بار دیڪَر صبح شد
بیدار شد این زندڪَی
اے تمام حس بودن هاے من
صبحتبخیر ...
#سحر_زمانی #شعر
|صبحتون پر از امید و نشاط 🌸🍃
📜@sheraneh_eitaa
من
عادت کرده ام
هر صبح
قبل از باز شدن چشم هایم
دوستت داشته باشم
و برایم مهم نباشد که تو
در کجای این شهر شلوغ
به فراموش کردنم مشغول هستی .
#مینا_آقازاده #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
5.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردیست در این سینه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یارب چقدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کن افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی است که اندر قدم راهروان است
#هوشنگ_ابتهاج #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
از ساحت پاک آشیانی
مرغی بپرید سوی گلزار
در فکرت توشی و توانی
افتاد بسی و جست بسیار
رفت از چمنی به بوستانی
بر هر گل و میوه سود منقار
تا خفت ز خستگی زمانی
یغماگر دهر گشت بیدار
تیری بجهید از کمانی
چون برق جهان ز ابر آذار
گردید نژند خاطری شاد
چون بال و پرش تپید در خون
از یاد برون شدش پریدن
افتاد ز گیرودار گردون
نومید ز آشیان رسیدن
از پر سر خویش کرد بیرون
نالید ز درد سر کشیدن
دانست که نیست دشت و هامون
شایستهٔ فارغ آرمیدن
شد چهرهٔ زندگی دگرگون
در دیده نماند تاب دیدن
مانا که دل از تپیدن افتاد
مجروح ز رنج زندگی رست
از قلب بریده گشت شریان
آن بال و پر لطیف بشکست
وان سینهٔ خرد خست پیکان
صیاد سیه دل از کمین جست
تا صید ضعیف گشت بیجان
در پهلوی آن فتاده بنشست
آلوده بخون مرغ دامان
بنهاد به پشتواره و بست
آمد سوی خانه شامگاهان
وان صید بدست کودکان داد
چون صبح دمید، مرغکی خرد
افتاد ز آشیانه در جر
چون دانه نیافت، خون دل خورد
تقدیر، پرش بکند یکسر
شاهین حوادثش فرو برد
نشنید حدیث مهر مادر
دور فلکش بهیچ نشمرد
نفکند کسیش سایه بر سر
نادیده سپهر زندگی، مرد
پرواز نکرده، سوختش پر
رفت آن هوس و امید بر باد
آمد شب و تیره گشت لانه
وان رفته نیامد از سفر باز
کوشید فسونگر زمانه
کاز پرده برون نیفتد این راز
طفلان بخیال آب و دانه
خفتند و نخاست دیگر آواز
از بامک آن بلند خانه
کس روز امل نکرد پرواز
یکباره برفت از میانه
آن شادی و شوق و نعمت و ناز
زان گمشدگان نکرد کس یاد
آن مسکن خرد پاک ایمن
خالی و خراب ماند فرجام
افتاد گلش ز سقف و روزن
خار و خسکش بریخت از بام
آرامگهی نه بهر خفتن
بامی نه برای سیر و آرام
بر باد شد آن بنای روشن
نابود شد آن نشانه و نام
از گردش روزگار توسن
وز بدسری سپهر و اجرام
دیگر نشد آن خرابی آباد
شد ساقی چرخ پیر خرسند
پر دید ز خون چو ساغری را
دستی سر راه دامی افکند
پیچاند به رشتهای سری را
جمعیت ایمنی پراکند
شیرازه درید دفتری را
با تیشهٔ ظلم ریشهای کند
بر بست ز فتنهای دری را
خون ریخت بکام کودکی چند
برچید بساط مادری را
فرزند مگر نداشت صیاد؟
#پروین_اعتصامی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
وقتی به آن يگانه می انديشم
رنگ دوگانگی ها
بی رنگ ميشود
و هر دو عالم
در بی مرزی
همراز می شوند.
#طاهره_صفارزاده #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
🔹مبدأ دوران🔹
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بیزره آمده در معرکه یکبار دگر
تا خودِ صبح، خطر دور و برش میچرخید
تیغِ عریان شده بالای سرش میچرخید
مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
«جگر شیر نداری سفر عشق مکن»...
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بستهام و خواجه سخن میگوید:
«من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم»
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقشقیّهست و سخن گفتن از آن آسان نیست...
#سیدحمیدرضا_برقعی #شعر #امام_علی #لیلة_المبیت
📜 @sheraneh_eitaa
حکیم نورالعین بَتالوی معروف به واقف لاهوری از شاعران پارسیگوی در سبک هندی بود.
وی از شعرای قرن دوازدهم است و اصلش از قصبهٔ تباله از نواحی لاهور میباشد. ابتدا تحصیل علوم کرد سپس به شاعری پرداخت بین او و شاه عبدالحکیم حاکم وحدت نظر حاصل شد و به اتفاق یکدیگر به عزم سیاحت دکن از پنجاب خارج شدند و به اورنگ آباد رسیدند. پس از چند روز به بندر سورت رفتند، حاکم از آنجا رهسپار مکه و مدینه شد ولی واقف بر اثر ضعف مزاج به سفر نرفت ولی پس از بازگشت حاکم دوباره به اورنگ آباد رسیدند و از آنجا به سمت هندوستان رفتند. واقف پس از سیر و سفر به سال ۱۱۹۵ هـ .ق. درگذشت.
#معرفی_شاعر #واقف_لاهوری
📜 @sheraneh_eitaa
غارت نمودهای همه را، عقل و دین همه
غارتگران برند ولیکن نه این همه
سرمایهدار ناز تویی، دلبران گدا
خرمن از آن توست، بتان خوشهچین همه
گفتی کدام عشوهٔ من دلنشین توست
ای گشته عشوههای توام دلنشین همه
آسوده نیستم ز کمان ابروان دمی
هستند بهر یک دل ما در کمین همه
ای ماه پیش از این تو همه مهر بودهای
اکنون چه شد که مهر تو گردید کین همه؟
کی لالهها به روی تو از رنگ دم زنند
دارند داغ بندگیات بر جبین همه
تو پادشاه حسنی و خوبان نوشتهاند
خط غلامیات به خط عنبرین همه
واقف چه زندگی است که از درد دوریات
انفاس من شده نفس واپسین همه
#واقف_لاهوری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
4.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | هوا بس ناجوانمردانه سرد است! به یاد مهدی اخوان ثالث
📜 @sheraneh_eitaa
دست به دست مدعی، شانه به شانه می روی
آه که با رقیب من ، جانب خانه می روی
بی خبر از کنار من ای نفس سپیده دم
گرم تر از شراره ی آه شبانه می روی
من به زبان اشک خود می دهمت سلام و تو
بر سر آتش دلم همچو زبانه می روی
در نگه نیاز من موج امیدها تویی
وه که چه مست و بی خبر سوی کرانه می روی
گردش جام چشم تو هیچ به کام ما نشد
تا به مراد مدعی همچو زمانه می روی
حال که داستان من بهر تو شد فسانه ای
باز بگو به خواب خوش با چه فسانه می روی؟
#شفیعی_کدکنی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
هدایت شده از اکران مردمی عمار
4.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 سیلی سخت اطلاعاتی سپاه به اسرائیل در «قلب رقه»
🎥 فیلم سینمایی «قلب رقه» روایتی از عملیات اطلاعاتی مدافعان حرم در شهر رقه -پایتخت داعش-، برای پیدا کردن یک اسیر ایرانی است که قرار است با اسرائیل مبادله شود.
♦️ فعالان فرهنگی میتونن برای اکران فیلم #قلب_رقه در مساجد، هیئات، سالنهای شهر و ... به روشهای زیر اقدام کنن:
🌐 ekranmardomi.ir/movie/the-heart-of-aqqah
📞 02142795050
🎬 سینما انقلاب میخواهد🔻
eitaa.com/joinchat/1112277110C952842dfba
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه ی پنهان سکوت ات را آشکاره کن
و هراس مدار از آنکه بگویند
ترانه یی بیهوده می خوانید
چرا که ترانه ی ما
ترانه ی بیهوده گی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست
حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطر فردای ما اگر
بر ماش منتی ست
چرا که عشق
خود فرداست
خود همیشه است...
#احمد_شاملو #شعر
📜 @sheraneh_eitaa