هنوز داغ کهنه ای مرا به خانه میکشد
هنوز شعله های فتنه ای زبانه میکشد
هنوز صورت کبودِ در کسوف کاملت
مرا به لحظه های درد تازیانه میکشد
ببین چگونه خواهرم پس از تو بی نوازشت
به روی گیسوی غمش به بغض شانه میکشد
سکوت کرده شهر در جواب بی عدالتی
غمت مرا به کوچه ها به این بهانه میکشد
میان قحطی سحر ببین که آفتاب را
به روی دوش ، آسمان چرا شبانه میکشد؟
صدای هق هقی مرا به سمت چاه میبرد
پدر چگونه غربت تورا به شانه میکشد
پس از گذشت سالها کسی درست مثل تو
میان قتلگاه آه مادرانه می کشد
#معصومه_سادات_اسدیان
#فاطمیه
به من اجازه بده مادرت صدا بزنم
به هر چه غیر تو اینبار پشت پا بزنم
به من اجازه بده سر به زانویت هرشب
و یا به دامن تودست التجا بزنم
به دورچادر تو دائم الطواف شوم
به اشتیاق دم از مروه و صفا بزنم
بغل کنم به تبسم ضریح یادت را
به گریه های شبم رنگی از دعا بزنم
به شوق مهر تو یک عمر دختری کنم و
شمیم عاطفه ات را به یاس ها بزنم
برای غربت تو بی بهانه گریه کنم
به کوچه های دلم پرچم عزا بزنم
به من اجازه بده بین بغض فاطمیه
سری به روضه ی جانسوز کربلا بزنم .
#معصومه_سادات_اسدیان
#آه_مادرم
به نور بیا؛
وگرنه تاریکی تو را
لمس خواهد کرد...!!
#علی_صالحی
#مدرسه_روایت_سمنان
فرقی نمی کند
امروز هم
ما هر چه بوده ایم، همانیم.
ما باز می توانیم
هر روز ناگهان متولد شویم،
ما
همزاد عاشقان جهانیم.
#قیصر_امین_پور
#مدرسه_روایت
#خودمان
باید پناه داد در این سینه جای عشق
گنجشک های خسته ی بی آشیانه را
#معصومه_سادات_اسدیان
26.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زینب مرور میکند این داغ کهنه را
در لحظه ی بریدن دل از برادرش
😭😭😭😭
#معصومه_سادات_اسدیان
#وااای_مادرم
هدایت شده از " ققنوس". مرضیه موفق
گل داده است شال حریر بنفش دشت
گل چیدن از لطافت این پرنیان خوش است.
#دکتر_حسن_دلبری
#معصومه_سادات_اسدیان
#مرضیه_موفق
#فاطمه_عباس_نژاد
#اندیشکده_زعفران
#تربت_مقدس😍
https://eitaa.com/Ghoghnooooooos
ابری کبود گوشه ای از آسمان نشست
دردی به جان مزرعه هوهو کنان نشست
بازار گرم وسبز درختان کساد شد
غم در دل شکسته هر باغبان نشست
فصل شکوه خرمنگندم گذشته است
لبخند داس بر تن گل بی امان نشست
در گیر و دار زردی پاییز با غرور
امید بین خاک و علف ناگهان نشست
باران گرفت و فرصت جولان به غنچه داد
بر روی دشت جلوه ی رنگین کمان نشست
صبح سلام سردی آبان بخیر شد
بوی بهار در ریه های خزان نشست
بر قامت زمین پر از اخم روزگار
پیراهن قشنگ گل ارغوان نشست
کام تمام شهر پر از شهد شوق شد
لبخند روی چهره ی پیر و جوان نشست
حالا سبد سبد گل دیدار و خاطره
در دامن صمیمیت دختران نشست
گرم است روح خانه در این روزهای سرد
وقتی صدای شادی مادر در آن نشست_
تا از تن پدر بتکاند غبار را
آمد کنار خستگی اش مهربان نشست
یک سینی محبت و یکچای تازه دم
آرامشی که در دل او بی گمان نشست
تا پهن کرد بقچه گلدار عشق را
در خانه عطر ناب گل زعفران نشست
#معصومه_سادات_اسدیان
#جشنواره_شعر_زعفران