🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
_________________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
نزول کرده ای، ای آیه های روشن من
خوش آمدی به خرابه؛ بهار گلشن من
بنفشه زار تنم آمده به استقبال
هزار و نهصد و پنجاه زخم بر تن من
تو بارگاه تنت آسمان پنجم شد!
بیا که سر بگذاری به خاک دامن من
هماره تولیت گیسوی تو با من بود
شدند باد و تنور و شراب دشمن من
به بوریای تو تا حشر غبطه خواهم خورد
دوباره دست بینداز دور گردن من
همیشه صوت تو، آویز گوش های من است
اگر چه پنجه ی غارت، شده است رهزن من
بلند مرتبه بودم، ز ناقه افتادم
بلندتر شده حالا صدای شیون من
مرا به قصد فدک می زدند قنفذها
شبیه فاطمه بوده است جان سپردن من
خرابه نه، حرم من رواق علقمه است
که عرش شانه ی ساقی شده است مدفن من
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی
____________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
__________________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
ببین آباد کردی ماه من این بزم ویران را
سرت امشب به این ویرانه برگردانده سامان را
مگر من جز در آغوشت دمی آرام میگیرم
پناهی هست آیا جز پدر طفل هراسان را
خوشم با آیه های رحمت از لب های خونینت
تحمل میکنم اینگونه شهری نامسلمان را
تو هم مثل خودم گیسو پریشانی، نمیدانم
چگونه شانه باید کرد گیسویی پریشان را
برایت از بیابان و بلاهایش نمیگویم
خودت که شام آخر دیده ای خار مغیلان را
بهاران بود روزی روزگارم در بَرِ خورشید
خزان آتش کشید اما پس از تو این گلستان را
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
_____________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
___________________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
ای یوسف رسیده به کنعان من،سلام
بابایی عزیزتر از جان من،سلام
ای دلخوشی این دل پر غم،خوش آمدی
بابا، به این خرابه ی ماتم خوش اومدی
دیدم چِقَدر حالت عمه عجیب شد
تو آمدی!...خرابه پر از بوی سیب شد
منّت سر شکسته ی دختر گذاشتی
وقتی به روی دامن من سر گذاشتی
حالا به موی مختصرت شانه می زنم
با دست کوچکم به سرت شانه می زنم
وضع لب و دهان تو تغییر کرده است
یک تکّه خیزران به لبت گیر کرده است
بابا ندیده ای که چه زجری کشیده ام
من روی خار تیز مغیلان دویده ام
زلفم به دست باد مخالف کشیده شد
این ارث فاطمه است که قدّم خمیده شد
از روی مپرس که نیلی شده پدر
یاست کبود ضربه ی سیلی شده پدر
این معجرم که پاره و خاکی و نخ نماست
سوغات غارت حرم بی پناه ماست
این نیزه دارها چه گلی که نکاشتند
بر نی سر عموی مرا کج گذاشتند
کار رقیه ی تو پدرجان تمام شد
تا نوبت مصائب پردرد شام شد
نا محرمان به راه حریم تو سد زدند
بر پهلوی سه ساله ی تو بد لگد زدند
ما را میان خنده ی انظار برده اند
ما را کشان کشان سر بازار برده اند
دیدم که شامیان حرامی دریده اند
دیدم که معجر از سر عمه کشیده اند
دیدم بساط مستی بزم شراب را
آن چشم شور دشمن خانه خراب را
با داغ صحنه ای جگرم پاره پاره شد
حرف کنیز شد،به سکینه اشاره شد
امشب کنار پیکر بی جان من بمان
یک فاتحه برای گل پرپرت بخوان
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
_________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
_______________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
تشنهای در پنجهای سیراب گیر اُفتاده است
کودکی در حملهی اعراب گیر اُفتاده است
بعدِ بابا آبِ خوش از حنجرش پایین نرفت
در گلویش جرعههای آب گیر اُفتاده است
کاش در تاریکیِ صحرا نمیدیدش کسی
دخترک از دستِ این مهتاب گیر اُفتاده است
بارها از رویِ نِی بابا به داداش میرسید
آی خواهر زودتر بشتاب گیر اُفتاده است
زجر آوردش به روی ناقهای انداختش
مثل آن ماهی که در قلاب گیر اُفتاده است
این طرف از زجر میخورد آنطرف از حرمله
مثل آن برگی که در سیلاب گیر اُفتاده است
چشمهایش گرم میشد میپرید از خوابِ ناز
بسکه طفلی زیرِ پا در خواب گیر اُفتاده است
هیچکس در بینِ کوچه احترامش را نداشت
آه با نانهایِ در پرتاب گیر اُفتاده است
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
_________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
__________________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
امشب که با تو انس به ویران گرفته ام
ویرانه را به جای گلستان گرفته ام
امشب شب مبارک قدر است و من تو را
بر روی دست خویش چو قرآن گرفته ام
از میزبانی ام خجلم سفره ام تهی ست
نان نیست جان به مقدم مهمان گرفته ام
پاداش تشنه کامی و اجر گرسنگی
گل بوسه ای است کز لب عطشان گرفته ام
از بس که پابرهنه به صحرا دویده ام
یک باغ گل ز خار مغیلان گرفته ام
بر داغدیده شاخۀ گل هدیه می برند
من جای گل، سرِ تو به دامان گرفته ام
زهرا به چادرش ز علی می گرفت رو
من از تو رو به موی پریشان گرفته ام
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
__________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
______________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
بی تو بیتابم و بیمار! کجایی بابا؟!
خسته ام از تبِ بسیار! کجایی بابا؟!
آب میخواستم اما چه لگدها خوردم
شدم از غصه گرفتار! کجایی بابا؟!
متورم شده از ضربۂ سیلی صورت
لُکنت افتاده به گفتار! کجایی بابا؟!
زجرکُش کرده مرا زجر(لع)! کشیده ست به خاک
شده هر بار که بیکار! کجایی بابا؟!
اشک میریزم از اینکه شده سرتاسر-زخم
کفِ پاهای من از خار! کجایی بابا؟!
تا که دلتنگِ تو شد عمّه؛ مرا بوسید و...
گفتم از داغ تو هر بار: کجایی بابا؟!
¤
می نوازند دف و یکسره می بارد سنگ
ما کجا و سرِ بازار؟! کجایی بابا؟!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
__________________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
شب است و راهِ این کوه و بیابان
من و این سینه ی محزون و نالان
امان از بی کسی و درد هجران
امان از تیزیِ خارِ مغیلان
مرو ای ساربان من پا ندارم
سرِ خود سایه ی بابا ندارم
ندارم تا مرا گیرد در آغوش
بگویم من کجا این دشتِ خاموش
مزن ای ساربان افتادم از پا
ندارم طاقتِ این سنگِ خارا
نمی بینی که چشمم پُر ز غمزه است
نمی بینی سرِ بابام به نیزه است
چرا رحمی نداری ای حرامی؟
مرا سوزانده دردِ تشنه کامی
لبم خشک و تنم در آتشِ تب
بزار آبم دهد تا عمه زینب
سرِ بابا به نیزه روبرویم
بزار از درد خود بر او بگویم
شب است و جاده و این اشک و آهم
بتاب بر من کمی ای قرصِ ماهم
تنت دشت و سرت روی سنان است
بمیرم روی تیغِ خیزران است
ببین خون میچکد از هر دو پایم
پدر آهسته تا من هم بیایم
رسن بر گردنم زنجیر بر دست
گمانم استخوانِ پام بشکست
مرو ای سر مرا یکدم بغل کن
به قولی داده ای امشب عمل کن
نمی بینی سرم تیغِ جفا است
چنین ظلمی مرا کی گو روا است؟
مرو ای سر تمنا می کنم من
شکایت از کفِ پا می کنم من
تنورِ سینه ام امشب چه داغ است
تمامِ دردم از هجر و فراق است
بمیرم ای پدر سیرت ندیدم
گلی از باغِ آغوشت نچیدم
مرو ای جان، مرو بابا حسینم
مرو ای روشنیِ هر دو عینم
ببین ماندم به زیرِ تیغِ جلاد
گلویم پُر ز آه و بغضِ فریاد
به چون ابرِ بهاران خون ببارم
مزن ظالم که من بابا ندارم
دلم شد تنگِ آغوش صمیمی
پدر جان الامان داد از یتیمی
🔸شاعر:
#هستی_محرابی
______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
___________________
#طفلان_حضرت_زینب
@shere_aeini
باید که راه بر دل تو واکنم حسین
تا کِی به غربت تو مُدارا کنم حسین
یک گوشه مینشینم و هِی گریه میکنم
شاید میان قلب تو غوغا کنم حسین
حالا که از غم علیاکبر تو تا شدی
باید به محضر تو کمر تا کنم حسین
موی سفید بعد علی در سرت نماند
هر غصّه تو را به دلم جا کنم حسین
پیش زنان و اهل حرم خجلتم نده
پیش تو من چقدر تقلّا کنم حسین
من حاضرم به جای تلافی خنده ها
با خون دوای غربتت امضا کنم حسین
طفلان خانه زاد مرا هم قبول کن
خواهم که سر به پیش تو بالا کنم حسین
*" وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست"
مجبورم اینکه صحبت زهرا کنم حسین
راضی مشو که همره طفلان ب
یایم و...
در زیر سنگ جسم تو پیدا کنم حسین
راضی مشو که ببینند بر سرت
با قاتلان مست تو دعوا کنم حسین
راضی به مو کشیدن من پیش شان مشو
دیگر چگونه درد خود افشا کنم حسین
پیش پسر کشیده به مادر زدن رواست؟
آیا دوباره فاشِ مُعمّا کنم حسین
*مصرعی از محمد سهرابی
🔸شاعر:
#مجتبی_صمدی_شهاب
______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
_______________
#طفلان_حضرت_زینب
@shere_aeini
هستی اش را داد تا محفوظ باشد معجرش
مثل کوهی ماند پای اعتقاد و باورش
وقت بیرون رفتن از خانه، حسین و مجتبی
با یل ام البنین بودند در دور و برش
مریم و آسیه را دیدم که می آموختند
با چه شوقی درس عفت را به پای منبرش
دختر نور است این بانو و بی شک آفتاب
می شود مانند شمعی بی رمق در محضرش
اسم او ذکر شب و روز همه آیینه هاست
عصمت الله است این آیینه نام دیگرش
حضرت زهرای اطهر مظهر حجب و حیاست
ارث برده این عقیله حجب را از مادرش
حضرت زهرای اطهر آنکه پیش کور هم
چادرش را برنخواهد داشت از روی سرش
هر کسی در این جهان از عفتش دم می زند
یا به زهرا اقتدا کرده ست یا بر دخترش
🔸شاعر:
#احسان_نرگسی_رضاپور
__________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
___________
#طفلان_حضرت_زینب
@shere_aeini
با تمامِ هستیات خود را ندیدن مشکل است
سختتر از خود زِ اولادَت بُریدن مشکل است
نیمه شب از خوابِ طفلانت پریدن مشکل است
بعدِشان یک لحظه حتی آرمیدن مشکل است
یک شبه یکباره یکدَم قَد خمیدن مشکل است
از جگر از جان مگو وقتی که مادر نیستی
از غمِ طفلان مگو وقتی که مادر نیستی
از دلی سوزان مگو وقتی که مادر نیستی
آه از باران مگو وقتی که مادر نیستی
داغِ مادر را فقط قدری چشیدن مشکل است
از همه از هرکسی او بیشتر آورده است
هرکه با سر آمده خانم سه سر آورده است
او فقط خود را نه بلکه دو پسر آورده است
دو پسر نه دو سپر نه دو جگر آورده است
قبلِ قربانی شدن شانه کشیدن مشکل است
داد اول بازهَم روزیِ میکائیل را
بعد از آن خانم تَفَقُد کرد عزرائیل را
بعد لطفی کرد با پا بالِ جبرائیل را
بعد هم آورد از خیمه دو اسماعیل را
آه ابراهیم این غم را شنیدن مشکل است
زینب آمد یا که نه میآمد آنجا فاطمه
زینب است این یا حسن یا که علی یا فاطمه
گفت عباس از ادب این کیست آیا فاطمه؟
لافتا الا علی لا سیف الا فاطمه
کربلا را بی حضورش آفریدن مشکل است
در شُکوهِ او علی را حق تعالی ریخته
در حجابِ او خودش را نیز مولا ریخته
تشنه است اما به زیرِ پاش دریا ریخته
کاسه آبی پُشتشان با گریه زهرا ریخته
گفت پیشِ محضرش با سر رسیدن مشکل است
با برادر گفت آقاجان دو جانم را ببین
پیشِ رویِ خود تمامِ خانِمانم را ببین
پیرمردِ این حرم دو نوحه خوانم را ببین
ای جوانمُرده کمی دو نوجوانم را ببین
بعدِ اکبر ماندن و جامه دریدن مشکل است
چادرِ مادر به سر کرد و از این غم گریه کرد
گریه کرد و پیشِ او اربابِ عالم گریه کرد
گریه کرد و پشتِ او عباس یکدَم گریه کرد
زیرِ لب تا گفت مادر ، مادرش هم گریه کرد
گفت بی سوگند از اینجا پریدن مشکل است
بِینِ خیمه بود و میآمد صدایِ بچهها
مادر است و کاش میرفت او بِجای بچهها
حیف آبی نیست ریزد پُشتِ پای بچهها
وای میآمد زِ میدان نالههای بچهها
دیدنش که هیچ مادر را ندیدن مشکل است
اینکه هردَم با شهیدان بود حالا نیست نیست
اینکه با اکبر پریشان بود حالا نیست نیست
با حسینِ خویش نالان بود حالا نیست نیست
زیرِ تیر و سنگباران بود حالا نیست نیست
از میانِ نیزهها مادر شنیدن مشکل است
نالهها میآمد و زینب صدا میزد حسین
حالشان بَد میشُد و زینب صدا میزد حسین
یک نفر سَر میزد و زینب صدا میزد حسین
گفت عونَش اَشهدُ... و زینب صدا میزد حسین
سمتِ او در بِینِ نامحرم دویدن مشکل است
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
_______
#طفلان_حضرت_زینب
@shere_aeini
نور چشمم فدای طفلانت
جان زینب همیشه قربانت
زندگی من و تب و تابم
دست من خالی است دریابم
حیف شد بیش از این توانم نیست
حاصلی جز دو نوجوانم نیست
تو که دریای رحمتی آقا
تحفه ام را عنایتی آقا
این دو فرزند نازنین،هدیه
من و شرمندگی از این هدیه
این دو گرچه تعلقات منند
حاصل عمر من حیات منند
تو ولی زندگی و جان منی
من زمینم تو آسمان منی
دوست دارم به راه تو بروند
پیش مرگ سپاه تو بروند
لحظه لحظه اگر سترگ شدند
این دو با عشق تو بزرگ شدند
من نبینم غریب خواهی شد
لحظه ای بی حبیب خواهی شد
فکر این دو نشسته بر آهم
فکر غیر از تو را نمی خواهم
بعد از این خستگی نباید داشت
جز تو وابستگی نباید داشت
ای که آهنگ التماس منی
بعد از این تو فقط حواس منی
می شوم بی سپر فدای سرت
مادری خون جگر فدای سرت
سر تو نازنین سلامت
باد
سر این دو پسر فدای سرت
اشک هایم فقط به خاطر توست
این همه چشم تر فدای سرت
سر طفلم اگر شود فردا
روی نی جلوه گر فدای سرت
تن اینها اگر ز هم پاشید
آه من را کسی نخواهد دید
نوه ی مرتضی همان بهتر
که نبیند اسیری مادر
🔸شاعر:
#حسن_کردی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
________
#طفلان_حضرت_زینب
@shere_aeini
چه می شود که بگیری به دامنت سر ما را
سر شکسته همچون علی اکبر (ع) ما را
یقین که موی سپیدش سپید تر شود از این
اگر زمین بگذاری تو روی مادر ما را
هم او که شیر به ما داده از محبت زهرا (س)
و با ولایت حیدر (ع) سرشته جوهر ما را
رقیه منتظر ماست پس به ما بده قولی
به خیمه ها برسانی سلام آخر ما را
شبیه قاسم دایی شدیم بال شکسته
بیا و جمع کن از روی خاکها پر ما را
تمام آرزوی ماست: تیغشان بشود تیز
که پیشمرگ گلویت کنند حنجر ما را
به عشق اینکه نمانَد برای رأس تو نیزه
خوشا به نیزه بدوزند پس سراسر ما را
میان خنده آن نیزه دارهای حرامی
شما اجازه نده روسری مادر ما را...
🔸شاعر :
#عباس_احمدی
______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
_______________
#طفلان_حضرت_زینب
@shere_aeini
قامت كمان كند كه دو تا تیر آخرش
یك دم سپر شوند برای برادرش
خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشكرش
این دو ز كودكی فقط آیینه دیدهاند
آیینهای كه آه نسازد مكدرش
واحیرتا كه این دو جوانان زینباند
یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟
با جان و دل دو پاره جگر وقف می كند
یك پاره جای خویش و یكی جای همسرش
یك دست، گرم اشك گرفتن ز چشمهاش
مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش
چون تكیه گاه اهل حرم بود و كوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش
زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا كه خدا نكرده مبادا برادرش...
🔸شاعر:
#سیدحمیدرضا_برقعی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
_______
#طفلان_حضرت_زینب
@shere_aeini
گفتن از زینب و عشقش به تو کار زهراست
زینبی که همهی دار و ندار زهراست
پرورش یافتهی باغ و بهار زهراست
باعث فخر همه ایل و تبار زهراست
عمه نه؛ مادر سادات پس از زهرا اوست
هیچ کس ثانی زهرا نشود، تنها اوست
خواهرت هست و بر این فیض مباهات کند
همه را مست خودش وقت مناجات کند
قبل تکبیر اذان با تو ملاقات کند
بهتر از حضرت عباس مواسات کند
شیرزن نه به خدا خالق غیرت زینب
حافظ خانهی توحید و امامت زینب
نشر این عشق فقط از کرم زینب توست
عاشقی مشق شده با قلم زینب توست
هرچه غم در دل ما هست غم زینب توست
سرّ تربت که شفا از قدم زینب توست
کربلا جلوهگهِ محترم زینب شد
پیشتر از حرم تو حرم زینب شد
آمده تا که دوباره همه را مات کند
اینکه پیش از همه عاشق شده اثبات کند
نذر اولاد تو یک قافله سادات کند
تو دهی اذن و بر این ذهن مباهات کند
نه نگو ورنه قسم بر لب زینب آید
نام زهرا ببرد تا که گره بگشاید
این دو یوسف دو غلام علی اکبر هستند
این دو تا آبروی عترت جعفر هستند
آشنا با همه آیات مطهر هستند
تربیت یافتهی ساقی لشگر هستند
این جگرگوشه و آن پارهتن زینب توست
این حسین و دگری هم حسن زینب توست
حرمله کو که سهشعبه به کمان بگذارد
کو سنان نیزه به جسم دو جوان بگذارد
شمر کو پا به روی سینهشان بگذارد
سرشان را ببرد روی سنان بگذارد
تنِشان را به سُم مرکبشان بسپارد
تا که دست از سر تو قوم لعین بردارد
🔸شاعر:
#جواد_حیدری
______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
___________________
#طفلان_حضرت_زینب
@shere_aeini
فرمانده بودی آمدی سرباز دین باشی
دُر باشی و حُر باشی و مرد آفرین باشی
از حضرت زهرا شفاعت را طلب داری
باید بگویم هر چه داری از ادب داری
چون در حقیقت حضرت زهرا نگاهت کرد
با یک نظر فرمانده ی کل سپاهت کرد
معنی حُرکربلا اینطور شد ساده
هرکس که زهرا شد خریدارش،شدآزاده
نعلین را در کربلا انداختی بر دوش
یعنی به فرمانت شدم آقا سراپا گوش
سرباز اربابی و حکم آمد از آن بالا
فرماندهی لشکر صدیقه ی کبرا
تو در حقیقت چون که بر ارباب پیوستی
روز نخستین راه را روی خودت بستی
روز نخستین صحبت ارباب پاکت کرد
روز دهم تاثیر کرد و سینه چاکت کرد
پیوستنت تاریخ را یکدفعه برگرداند
بیش ازهمه این بازگشتن شمر را سوزاند
یک بار با برگشتنت یک بار با جنگت
یعنی دودفعه شمر افتاده ست در چنگت
فرمانده ی محض سپاه توبه کارانی
ازاین جهت درد مرا هم خوب میدانی
یک آیت از مجموع اعجاز حسینی تو
چون اولین سردارِ سرباز حسینی تو
درکربلا ازاین جهت مثل علی هستی
که بر سر خود دستمال زرد را بستی
آن دستمالی که حسین از مادرش دارد
حُر مثل سربندی همان را بر سرش دارد
پیداست بر
انگشتر کرب و بلا دُرّی
زهرا خریدار تو شد ازاین جهت حُرّی
یعنی گریز روضه ی حُر میشود کوچه
یعنی ازآن نامردها پُر میشود کوچه
🔸شاعر:
#مهدی_رحیمی
________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
_______
#طفلان_حضرت_زینب
@shere_aeini
با تو خورشید شدم، بی تو شبِ تار شدم
غمِ تنهایی تو دیدم و بیمار شدم
سایه رویِ سرم! زینبِ تو آشفته ست
یار کم داری و از دلهره سرشار شدم
پیش من بغض خودت را به گلویت نسپار
جانِ من حرف بزن! از غم تو زار
نگرانم شده ای! دلنگرانت شده ام
عاشقت هستم و عمریست وفادار شدم
گریه میکردم از اوّل که فدایت بشوم
دل به من دادی و یک عمر بدهکار شدم
مادر از غربتِ امروزِ تو آنقدر گریست
که به والله به عشقِ تو پسردار شدم
نذر تو خون گلویِ پسرانم! بپذیر ...
سجده کردم که به این رتبه سزاوار شدم
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
_____________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
___________
#طفلان_حضرت_زینب
@shere_aeini
دو خورشید جهان¬آرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم¬سنگر
دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه
دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر
دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیة قرآن
دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر
کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک
گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر
به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش
به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر
منای کربلا گردیده محو این دو قربانی
نوای نینوا از نایشان بر گنبد اخضر
گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری
که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر
بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت
تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!
دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی
قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر
اگر اذنم دهی اینک به دست خود بگردانم
دو فرزند عزیز خویش را دور علی¬اصغر
امید زینب¬ است ای آفتاب دامن زهرا¬
که افتد این دو قرص ماه را بر خاک راهت سر
سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا
که این دو شاخة گل را کنم در مقدمت پرپر
به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری
درخشیدند در میدان چو خورشید فلک گستر
فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت
که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!
یکی می¬گفت دو خورشید از گردون شده نازل
یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر
ندا دادند ما دو شیرزاده¬ایم زینب را
که باشد جدة ما فاطمه صدیقة اطهر
پیمبر جد و زهرا¬ جده و مادر بود زینب
حسین بن علی خال و پدر عبدالله جعفر
خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه
دو حیدر حمله¬ور گشتند بر دریایی از لشکر
تو گفتی در احد تابیده دو بدر جهان¬آرا
و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر
ز آب تیغ هر یک آتشی می¬ریخت در میدان
که گفتی شعلة خشم خدا پیچیده در محشر
چو آتش بر فلک فریاد می¬رفت از دل دشمن
چو باران بر زمین می¬ریخت دست و پا و چشم و سر
ز هم پاشیده چون پیراهن از هم هر دو اعضاشان
ز بس بر جسم¬شان بنشست زخم نیزه و خنجر
به خاک افتاد جسم پاکشان چون آیة قرآن
دریغا ماند زیر دست و پا دو سورة کوثر
چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا
به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر
دریغا دو همای عشق در آغوش ثارالله
همای روحشان از موج خون در آسمان زد پر
چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را
درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر
نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا
مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر
بیا لیلا تماشا کن مقام و صبر زینب را
که در یک لحظه داده در ره دین دو علی¬اکبر
به ثارالله و صبر زینب و خون دو فرزندش
سلام "میثم" و خلق خدا و خالق داور
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_رقیه
واے اَز آن دَم ڪہ اَز سَرِ طفلی
دَستِ یڪ مَرد روسَرے بڪِشَد
واے اَز آن دَم ڪہ بَر سَرِ بابا
دُختَرے دَستِ مادَرے بڪِشَد...
#محسن_کاویانی
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_رقیه
بی تو بیتابم و بیمار! کجایی بابا؟!
خسته ام از تبِ بسیار! کجایی بابا؟!
آب میخواستم اما چه لگدها خوردم
شدم از غصه گرفتار! کجایی بابا؟!
#مرضیه_عاطفی
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_رقیه
ویرانه ام پُر می شود از عطر گیسویت
با با کجا بودی...چرا خاکی شده مویت
پیدا نکردم جای سالم در سرت بابا
تا بوسه ای برچینم از مابِین ابرویت
#احسان_نرگسی_رضاپور
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
_______________
#امام_حسین #مناجات_اول_مجلس
#مناجات_امام_حسین
@shere_aeini
ای راه مستقیم الی الله یا حسین
ای زینت همیشه ی عرش خدا حسین
باید طبیب ها به شما رو بیاورند
نامت دواست ذکر شما هم شفا حسین
دست مرا بگیر که این دست عمری است
بر سینه ام فقط زده سنگ تو را حسین
تنها به اشک روضه تو پاک می شود
بعضی گناه های گنه کار ها حسین
سوءالقضاست مهر تو در دل نداشتن
حُسن القضاست عشق به کرببلا حسین
آشوب درد بودم و حالا به مهر تو
آرامشی عجیب گرفته مرا حسین
محتاج مثل من که چنین سربلند دید؟
محتاج توست زندگی این گدا حسین
می خواستم که دل نسپارم به هیچ خاک
عشق به کربلای تو نگذاشت یا حسین
در خلسه ی حقیقت شبهای روضه هست
حالی که نیست بهتر از آن هیچ جا حسین
تعریف عشق با تو عوض میشود مدام
هر اربعین شروع دوباره ست با حسین
🔸شاعر:
#حسن_کردی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
____________
#طفلان_حضرت_زینب
@shere_aeini
می روی دنبالِ فرزندانِ من سلطان عشق
بیش از این زحمت نکش ای جانِ من سلطان عشق
کودکانم جای خود..هستیِ زینب هم فدات
خویش را خسته نکن جانانِ من سلطان عشق
می روم در خیمه ها پنهان شوم غصّه نخور
چهره را پنهان نکن قرآنِ من سلطان عشق
خیمه می مانم که ننشیند به پیشانی عَرَق
بی خیالِ بچّه ها عطشانِ من سلطان عشق
مرکبِ تو می کشد سنگینی بارِ دو گل..
باز هم می آوری طفلانِ من سلطان عشق
این دو تا را هدیه کردم تا بمانی پایدار
منّتت را می کشم منّانِ من سلطان عشق
چهره ات درهم نکن قربانِ لبخندِ لبت
خنده ات باشد فقط درمانِ من سلطان عشق
سرفرازی کن عزیز فاطمه در کربلا...
سربلندیّ ات بُود سامانِ من سلطان عشق
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق
_________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
________
#طفلان_حضرت_زینب
@shere_aeini
آورده ما را با خودش مادر؛ که قربانت شویم
تا که برایت جان دهیم و حافظِ جانت شویم
إذن از تو میخواهیم تا با غیرتی حیدرنشان
در وادیِ میدان بتازیم و رجز خوانت شویم
از کودکی سیرابمان کردی و وقتِ آن شده
تا تشنه لب؛ جان-دادۂ لب های عطشانت شویم
باید سپر برداشته، باید که از «سر» بگذریم
نگذار تنها شاهدِ حال پریشانت شویم
ما آرزو داریم که مثلِ علیِ اکبرت(ع)
در خیمه نه! در معرکه ملحق به یارانت شویم
دل دل نکن دایی! به خواهرزاده هایت نه نگو
قابل بدان پایِ رکابت، از شهیدانت شویم
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا و َجَاهَدُوا»*
بگذار تا تفسیری از آیاتِ قرانت شویم!
*سورۂ مبارکۂ أنفال/ابتدای آیۂ(٧٢)
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا و َجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوا وَّنَصَرُوا أُولَٰئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...
ﻣﺴﻠﻤﺎً ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، ﻭ ﻫﺠﺮﺕ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﺟﺎنﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺟﻬﺎﺩ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﻣﻬﺎﺟﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﭘﻨﺎﻩ ﻭ ﺟﺎ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﻳﺎﺭی ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺍﻳﻨﺎﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﻳﺎﺭ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ...
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
__________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
_______________
#حر_بن_ریاحی
@shere_aeini
کِی شود حُر شَوَم و توبه ی مردانه کنم؟!
سینه ام را ز چه مَنزلگهِ بیگانه کنم؟!
سینه ویران شده ی توست به ولله حسین
گنج را من طلب از سینه ی ویرانه کنم
ای تو مستانگی من! چه لزومی دارد
عشقِ تو باشد و من باده به پیمانه کنم
میروَم هیئت و در بَدو ورودَم زین پَس
مشکلی نیست اگر نیّت میخانه کنم
خنده ای کُن بوَزَد بویِ خوشِ سیبِ حرم
وَ اناری بده تا با دل و جان دانه کنم
آه اگر شمع تویی تا به اَبد شرمَم باد
خنده بَر حالِ پُراز گریه ی پروانه کنم
ای سَرِ نیزه نشین کاش نسیمی بودم
تا که گیسویِ پریشانِ تو را شانه کنم
بارها توبه شکستَم تو ولی بخشیدی
کِی شَوَد حُر شَوَم و توبه ی مردانه کنم؟!
🔸شاعر:
#محسن_کاویانی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
____________
#طفلان_حضرت_زینب
@shere_aeini
زینبِ کبری شدی تا عشق را معنا کنی
کربلا را تا ابد با اشکِ خود احیا کنی
روح بخشیدی به آیینِ پدر بعد از نبی
پیروی از مادرِ خود حضرتِ زهرا کنی
سوختی چون شمع در پای ولایت تا فقط
بیرقِ سرخِ حسین را در زمین بر پا کنی
ای علَم بر دوش از کرببلا تا شامِ غم
ای که با لبخندِ اشکت درد را زیبا کنی
تو پیمبر دامنِ زهرا شده معراجتان
آمدی تا بابِ رحمت را به رویم وا کنی
تو رسولِ مرسلِ کرببلای غربتی
با سرِ بالای نیزه نیمه شب نجوا کنی
در لبت آوازِ سرخِ کربلا، آهِ عطش
دشتِ خونِ تشنه را با اشکِ خود دریا کنی
در زمینِ کربلا تحتِ ولیِ امرِ خود
اقتدا بر مادرت در ظهرِ عاشورا کنی
ای تم
اشایی ترین زیباییِ صبرِ خدا
ای که با گوشه نگاهت هر دلی شیدا کنی
در زلالِ معرفت بی انتهایی چون علی(ع)
این همه درد غریبی را کجا انشا کنی
زینب ای امّ المصائب اسوه ی صبر و رضا
هستی ات را داده ای تا عشق را معنا کنی
کربلا با نامِ تو در چشمِ ما زیبا شده
ای که با اعجازِ نطقت ظلم را خنثی کنی
ای که راضی بر رضای حق، ممنونیم اگر
نامِ ما را در ردیفِ عاشقان امضا کنی
ما مدافع بر حریمت گشتهایم از جان و دل
کن دعا شهدِ شهادت را نصیبِ ما کنی
🔸شاعر:
#هستی_محرابی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
_________________
#طفلان_حضرت_زینب
@shere_aeini
همان سروی که تندیس وقار و استقامت شد
وجودش شاه تیغی با صلابت در علامت شد
علی مرتضی در باطن و زهراست در ظاهر
ظهور آیه ی نوراست و مروارید عصمت شد
صحیح ترجمان رب خدرالقدس یعنی که
غبار چادر او موجب ایجاد خلقت شد
مفاتیح لبش غرق زیارتهای مأثوره است
قنوتش جلوه کرد و قبه ای از استجابت شد
غزل ها حُرّ توّابند و منبرها به استغفار
تمامش دون شأن زینب است آنچه روایت شد
دو فرزندش دم "یا نور" و "یا قدوس" او هستند
دو تا قرص قمر تقدیم خورشید امامت شد
به سوی ماه روی نیزه قامت بست عاشورا
چه خوشحال است تقدیم امامش این دو رکعت شد
دو تا فرزند اسماء و دو تا اسماء حسنایند
دو حرف از اسم اعظم که در این مقتل تلاوت شد
یکی پهلوش شد زخمی، یکی بازوش شد زخمی
مصیبت های پشت در، میان این دو قسمت شد
دو لاله یا دو ریحانه، دو کوه شانه در شانه
به روی خاک افتادند، یعنی که قیامت شد
محمد پاسبان پیکر زخمی عونش شد
محمد تا زمین افتاد جسم عون غارت شد
ملائک تا دم خیمه، خبر بردند با گریه
به روی بالها تشییع دو خورشید طلعت شد
ولی از خیمه ی چشمش نیامد اشک یک لحظه
میان خیمه ی خود باز مشغول عبادت شد
از اینکه در میان معرکه زهرا نشد او را
از اینکه جان نداده پای او، غرق خجالت شد
دو تا دلبند روی نیزه ها دارد ولی هر شب
هلال خویشتن را دید و مشغول زیارت شد
کسی که پرده دار محملش بودند مریم ها
حریمش هتک حرمت شد، گرفتار اسارت شد
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی
_________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅اشعار #شب_پنجم_محرم
___________________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
گـذرِ ثانیه هـا هر چه جلوتر می رفت
بیشتر بینِ حرم حوصله اش سر می رفت
بُغض می كرد یتیمانه به خود می پیچید
در عسل خواستن آری به برادر می رفت
تا دلِ عمّه شود نرم بـه هـر در مـی زد
با گلِ اشك به پا بوسیِ مـعجر می رفـت
دیـد از دور كه سر نیزه عمـو را انداخت
مثـلِ اِسپند به دلسوزیِ مَجمر مـی رفت
دیـد از دور كه یـوسف ز نـفس افتاد و
پنجهی گرگ به پیراهنِ او وَر می رفـت
رو به گـودالِ بلا از حـرم افتـاد به راه
یـازده سـاله چه مـردی شده مـاشاءالله
دید یـك دشت پِـیِ كُشتـنِ او آمـاده
تیر و سر نیزه و سنگ از همه سو آمـاده
دید راضی است به معراجِ شهادت برسد
مطمئن است و به خون كرده وضو آماده
آه، با كُندهی زانو به رویِ سینـه نشست
چنگ انـداختـه در طرّهی مو، آمـاده
هیچكس نیست كه پایش به سویِ قبله كِشد
ایـن جـگر سوخته افتاده بـه رو آمـاده
ترسشان ریـخته و گـرمِ تعـارف شده اند
خنـجـر آمـاده و گـودیِ گلـو آمـاده
بازویـش شـد سپرِ تیـغ و به لـب وا اُمّاه
یـازده سـاله چه مـردی شده مـاشاءالله
زخـم راهِ نفسِ آیـنـه در چنگ گرفت
درد پیچید و تنش نبضِ هماهنـگ گرفت
استخوان خُرد ترك، دست شد آویز به پوست
آه از این صحنهی جانسوز دلِ سنگ گرفت
گوهـرش را وسـطِ معـركهی تاخت و تاز
به رویِ سینهی پا خوردهی خود تنگ گرفت
با پدر بود در آغوشِ پُر از مِـهـرِ عـمـو
مزدِ مشتاقیِ خود خوب از این جنگ گرفت
بـاز تیر و گلـو و طفل به یـك پلك زدن
باز هم چهرهی خورشید ز خون رنگ گرفت
🔸شاعر:
#علیرضا_شریف
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_پنجم_محرم
___________________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
طاقت ندارم لحظه ای تنها بمانی
من باشم و در حسرت سقا بمانی
من عبد تو بودم که عبدالله گشتم
نعم الامیری، عالی اعلا بمانی
فریاد هل من ناصرت بیچاره ام کرد
من مرده ام آقا مگر تنها بمانی؟!
قلبم، سرم، دستم همه نذر دو چشمت
من می دهم جان در ره تو تا بمانی
آقا نبینم در ته گودال باشی
ای زینت دوش نبی بالا بمانی
بالا نشینی و تو را پایین کشیدند
زیر لگدها زیر دست و پا بمانی
لعنت به این آب فرات و خنده هایش
راضی شده لب تشنه در این جا بمانی
با این که چندین عضو از جسم تو کم شد
تو تا ابد عشق دل زهرا بمانی
🔸شاعر:
#حسین_ایزدی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
_______________________
#عبدا
لله_بن_الحسن
@shere_aeini
شهید شد گودال
و زیر نیزه تنش ناپدید شد گودال
حسین سورهی نور
ز نیزه شأن نزول حدید شد گودال
و جسم عبدالله
مراد بود و برایش مرید شد گودال
رسید حرمله و
به زنده ماندن او نا امید شد گودال
پس از سنان و شَبَث
رسید چکمه و زخمش شدید شد گودال
به تن گره خورده
زره شدهست و به روی بدن گره خورده
ببین که در گودال
به بوی سیب بوی یاسمن گره خورده
تمام شد دوری
تن حسین به جسم حسن گره خورده
که جسم عبدالله
چنان کفن به تن بی کفن گره خورده
به لکنت افتاده
چقدر نیزه به هم در دهن گره خورده
چقدر سُم ستور
میان همهمه بر پیرهن گره خورده
🔸شاعر:
#مهدی_رحیمی
________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
___________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
سر می نهد تمام فلک زیر پای او
دل می برد ز اهل حرم جلوه های او
عبدالله است و ایل و تباری کریم داشت
با این حساب عالم و آدم گدای او
انگار قاب کوچکی از عکس مجتبی
هر لحظه می تپد دل زینب برای او
او حس نمی کند که یتیم است و خون جگر
تا با حسین می گذرد لحظه های او
بالاتر از تمامی افلاک می نشست
وقتی که بود شانۀ عباس جای او
نیمش حسن و نیمه دیگر حسین بود
بوی مدینه می رسد از کربلای او
مثل رقیه روح و روان حسین بود
او همچو عمه دل نگران حسین بود
🔸شاعر:
#مسعود_اصلانی
____________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
_______________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
کشتهی دوست شدن در نظر مردان است
پس بلا بیشترش دور و بر مردان است
یازده ساله ولی شوق بزرگان دارد
در دل کودک اینها جگر مردان است
همه اصحابِ حرم طفل غرورش هستند
این پسربچّهی خیمه پدر مردان است
بست عمّامه همه یاد جمل افتادند
این پسر هرچه که باشد پسر مردان است
نیزه بر دست گرفتن که چنان چیزی نیست
دست بر دست گرفتن هنر مردان است
بگذارید «حسن» بودن او جلوه کند
حبس در خیمه شدن بر ضرر مردان است
گرچه «ابنُالحسنم»؛ پُر شدم از ثارالله
بنویسید مرا «یابنَاباعبدالله»
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
___________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
تمامِ ماهِ محرم کران کران حسن است
حسن حسین شده پس"حسین جان"حسن است
حسن حسین شده تا حسین جلوه کُنَد
اگر حسین شنیده بدان که آن حسن است
اگر ظهور کُنَد خیره خیره میبینیم
به هر نَفَس حسن است و به هر زبان حسن است
حسن شُکوهِ حسین و حسن شُکوهِ علی
حسن شبیهِ رسول است پس اذان حسن است
بر آستانِ علی آمدیم و فهمیدیم...
هم آستان حسن است و هم آسمان حسن است
به شانهی حَسَنش تکیه داد زهرا گفت :
که تکیه گاهِ تمامیِ خاندان حسن است
حسین گفت "اَخی خیرُ مِنّی و یعنی
امامِ کربُبلا نیز بی گمان حسن است
بیا به میمنه و میسره زمانِ نَبَرد
ببین به کرببلا شورِ هر جوان حسن است
که ضربِ تیغِ علیاکبرست یا حسن و
که تیرِ حضرت عباس را کمان حسن است
حسن غریب شد اما خدا گواهِ من است
تمامِ مقصد این روضهها همان حسن است
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
____________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
_______
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
رها کن عمه مرا باید امتحان بدهم
رسیده موقع آنکه خودی نشان بدهم
رها کن عمه مرا تا شجاعت علوی
نشان حرمله و خولی و سنان بدهم
دلم قرار ندارد در این قفس باید
کبوتر دل خود را به آسمان بدهم
عمو سپاه حسن می رسد به یاری تو
من آمدم که حسن را نشانتان بدهم
عمو شلوغی گودال بیش از اندازه است
خدا کند بتوانم نجاتتان بدهم
سپر برای تو با سینه می شوم هیهات
اگر به نیزه و شمشیرها امان بدهم
مگر که زنده نباشم که در دل گودال
اجازهء زدنت را به کوفیان بدهم
من آمدم که شوم حائل تو با عمه
مباد فرصت دیدن به عمه جان بدهم
عمو ببین شده دستم ز پوست آویزان
جدا شود چو علمدار اگر تکان بدهم
کسی ندیده به گودال آنچه من دیدم
عمو خدا نکند من ز دستتان بدهم
صدای مرکب و نعل جدید می آید
عمو چگونه خبر را به استخوان بدهم
فقط نصیب من و شیرخواره شد این فخر
که روی سینۀ مولای خویش جان بدهم
عزیز فاطمه انگشتر تو را ای کاش
بگیرم و خودم آن را به ساربان بدهم
برای آنکه جسارت به پیکرت نشود
خودم لباس تنت را به این و آن بدهم
🔸شاعر:
#مهدی_مقیمی
________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
___________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
ز جانش چشمه چشمه خون به باغ باغبان میداد
پناه باغبان بود این گل سرخی که جان میداد
زمام جان به دست و با تمام کودکی هایش
بزرگی را نشان دوستان و دشمنان میداد
جهان بینی یک عالم به دست او دگرگون شد
که دست پرپرش درس
مروت بر جهان میداد
به عطر کهنه پیراهن، چنان جان غزل پیچید
که با هر آه شعر تازه دست شاعران میداد
به دامان که بود این دست نیلی لحظه آخر
که اینگونه شمیم یاس و عطر ارغوان میداد
نشانی از تن در خاک و خون پیچیده پیدا نیست
دوباره غم گواه از یک مزار بی نشان میداد
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
____________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم
آنچنان دل بُرد از من بانگ "هَل مِن ناصِر" تو
کآستینم را ز دست عمّه ام زینب کشیدم
گرچه طفلی کوچکم امّا قبولم کن عمو جان
بر سر دست تو من قربانی شش ماهه دیدم
کس نداند جز خدا کز غصّۀ مظلومی تو
با چه حالی از کنار خیمه تا مقتل رسیدم
تا بُرون از خیمه گه رفتی دل من با تو آمد
تو به رفتن رو نهادی من ز ماندن دل بُریدم
دست من افتاد از تن گو سرم بر پایت اُفتد
سر چه باشد؟ تیر عشقت را به جان خود خریدم
بانگ "وا اماه" سر دادم چو بازویم شکستند
سوختم تا آه زهرا را دم آخر شنیدم
جای بابایم امام مجتبی خالی است اینجا
تا ببیند من به قربانگاه تو آخر شهیدم...
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
___________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
___________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
هرکه خواهد بخدا بندگی آغاز کند
باید عبداللَهی احساس خود ابراز کند
کیست این طفل که در کودکی اعجاز کند
قدرت فاطمی اش بُرده به بابا حَسَنش
کیست این طفل که تفسیر کند مردن را
سهل انگاشت به میدان عمل رفتن را
غیرت حیدری اش ریخت بهم دشمن را
یازده ساله ولی لایق رهبر شدنش
واژه ای نیست به مداحی این آزاده
چه مقامی است خدا داده به آقازاده
از کجا آمد و راهش به کجا افتاده
دامن پاک عمو بود از اول وطنش
بی زِرِه آمد و جان را زِ ره قرآن کرد
بی سپر آمد و دستش سپر جانان کرد
بی رجز آمد و ذکر عمویش طوفان کرد
بی کفن بود ولی خون تنش شد کفنش
از حرم آمدنش لرزه به لشگر انداخت
جان خود را سپر جان عمو جانش ساخت
ای بنازم به مقامش که چه جایی جان باخت
مثل شش ماهه شده شیوۀ جان باختنش
بی درنگ آمد و بر پرچم دشمن پا زد
خوب در معرکه فریاد سرِ اعدا زد
بوسه بر روی عمو از طرف بابا زد
بوسه زد نیزۀ بی رحم به کام و دهنش
چه پذیرایی نابی است در این مهمانی
خنجر و نیزه و شمشیر و سنان شد بانی
عاقبت هم شده با تیر سه پر قربانی
پَرت شد با سرِ نیزه سوی دیگر بدنش
همچو بابا همه اسرار نهان را می دید
بر تن پاک عمو تیر و سنان را می دید
او لگد خوردن دندان و دهان را می دید
دید در هلهله ها ضربه به پهلو زدنش
مَحرم سِر شد و اسرار نهان افشا شد
دید تیر آمد و بر قلب عمویش جا شد
ذکر ((لا حول)) شنید و همه جا غوغا شد
در دو آغوش حسین و حسن افتاد تنش
تیغی آمد به سر او سر و سامانش داد
زودتر از همه کس رأس به دامانش داد
لب خندان پدر آمد و درمانش داد
مادرش فاطمه آمد به طواف بدنش
🔸شاعر:
#محمود_ژولیده
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#طفلان_حضرت_زینب
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یک دم سپر شوند برای برادرش
خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشگرش
#سیدحمیدرضا_برقعی
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
_______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
پامال شد با چکمه وقتی آرزویش
پای برهنه، با ادب، می رفت سویش
او باقیات الصالحات مجتبی بود
یا باقیات خیمه ی سبز عمویش
او قاصد دلتنگی اهل حرم بود
از دست زینب پر زده تا بام کویش
با «ادخلوها بسلامٍ آمنین»ش
شمر و سنان را دور می کرد از گلویش
در کوچه گودال، گم شد گوشواره
یک مجتبی دارد می آید جستجویش
با جذبه ای قطعا، ضریح زخم خورده
آغوش خود را باز خواهد کرد رویش
او دست داد و دست های مادری را
حس کرد وقتی شانه می زد بین مویش
از صورت معصوم او یاقوت می ریخت
آنکه زبرجد می چکیده از وضویش
تشییع جسمش روی دوش نعل ها بود
وقتی عسل لبریز می شد از سبویش
اسماء حسنی را به روی خاک می دید
لاهوت را زخمی زخمی رو به رویش
ذکر "غیاث المستغیثین" زخم می خورد
وقتی عصا می خورد بر جسم عمویش
بر سینه سنگینی کند شرح شهودش
"و الشمر" بود و خنجر و راز مگویش
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
___________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
ز جانش چشمه چشمه خون به باغ باغبان میداد
پناه باغبان بود این گل سرخی که جان میداد
زمام جان به دست و با تمام کودکی هایش
بزرگی را نشان دوستان و دشمنان میداد
جهان بینی یک عالم به دست او دگرگون شد
که دست پرپرش درس مروت بر جهان میداد
به عطر کهنه پیراهن، چنان جان غزل پیچید
که با هر آه شعر تازه دست شاعران میداد
به دامان که بود این دست نیلی لحظه آخر
که اینگونه شمیم یاس و عطر ارغوان میداد
نشانی از تن در خاک و خون پیچیده پیدا نیست
دوباره غم گواه از یک مزار بی نشان میداد
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
_______________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم
آنچنان دل بُرد از من بانگ "هَل مِن ناصِر" تو
کآستینم را ز دست عمّه ام زینب کشیدم
گرچه طفلی کوچکم امّا قبولم کن عمو جان
بر سر دست تو من قربانی شش ماهه دیدم
کس نداند جز خدا کز غصّۀ مظلومی تو
با چه حالی از کنار خیمه تا مقتل رسیدم
تا بُرون از خیمه گه رفتی دل من با تو آمد
تو به رفتن رو نهادی من ز ماندن دل بُریدم
دست من افتاد از تن گو سرم بر پایت اُفتد
سر چه باشد؟ تیر عشقت را به جان خود خریدم
بانگ "وا اماه" سر دادم چو بازویم شکستند
سوختم تا آه زهرا را دم آخر شنیدم
جای بابایم امام مجتبی خالی است اینجا
تا ببیند من به قربانگاه تو آخر شهیدم...
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
__________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
کیست این طفل های و هوی حسن
آخرین برگِ آرزوی حسن
هر زمان شانه میزدش زینب
بینِ آن شانه بود موی حسن
تاکه عباس روبرویش بود
تو بگو بود روبروی حسن
مانده است تا به قدرِ همتّ خود
که نگهدارد آبروی حسن
بچههای حسن همه شیراند
کربلا داشت شش سبوی حسن*
وقت دیدارِ او میان حرم
چقدر میرسید بوی حسن
یاکریمِ سرایِ زهرا بود
سومین مجتبای زهرا بود
بسکه پُر دیده جایِ بابا را
که ندارد هوای بابا را
یازده سال میشنیده فقط...
از عمویش صدای بابا را
روی دوش حسین میدیده
پنج نوبت ردای بابا را
سالها هم مواظبش بودند
نشنود ماجرای بابا را
سالها دیده بود ماهِ صفر
سالگردِ عزای بابا را
قاسمش گفته بود در گوشش :
دیدهام ردِّ پای بابا را
در رگش خون جاریِ حسن است
آخرین یادگاری حسن است
این پسر نازِ پنج تَن دارد
هم حسین است هم حسن دارد
چشمِ بَد دور چون امیرِ جمل
هوسِ جنگ تَن به تَن دارد
حرف او حرف ساختن نیست
جگرش بوی سوختن دارد
نیتاش را حسین میدانست
که بجای زره کفن دارد
دید با بالِ جبرئیلیِ خود
با عمو میلِ پَر زدن دارد
قامت او به قدِ شمشیر است
سپر از دست در بدن دارد
خواهرم نور عین ، عبدله است
حسن ابن حسین ، عبدله است
جایِ آن نیست استخاره کند
با سرانگشت هِی اشاره کند
یا که باید نماند و برود
یا بمیرد فقط نظاره کند
عمه محکم گرفته بازویش
آستین را کشید پاره کند
قدر انبوهِ زخمهای عموست
نَفسَش را اگر شماره کند
ناگهان در میان آن برزخ
قبل آنکه جگر شراره کند
دستِ او را کشید بابایش
پدرش آمده که چاره کند
میدود حال یک نفس به شتاب
اّجتمع عِدَةًُ مِن الاَعراب....
دید یک دشت سر به سر جمع است
دورِ او سی هزار ، سر جمع است
بینِ گودال رویِ آن مظلوم
تیغ و سرنیزه و سپر جمع است
دورِ آن شیب ازدحامی هست
پای آن شیب بیشتر جمع است
پیرمردان و ناجوانمردان
از حرامیِ خیره سر جمع است
از سنان و سهشعبه و از سنگ
از عصا دشنه و تبر جمع است
دید عمو را به هرطرف پخش است
دید او را که مختصر جمع است
عِدةًُ مِن جماعتِ الاَعراب
میزنندش چه بی حساب و کتاب
روی آن سینه تا به رو اُفتاد
سینه بر سینهی عمو اُفتاد
بیشتر غرق شد در آن آغوش
طفل در اَبرِ آرزو اُفتاد
یازده بار زیرورو شد آه
یازده بار زیر و رو اُفتاد
غرقِ ثاراله است عبدالله
بین لشکر بگو مگو اُفتاد
حرمله آمد و در این دعوا
نظرش زود بر گلو اُفتاد
عاقبت با عمو یکی شده بود
آن گلو این گلو یکی شده بود
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
نالۀ غربتی از کرببلا می آید
حاجی عشق به میعاد منا می آید
راه را باز نموده همه تعظیم کنید
پسر شیرِ جمل عبدخدا می آید
محک عشق کجا بر سرسن و سال است
کودک اما یلی انگشت نما می آید
کرسی عرش خدا گوشۀ گودال شده
پا برهنه به ملاقات خدا می آید
نه زره دارد و نه خوود و نه شمشیر عجب
چه کریمانه به معراج دعا می آید
می دود عمۀ ما سوی مسیری ای وای
درحرم بی ادبی چکمه به پا می آید
خیره شد برق نگاهم به نوک شمشیری
بی هوا این لبۀ تیغ کجا می آید
دست خود را سپر حنجر یارم کردم
ته گودال سرم باز چه ها می آید
بین آغوش عمو بودم و کندند سرم
ناله و شیون ام النجبا می آید
آنقدر روی ضریح بدنش راه مرو
جان ندادست و زحلقوم صدا می آید
جگر خواهر او ریخت بهم بس کن شمر
گیسوان سر او ریخت بهم بس کن شمر
آمدی سر ببری تیز بکن خنجر را
از قفا حنجر او ریخت بهم بس کن شمر
بی حیا دست که داری به نوک چکمه چرا
گیسوی مادر او ریخت بهم بس کن شمر
این چه رسمیست عرب نیزۀ خود میشکند
همۀ پیکر او ریخت بهم بس کن شمر
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
________________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
در دلش حس کرد آشوب و غمی ناگاه را
در دلِ گودال تا که دید عبدالله(ع) را
نوجوانی که رسید و با شجاعت بی هراس
شد سپر! آخر رقم زد لحظۂ دلخواه را
پیکرش از ازدحام نیزه ها مجروح شد
سمت او میدید خشم عده ای گمراه را
تیرباران بود و محکم داشت در آغوش خود
یک تنِ بی جان که می آورد بر لب آه را
با غضب فریاد میزد «لا أفارق عَمّي» و
بست با آرنج؛ بر شمشیر فوراً راه را
بوسه زد جای حسن(ع) بر صورتِ خونی حسین(ع)...
بعد از دستی که شد از پیکرش کوتاه را
یادگارِ مجتبی(ع) جان داد زیر دست و پا
دید زینب(س) باز هم یک غربتِ جانکاه را!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
______________________
#قاسم_بن_الحسن
@shere_aeini
هست قالو به لبش گر که بلامی آید
از سما نعره لا حول و لا.. می آید
از حرم آمده و قبله نما می آید
بر دل کفر ببین شیر خدا می آید
داده با هُرم عطش خنجر خود را صیقل
هر کجا حمله برَد رفته به آن سمت اجل
رجز اوست نهفته به کفِ شمشیرش
اَلفرار است فقط هر طرف شمشیرش
وای بر آنکه شود او هدف شمشیرش
زنده و مرده نشسته به صف شمشیرش
ذوالفقارست بحق ، لایقِ این شه زاده
شده در رزم عمو ، عاشقِ این شه زاده
رفت میدان که دگر ، جان عمو حفظ شود
این شده حرف پدر ، جان عمو حفظ شود
ضربه گر خورد به سر، جان عمو حفظ شود
سینه شد خورد اگر ، جان عمو حفظ شود
باز یک نقطه پر از نیزه و خنجر شده است
باز دور بدنی غارت پیکر شده است
پیکرش حرف دلم را به معما آورد
غربتش باز غمِ آل عبا را آورد
باز انگار دلم روضه زهرا آورد
مرکبی سینهٔ او را به صدا تا آورد
گو به زینب که دوباره به برش طشت آرد
جگرِ خون حسن را زِ زمین بردارد
🔸شاعر:
#حامد_آقایی
______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
__________________
#قاسم_بن_الحسن
@shere_aeini
هم پریشانِ حسینم هم پریشان حسن
ای بقربان حسین و ای بقربانِ حسن
روزِ اول مادرم چشمانِ من را نذر کرد
این یکی آنِ حسین و آن یکی آنِ حسن
هرشبی که فاطمه بر روضههامان میرسَد
هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن
نه که دنیا ، دینمان را هم کریمان میدهند
من که ایمان دارم از اول به قرآنِ حسن
زیرِ ایوانِ نجف دیدم که روزی میرسد
یاحسن جان مینویسم زیرِ ایوانِ حسن
هرکجا رفتم دیدم کار دستِ مجتبی است
بشکند دستم نباشد گر به دامانِ حسن
نه که تنها این دوشب کُلِ محرم میشویم
شب به شب تکیه به تکیه باز مهمانِ حسن
قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت :
میرود جانِ حسین و میرود جانِ حسن
نعره شد : إن تَنکرونی فأنا ابنُ المُجتبی"
تیغ را چرخاند و گفت این است طوفانِ حسن
شد حسن یک ضربه زد اَزرق همانجا شد دوتا
نعره زد عباس ؛ ای جانم به قربانِ حسن
روضههای ما همه لطفِ امام مجتبی است
شُکر هرشب میروم در زیرِ بارانِ حسن
پیشِ زهرا آبرو داری کنیم و آوریم
هِی گلاب و دسته گُل یادِ یتیمانِ حسن
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
__________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
______________
#قاسم_بن_الحسن
@shere_aeini
من برایت پدرم پس تو برایم پسری
چه مبارک پسری و چه مبارک پدری
یاد شب های مناجات حسن می افتم
می وزد از سر زلف تو نسیم سحری
همه گشتیم ولی نیست به اندازه ی تو
نه کلاه خوودی و نه یک زره ای نه سپری
من از آنجا که به موسایی ات ایمان دارم
می فرستم به سوی قوم تو را یک نفری
بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد
نیست ممکن بروی و دل ما را نبری
قاسمم را به روی زین بگذار عبّاسم
قمری را به روی دست گرفته قمری
نوعروست که نشد موی تو را شانه کند
عاقبت گیسویت افتاد به دست دگری
تو خودت قاسمی و سر زده تقسیم شدی
دو هجا بودی و حالا دو هجا بیشتری
بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم
از روی قامت تو رد شده هر رهگذری
جا به جا می شود این دنده تکانت بدهم
وای عجب درد سری وای عجب درد سری
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
__________
#قاسم_بن_الحسن
@shere_aeini
او بود و یک لشکر، ولی لشگر، چه کردند
با یاس سرخ باغ پیغمبر، چه کردند
گرگان کوفه، جسم او در بر گرفتند
با هم گلاب از آن گل پرپر گرفتند
با سوز دل زخم تنش را تاب دادند
آن تشنهْلب، را از دمِ تیغ آب دادند
جسمش ز نوک نیزه با جوشن یکی شد
پیراهن خونین او، با تن یکی شد
"بنسعد ازدی" بر تنش زد نیزه از پشت
هر سنگدل، یکبار آن شهزاده را کشت
افتاد، روی خاک و عمو را صدا زد
مانند مرغ سر بریده دست و پا زد
فرزند زهرا همچنان باز شکاری
آمد به بالای سرش با آه و زاری
در دست گلچین، دید یاس پرپرش را
میخواست، کز پیکر جدا سازد سرش را
با تیغ بر او حمله، چون شیر خدا کرد
دست پلید آن ستمگر را جدا کرد
لشکر، برای یاری او حمله کردند
آوخ! که با آن پیکر خونین چه کردند
از میهمان خویش استقبال کردند
قرآن ثارالله را پامال کردند
با آنکه بر هر داغ، داغ دیگرش بود
این داغ دل، تکرار داغ اکبرش بود
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
____________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
______________
#قاسم_بن_الحسن
@shere_aeini
چون حسین نامۀ حسن برداشت
خط او دید و روی دیده گذاشت
قاسم بن الحسن تمنا کرد
اذن میدان گرفت و پر وا کرد
کفنی بر تنش عمو پوشاند
و نقابی به روی او پوشاند
پاره ماه سوی میدان شد
لرزه ای در سپاه عدوان شد
ای عجب هیئتی عجب کفنی
هیبتش هاشمی قَدَش حسنی
و انا ب
ن الحسن که افشا شد
لشگر کوفه در تماشا شد
نوجوان و به لشگر افتادن
با یلان عرب در افتادن
هرکه از هر طرف تهاجم کرد
لاجرم دست و پای خود گم کرد
به دَرَک رفت خصم رسوایش
اَزرَقِ شامی و پسرهایش
رزم جانانه اش که غوغا کرد
کینه های مدینه سر وا کرد
دور تا دور او گره افتاد
در میان محاصره افتاد
نیزه ها بود و ماجرای حسن
تیر باران تازه ای به کفن
دشمن از هر طرف که راهش بست
زیر نعل ستور سینه شکست
نالۀ او بلند شد: عمّاه
به حرم می رسید وا اُماه
🔸شاعر :
#محمود_ژولیده
________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
______________
#قاسم_بن_الحسن
@shere_aeini
خدا میخواس مثِ حیدر
تو میدون بی زره باشی
شده تَرسَم که از اکبر
تو بدتر ارباً اربا شی
به جنگِ لشکری میری
که کینه از جمل داره
آخه بوی علی میدی
آخه چشمات حسن واره
تمومه عالم و آدم
شدن مدهوش و مست تو
هزارن ازرق شامی
هلاک ضرب شصت تو
عمو قربون لبخندت
چقد دلبر شدی قاسم
تو زیر سُم مرکب ها
چه رعناتر شدی قاسم
ولی حالا که برگشتم
تورو انگار نمیشناسم
آخه اینجور نبودی تو
شدی هم قدِ عباسم
رکاب مرکبت میخواس
ببوسه هی کفِ پاتو
نداره حسرتی دیگه
بنازَم قدوبالاتو
برای روضه هات بسه
همین که تو تک و تنها
هنوزم زنده بودی که
فتادی زیر مرکب ها
خجالت میکشم قاسم
نزن هی پیش من ناله
شده دور لبات مثلِ
لبِ بابات پر از لاله
🔸شاعر:
#محسن_کاویانی
___________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
__________________
#قاسم_بن_الحسن
@shere_aeini
می رفت میدان و زره شد شرمگینش
آیینه بود و سنگ کینه در کمینش
آغوش گرم او ضریح مجتبی بود
او را زیارت کرد امام سومینش
او با امام خویشتن معراج می رفت
میخواست روی نیزه باشد هم نشینش
مقتل روایت میکند که کشت او را
دلواپسی لحظههای واپسینش
دلواپسی خیمه ها و گوشواره
یک دشت گل با داس های لاله چینش
بر روی لب آوای "اَحلی مِن عسل" داشت
لبیک جاری بود از زخم جبینش
"العِزّهُ لله" روی خاک افتاد
یعنی شکست انگشتری، نقش نگینش
سینه به سینه نقل قول نعل ها بود
شرح حدیث سینه و آه حزینش
بین غبار نیزه گم شد آستانش
می جست او را نوعروس از آستینش *
انگار تابوت حسن بر شانه میرفت
برگشت سوی خیمه جسم نازنینش
* اشاره به نقلی دارد که در آن آمده، نوعروس حضرت قاسم علیه السلام از ایشان پرسید روز قیامت به چه نشانی تو را بیابم.
قاسم گوشه ای از آستین خود را پاره نمود و فرمود: به این نشان که در کنار پیامبر (صلی الله علیه وآله) میباشم و به این آستین پاره شده.
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی
____________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
__________________
#قاسم_بن_الحسن
@shere_aeini
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشه می در بغل شکست
یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست
فرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست
پروانهء رها شده از پیرهن شده است
او بی قرار لحظهء فردا شدن شده است
بر لب گلایه داشت که افتادم از نفس
بی تاب و بی قرار، سراسیمه چون جرس
سهم من از بهار فقط دیدن است و بس؟
بگذار تا رها شوم از بند این قفس
جز دست خط یار به دستم بهانه نیست
خطی که کوفی است ولی کوفیانه نیست
گویی سپرده اند به یعقوب، جامه را
پر کرد از آن معطر یکریز، شامه را
می خواند از نگاه ترش آن چکامه را
هفت آسمان قریب به مضمون نامه را
این چند سطر را ننوشتم، گریستم
باشد برای آن لحظاتی که نیستم
آورده است نامه برایت، کبوترم
اینک کبوترم به فدایت، برادرم
دلواپسم برای تو ای نیم دیگرم
جز پاره های دل چه دلیلی بیاورم
آهنگ واژه ها دل از او برد ناگهان
برگشت چند صفحه به ماقبل داستان
یادش به خیر، دست کریمانه ای که داشت
سر می گذاشتیم به آن شانه ای که داشت
یک شهر بود در صف پیمانه ای که داشت
همواره باز بود درِ خانه ای که داشت
هرچند خانه بود برایش صف مصاف
جز او کدام امام زره بسته در طواف
اینک دلم به یاد برادر گرفته است
شاعر از او بخوان که دلم پر گرفته است
آن شعر را که قیمتِ دیگر گرفته است
شعری که چشم حضرت مادر گرفته است "
از تاب رفت و تشت طلب کرد و ناله کرد
وآن تشت را ز خون جگر باغ لاله کرد”
اینک برو که در دل تنگت قرار نیست
خورشید هم چنان که تویی آشکار نیست
راهی برای لشکر شب جز فرار نیست
پس چیست ابروانت اگر ذوالفقار نیست؟
مبهوت گام هاش، مقدس ترین ذوات
می رفت و رفتنش متشابه به محکمات
بغض عمو درون گلو بی صدا شکست
باران سنگ بود و سبو بی صدا شکست
او سنگ خورد سنگ، عمو بی صدا شکست
در ازدحام هلهله او… بی صدا شکست
🔸شاعر:
#سیدحمیدرضا_برقعی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
__________
#قاسم_بن_الحسن
@shere_aeini
تا نیز
های غریب عنان مرا گرفت
پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت
میرفت تا که فاش؛ پدر خوانمت عمو!
سُمّ فرس رسید و دهان مرا گرفت
گویند بو کشیدن گل؛ مرگ مؤمن است
بوی خوش دهان تو جان مرا گرفت
من سینه ام دُکان محبّتفروشی است
آهنفروش از چه دُکان مرا گرفت
دشمن که چشم دیدن ابروی من نداشت
سنگی رها نمود و کمان مرا گرفت
از پیرهای زخمی جنگ جمل رسید
هرچه رسید و عمر جوان مرا گرفت
لکنت نداشت من که زبانم ز کودکی
مومِ عسل چگونه زبان مرا گرفت؟
چون کندوی عسل بدنم رخنه رخنه است
این نیشهای نیزه توان مرا گرفت
پر شد ز خاک سُمّ فرس چشم زخم من
ریگ روان، همه جریان مرا گرفت
🔸شاعر:
#محمد_سهرابی
____________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
__________
#قاسم_بن_الحسن
@shere_aeini
از ازل در جام ِ جانش داشت عشقِ لم یزل
قاسم بن المجتبی(ع)، فرمان پذیرِ بی بدل
متن بازوبند او تلفیقی از ایثار و عشق
شد رجزهایِ گوهربارش خودِ خیرالعمل
در مرامش حفظِ ناموس ارجحیّت داشت و
شد برای اهل عالم، غیرتش ضرب المثل
سمبلِ از جان گذشتن بود و با اذن عمو
گفت بسم الله را و شد هماوردش اجل
با غضب ابرو گره میکرد و میچرخاند چشم
مثلِ بابایش حسن(ع) در صحنۂ جنگ جمل
سیزده ساله ست اما در مسیرِ رزم او
سخت جان دادند؛ بی تیر و سپر شیرانِ یَل
یکّه می تازید و افتادند فوراً یک به یک
آن حرامی های باقی مانده از لات و هُبل
بسکه با شیرینیِ طعم شهادت شد عجین
از لبِ شمشیر او میریخت در میدان، عسل
بد نظر خورد و تنش شد نیزه باران و نماند؛
محض ِ لبهای عمو یک جایِ سالم لااقل
رفت اما کاشکی می ماند تا جای پدر...
چشم هایِ عمه زینب(س) را بگیرد رویِ تل!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
_________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
__________________
#قاسم_بن_الحسن
@shere_aeini
نوجوانی از حسن(ع) چون عزم میدان می کند
شرم از تابیدنش ، خورشید تابان می کند
تازه دامادی به میدان می رود چون قرص ماه
مادری در پیش رو ، آیینه قرآن می کند
قاسم است او ، مجتبی را شیر در جنگاوری
جای بابا جان خود آورده قربان می کند
جنگ او یادآوری می کرد از جنگ جمل
عرصه را رنگین زِ خون جمع عدوان می کند
تا صدا زد ، ای عمو جانم فدای اکبرت
مرگ را همچون عسل بر خویش مهمان می کند
داغ اکبر تازه شد ، جانم فدایِ سرورم
سوز داغش دیده ها را غرق باران می کند
نو عروسی میزند بر سر به صد آه و فغان
حضرت خیرالنسا هم مو پریشان می کند
ای خوشا راهی که در آن جان من گردد فدا
مادرم چشم تَرش از عمّه پنهان می کند
🔸شاعر:
#حسن_نبی_جندقی
______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#عبدالله_بن_الحسن
رها کن عمه مرا باید امتحان بدهم
رسیده موقع آنکه خودی نشان بدهم
رها کن عمه مرا تا شجاعت علوی
نشان حرمله و خولی و سنان بدهم
#مهدی_مقیمی
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini