eitaa logo
شعرزاد.معصومه سادات اسدیان
225 دنبال‌کننده
171 عکس
20 ویدیو
0 فایل
خالقین کلمات نمی میرند♥️ @ms_asadyan
مشاهده در ایتا
دانلود
بدی مکن که درین کشت زار زود زوال به داس دهر همان بدروی که می‌کاری ╭┈────────────「🖌📖」 📚 ╰─┈➤https://eitaa.com/sher_zad
سخت‌ترین بخشِ خودشناسی روبه‌رویی با زخم‌هایی‌ست که نقشی در بوجود آمدنشون نداشتی اما مسئولیتِ ترمیم کردنشون به عهدهٔ شماست... ╭┈────────────「🖌📖」 📚 ╰─┈➤https://eitaa.com/sher_zad
از من راهی می‌ماند که از آن گذشته‌ام از من جایِ خالیِ من می‌ماند.
🔻وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ 🔹و مپندارید کسانی که در راه خدا شهید شدند مرده اند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می گیرند. 〰️〰️〰️〰️
کانون شعر و ادب دانشگاه فردوسی مشهد برگزار می‌کند: «سه‌شنبه را به هیاهوی هفته برگردان» شب شعر و ترانه همراه با آیین رونمایی از کتاب «سه‌شنبه» اثر ملیحه آخوندی با حضور محمدکاظم کاظمی بی‌بی سمانه رضایی و شاعران برجستۀ خراسان همراه با اجرای گروه موسیقی ارغنون گاه: سه‌شنبه، ۱۷ مهرماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۰ جایگاه: دانشگاه فردوسی مشهد، مجتمع کانون‌های فرهنگی، تالار رودکی
در خاطره های روشنم خنده ی توست هر صبح اشاره ای به آینده ی توست می آمدی و الهه ی خوشبختی می گفت که این نام برازنده ی توست تولدت مبارک عزیزممممم😇🫠❤️
در خاطره های روشنم‌ خنده شدی خورشید شدی و ماه تابنده شدی تا نام تو را به این رباعی گفتم در عاطفه ی شعر پراکنده شدی 😊 @aboajor
هدایت شده از " ققنوس". مرضیه موفق
در خاطره های روشنت، خنده شدم از "عاطفه" ی "الهه" آکنده شدم زان آتش عشقت که به جانم افتاد "ققنوس" شدم، شبی که زاینده شدم 😊 https://eitaa.com/Ghoghnooooooos
در خاطره های روشنت خنده منم از عاطفه ‌و الهه شرمنده منم ققنوس شدی که رد شوی از امروز "معصوم" ترین شاعر آینده منم https://eitaa.com/sher_zad
پویش تولد شاعر مهربون و دوست داشتنی❤️❤️
برای ملیحه آخوندی و مهربانی اش و غمش و کتابش و هر آنچه مرا به او نزدیک میکند .... سلام دختر گرمای زل تابستان بهار روسری سبز تو بدون خزان طنین خنده گرمت دوید در سر من شبیه سکری انگورهای تاکستان و مهربانی دستت بهانه ی خوبیست برای شادی گنجشک های بی سامان رها شو از غم پروانه های بی رنگی به پیله های لبت شور تازه ای بچشان که واژه ها همه دور سر تو می چرخند به شوق شعر شدن بر لب تو با هیجان در انتظار خبرهای خوش برای دلت نشسته است کسی آن سوی زمان نگران سه شنبه می رسدو شعر تازه می شکفد و می وزد به تن کوچه ها دهان به دهان سه شنبه قطره ی احساس دختری که تویی سه شنبه لحظه پیوند بغض با باران سفر شروع صمیمیت تو و من بود قطار خسته ی مشهد به مقصد کرمان دو زن دو شعر دو سمفونی پر از تکرار سفر مرا به تو نزدیک کرد و بعد از ان تویی و خاطره های که در سرم سبز است «دوباره کنج همان کافه با دوتا فنجان»*۱ مرا به شادی یک چای تازه دعوت نه «مرا به خاطره هایی که رفته برگردان»*۲ *۱و۲ :ملیحه آخوندی
با وجود گردبادهایی که در چشمان من برمی‌خیزد؛ و با وجود غم‌هایی که در چشمان تو می‌خوابد؛ و با وجود روزگاری که بر زیبایی آتش می‌گشاید، هر جا که باشد؛ می‌گویم: تنها «عشق» پیروز است. هزارهزار بار [می‌گویم:] تنها «عشق» پیروز است؛ و در برابر خشکی و پژمردگی، پناه و پوششی نیست، جز درخت مهربانی.❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️🍃 ساده زنـدگی کـن، اما سـاده عبـور نـکن، از دنیـایی که تنهـا یـک بـار تـجـربـه اش میکنـی ...! ‌‌╭┈────────────「🖌📖」 📚 ╰─┈➤https://eitaa.com/sher_zad
ای عشق! سیلاب‌هایت را بفرست تا در نبردی احساسی غرق شویم هوا مساعد است و خورشید، سلاحمان را تیز می‌کند! ای عشق! در جنگ با تو جز شکست، هدفی نداریم! پیروز باش که تنها تو برنده‌ای ای پیروزمند و سرود ستایش را از قربانیانت بشنو پیروز باش ای عشق و به آغوشِ ما شکست خوردگان بازگرد!
هوا هوای زمستان چشمهای تو بود حواس پنجره پرت برو بیای توبود اگر چه آینه دلتنگ عشوه هایت نیست بهانه گیری گلدان ولی برای تو بود چقدر دل نبریدیم از هم آهسته چقدر طاقت من طاق ماجرای تو بود  ببند روسری ام را که موی مشکی من اسیر وسوسه ی لمس دستهای تو بود کنار هر غزل از منزوی که میخواندم خیال خام من ساده مبتلای تو بود بخو ان دوباره برایم که  خوب میفهمم تب مدام غمی را که در صدای تو بود
به سر بستم اگر با شوق سربند شهیدان را به سر هم میدهم در پای باورهایشان جان را گرفتم دست های بیعتم را سمت مظلومان که حتی مرگ هم از من نگیرد عهد و پیمان را چه باک از گرگ های تشنه خون همچو اسراییل شهادت بیشتر کرده ست مردان رجز خوان را بگو بیرون کند این فکرهای خام را از سر که این آشوب ها خالی نخواهد کرد میدان را بخوان منظومه های تلخ هر روز فلسطین یا بیاور پیش چشمت باز هم اندوه لبنان را برای گریه ی بیروت مرهم باش بی پروا کمی آرام کن بغض بلندی های جولان را به پا خیز ای مسلمان شعله های خشم را بردار بسوزان ریشه های سست جنگل های عصیان را رسیده لحظه ی فتح الفتوح لشکر سجیل که اینجا آه مظلومان به پا کرده ست طوفان را شب اندوه طی خواهد شد و در صبح آزادی به نیکی باز خواهد برد دنیا نام ایران را.
اگر از تو درباره‌ی غزه پرسیدند... بگو به آنها در آنجا شهیدی است که شهیدی آن را حمل می‌کند و شهیدی از وی عکس می‌گیرد و شهیدی او را بدرقه می‌کند و شهیدی بر وی نماز می‌خواند
آن‌چه را عاشقانه دوست می‌داری، بیاب، و بگذار تو را بکُشد. بگذار خالی‌ات کند، از هرچه هستی. بگذار بر شانه‌هایت بچسبد، سنگینت کند، به سوی یک پوچی تدریجی. بگذار بکشدت و باقیمانده‌ات را ببلعد. زیرا هر چیزی تو را خواهد کشت، دیر یا زود. اما چه بهتر که آن‌چه دوست می‌داری، بکشدت. بوکوفسکی
انسان‌ها آفریده شده اند که به آنها عشق ورزیده شود و اشیا ساخته شده‌اند که مورد استفاده قرار بگیرند؛ دلیل آشفتگی‌های دنیا این است که به اشیا عشق ورزیده می‌شود و انسان‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرند.
اى لحظات‌ خوش كه هنوز از راه نرسیده‌اید، آيا نمی‌شود راه كوتاه‌ترى در پیش بگیرید؟ قبل‌ از اینكه دل‌هایمان فرتوت شوند؟
نیازی به دارو نیست! ما مردمانی خوشبخت هستیم؛ تک تک درد هایمان با دردی دیگر به فراموشی سپرده میشود.
مولا❤️ مگر که باز رُخت از پسِ نقاب در آمد؟ و یا که‌ دمیدست و آفتاب در آمد؟
از پنجره به پیاده‌رویِ مملو از جمعیّت نگاه کرد. گفت: می‌بینی؟ لباس‌هایی هستند که راه می‌روند، دروغ می‌گویند، عاشق می‌شوند، می‌میرند. کمتر لباسی آن بیرون است که درونش انسان وجود داشته باشد! به‌راستی که این دنیا یک رختکنِ بزرگ است.🤔 از کتاب اثر