شب نیست که چشمم آرزومند تو نیست
وین جان به لب رسیده در بند تو نیست
گر تو دگری به جای من بگزینی
من عهد تو نشکنم که مانند تو نیست
شبتون در پناه حق
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
اولين صبح پس از او ديدم
زندگى بى وقفه
بى تعصب به جدا بودنمان
در تب ثانيه ها مى گذرد
اولين صبح پس از او ديدم
زندگى در همه جريان دارد
الا من
زندگى خواب نبود كه من از آن بپرم
باورش هم سخت است
حس تلخى مى گفت
او بدون تو ولى خوشبخت است
|صبحتون بخیر و پر امید🌸🍃
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
آمد به صد شوخی ز در ترکی که خونها ریخته
خون دل یک شهر را چشمش به تنها ریخته
چون او نباشد هیچکس سالار خوبانست و بس
خوبانش زین ره هر نفس سر در کف پا ریخته
خورشید شمع خرگهش کیوان غلام درگهش
جانهای شیرین در رهش طوعا و کرها ریخته
در مکتب او جاودان آدم بود سر عشر خوان
تا نقش علمه البیان بر لوح اسما ریخته
ادریس در تدریس او شوید ورق در آب جو
وز نامه خود آبرو قسطای لوقا ریخته
با معجز عیسی لبش با نوش احمد مشربش
با دست قدرت قالبش ایزد تعالی ریخته
بخشد تعین ذات را روزی دهد ذرات را
اشباح موجودات را او در هیولا ریخته
از حرز مریم جوشنی بر کتف عیسی دوخته
وز مغز آدم عطسه ای بر خاک حوا ریخته
فضل همیمش صبح و شام این چار عنصر را بجام
آنسان که بایستی مدام از هفت آبا ریخته
بر کاخ نصرش ای فتی نصر من الله آیتی
در جام فتحش شربتی ز انا فتحنا ریخته
چون پرده بردارد ز رو گیرد جهان از چارسو
از بس کرشمه ناز او از روی زیبا ریخته
روح الله آید جان بکف در درگهش با صد شعف
گردد براهش از شعف خون مسیحا ریخته
دجالها را برکشد با صد مذلتشان کشد
هم نار گبران خامشد هم آب ترسا ریخته
خونی که هنگام جدل در سینه کرار یل
از اهل صفین و جمل وز این گوارا ریخته
خواهد تلافی کرد تا فرصت بدست آورد تا
خونشان کند از گرد نا بر سطح غبرا ریخته
ای مهدی صاحب زمان کز عکس تیغت آسمان
رنگ شفق را جاودان بر طاق خضرا ریخته
لختی به محزونان نگر سوی جگرخونان نگر
در ساغر دونان نگر شهد گوارا ریخته
ما تلخکام از زهر غم خونمان شراب و طعمه هم
بر خوان شومان دژم صد گونه حلوا ریخته
خصم ترا با آبها آمیخته جلابها
ما در غمت خونابها از چشم بینا ریخته
ای سایه مهر تو پر گسترده بر شمس و قمر
وی مایه قهرت شرر بر هفت دریا ریخته
بنما رخ چون ماه را مرآت وجه الله را
و آن غمزه جانکاه را کز چشم شهلا ریخته
در مولدت میر اجل آراسته جشنی بی خلل
وز دست او در این محل زر بی تقاضا ریخته
میراست یکدریا کرم میراست یک گردون همم
جودش گه بخشش درم بر پیر و برنا ریخته
ویژه بمن کز شعر تر مدح ترا خواندم ز بر
دارم ببارش چون گهر ابیات غرا ریخته
چون نیک خواندی مقطعش بشنو چهارم مطلعش
تا بینی از هر مصرعش شهد مصفا ریخته
#شعر #ادیب_الممالک #امام_زمان #جمعه_های_دلتنگی
📜 @sheraneh_eitaa
ای دوست به ذات حق تعالی سوگند
کز هجر تو ساعتی نیم من خرسند
وز یاد تو هیچگه تغافل نکنم
تا حشر اگر برند بندم از بند
#شعر #ایرج_میرزا
📜 @sheraneh_eitaa
السلام علیک یا بقیة الله الاعظم
یا حجة بن الحسن
ارواح العالمین لتراب مقدمک الفداء
🌹🌾🙏🌹🌾🙏🌹🌾🙏🌹🌾🙏
جمعه شد باز ز کف داده دلم ، صبر و قرار
از غم غیبت او خون به دلم ، لیل و نهار
انتظارش زده آتش به دل پیر و جوان
گشته ام خسته ز هجران رخ حضرت یار
سینه ام شرحه شد از بس که زدم آه و فغان
شده ام بی پر و بال و ز غمش زار و نزار
خون ز دل گشته روان و همه جا گشته خران
خم شده قامت جانم ، شده ام لاله عذار
هر کجا هست دلم در پی دیدار رخش
دشت و صحرا و به هر منزل و ماوا و دیار
می رسد وارث پیغمبر و زهرا و علی
می شود زنده عدالت ، همه جا سبز و بهار
تو بیا تا که دلم زنده شود با نگهت
روح و جانم بفدایت بشود بذل و نثار
پسر فاطمه ای جان به فدای رخ تو
تو بیا یوسف زهرا که تویی اصل و مدار
تو بیا تا که جهان زنده شود از قدمت
تو همان قلب جهانی و همان وزن و عیار
#شعر #محمدصادق_ربانی #امام_زمان #جمعه_های_دلتنگی
📜 @sheraneh_eitaa
نوای عشق را ساز است آدم
گشاید راز و خود رازست آدم
جهان او آفرید این خوبتر ساخت
مگر با ایزد انباز است آدم
#شعر #اقبال_لاهوری
📜 @sheraneh_eitaa
آقای "هوشنگ ديناروند" شاعر خوزستانی، در ۲۹ شهریور ماه ١٣٥٣ خورشیدی، در شوش به دنیا آمد.
او که دارای مدرک کارشناسی مدیریت دولتی و کارمند دادگستری است؛ سرودن شعر را از سال ١٣٧٢، آغاز کرد و سبک کلاسیک را برگزید و قالبهای غزل، رباعی و مثنوی را برای سرودن اشعار خود انتخاب کرد و نخستين شعرش در مجموعهای از شعرهای آيينی كه به كوشش حوزه هنری خوزستان منتشر شد به چاپ رسيد.
دیناروند مسئول انجمن شعر اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شوش بوده است و در چندین جشنواره همچون شعر نالههای فرات، شعر بسیج کشور و... مقام نخست را کسب کرده است.
#معرفی_شاعر #هوشنگ_دیناروند
📜 @sheraneh_eitaa
خسته از ماندن و دل خستهتر از تكرارم
از در و پنجره و آينهها بیزارم
مثل يك عقربه هی دور و برم میچرخم
قسمتم نيست سرم را به زمين بگزارم
چون كه در سينهی من آه عمل میآيد
كشت اين مزرعه را بغض فقط میكارم
قافيه آمده و دور و برم میچرخد
شعر گهگاه سرك میكشد از ديوارم
ولی افسوس كه من خستهتر از ديروزم
باز هم حال بد شعر نگفتن دارم.
#هوشنگ_دیناروند #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | شعرخوانی آقای هوشنگ دیناروند
الف، لام، میم
مرا ببوس برای اولین بار
قبل از بی حسی کامل
📜 @sheraneh_eitaa
الی مَتی أحارُ فیکَ یا مَولایَ و الی مَتی و أیّ خِطاٍب أصِفُ فیکَ و أیّ نَجوی
بعید بود به دل اعتنا نمی کردم
غمی برای خودم دست و پا نمی کردم
کسی شکستن قلب مرا نمی فهمید
اگرچه آینه بودم ، صدا نمی کردم
به انتظار نشستن ، عجب مکافاتیست
گُمانِ این همه تأخیر را نمی کردم
من خراب کجا وُ خرابِ یار شدن...
زمان عقب برود ، ادّعا نمی کردم
گناهکاری من مایه ی عذاب تو شد
وفا که هیچ...،نمی شد جفا نمی کردم؟!
هزار مرتبه کج رفتم و تو بخشیدی
ولی چه فایده ، من که حیا نمی کردم
همیشه رِخوَتِ من دور کرد از تو ، مرا
همیشه تنبلی ام را بهانه می کردم!
اگر وصال تو یکبار سهم من بشود
تو را دقیقه ای از خود جدا نمی کردم
برای کُشتن من یک اشارهات بس بود
قسم به جدّ تو ، چون و چرا نمی کردم
هنوز هم که هنوز است ، دوستت دارم
وگرنه این همه " آقا ! بیا "...، نمی کردم
خوش است اگر برسد دست من به خاک نجف...
غبار صحن علی را رها نمی کردم
تمام لذت من بوسه بر ضریح علیست
فقط به دیدن آن اکتفا نمی کردم
دلم گرفته ، علاجش کجاست؟! نزدِ حسین...
چگونه آرزوی کربلا نمی کردم !
▪️
▪️
مگر تنش چِقَدَر زیر نیزهها ، پاشید...
خیال آمدن بوریا نمی کردم
#بردیا_محمدی #شعر #امام_زمان #جمعه_های_دلتنگی
📜 @sheraneh_eitaa
شمع بگریست گه سوز و گداز
کاز چه پروانه ز من بیخبر است
بسوی من نگذشت، آنکه همی
سوی هر برزن و کویش گذر است
بسرش، فکر دو صد سودا بود
عاشق آنست که بی پا و سر است
گفت پروانهٔ پر سوختهای
که ترا چشم، بایوان و در است
من بپای تو فکندم دل و جان
روزم از روز تو، صد ره بتر است
پر خود سوختم و دم نزدم
گرچه پیرایهٔ پروانه، پر است
کس ندانست که من میسوزم
سوختن، هیچ نگفتن، هنر است
آتش ما ز کجا خواهی دید
تو که بر آتش خویشت نظر است
به شرار تو، چه آب افشاند
آنکه سر تا قدم، اندر شرر است
با تو میسوزم و میگردم خاک
دگر از من، چه امید دگر است
پر پروانه ز یک شعله بسوخت
مهلت شمع ز شب تا سحر است
سوی مرگ، از تو بسی پیشترم
هر نفس، آتش من بیشتر است
خویشتن دیدن و از خود گفتن
صفت مردم کوته نظر است
#شعر #پروین_اعتصامی
📜 @sheraneh_eitaa