم السلام).
شاهد این مطلب تعبیر«شکوت الیه» یا «شکی الیه رجل» یا «قلت له» و تعابیری از این قبیل است که نشان می دهد امام معصوم علیه السلام در صدد القای یک اصل و قاعده کلی در درمان آن بیماری خاص نیستند، بلکه در صدد معالجه شخصی خاص اند که البته با توجه به شرائط (فصل/ محیط/ مزاج، و...) نسخه هر شخص نسخه خاصی است.
شاهد دیگر این که این روایات ـ برفرض صدورـ نسخه های شخصی است نه دستورات کلی این که راوی می گوید: »امام علیه السلام درباره درمان کسی که صداع یا بواسیر داشتند فرمودند چنین عمل کن» در حالی که سردرد یا بواسیر و بیماری هایی از این قبیل یک بیماری ساده نیستند، بلکه اين بيماری ها ـ چنان که در مصادر طب سنتی هم آمده است ـ انواع مختلف دارند، بنابراین این نشان می دهد قرینه ای که نشانگر نوع بیماری است در روایات ذکر نشده است.
ممکن است کسی این روایات را با روایات فقهی قیاس کند، و از آن اطلاق بگیرد. که این البته مخدوش است، یعنی بالفرض که بپذیریم امام علیه السلام در هنگام بیان مسائل فقهی درصدد القای قاعده کلی است، ولی این مطلب در مسائل طبی قابل اجراء نیست، چراکه پیش فرض در مسائل طبی این است که یک درمان تنها برای یک بیمار خاص است، يعنی هر نسخه تنها برای يک بيمار به عبارت دیگر تعبیر «قضیة فی الواقعة» که در کتب فقهی درباره برخی از روایات آمده در روایات طبی گویا یک اصل است إلا ما خرج بالدلیل.
بالفرض اگر امام معصوم علیه السلام در روزگار ما یک مطب داشتند (اين مثال تنها برای تقریب به ذهن است والا شأن امام معصوم راه اندازی يک مطب يا بيمارستان نيست) آیا می شد نسخه های ایشان را که برای بیماران خاص تجویز شده، به عنوان نسخه های عمومی مورد توجه قرار داد؟!
نکته دیگر اینکه آیا اصلاً می شود قائل به حجیت روایات طبی شد؟ چراکه اگر حجیت خبر واحد را هم قبول داشته باشیم - که برخی اين را هم قابل مناقشه دانسته اند ـ آیا اصلاً در غیر مسائل شرعی، حجیت معنا دارد؟!
به نظرم دفاع از مکتب اهل بیت علیهم السلام هم این نیست که مثلاً در زمینه طب، تنها جمود بر روایات طبی داشته باشیم و سعی کنیم با رطب و یابس های خودمان روایات را به نحوی توجیه کنیم.
به نظر می رسد این شیوه دفاع و تعصب بی دلیل درباره روایات طبی نوعی اخباری گری جدید است؛ عصمنا الله من الزلل والفتن، بحقّ خير البرية محمّد وآله.
@shenakhtehadis
@shenakhtehadis
4_5879669606699763057.mp3
4.68M
سخنان منقول از امام علی علیه السلام درباره زن که در نهج البلاغه آمده چقدر سندیت دارد؟
آیا « غیرت زن درباره تعدد زوجات و تجدید فراش شوهر » کفر است ؟
صوت 13 دقیقه ای
@shenakhtehadis
@pasokhvoice
2_5202057267859423860.mp3
4.09M
متن معتبر خطبۀ غدیر همان متن دوصفحه ای است که علامۀ امینی در ابتدای کتابش «الغدیر» آورده
اما متن طولانیِ که اخیرا ترویج می شود سند محکمی ندارد.
آیت الله محمدهادی یوسفی غروی
@Yusufi_Gharawi
اظهارات سطحی شیخ عباس تبریزیان درباره رساله ذهبیه
"امروزه متاسفانه شیعیانی که مدعی تشیع هستند... قدر رسالهی ذهبیه را نمی شناسند... رسالهی ذهبیه سندهای معتبری دارد و از جهت متنی هم بالاترین مطالب را دارد. هرکس که تخصصی در علم طب داشته باشد میفهمد که این کتاب کلام انسان عادی نیست بلکه کلام معصوم (ع) است.
علماء مانند علامه عسکری سند این کتاب را تایید کردند و بنده سند این کتاب را بررسی کردم و مشکلی ندارد. اگر یک راوی آن متهم به «غلو» است؛ روات معتبر دیگر وجود دارند. «غلو» ارتباطی به طب ندارد زیرا حجامت و فصد و سبک زندگی ارتباطی به غلو ندارد. سند رسالهی ذهبیه از سند نهج البلاغه معتبرتر است و میدانید قرآن هم روایت «حفص از عاصم» است و اگر بخواهیم رسالهی ذهبیه را نفی کنیم مشکلات دیگری در مبانی اعتبار کتب معتبر شیعه به وجود میآید خیلی چیزها زیر سوال میرود.
رساله ی ذهبیه چیزی نیست که بشود بر آن خدشه وارد کرد و علماء زیادی رساله های متعددی در شرح رسالهی ذهبیه نوشته اند و شاید نسخهی خطی از آن وجود دارد..." (تبریزیان ۹۶/۹/۳)
www.eshia.ir/Feqh/Archive/text/tabrizian/teb/96/960903/%D8%BA%D9%84%D9%88
تأملی در این کلمات:
۱. ایشان نمی داند که تنها راوی رساله ذهبیه ابن جمهور است و ادعای اسناد متعدد معتبر توهمی بیش نیست. نمونه مقالات مستند در نقد این کتاب: t.me/gholow2/389 و t.me/gholow2/390
۲. ایشان نمی داند که هر کس با طب قدیم آشنا باشد نظائر رساله ذهبیه را فراوان می یابد بلکه بعضاً عین مطالب رساله ذهبیه از طبیبان مسیحی چون ابن بختیشوع و ابن ماسویه و ... روایت شده است؛ (نمونه شواهد مطلب مثلاً در حواشی رساله ذهبیه به تحقیق محمد مهدی نجف از مصادری چون زاد المعاد ابن القیم الجوزی گرد آمده است.) پس چگونه متن آن دلیل بر عصمت نویسنده است؟! بگذریم از مواردی از این رساله که صدور آن از معصوم به غایت بعید است.
۳. ایشان نمی داند که اتهام غلو و تخلیط به اولین و تنها راوی کتاب وارد است؛ (ر.ک به نجاشی، رجال، ص337؛ طوسی، الفهرست، ص413 و به نقل از صدوق؛ ابن غضائری، رجال، ص92) پس چگونه مدعی است روات معتبر دیگر دارد؟!
اما نوشته علامه عسکری در دوران جوانی ایشان نیز توان صحت کتاب را ندارد، و مستند ادعای صحت کتاب نزد ایشان همین سند فعلی کتاب و گمان وجود سندی دیگر است!
فارغ از متهم بودن ابن جمهور، کتاب او به سند متصل و معتبر به ما نرسیده و نسخش اختلاف دارد. اما انتساب آن به نوفلی هم ناشی از تحریف در نسخه است. چنان که از مقایسه با نسخ دیگر بر می آید، «ابومحمد الحسن بن محمد النوفلی» تحریف شده «ابومحمد الحسن بن محمد العمی» است که این رساله را از پدرش محمد بن جمهور العمی نقل می کند.
۴. ایشان نمی داند که نهج البلاغه از روایات متعدد با اسناد مختلف تشکیل شده و سند هر روایت آن با دیگری متفاوت است پس چگونه می گوید سند رساله ذهبیه از سند نهج البلاغه قوی تر است؟!!
۵. ایشان نمی داند که قرآن تنها به روایت حفص از عاصم نیست بلکه به طرق بسیار زیادش متواتر است و با رساله ذهبیه که طریقی مجهول دارد قابل قیاس نیست؟!
۶. ایشان نمی داند که انگیزه های جعل روایت طبی زیاد است و اتفاقا غلات سابقه بدی در این زمینه دارند و بسیاری از آثار طبی را غلات جعل کرده اند. (ر.ک: t.me/gholow2/398)
کانال غلوپژوهی در تلگرام
@gholow2
نقد حدیث و دلواپسان
متأسفانه در جامعه متولیان مذهبی ما یک نوع دلواپسانی هستند که تا سخن از ضرورت نقد حدیث و پالایش آن می کنید زود رگ گردن درشت می کنند و آدم را به هزار اتهام بی دینی و بد اعتقادی می خواهند خاموش کنند. علت اصلی این دلواپسی به نظر من این است که این ها به نحوی اصلا دلشان نمی آید از شمار احادیث کم شود. هر حدیث برای این جماعت حکم کیمیاء دارد و معتقدند هر چه کتاب های حدیثی فزونتر و تعداد احادیث بیشتر بهتر می توان مطمئن بود که حل همه چیز را در دست دارند و علوم اولین و آخرین تضمین شده است.
به این آقایان باید گفت: اولا اگر نقد حدیث نباشد می شود حکایت اوضاع آشفته مذهبی جامعه ما. مگر نه این است که همینک کلیپ های قطعات سخنان مشعشع برخی از همین مبلغان مذهبی که با تکیه بر حدیثی مجعول و به کلی دروغ و البته با اضافه کردن کلی زبان حال و قال به آن اسباب خنده عده ای را در صفحات مجازی فراهم می کند؟ و مگر نه این است که متآسفانه در نهایت چنین وانمود می شود که همه مبانی دین از همین قماش و قبیل است؟
ثانیا مگر رجالیان و ناقدان قدیم حدیث با حدیث دشمنی داشته اند؟ یا مگر متکلمانی که از اساس خبر واحد را حجت نمی دانسته اند و اگر پای عقاید در میان بود تنها دلیل عقل برای آنها حجت بود با امامان شیعه مخالفت داشتند و یا علم آنان را حجت نمی دانستند؟ سخن بر سر احادیث مجعول و تحریف شده است که تنها با ابزار نقد تاریخی می توان درست و نادرست آنها را از هم تشخیص داد.
استاد حسن انصاری قمی
https://t.me/azbarresihayetarikhi
یادداشتی از استاد حسن انصاری قمی
حدیث ثقلین: کدامین متن؟
در سنت اعراب و قبایل عربی پیش از اسلام جایگاه خانواده امری است که در اهمیت آن تردیدی نیست. در خود قرآن کریم هم خاندان های انبیاء اهمیت فوق العاده ای در تاریخ مقدس بازی می کنند. اینکه پیامبر اکرم سفارش به عترتش در کنار قرآن کرده باشد از نقطه نظر تاریخ اجتماعی اعراب و همچنین سنت قرآنی انبیاء امری طبیعی جلوه می کند. بنابراین روایت شیعی از حدیث ثقلین با منطق تاریخی بیشتر سازگار است. در مقابل در روایت اهل سنت سخن از سنت پیامبر در کنار قرآن می رود. گرچه کلمه سنت در واژگان قرآنی وجود دارد اما به عنوان سنت پیامبر پدیده ای است محصول تاریخ دو قرن نخستین اسلام. دهه ها طول کشید تا این معنا از سنت در فرهنگ اسلامی جاگیر شود. از نقطه نظر پژوهش تاریخی روایت حدیث ثقلین که در آن از سنت در کنار قرآن یاد شده می بایست متنی متعلق به سده دوم قمری باشد. روایت شیعه از حدیث ثقلین با واقعیت های تاریخی سازگارتر است.
4_5976544088709662240.mp3
2.42M
آمارها در روایات تاریخی ، چقدر معتبرند؟
واقعیت قتل یهودیان بنی قریظه به دستور پیامبر (ص) چیست؟
اغراق و مبالغه در آمار در گزارش های تاريخي فتوحات و ...
6 دقیقه صوت
@shenakhtehadis
@pasokhvoice
هدایت شده از پاسخ صوتی پرسش ها و شبهات
4_5987829652150814005.mp3
5.6M
تحریف دو روایت برای تخریب پیامبر (ص)
تحریف بیشرمانه ماجرای ازدواج رسول اکرم با صفیه
تحریف داستان عرینیین و ادعای دروغین کور کردن چشم اشخاص با آهن داغ
13دقیقه صوت
@pasokhvoice
@shenakhtehadis
ویرایشی متفاوت از ماجرای ضامن آهو
داستان ضامن آهو آنگونه که بین عموم مردم مشهور شده در منابع قدیم تا حدی متفاوت و جالبتر است.
روایت اصلی این داستان را شیخ صدوق(ره) بیش از هزارسال پیش در کتاب «عیون اخبار الرضا (ع)» آورده است.
وی تنها با دو واسطه از ابومنصور محمد بن عبدالرزاق (متولی شاهنامه ابومنصوری) که از قدرتمندان و زورمندان روزگار بوده نقل می کند :
در جوانی برای اهالی مشهدِ رضا (ع) و زائرانی که با آنجا می رفتند مزاحمت ایجاد می کردم و تا اینکه یکبار که با یک یوزپلنگِ (آموزش دیده) برای شکار آهو به آن حوالی رفته بودم یوز شکاری ام ، را دنبال آهویی فرستادم و آهو تا نزدیک دیوار محوطه زیارتگاه رضا (ع) رفت ولی یکباره هر دو در مقابل آن ایستادند. گاهی که آهو به سوی دیگری می رفت ، یوز به دنبالش می دوید ولی وقتی به محوطه زیارتگاه پناه می برد ، یوز از دنبال کردنش دست بر می داشت. بالاخره آهو به یکی از اتاقهای زیارتگاه وارد شد و هنگامی که به دنبالش رفتم آن را نیافتم. از ابونصر مقری (که در محوطه بود) پرسیدم: آهویی که وارد محوطه شده بود کجاست؟ گفت: من ندیده ام.
از آن روز نذر کردم که دیگر زائران رضا (ع) را آزار ندهم و راهشان را نبندم. همچنین از آن به بعد هرگاه حاجتی داشتم به زیارتش می آمدم و حاجتم روا می شد. یکبار از خدا خواستم که فرزند پسری به من ببخشد که چنین شد. هنگامی که پسرم به بلوغ رسید و کشته شد ، مجددا به مشهد الرضا (ع) رفتم و باز هم فرزند پسری از خدا خواستم که خداوند برای بار دوم پسری به من داد و هیچ حاجتی را در آنجا از خدا نخواسته ام مگر اینکه روا شده است.
منبع:
عیون اخبار الرضا (ع) ، تالیف شیخ صدوق ره ، ج2 ، صص:285-286
نکته:
طبق این روایت که حدود 1000 سال قبل در یک منبع معتبر ثبت شده ، ماجرای ضامن آهو از معجزات مزار امام رضا (ع) است و از این جهت که معجزه و کرامتی است که پس از شهادت آن حضرت (ع) رخ داده جالبتر از داستانی است که امروزه رایج شده است.
@shenakhtehadis
@shenakhtehadis
✔️ «ضامن آهو» در آثار اسلامی
ضامن آهو از فضایل منسوب به امام رضا(ع) است و در دوره های اخیر به گونه ای شهرت یافته که در مجالس جشن و عزای آن امام(ع) یاد و لقب آن حضرت شمرده می شود. قدیمی ترین خبر این داستان گزارش صدوق(م381) از سليطيِ نیشابوری از حاکم رازی از ابومنصور پسر عبدالرزاق طوسی(م352) است.[1]ابومنصور گوید: در جوانی زائران رضوی را آزار می دادم و زاد و توشه آنان را می گرفتم. روزی با یوز شکاری به تعقیب آهویی پرداختم، که به دیوار مرقد امام(ع) پناه آورد. یوز از نزدیک شدن به آن خودداری کرد و آهو از شکاف دیوار، داخل حرم شد. وارد حرم شدم، آهو را نیافتم، وارد آن شکاف شدم، جز پشگل و ادرار آن حیوان چیزی ندیدم. این سبب شد با خداوند عهد کنم، جز به نیکی با زائران رفتار نکنم و خود نیز پیوسته برای حل مشکلات به زیارت آن امام(ع) می رفتم و حاجت روا می شدم.[2] این خبر در آثار بعدی چندان انعکاسی ندارد و در عصر صفوی گسترش یافت.[3]
داستان آهو در همین دوره به گونه های دیگری نیز نقل شد. ابرقوهی(م808) مؤلف کتاب فردوس التواریخ [4]آهو را متفاوت با صدوق و این گونه بیان کرده که حاکم سلجوقی فرزند بیماری داشت، که به توصیه پزشکان نیازمند تفریح و صید بود. او در پی صید آهويي بود، که به قبر امام رضا(ع) پناه آورد و اسبان از تعقیب آهو بازایستادند. حاکمزاده با تعجب از اسب پیاده شد، با کمال ادب وارد حرم شد، خود را روي مرقد شريف انداخت، درمان خود را از امام رضا(ع) خواست و شفا يافت. سلطان سنجر با شنیدن این کرامت، بارگاهی بر مزار آن حضرت ساخت.[5]
این خبر نیز در منابع بعدی انعکاسی نیافت و با خبر صدوق نیز، به لحاظ محتوا متفاوت و در ترسیم زمان وقوع حادثه مشترک است، که این رخدادپس از حیات امام(ع) و حدود یک قرن و نیم پیش از سلطان سنجر بوده که در سال 479 به دنیا آمده و 536 کشته شده است. ابن حَمّاد، محدث و شاعر امامیه درقرن چهارم پناه آوردن آهو به امام رضا(ع) را این گونه به نظم کشید: مردمان نشسته بودند که ماده آهویی از امام(ع) پناه خواست، کسی که پدرش مرتضی (ع) است و پیوسته در حال تزکیه و تعالی و بلندمرتبه شدن است.
سروده ابن حماد گرچه در منابع یافت نشد تا بتوان بهتر در باره آن نظر داد، اما برخلاف خبر بسطامی، داستان را مربوط به پیش از عصر سلجوقیان بیان می کند و منافاتی نیز با خبر صدوق ندارد، زیرا براساس قواعد عرب، عرف مردم و ضرورت شعری، می تواند مراد ابن حماد از «لاذ به» «لاذ بقبره» باشد. اما ابن شهرآشوب(م588) شعر ابن حماد را ذیل حضور امام(ع) در نیشابور آورده و افزوده ای نیز بر آن ندارد. شعر ابن حماد و خبر ابن شهرآشوب نیز چندان مورد استقبال منابع بعدی قرار نگرفته و حتی مجلسی از نقل آن خودداری کرده است، جز این که بحرانی و قمی به اعتماد ابن شهرآشوب آن را بازگو کرده اند.[6]
بنابراین، پناه آوردن در زمان حیات امام(ع)، پیشینه ای فراتر از قرن ششم ندارد، که در این صورت نیز چگونگی رویداد دانسته نیست، جز اینکه منابع محلی در زمان های بعد چنین آورده اند که، امام(ع) برای آزادی آهویی که پناه آورده بود، خواست مبلغی به شکارچی بپردازد، که نپذیرفت. آهو به امام(ع) گفت: دو بچه شیرخوار، گرسنه و منتظر دارم. ضمانت کنید تا برگردم و امام چنین کرد و آهو بازگشت، سبب اعجاب شکارچی، مسلمان شدن وی و آزادی خود شد. نفیسی و حقیقت این حادثه را در راه سمنان به دامغان دانسته و سبب نام گذاری دشت آهوان شمرده اند.[7] برخی دیگر سبب نامگذاری را این دانسته اند که آهوانی به امام(ع) خبر دادند که مخالفان قصد کشتن او را دارند.
اگر مسیر هجرت امام(ع) از مدینه به مرو از راه بصره به اهواز و از آنجا به یزد و نیشابور باشد، نه از طریق کوفه، قم و دامغان، تردید در این خبر بیشتر می شود.[8]
آنچه مهم می نماید این که داستانی بی پایه مورد قبول دوره های بعد واقع شده، ادبیاتی به وجود آورده، مکان هایی به خود اختصاص داده [9]و سرودهایی را از «قرن نهم» پدید آورده،[10]که موجب شگفتی محققان است. گفتگوی آهو با رسول خدا(ص)،[11] امام سجاد(ع)[12] و امام صادق(ع)[13] نیز با اسنادی متفاوت و محتوایی هم افق چنین بیان می کند کهآهوی در بندِ صیاد، برای شیردادن فرزندش، درخواست ضمانت کرد، سپس بازگشت و صیاد با دیدن این اتفاق، آهو را رها کرد.با صرف نظر از بررسی سندی و محتوایی این اخبار، می توان احتمال داد که ضمانت امام رضا(ع) فراهم آمده ای از مجموع اخبار پیش گفته است که در قرن ششم به بعد، متأثر از تاریخ نگاری محلی و به احتمال تأثیرپذیرفته از اخبار اهل سنت جلوه کرده است.
منابع در این لینک:
http://hhmoghadam.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=13420
4_5994517182518658386.mp3
3.4M
بررسی داستانی درباره جنایات عربها در فتح ایران
اغراق درباره جنایت خالد بن ولید در جنگ با ساسانیان در منطقه الیس در عراق و سخن قعقاع
آیا ایرانیها از ترس ، مسلمان شدند؟
8 دقیقه صوت
@shenakhtehadis
نظر استاد یوسفی غروی درباره تاریخ واقعی قتل عمر بن خطاب👇
♦️ قتل عُمر بن خطاب در ماه ذيالحجة بوده است، نه ربیعالأول؛
تاریخ قتل عُمر بن خطاب در تمام منابع تاریخی -اعم از شیعه و سنی- بدون استثناء در ماه ذیالحجه و در روزهای آخر این ماه گفته شده است.
اختلاف اقوال در تعیین دقیق روز است؛ روز زخمی شدن و روز فوتش.
خنجر خوردنش را اکثر قریب به اتفاق مورخان و تقریباً به اجماع، در بامداد روز چهارشنبه ٢٦ ذیالحجه سال ٢٣ق گفتهاند.
و فوتش را اغلب سه روز پس از زخمی شدنش دانستهاند.
شروع خلافت عثمان را نیز همگی در ابتدای ماه محرّم گفتهاند.
بهرحال شهرت جرح و قتل عُمر بن خطاب در ماه ربیعالأول، پایه و استنادی علمی ندارد و بر خلاف اجماع مورخان و لذا فاقد اعتبار است.
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٤: ٢٩٩ و ٣٠٠.
ــــــــــــــــــــ
❖ جهت تسهیل مراجعه به منابع، عنوان برخی منابع کهن و نیز برخی منابع میانی و متأخر که به ذکر تاریخ قتل عمر بن خطاب یا تاریخ شروع خلافت عثمان پرداختهاند در پی آمده است:
- الطبقات الكبرى (ابن سعد، ٢٣٠ق)، ج٣، ص٣٦٤ و ٣٦٥؛
- تاریخ خليفة بن خياط (٢٤٠ق)، ص١٠٩؛
- التاريخ الصغير (بخاري، ٢٥٦ق)، ج١، ص٧٥؛
- أنساب الأشراف (بلاذري، ٢٧٩ق)، ج١٠، ص٤٣٩؛
- تاريخ اليعقوبي (٢٨٤ق)، ج٢، ص١٥٩؛
- المعجم الكبير (طبراني، ٣٠٦ق)، ج١، ص٧٠، ح٧٢، ٧٣ و ٧٤؛
- تاريخ الطبري (٣١٠ق)، ج٣، ص٢٦٥ و ٢٦٦؛
- همان، ج٤، ص١٩٣؛
- التنبیه والإشراف (معسودي، ٣٤٦ق)، ص٢٥٠ و ٢٥٣؛
- مروج الذّهب (مسعودي، ٣٤٦ق)، ج٢، ص٣٠٤ و ٣٣١؛
- مسار الشيعة (شيخ مفيد، ٤١٣ق)، ص٢٣؛
- الإستيعاب (ابن عبد البر، ٤٦٣ق)، ج٣، ص١١٥٢؛
- تاريخ مدينة دمشق (ابن عساكر، ٥٧١ق)، ج٤٤، ص٤٦٤ و ٤٦٧؛
- الكامل في التاريخ (ابن أثير، ٦٣٠ق)، ج٣، ص٥٢؛
- وفيات الأعيان (ابن خلكان، ٦٨١ق)، ج٣، ص٤٣٩؛
- العدد القوية لدفع المخاوف اليومية (علي بن يوسف حلي(برادر علامه حلي)، حدود ٧٠٥ق)، ص٣٢٨؛
- الوافي بالوفيات (صفدي، ٧٦٤ق)، ج٢٢، ص٣٠٤؛
- البداية والنهاية (ابن كثير، ٧٧٤ق)، ج٧، ص١٥٥ و ١٥٦؛
- مجمع الزوائد (هيثمي، ٨٠٧ق)، ج٩، ص٧٩؛
- فتح الباري (ابن حجر عسقلاني، ٨٥٢ق)، ج٩، ص١٥؛
- المصباح (جُنة الأمان الواقية وجَنة الإيمان الباقية) (شيخ إبراهيم كفعمي،٩٠٥ق)، ص٥١١ و ٥١٥؛
- بحار الأنوار (علامه مجلسي، ١١١١ق)، ج٥٥، ص٣٧٢؛
- الكُنى والألقاب (شيخ عباس قمي، ١٣٥٩ق)، ج٣، ص١٦٧؛
- مستدرك سفينة البحار (شيخ علي نمازي شاهرودي، ١٤٠٥ق)، ج٢، ص٢١٦؛
گفتنی است استاد یوسفی غروی از محققان طراز اول شیعه در زمینه تاریخ اسلام و تاریخ خلفا هستند.
@Yusufi_Gharawi