eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
6.7هزار دنبال‌کننده
514 عکس
138 ویدیو
80 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
👈مخصوص اول و آخر مجلس خُرّم آن روز کز این منزل ویران بروم راحت جان طلبم وز پی جانان بروم دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رَخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم چون صبا با تن بیمار و دل بی‌طاقت به هواداری آن سرو خرامان بروم در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت با دل زخم کش و دیدۀ گریان بروم ✍حافظ
👈مخصوص اول و آخر مجلس دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم و اندر این کار، دل خویش به دریا فکنم از دل تنگ گنهکار، برآرم آهی کآتش اندر گنه آدم و حوّا فکنم مایۀ خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست می‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا من چرا عشرت امروز به فردا فکنم ✍حافظ
👈مخصوص اول و آخر مجلس مژدۀ وصل تو کو کز سر جان برخیزم طایر قدسم و از دام جهان برخیزم یا رب از ابر هدایت برسان بارانی پیشتر زانکه چو گردی ز میان برخیزم روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم ✍حافظ
👈مخصوص اول و آخر مجلس نماز شام غریبان چو گریه آغازم به مویه‌های غریبانه قصه پردازم به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار که از جهان ره و رسم سفر براندازم من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم ✍حافظ
👈مخصوص اول و آخر مجلس ای غایب از نظر به خدا می‌سپارَمَت! جانم بسوختی و به دل دوست دارَمَت تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک باور مکن که دست ز دامن، بِدارَمَت بارم ده از کرم، سوی خود، تا به سوز دل در پای، دم به دم گهر از دیده بارَمَت ✍حافظ
👈مخصوص اول و آخر مجلس گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس زین چمن سایۀ آن سرو روان ما را بس یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس از در خویش خدا را به بهشتم مفرست که سر کوی تو از کَون و مکان ما را بس ✍حافظ
👈مخصوص اول و آخر مجلس ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است ببین که در طلبت حال مردمان چون است چگونه شاد شود اندرون غمگینم به اختیار که از اختیار بیرون است ✍حافظ
👈مخصوص اول و آخر مجلس هرکس که ندارد به جهان مهر تو در دل حقّا که بُود طاعت او ، ضایع و باطل برداشتن از عشق تو دل ، فکر مُحال است ازجان خود آسان بُود از عشق تو مشکل ✍حافظ
👈مخصوص اول و آخر مجلس سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند همدم گل نمی‌شود یاد سمن نمی‌کند دل به امید روی او همدم جان نمی‌شود جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند ✍حافظ
👈مخصوص اول و آخر مجلس گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کُشت گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد؟ گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کاین غصّه هم سر آید ✍حافظ
👈مخصوص اول و آخر مجلس ای خُرّم از فروغ رُخَت لاله زار عمر بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست کاندر غمت چو برق بِشُد روزگار عُمر این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر در هر طرف ز خیل حوادث کمین‌گهی است زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان این نقش مانَدَ از قلمت یادگار عمر ✍حافظ
👈مخصوص اول و آخر مجلس در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع رشتۀ صبرم به مقراض غمت ببریده شد همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع گر کُمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست این دل زارُ نزار اشک بارانم چو شمع در شب هجران مرا پروانۀ وصلی فرست ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع بی جمالِ عالم آرای تو روزم چون شب است با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع همچو صبحم یک نفس باقی‌است با دیدار تو چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین تا منوّر گردد از دیدارت ایوانم چو شمع آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع ✍حافظ