🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
______
#حضرت_علی_اکبر
@shere_aeini
بِهَم آنقدر میآمد نمازم با اذانِ تو
گره عمری بِهَم خورده توانم با توانِ تو
تمامِ تو از آنِ من تمامِ من از آنِ تو
بمان پیشم که میمیرد بهارم با خزانِ تو
همیشه با تو میگفتم کنارم اکبرم که هست
چه غم از پیریَم وقتی نگاهِ آخرم که هست
کنارش گرچه لیلا نیست اما خواهرم که هست
دلت در گیسوانِ من دلم در گیسوانِ تو
به تو گفتم برو اما پدر پشتت به راه اُفتاد
نگاهِ بر نگاهِ تو ، لبم اما به آه اُفتاد
صدای شیونِ عمه میانِ خیمهگاه اُفتاد
کمان اَبرویِ ما رفتی حرم شد قَدکمانِ تو
از این بدتر نمیگردد که اسبت اشتباهی رفت
از این بدتر نمیگردد که چشمانت سیاهی رفت
میان حلقهی جمعِ سپاهی بی پناهی رفت
انارِ فاطمه دیدم اناری شد لبانِ تو
سبکتر گشتهای اما شبیه پَر نمیمانی
چرا بر رویِ دستانم علیاکبر نمیمانی
چرا حرفی نمیگویی مگر دیگر نمیمانی
کدامین خشکتر بوده زبان من زبانِ تو
علیجان زندگانی از جوانمرده نمیآید
توانِ راه رفتن از زمین خورده نمیآید
نفَسهای مرا داغِ پسر برده نمیآید
لبت بوسیدم و خون شد دهانِ من دهانِ تو
زمین خوردی زمین خوردم پدر گفتی پدر گفتم
بهَم خوردی بهَم خوردم جگر گفتی جگر گفتم
مفَصل نیزهها خوردی ولی من مختصر گفتم
چرا با فاصله مانده تمامِ استخوانِ تو
نگاهم تار میبیند کجا چیدم کجا چیدم
کشیدم دست بر خاک و تو را رویِ عبا چیدم
هزار و نهصد و اندی کنارِ هم تو را چیدم
ولی خیره به من مانده نگاهِ مهربان تو
تمام زخمهای تو تَرک خورده نمک خورده
شدی مانند زهرایی که در کوچه کتک خورده
فقط تنها تویی که ضربههای مشترک خورده
رسیده عمه و حالا کم آوردم به جان تو
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
__________
#حضرت_علی_اکبر
@shere_aeini
پدر آرامش دنیا، پدر فرزند أعطینا
پدر خون خدا اما، پسر مجنون پسر لیلا
به کم قانع نبود اکبر، لبالب گشت از دلبر
به یکدیگر رسید آخر، لب رود و لب دریا
پسر دور از پدر میشد، مهیّای خطر میشد
پدر هی پیرتر میشد، پسر میبُرد دلها را
در اين آشوب طوفانی، مسلمانان مسلمانی
مبادا اینکه قرآنی بیفتد زیر دست و پا
پسر زخمی، پدر افتاد، پسر در خون، پدر جان داد
پسر ناله، پدر فریاد، میان هلهله، غوغا
پسر از زخم آکنده، پسر هر سو پراکنده
پدر چون مرغ پرکنده، از این صحرا به آن صحرا
که دیده اینچنین گیسو چنین زخمی شود پهلو؟
و خاکآلودهتر از او به غیر از چادر زهرا
🔸شاعر:
#سیدحمیدرضا_برقعی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_تاسوعا
_______________________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
باز دور و بر ما معرکه برپا شده است
یا سر قامت رعنای تو دعوا شده است
تو مگر وعده ندادی به حرم آب بری
پس چرا جایگهت سینه صحرا شده است
تیرهایی که همه از پس نخلستان ریخت
با چه نظمی به میان بدنت جا شده است
جگرم پاره نکن پای نکش روی زمین
به خدا پشت و پناهم کمرم تا شده است
چون که در بین حرم خوش قد و بالا بودی
باورم نیست که اینگونه سرت وا شده است
چقدر فاصله افتاد به ابروهایت
از چه رو خورده به هم حالت گیسوهایت
خواستم بعد ظفرهای تو تکبیر کشم
مرهمی بر جگر مادر بی شیر کشم
حال باید بنشینم به کنار بدنت
با دلی سوخته از چشم ترت تیر کشم
مانده ام فرق تو با تکه عبایی بندم
یا که از پیکر تو نیزه و شمشیر کشم
باید اینبار به زینب عوض پاسخ خود
جسم صد چاک در آیینه به تصویر کشم
کودکان تا خبر از حال عمو پرسیدند
عکس شیر حرمم بسته به زنجیر کشم
تیر ها یک به یک از پای درت آوردند
ای برادر چه بلایی به سرت آوردند
باز برخیز که در معرکه گرداب کنی
لب خشکیده بر علقمه سیراب کنی
تو قرار است که با آب حرم برگردی؟
یا دل از زینب ماتم زده بی تاب کنی
یا بچسبان به رکاب علمت را بردار
تا که مشک حرم و قلب مرا آب کنی
چشم بر راه تو بر خیمه رباب است هنوز
تا به آغوش خودت اصغر او خواب کنی
شک ندارم که قرار است تو در خلستان
داغ خود را وسط سینه من قاب کنی
درصدد بود که دشمن بزند هست تو را
قرعه افتاد که اول بزند دست تو را
التماست بکنم تا نروی از بر من
ای امید حرم و قوت بال و پر من
تا که با قامت خم سوی تو را افتادم
هو کشیدند مرا ساقی آب آور من
باید اینبار تو را جمع کنم بین عبا
ارباً اربا شده ای مثل علی اکبر من
بوی یاس بدن و خنده بر لب از چیست؟
مادرت آمده دیدار تو یا مادر من؟
ای برادر غضب گوشه چشمت کافی است
تا که دشمن نرود دور و بر خواهر من
باید اول بدنت دور ز مرکب بکنم
فرصتی نیست تنت را که مرتب بکنم
شمر اینجاست که با خنده تماشات کند
قد رعنای تو در علقمه خیرات کند
سر ماهت ترکی دارد و ماندم که چه سان
زینبم با تو سر نیزه ملاقات کند
غیرت ال
له رجز سر بده شاید دشمن
نتواند به حرم چشم خودش مات کند
این جماعت به سرش نیت بد دارد تا
خواهرم راهی دروازه ساعات کند
شمر در دور و برت پرسه زنان میخندد
مادرم آمده ای کاش مراعات کند
زخم های بدنت با چه مداوا بکنم
کاش میشد کفنی بر تو مها بکنم
🔸شاعر:
#مجید_قاسمی
____________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_تاسوعا
_______________________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
تا نور قمر هست به سر، سایه سری هست
هر جا که علم رفته به بالا، خبری هست
هر جا که خط و خال و قد و قامت و ابروست
دنبال سرش چشم و نگاه و نظری هست
وقتی که تو را پور اباالغوث نوشتند
یعنی که برای دل زهرا ثمری هست
گفتند تو را کاشف کرب دل ارباب
با بودن تو از غم و غصه اثری هست؟
تا پشت و پناهش تویی قامت نکند خم
تا هست علمدار کنارش، کمری هست
یک لحظه کنار تو دل خیمه نلرزید
عباس اگر هست، یقینا سپری هست
🔸شاعر:
#حسین_ایزدی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_تاسوعا
_______________________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
دلی به وسعت پهنای عرش بالا داشت
لبی به وسعت مهریه های زهرا داشت
کنار علقمه در سجده گاه چشمانش
نداشت هیچ کسی را فقط خدا را داشت
اگر چه قطره آبی میان مشک نبود
ولی کرانهی چشمش هزار دریا داشت
هدر نرفت ز پرتاب چله ها، تیری
امیر علقمه از بس که قدّ و بالا داشت
همین که در وسط گیر و دار، گیر افتاد
عمودی آمد و فرقش شکست تا جا داشت
درست وقت نزولش؛ همه نگاه شدند
رشید بود و زمین خوردنش تماشا داشت
حسین بود و علی اصغر شهید شده
کنار علقمه اما هنوز سقا، داشت...
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
______
#حضرت_علی_اکبر
@shere_aeini
بِهَم آنقدر میآمد نمازم با اذانِ تو
گره عمری بِهَم خورده توانم با توانِ تو
تمامِ تو از آنِ من تمامِ من از آنِ تو
بمان پیشم که میمیرد بهارم با خزانِ تو
همیشه با تو میگفتم کنارم اکبرم که هست
چه غم از پیریَم وقتی نگاهِ آخرم که هست
کنارش گرچه لیلا نیست اما خواهرم که هست
دلت در گیسوانِ من دلم در گیسوانِ تو
به تو گفتم برو اما پدر پشتت به راه اُفتاد
نگاهِ بر نگاهِ تو ، لبم اما به آه اُفتاد
صدای شیونِ عمه میانِ خیمهگاه اُفتاد
کمان اَبرویِ ما رفتی حرم شد قَدکمانِ تو
از این بدتر نمیگردد که اسبت اشتباهی رفت
از این بدتر نمیگردد که چشمانت سیاهی رفت
میان حلقهی جمعِ سپاهی بی پناهی رفت
انارِ فاطمه دیدم اناری شد لبانِ تو
سبکتر گشتهای اما شبیه پَر نمیمانی
چرا بر رویِ دستانم علیاکبر نمیمانی
چرا حرفی نمیگویی مگر دیگر نمیمانی
کدامین خشکتر بوده زبان من زبانِ تو
علیجان زندگانی از جوانمرده نمیآید
توانِ راه رفتن از زمین خورده نمیآید
نفَسهای مرا داغِ پسر برده نمیآید
لبت بوسیدم و خون شد دهانِ من دهانِ تو
زمین خوردی زمین خوردم پدر گفتی پدر گفتم
بهَم خوردی بهَم خوردم جگر گفتی جگر گفتم
مفَصل نیزهها خوردی ولی من مختصر گفتم
چرا با فاصله مانده تمامِ استخوانِ تو
نگاهم تار میبیند کجا چیدم کجا چیدم
کشیدم دست بر خاک و تو را رویِ عبا چیدم
هزار و نهصد و اندی کنارِ هم تو را چیدم
ولی خیره به من مانده نگاهِ مهربان تو
تمام زخمهای تو تَرک خورده نمک خورده
شدی مانند زهرایی که در کوچه کتک خورده
فقط تنها تویی که ضربههای مشترک خورده
رسیده عمه و حالا کم آوردم به جان تو
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
__________
#حضرت_علی_اکبر
@shere_aeini
پدر آرامش دنیا، پدر فرزند أعطینا
پدر خون خدا اما، پسر مجنون پسر لیلا
به کم قانع نبود اکبر، لبالب گشت از دلبر
به یکدیگر رسید آخر، لب رود و لب دریا
پسر دور از پدر میشد، مهیّای خطر میشد
پدر هی پیرتر میشد، پسر میبُرد دلها را
در اين آشوب طوفانی، مسلمانان مسلمانی
مبادا اینکه قرآنی بیفتد زیر دست و پا
پسر زخمی، پدر افتاد، پسر در خون، پدر جان داد
پسر ناله، پدر فریاد، میان هلهله، غوغا
پسر از زخم آکنده، پسر هر سو پراکنده
پدر چون مرغ پرکنده، از این صحرا به آن صحرا
که دیده اینچنین گیسو چنین زخمی شود پهلو؟
و خاکآلودهتر از او به غیر از چادر زهرا
🔸شاعر:
#سیدحمیدرضا_برقعی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_تاسوعا
_______________________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
باز دور و بر ما معرکه برپا شده است
یا سر قامت رعنای تو دعوا شده است
تو مگر وعده ندادی به حرم آب بری
پس چرا جایگهت سینه صحرا شده است
تیرهایی که همه از پس نخلستان ریخت
با چه نظمی به میان بدنت جا شده است
جگرم پاره نکن پای نکش روی زمین
به خدا پشت و پناهم کمرم تا شده است
چون که در بین حرم خوش قد و بالا بودی
باورم نیست که اینگونه سرت وا شده است
چقدر فاصله افتاد به ابروهایت
از چه رو خورده به هم حالت گیسوهایت
خواستم بعد ظفرهای تو تکبیر کشم
مرهمی بر جگر مادر بی شیر کشم
حال باید بنشینم به کنار بدنت
با دلی سوخته از چشم ترت تیر کشم
مانده ام فرق تو با تکه عبایی بندم
یا که از پیکر تو نیزه و شمشیر کشم
باید اینبار به زینب عوض پاسخ خود
جسم صد چاک در آیینه به تصویر کشم
کودکان تا خبر از حال عمو پرسیدند
عکس شیر حرمم بسته به زنجیر کشم
تیر ها یک به یک از پای درت آوردند
ای برادر چه بلایی به سرت آوردند
باز برخیز که در معرکه گرداب کنی
لب خشکیده بر علقمه سیراب کنی
تو قرار است که با آب حرم برگردی؟
یا دل از زینب ماتم زده بی تاب کنی
یا بچسبان به رکاب علمت را بردار
تا که مشک حرم و قلب مرا آب کنی
چشم بر راه تو بر خیمه رباب است هنوز
تا به آغوش خودت اصغر او خواب کنی
شک ندارم که قرار است تو در خلستان
داغ خود را وسط سینه من قاب کنی
درصدد بود که دشمن بزند هست تو را
قرعه افتاد که اول بزند دست تو را
التماست بکنم تا نروی از بر من
ای امید حرم و قوت بال و پر من
تا که با قامت خم سوی تو را افتادم
هو کشیدند مرا ساقی آب آور من
باید اینبار تو را جمع کنم بین عبا
ارباً اربا شده ای مثل علی اکبر من
بوی یاس بدن و خنده بر لب از چیست؟
مادرت آمده دیدار تو یا مادر من؟
ای برادر غضب گوشه چشمت کافی است
تا که دشمن نرود دور و بر خواهر من
باید اول بدنت دور ز مرکب بکنم
فرصتی نیست تنت را که مرتب بکنم
شمر اینجاست که با خنده تماشات کند
قد رعنای تو در علقمه خیرات کند
سر ماهت ترکی دارد و ماندم که چه سان
زینبم با تو سر نیزه ملاقات کند
غیرت ال
له رجز سر بده شاید دشمن
نتواند به حرم چشم خودش مات کند
این جماعت به سرش نیت بد دارد تا
خواهرم راهی دروازه ساعات کند
شمر در دور و برت پرسه زنان میخندد
مادرم آمده ای کاش مراعات کند
زخم های بدنت با چه مداوا بکنم
کاش میشد کفنی بر تو مها بکنم
🔸شاعر:
#مجید_قاسمی
____________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_تاسوعا
_______________________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
تا نور قمر هست به سر، سایه سری هست
هر جا که علم رفته به بالا، خبری هست
هر جا که خط و خال و قد و قامت و ابروست
دنبال سرش چشم و نگاه و نظری هست
وقتی که تو را پور اباالغوث نوشتند
یعنی که برای دل زهرا ثمری هست
گفتند تو را کاشف کرب دل ارباب
با بودن تو از غم و غصه اثری هست؟
تا پشت و پناهش تویی قامت نکند خم
تا هست علمدار کنارش، کمری هست
یک لحظه کنار تو دل خیمه نلرزید
عباس اگر هست، یقینا سپری هست
🔸شاعر:
#حسین_ایزدی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_تاسوعا
_______________________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
دلی به وسعت پهنای عرش بالا داشت
لبی به وسعت مهریه های زهرا داشت
کنار علقمه در سجده گاه چشمانش
نداشت هیچ کسی را فقط خدا را داشت
اگر چه قطره آبی میان مشک نبود
ولی کرانهی چشمش هزار دریا داشت
هدر نرفت ز پرتاب چله ها، تیری
امیر علقمه از بس که قدّ و بالا داشت
همین که در وسط گیر و دار، گیر افتاد
عمودی آمد و فرقش شکست تا جا داشت
درست وقت نزولش؛ همه نگاه شدند
رشید بود و زمین خوردنش تماشا داشت
حسین بود و علی اصغر شهید شده
کنار علقمه اما هنوز سقا، داشت...
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_تاسوعا
_______________________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگیاش آب کـند دریا را
آب روشن شد و عکـس قمر افتاد در آب
ماه میخواست که مهتاب کند دریا را
تشنه میخواست ببیند لـب او را دریا
پس ننوشید که سیراب کند دریا را
کوفه شد علقمه، شقّ القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را
تـا خجالت بکشد، سرخ شود چهره آب
زخم میخورد که خوناب کند دریا را
ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس
تا در آغوش خودش خواب کند دریا را
آب مهریّه ی گل بود والّا خـورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را
روی دست تو ندیده است کسی دریا را
چون خدا خواست که نایاب کند دریا را
🔸شاعر:
#سیدحمیدرضا_برقعی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_تاسوعا
___________________________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
حتی نرنجاند از خودش یک مشت ترسو را
بخشید از روی سخاوت دست و بازو را
تا خاطراتی را نهان سازد بر آن میگشت
پنهان بسازد از برادر زخم پهلو را
عباس ماهی خنده رو بودست، اخمو نیست
تا کی ببخشم حرف آدمهای بدگو را
او غیر وقت جنگ لبریز تبسم بود
هرگز نگفته شاعری این وصف نیکو را
خوردند تیغ از او ولی زخم زبان هرگز
اما فراوان طعنه خورد او ظهر عاشورا
وقتی که دیگر هر دو دستش بر زمین افتاد
وقتی که دورش دید صدها گرگ صد رو را
تا صورت نیلی مادر را نبیند او
تقدیر زد بالای چشمش زخم ابرو را
وقتی عمو افتاد گویا دختری کوچک
با ترس زیر معجرش میکرد گیسو را
زینب مروری کرد کل خاطراتش را
عباس را می دید تا می دید هر سو را
نورٌ علی نور از دهان آسمان می ریخت
تا او رکاب "ماه بانو" کرد زانو را
شمشیرها هی سجده میکردند بر جسمش
خواندند اینگونه نماز رفتن او را
یک قبر کوچک! روضه یعنی این:چطور این قبر
جا داده در خود آن قد رعنا و دلجو را؟!
🔸شاعر:
#محسن_کاویانی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_تاسوعا
___________________________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
اى سرو قطعهقطعه درخون شناورم
اى صاحب لواى من اى مير لشكرم
از پيكر رشيد تو چيزى نمانده است
عباس من تويى؟ بخدانيست باورم
قربان اين وفاى تو ساقى تشنه لب
برخيز وجرعهاى برسان بهر اصغرم
بشنو نواى العطش كودكان من
مشكت تهى ومنتظر اطفال مضطرم
پشتم كنون شكسته شده از غمت اخا
تدبير من گسسته شده اى برادرم
هر عضو پيكر تو كه بردارم از زمين
باقى است عضو ديگر تو در برابرم
قدّم خميده گشته وزانوم ناتوان
يك يارهم نمانده كه تا خيمهات بَرَم
درخواب ناز خفتى و تاساعتى دگر
آتش زبانه مىكشد از خيمه حرم
اى پاسدارخيمه زجاخيز ورنه خصم
خلخال و گوشواره ربايد زدخترم
فرق تو بوى عطر گل ياس مىدهد
گويا سر تو بوده به دامان مادرم
آن چادرى كه خاكى وخونيست ديدهاى
من داغدار آن گل نيلى حيدرم
🔸شاعر:
#سعید_نسیمی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_تاسوعا
_________________________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
افتاده ای برای چه از پا؟ بلند شو
خوردم زمین کنار تو، از جا بلند شو
لشکر به قامت خم من خنده می کند
شد علقمه محلِّ تماشا، بلند شو
لب تشنه اصغرم دگر از حال رفته است
گوید رباب؛ حضرت دریا بلند شو
مادر فتاد روی زمین گفت: "یاعلی"
تو هم به اسم اعظم بابا بلند شو
یک جور می دهیم جواب سکینه را
باشد... بیا به خیمه تو حالا... بلند شو...
من قول می دهم که به رویت نیاورد
که خالی است مشک تو سقّا، بلند شو
اکنون که خوانده ای تو برادر حسین را
خواهر بگو به زینب کبری، بلند شو
امّ البنین نیامده، زهرا که آمده
بی دست من، به خاطر زهرا بلند شو
🔸شاعر:
#رضا_رسول_زاده
_____________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_تاسوعا
__________________________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
در این غوغای بی آبی، که خشکیده همه گل ها
به اَمر تو شدم، سقّا، منم عبد و تویی مولا
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
علمدارم چه غم دارم، که از دستم علم افتد
مباد از دفتر عشقت، به نام من قلم افتد
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
خدای کعبه جز رویت، نداده قبله ای یادم
نماز آخرم بود، و به سر بر سجده افتادم
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
ببین از بادۀ عشقت، به میدان مستی افتاده
مگر دامان تو گیرد، به راهت دستی افتاده
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
امیر لشگرت بی دست، میان لشگری مانده
بیا بنگر ز پروانه، فقط خاکستری مانده
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
به تو شرط وفاداری اگر بر جا نیاوردم
کمک کن تا که برخیزم، به دور مادرت گردم
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
ببین احسان یک بانو، سرم بگرفته
بر زانو
به چشمِ پر ز خون دیدم، گرفته دست بر پهلو
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
گل ام البنین عباس، به دریا تشنه لب پا زد
به دریا پا نهاد اما، لبش آتش به دریا زد
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
🔸شاعر:
#استاد_علی_انسانی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_تاسوعا
___________________________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل
وی دست علی در صف پیکار اباالفضل
هم خون حسین بن علی در تن پاکت
هم روح تو در پیکر ایثار اباالفضل
ریحانۀ دو فاطمه، ماه سه خورشید
آرام دل حیدر کرار اباالفضل
مانند تو در ارتش اسلام که دیده
فرمانده و سقا و علمدار اباالفضل
تو ماه بنی هاشمی و ما شب تاریک
تو لالة عباسی و ما خار اباالفضل
هم کاشف کرب پسر فاطمه هستی
هم خیل بنی فاطمه را یار اباالفضل
بر حاجت خود کرده صد و سی و سه نوبت
هر خسته دلی نام تو تکرار اباالفضل
در مصر ولایت شده بر یوسف زهرا
تو مشتری و علقمه بازار اباالفضل
عشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت
کردند به آقایی ات اقرار اباالفضل
تو رسته ای از خویش و گرفتار حسینی
خلقند به عشق تو گرفتار اباالفضل
ما بهر تو گریان و زند زخم تو خنده
پیوسته به شمشیر شرربار اباالفضل
برخیز سکینه به حرم منتظر توست
جامش به کف و اشک به رخسار اباالفضل
از سوز عطش آب شده طفل سه ساله
مگذار بگرید به حرم زار اباالفضل
تا آن که ببینند به تن دست نداری
یک لحظه سر از علقمه بردار اباالفضل
مگذار رود زینب کبری به اسیری
ای دست علی، دست برون آر اباالفضل
تو چشم حسینی که زده تیر به چشمت
ای دور حرم چشم تو بیدار اباالفضل
کی گفته تن پاک تو در علقمه تنهاست
گردیده تو را فاطمه زوار اباالفضل
خون دل ما را که شده اشک عزایت
زهرا و حسین اند خریدار اباالفضل
مگذار شود خشک دمی دیدة "میثم"
چشمی که بگریم به تو بسیار اباالفضل
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_تاسوعا
__________________________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
دستی افتاد ز تن، دست دگر یاری کن
گرچه بی تاب شدی خوب علمداری کن
مشک! نومید مشو، تا به حرم راهی نیست
تو در این معرکه ی درد مرا یاری کن
تیر! در چشم برو، لیک سوی مشک میا
به هوای سر زلفش تو هواداری کن
تیر بر مشک نه، بر این جگر تشنه نشست
عشق! ساکت منشین با دل من زاری کن
چشم! دیدی علم و مشک به خاک افتادند
قطره ی اشک تو در غربت من جاری کن
بانوی تشنه لبان! دست روی سینه مَنِه
لااقل بهر من سوخته دل کاری کن
آب را تا به در خیمۀ اصغر برسان
بعد آن بر من بی دست عزاداری کن
🔸شاعر:
#سیدمحمد_جوادی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_تاسوعا
مناجات محرمی امام زمان
__________________________
#امام_زمان #مناجات_امام_زمان
@shere_aeini
ای قلب داغ دیدهٔ عالم بیا بیا
صاحب عزای ماه محرم بیا بیا
خیمه به خیمه، روضه شدم در فراق تو
ای همنشین گریهٔ نمنم بیا بیا
اشک فراق، شور شعور آفرین بود
شیرین شود ز فیض تو زمزم بیا بیا
شد شامل دعای تو هر کس به روضه ها
بهر فرج دعا کند هر دم بیا بیا
در خیمه ای که روضه عباس شد به پا
من با امید قول تو ماندم بیا بیا
ما نوکریم، خوب و بد از هم سوا نکن
ما را ببر به علقمه درهم بیا بیا
*
افتاد سرو علقمه و گفت یا اخا
نه مشک مانده است و نه پرچم بیا بیا
گر مشک تیر خورده صدا زد نرو نرو
اما گرفته است حرم، دم بیا بیا
چشم و دو دست و فرق سرش، وای مادرم
طوبای من گسسته شد از هم بیا بیا
🔸شاعر:
#سعید_نسیمی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_تاسوعا
مناجات محرمی امام زمان (عج)
________________________
#امام_زمان #مناجات_امام_زمان
@shere_aeini
چشم بر راه تو ماندند پریشانی چند
ناله دارند تو را دست به دامانی چند
کاش باران بزند تا که بشویَد ما را
شرم دارد زِ شما چشم پشیمانی چند
به کجا این سرِ شب خاک به سر میریزی
تا کنارِ تو گشاییم گریبانی چند
گریه کردیم در این خیمه و آرام شدیم
چه لطیف است هوا در پسِ بارانی چند
من که از روضهی تان هیچ نمیفهم هیچ
تا به پایم نرود خار مغیلانی چند
غیر تو حال حرم را چه کسی میفهمد
کاش آواره شوم بین بیابانی چند
هرچه داریم حسین است حسین است حسین
خوشبحال جگر بی سر و سامانی چند
حتم دارم که بیایی شب عباسِ شماست
بشنوم از لبت ای کاش " عموجانی" چند
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
✅ اشعار #شب_تاسوعا
___________________________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
علیُ معالحق و حق با علیست
که ماکو ولی ، بعدش الا علیست
محمد علی است و زهرا علیست
که کارّ خدا دستِ مولا علیست
علی گویم و گفتهام بارها
چه کم باشد اینگونه بسیارها
علی جلوهای کرد و تکرار شد
علی عازم قلب پیکار شد
علی بارِ دیگر که کرّار شد
علی شد جوان و علمدار شد
ابالفضل یعنی که مولا علی
صد و سی و سه مرتبه یاعلی
فقط اوست تیغّ دو دَم میزند
و مانندِ حیدر عَلم میزند
همینک
ه به میدان قدم میزند
چپ و راست هِی بهم میزند
به پیشانیش نقش زرد علیست
که این دستمال نبرد علیست
اگر اینچنین عزمِ میدان کند
پیشمان شوند و پریشان کند
حرم را پِیِ خود رجز خوان کند
زند ضربه و یاحسن جان کند
زند باحسین و زند باحسن
کِشد یاحسین و کِشد یاحسن
میانِ حرم مرکبِ کودکان
به میدان ولی کوه آتشفشان
میان حرم خادم این و آن
به میدان ولی مرد تیغ و کمان
رقیه از این دوش سر برنداشت
که از دوشِ او جایِ بهتر نداشت
امیر است و آواره زینب است
کفیل است و بیچاره زینب است
ولی او فقط چاره زینب است
بگو که همه کاره زینب است
همیشه حرم را بهم میزند
که دل میبرد تا قدم میزند
اگر خیل مژگانِ گیرا نبود
اگربرقِ چشمان آقا نبود
و اینقدر خوش قدّ و بالا نبود
چه میشد که اینقدر زیبا نبود
ببین آخر از دور چشمش زدند
خدایا چه بدجور چشمش زدند
نشان داد چشمان خود را به آب
لب خشک و سوزان خود را به آب
و نوزادِ بی جان خود را به آب
فرو کرد دستان خود را به آب
پُر از آب شد مشکِ آب آورش
خجالت کشید از دو دست ترش
به سوی حرم راه طفلان گرفت
که از بارشر تیر باران گرفت
دو بازوی او تیغ بران گرفت
ولی مَشک را او به دندان گرفت
نفس زد به تاب آمدم صبر کن
که خانم رباب آمدم صبر کن
شد از تیرها خریدار پشت
که خَم شد به مشک و پدیدار پشت
شده زیر رگبار خونبار پشت
به مقتل نوشتند شد خار پشت
ولی حیف تیری به مشکش نشست
و تیر دگر قاب چشمش شکست
چه شد حرمله روی زانو نشست
که تیرش میان دو اَبرو نشست
نوک نیزهای سمتِ پهلو نشست
عمودی به سر خورد و بر او نشست
عمو از سرِ زین زمین ریخت ریخت
سپاهی سرش از کمین ریخت ریخت
سر و وضع او را بهم ریختند
به نیزه عمو را بهم ریختند
به تیغی گلو را بهم ریختند
کشیدند و مو را بهم ریختند
حرامی همه پشت هم آمدند
پس از او ارازل حرم آمدند
پس از او دل زار خواهر شکست
یتیمی زمین خورد و از پر شکست
و سیلی چنان خورد که سر شکست
که دندان شیریِ دختر شکست
یتیمی عمو گفت او را زدند
چه کج رویر نیزه عمو را زدند
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
____________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
_____________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
چشمم از داغ علمدار جوان،تر شده است
بی ابالفضل،حرم بی کس و یاور شده است
آن علمدار رشیدی که غم از دل می برد
حال با قامت یک طفل برابر شده است
گر عبایی به حرم هست بیاور زینب
او پراکنده تر از قامت اکبر شده است
قسمتی از بدن درهم او را چیدم
تازه سقای حرم،چون علی اصغر شده است
زینبم بهر اسیری دگر آماده شوید
بین دشمن سخن از غارت معجر شده است
جان زهرا مکن اصرار چه دیدم،اما
با تو سر بسته بگویم که چه با سر شده است
بگمانم که سرش بر سر نی جا نشود
از تماشای سرش،خون دل مادر شده است
🔸شاعر:
#محمود_اسدی
____________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
اشعار #شب_تاسوعا
_____________________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
شرمنده ام نشد که بمانم کنارِ تو
تسکین شوم برایِ دلِ بی قرارِ تو
اشکِ رقیه دیدم و گفتم که میشوم
مرهم به زخم های دلِ غُصِّه دارِ تو
رفتم فُرات را به حضورت بیاورم
تیری به مَشک خورد و شدم شرمسارِ تو
این نیزه ها نذاشت که با خود بیاورم
آبی برایِ کودکِ چَشم انتظارِ تو
تا پایِ دشمنان نرود سمتِ خیمه ها
دست و سر و تمامِ تَنم شد حصارِ تو
با ذکر یا أخا تو به بالینم آمدی
با این حساب من شده ام از تبارِ تو
🔸شاعر:
#محسن_زعفرانیه
________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
_________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
در مقام شامخ سقاییات
بند میآید زبان آبها...
بر ضریح دست تو پیچیدهاند
التماس گیسوان آبها
میرسید از دور بر اهل حرم
جملۀ «سقّا بمان» آبها...
مشک و ختم فاتحه هرگز نبود
این تصوّر در گمان آبها
بعد لبهای تبسمریز تو
گریه افتاده به جان آبها
از وداع تو حکایت میکند
دست های پر تکان آب ها
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
___________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش
غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش
وقتی که آب را به روی آب ریختی
آمد چو موج، در جگرِ بحر، خون به جوش
گفتی به آب، آب! چه بیغیرتی برو
بیآبرو به ریختن آبرو مکوش!
آوردَمت به نزد دهان تا بگویمت
بشنو که العطش رسد از خیمهها به گوش...
تو موج میزنی و علیاصغر از عطش
گاهی به هوش آید و گاهی رود ز هوش
از بس که «آب، آب» شنیدم ز تشنگان
دیگر نفس به سینۀ تنگم شده خروش
در آب پا نهادم و بر خود زدم نهیب
گفتم بسوز از عطش و آب را ننوش
بالله بُوَد ز رشتۀ عمرم عزیزتر
این بند مشک را که گرفتم به روی دوش...
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
_________
#امام_زمان #مناجات_امام_زمان
@shere_aeini
قربان تو و محکمهء عذرپذیرت
قربان تو و لطف و مَبرات کثیرت
ای حجت حق، درگذر از بندهء زارت
حالا که پشیمان شده این عبد حقیرت
خالی شده پیمانهء ما «أوْفِ لَنَا الْکَیْل»
ای یوسف زهرا نظری کن به فقیرت
هر لحظهء ما پر شده از عطر دعایت
الحق که تو هستی همه دَم، فاطمهسیرت
هرجا که رسیدیم فقط مدح تو گفتیم
بگذار بمانیم همان معرکهگیرت
«هرکس به کسی نازد وماهم به تو نازیم»
دلخوش به توایم و همه هستیم اسیرت
گفتیم بیا روضهء عباس گرفتیم
شاید که سوی خیمهء ما خورد مسیرت
ای مادر عباس اجازه بده یک بیت
ما روضه بخوانیم از آن کوه بصیرت
بیدست و پُر از تیر زبالای بلندی
افتاد زمین امبنین، ماه منیرت
🔸شاعر:
#محمدجواد_شیرازی
____________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
__________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
بعد از آنی که تو لبتشنه عطش را کشتی
تشنه لب ماندن ساقی همهجا باب شده
بعد افتادن عکس تو در آیینۀ آب
برکه از شوق رخت خانۀ مهتاب شده
این فرات است که از درد غمت ای دریا
بس که پیچیده به خود یکسره، گرداب شده
تب و تاب حرم از تشنگی و گرما نیست
دل اهل حرم از داغ تو بیتاب شده
تیرها رو به سوی چشم تو خواندند نماز
همه گفتند که ابروی تو محراب شده
صحنهای که کمر کوه شکست از غم آن
عکس تیریست که در دیدۀ تو قاب شده
🔸شاعر:
#محسن_عرب_خالقی
_____________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
_________________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
کارِ ما شد از جفایِ خارها پیچیده تر
در دلم شد حسرتِ دیدارها پیچیده تر
بعدِ تو طوفان به سمتِ خیمه ها خواهد رسید
می شود حالِ همه گلزارها پیچیده تر
کوچکت کردند بدرها شمشیر و تیغ و نیزه ها
پس گره خورده به کلِّ کارها پیچیده تر
رفتی و اصلأ نگفتی باخودت..وضعِ حسین
می شود بی یار وبی سردارها پیچیده تر
نوکری کردی..نصیبت شد برادر گفتنم
مادرم آمد..شد این اسرارها پیچیده تر
بعدِ از این سبِّ علی و فاطمه خواهند کرد
بعد از این قطعاً شود انکارها پیچیده تر
می کند با دستِ خود رَختِ اسارت را به تن
سهمِ خواهر می شود آزارها پیچیده تر
بر سرِ نیزه من وتو شاهدِ غم می شویم
کارِ زینب بر سرِ بازارها پیچیده تر
الامان از چشمِ نامحرم..امان از بیکسی
دردِ ناموس ست در انظارها پیچیده تر
ای علمدارِ رشیدم باز یک قولی بده
تا شوی بر نی چنان قهّارها پیچیده تر
چشمِ خود را لحظه ای هم بر رخِ زینب نبود
باز هم اعجاز کن چون یارها پیچیده تر
رویِ نی یا که سلامت،حفظِ زینب با شماست
هست کار ِ حیدرِ کرّار ها پیچیده تر
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق
____________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
____________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
برادری به وفاداری تو معنی یافت
که از گلوی تو فریاد زد برادر را...
فرات آینه شد، پیش چشم غیرت و آب
مگر نشان بدهد حیرت مصوّر را
نگاه کردی و دیدی حرم در آتش بود
و در طواف حرم، فوجی از کبوتر را
گذشتی از سر آب و به خاک افتادی
که سر به سجده گذاری هر آن مقدّر را
فرات بعد تو عمریست تا که میگرید
عطش جز این نشناسد زبان دیگر را
تویی که نام تو با هرچه رود پیوستهست
و بی تو آب نمیبیند آن طرفتر را
🔸شاعر:
#ناصر_فیض
______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
____________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
شیر افتاد و هزاران گرگ در دور و برش
هر که آمد نیزه ای می کاشت روی پیکرش
کار دنیا را ببین....کارش به مشک افتاده است
او که اقیانوس هم زانو زده در محضرش
مشک را تا خیمه ها هر طور می شد می رساند
حرمله نگذاشت... با تیری که زد بر ساغرش
زینب کبری ، همان کوه حیا، مجبور بود
بعد سقا بیشتر باشد به فکر معجرش
روضه یعنی از کنار خیمه می بیند حسین
در کنار علقمه می پاشد از هم لشکرش
غیرت الله است ، یعنی میرود بر نیزه ها
تا که باشد چند روزی سایه بان خواهرش
🔸شاعر:
#احسان_نرگسی_رضاپور
__________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
____________________
#حضرت_عباس #بحرطویل
@shere_aeini
حرم تشنهی آبشاری که داری
و زینب اسیرِ و قاری که داری
دلِ اهلبیت از حضورِ تو قرص است
از این جذبهی اقتداری که داری
تو هرجا که هستی حرم هم همانجاست
همه گِردِ تو در مداری که داری
علی هستی از اَلفَراری که دارند
علی هستی از تار و ماری که داری
پُر از صولتی تو/پُر از غیرتی تو/پُر از همتی تو/همه ماتِ این ذوالفقاری که داری/همه بندهی اعتباری که داری/ دیاری که داری/بهاری که داری/ دلِ استواری که داری/و دیوانهیِ بیشماری که داری/بس است این غباری که داری/ که صاحب نسب تو/امیرِ ادب تو/یل منتجب تو/و واجب تو و مستحب تو/فقط روی لب تو
بگو با دل بی قراری که داری
امیری حسین فنعم الامیری
اگر رویِ دوشش عَلَم را بگیرد
دعاهای زینب حرم را بگیرد
برای سرودن از آقاییِ تو
خدا باید اینجا قلم را بگیرد
زمین تا که چیزی بگیرد زِ دستت
کفِ خاکی از این قدم را بگیرد
گرههای کور مرا میگشاید
اگر چشم اهل کَرَم را بگیرد
به دل جا بگیرد/نفسها بگیرد/و بالِ مرا لطفِ آقا بگیرد/و دستِ مرا پیش زهرا بگیرد/سه ساله به دوشش چه خوش جا بگیرد/نشد در حرم سر به بالا بگیرد/از این سینهها هرچه غم را بگیرد/غبارِ پَرِ چادری محترم را بگیرد/غرورِ حسین است و نورِ حسین / به کف ذوالفقارِ دودَم را بگیرد/و دم را بگیرد
امیری حسین فنعم الامیری
کسی پیش امواج دریا
نماند
به پیش تو طوفان صحرا نماند
به لشکر بگویید اگر میتواند
که حیرانِ آن قد و بالا نماند
به جبریل گویید اگر میتواند
که مبهوت آن چشم زیبا نماند
چه خوش میدهی جان به تیغت به میدان
چنان میزند سر سری جا نماند
چنان میزند سر/چنان میزند پَر/چنان میزنی تو به لشکر مکرر/چو حیدر/از این سر به آن سر/از اول به آخر/که یک تَن در آنجا نماند برای تماشا نماند/و آنکه به ترسی دچار است به فکر فرار است/و زار است بگو زیر این دست و پاها نماند
به رویِ لبت غیرِ این بیتِ غَرا نماند
امیری حسین فنعم الامیری
دگر این برادر برادر ندارد
چرا پیکرِ تو بجز پَر ندارد
تو خوردی زمین خواهرت هم زمین خورد
دعا کُن تَرَک آیِنه بر ندارد
دلت آمد این خیمهها را نبینی
مگر این حرم چند دختر ندارد؟
گرفته است زهرا به دامن سرت را
کسی تا نگوید که مادر ندارد
نفسها پریشان/همه زار و گریان/به فکر عمو جان/رباب است حیران/فقط فکرِ باران/علی تشنه بی جان شده وقت غارت/اسارت /جسارت/نه جانی توانی/بجز خنده آن جمعِ لشکر ندارد/پدر دست بر سر زمین خورده دیگر/و خواهر که می گفت با نوامیس خیمه/کسی با خودش چند معجر ندارد
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
___________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
دیدهام در کربلای دست تو
عالمی را مبتلای دست تو
کربلا اینقدر شیدایی نداشت
بیتو و بیماجرای دست تو
میکُشد این حسرتم آخر که کاش
بود دست من به جای دست تو...
چشم من با گریه میبندد دخیل
بر ضریح با صفای دست تو
هر که با دست تو دارد عالمی
من که میمیرم برای دست تو
تا همیشه دست تو مشکلگشاست
ای خدا مشکلگشای دست تو
اوفتاد از پا امام عاشقان
تا که خالی دید جای دست تو
خم شد و برداشت و با احترام
بوسه زد بر پارههای دست تو
سایه هم، همسایۀ نامحرمیست
گر چه میافتد به پای دست تو
ای به سودای تو اسماعیلها
سر نهاده در منای دست تو
کعبه در سوگ تو میپوشد سیاه
تا نشیند در عزای دست تو
آب پاکی روی دست آب ریخت
ای به قربان صفای دست تو
🔸شاعر:
#محمدعلی_مجاهدی
___________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
________
#حضرت_عباس
@shere_aeini
تا خیمه ها عباس دارد غم ندارم
پشتم به تو گرم است ای کوه وقارم
من رحمت الله و تو پرچم دار فضلی
بوسیدن دستان تو شد افتخارم
سلطانی ام در کربلا از توست عباس
در سایه ی قد تو ، صاحب اقتدارم
تنها تویی که سه حرم داری در عالم
دست جدایت را به چشمانم گذارم
تا که صدا کردی برادر یاری ام کن
بند دلم را پاره کردی ای نگارم
هر جا نظر کردم تو را دیدم به صحرا
گرد تن پاشیده ی تو بی قرارم
بوی مدینه می دهد خون لبانت
حس می کنم مادر نشسته در کنارم
شمشیر تیز است و عمود آهنین پهن
آشفته در هم گیسوانت ای بهارم
بر خیمه ها چشم طمع دارد دشمن
جان خودت صاحب علم دلشوره دارم
ترسم شود زینب اسیر بی حیایی
در فکر آن طفلان در حال فرارم
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
___________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini